قصه جاماندگی
گفتوگو با سیدفرشاد فاطمی درباره موانع صنعتی شدن ایران
با وجود اینکه فرآیند صنعتی شدن ایران از دهه 40 آغاز شد اما ایران با ساختار دولتی و نبود امنیت سرمایهگذاری، نتوانست مسیر صنعتی شدن را به سلامت طی کند و اکنون حتی از کشورهایی که بسیار دیرتر تصمیم به صنعتی شدن گرفتند، جا مانده است. سالها سیاستگذاری نادرست اقتصادی سبب شده که برخی اقتصاددانان همچون فرشاد فاطمی، چشمانداز رشد اقتصادی هشت درصد را بسیار دور بدانند و هشدار دهند که اکنون دیگر نهفقط صنعت، بلکه آینده تمدنی کشور با خطر روبهرو است.
♦♦♦
در میان کشورهای در حال توسعه، ایران جزو معدود کشورهایی است که بسیار زودهنگام سرمایهگذاریهای گستردهای را برای صنعتی شدن آغاز کرد اما اکنون صنعت اساساً نقشی محدود در تحولات اقتصاد کلان ایفا میکند. چرا ایران صنعتی نشد؟
یک بخش از این مسئله به بزرگ شدن تدریجی بخش خدمات مربوط میشود و بخش دیگر به جابهجا شدن کشور در زنجیره تولید ارتباط دارد. کشورهایی که متقدم صنعتی هستند، بعد از مدتی جایگاهشان در زنجیره تولید صنعتی عوض میشود؛ یعنی مثلاً یک کشور خودرو میسازد و بعد از مدتی، فرآیند قطعهسازی را به کشوری دیگر برونسپاری میکند و بعد از گذشت زمان، ممکن است تنها فعالیتهای تحقیق و توسعهای در این عرصه انجام دهد. این تغییرها به نسبت مزیت کشورها رخ میدهد. اگر مزیت کشوری نیروی کار ارزانقیمت باشد، آن کشور به محلی برای تمرکز بیشتر بر تولید انبوه تبدیل میشود و اگر مزیت کشوری، توان تبدیل دانش به فناوری باشد، آن کشور محل رشد صنایع متقدم و پیشرو میشود. بنابراین، فرآیند صنعتزدایی معمولاً در دنیا از این دو منظر اتفاق میافتد. فرآیند صنعتی شدن در کشور ما در دهه 40 شمسی آغاز خوبی در دولت و بخش خصوصی داشت؛ دولت در سازمانهای توسعهای با هدایت خود جریانساز صنعتیسازی بود و بخش خصوصی پرچمداری بود که تلاش میکرد با انتقال تکنولوژی، مونتاژ -در قدمهای اول- و بعضاً نوآوری صنعت را بزرگ کند اما هر دو جریان در اوایل دهه 50 و با افزایش درآمدهای نفتی ایران متوقف شدند؛ افزایش درآمدهای نفتی، درآمد کشور را افزایش داد. سیاستمداران و بهطور خاص شخص شاه، علاقهمند بودند که به کمک درآمدهای نفتی -که حاصل اختلافات جنگ اعراب و اسرائیل بود- با سرعت بیشتری کشور را توسعه دهند و از منظر آنان، نماد توسعه، مصرف در مناطق شهری بود. اثر دیگر تزریق پول نفت به کشور، افزایش توان مداخله بیشتر دولت در اقتصاد بود. بنابراین در دهه 50 تا قبل از انقلاب، نفت یکی از عوامل موثر در تغییر روند صنعت کشور بود تا جایی که شخص شاه و معمارهای توسعه در دهه 40 ایران با یکدیگر اختلاف نظر داشتند و این معماران از سیستم سیاستگذاری جدا شدند. بعد از انقلاب هم به دلیل ناآرامیهای اول انقلاب و جنگ، کشور سیاست صنعتی مشخصی نداشت. صنعت بعضاً توسعه مییافت تا نیازهای اولیه مردم را تامین کند و همچنین کمکی برای جنگ باشد. بعد از جنگ، فرآیند صنعتی شدن دوباره در حال آغاز بود اما در فرازوفرود، درآمدهای نفتی دولتها سردرگم هستند. نکته جالب این است که در این فرآیند، اتفاقاً دولتی که رشد اقتصاد بیشتری ایجاد کرده و به رشد بخش صنعت منجر شده یعنی دولت اول و دوم آقای خاتمی، همان دولتی است که کمترین ادعای اقتصادی را داشته است. آن زمان، درآمدهای نفتی کشور هم بهشدت افت کرده بودند. من قصد ندارم بگویم درآمدهای نفتی همواره برای ما بد بوده چراکه بخشی از رفاه جامعه ایرانی، حاصل از درآمدهای نفتی است؛ اما زمانی که درآمدهای نفتی کم میشود، انگار رفتار سیاستگذار بسامانتر است. سیستم بوروکراسی و سیاستگذاری ایران بیشتر تابع همان چشماندازی است که در دهه 50 بر کشور حاکم شد که درآمدهای نفتی را عامل توسعه سریع میداند. پیشبردهایی که در صنعت خودرو شکل گرفت در دهه 70 و بهخصوص از نیمه دوم دهه 70 تا اواسط دهه 80 رخ داده است. در آن دوره صنایع خودرویی تقویت شدند و جانی تازه به صنایع دیگر نیز بخشیده شده بود. سازمانهای توسعهای ما هیچ وقت به آن نقش طلایی دهه 40 بازنگشتند و بخش خصوصی ما هم هرگز جان دهه 40 را نداشت. این یک حسرت بزرگ برای اقتصاد ایران است چراکه کشور در آن زمان، یکی از اقتصادهای پیشرو در دنیا از نظر نرخ رشد و کم بودن نرخ تورم بود و هیچ یک در دهههای بعدی تکرار نشد. من فکر میکنم این نکته اصلی است که اتفاق افتاد. البته گرفتاریهای جنگ و بعد از دهه 90 گرفتاری تشدید تحریم، حتماً بر این مسئله تاثیر جدی داشته است.
چقدر نقش تحریم را جدی و تفاوت نگاه سیاستگذار به مقوله سیاست صنعتی را در وضع کنونی تاثیرگذار میدانید؟
البته که تحریم وضعیت ما را بدتر کرد اما واقعیت این است که اکنون در دنیا -بهخصوص در چهار دهه اخیر- صنعت از طریق زنجیرههای ارزش افزوده جهانی، ایجاد شده و رشد میکند. ما سالهاست که تحریم هستیم اما تحریمهای جدیتر از اواخر دهه 80 و 90 گریبانگیر اقتصاد ما شد، اما کشور حتی قبل از اعمال این تحریمها هم به زنجیرههای تولید جهانی چندان توجهی نداشت. یعنی به نظر میرسد که ما خودمان هم با دنیا قهر بودیم. بخشی از این امر ناشی از سیاستهای خودکفایی و سیاستهای جایگزینی واردات و بخش دیگر هم ناشی از بدبینی سیاستمداران به دنیاست. همچنین بخش دیگری از این امر ناشی از آن است که توسعه ایران، مبتنی بر توانایی بخش خصوصی نبود. تحریمها هم هر سه عامل را تشدید کردند اما بدون وجود تحریم هم سیاستگذار کشور را از حضور در زنجیره ارزش بینالمللی، محروم کرد؛ چنانکه کشور همکاری استراتژیک خوبی در دهه 70 با خودروسازهای فرانسوی شروع کرد که تداوم نداشت. همزمان هم آنها تصمیم گرفتند از ایران بروند و هم ما نتوانستیم ادامه دهیم. همین امر درباره خودروسازهای ژاپنی نیز صدق میکند. اکنون تحریم بازگشت این شرکتها را سخت کرده اما ما هم شرکای خوبی برای بازیگران جهانی نیستیم. فضای کسبوکار ما برای میزبانی از کسانی که میتوانند ما را در زنجیره تولید صنعتی دنیا قرار دهند، آماده نیست.
متوجه هستم که فرمودید توسعه ما مبتنی بر بخش خصوصی نبود اما به نظر شما چرا بنگاههای بزرگ ما نتوانستند مسیر طبیعی رشد را طی کنند؟
اول اینکه ما در دهه 40 بزرگ شدن بنگاههای صنعتی را تجربه کردیم. در سالهای اخیر هم برخی از بنگاههای صنعتی که از طریق بخش خصوصی ایجاد شد، توانستهاند این مسیر را طی کنند اما این بنگاهها چندان زیاد نبودند. مطالعات مختلف، نشان میدهد بنگاههای ایرانی در فرآیندی رشد نمیکنند تا بزرگ شوند، بنگاههای ما یا بهواسطه حمایت دولت، یا سازمانهای توسعهای، بزرگ متولد میشوند؛ مثل فولاد مبارکه، ذوبآهن و تراکتورسازی که بزرگ متولد شدهاند. بنگاههای ما زمانی که کوچک متولد میشوند، توان بزرگ شدن ندارند. دلیل این امر هم آن است که حاکمیت به بخش خصوصی اعتماد ندارد؛ این مسئله قبل از انقلاب هم وجود داشت اما بعد از انقلاب، ترویج نگاههای چپگرایانه که سیاستگذاران و عموم مردم به آن باور داشتند، سبب شد بنگاهها بزرگ نشوند یا حتی اگر کسی اقدام به سرمایهگذاری میکرد همواره تلاش داشت از یک حد معین بیشتر رشد نکند. یک نکته وجود دارد و آن هم اینکه این تلقی وجود دارد که اگر بنگاه یا کسبوکاری از اندازهای بزرگتر شود، این امر تحمل نخواهد شد. در ایران بنگاههایی وجود دارند که تجمیع سرمایه انجام میدهند اما این امر اصلاً آنگونه که در کرهجنوبی، ژاپن و بسیاری از کشورهای شرق آسیا ترند شده، نیست. البته عدم ثبات اقتصاد کلان بیتاثیر نیست چراکه سرمایهگذاری نیاز به امنیت دارد. نرخ تورم، میزان تعرفهها و روابط با دنیا هم از جمله عواملی هستند که میزان سرمایهگذاری را مشخص خواهند کرد. سرمایه ترسو است و اگر این موارد به درستی تعیین نشوند، سرمایه در یکجا تجمیع نمیشود. به همین دلیل هم هست که بسیاری از سرمایهداران، وقتی از حدی بزرگتر میشوند تصمیم میگیرند بخشی از سرمایه را از کشور خارج کنند یا پورتفویی از صنایع مختلف کوچک و متوسط بسازند.
اقتصاددانان میگویند صنعت در کشور ما فاقد قدرت رقابت جهانی است و در عرصه صادرات، به جای تکنولوژی، عمدتاً متکی بر منابع طبیعی است. در این زمینه دو پرسش مطرح است؛ چرا به نقش تکنولوژی در اقتصاد ما بیتوجهی شده و تداوم این وضعیت چه شرایطی را برای کشور رقم میزند؟
فناوری در زنجیرههای بینالمللی شکل میگیرد و به همین دلیل، تنها بودن در این مسیر سخت است. اگر میخواهیم کشورمان صنعتی شود لاجرم برای دستیابی به فناوری و بازار باید تکلیف خود را با دنیا مشخص کنیم. هر کشوری که توانسته در این فرآیند، صنعتی شود خودش بازار بسیار بزرگی داشته یا توانسته وارد فرآیند صنعتی شدن شود؛ حتی چین که بزرگترین بازار دنیاست -بازار فقط جمعیت نیست و به توان اقتصادی نیز مربوط است- برای صنعتی شدن، مجبور شد در مقطعی قبول کند که کارخانه دنیا باشد و به واسطه دستمزد ارزان نیروی کار، بسیاری از کالاها در چین تولید شد؛ حال سیاستگذار چینی دیگر حاضر نیست کارخانه دنیا باشد و جای خود را در فرآیند زنجیره تولید عوض کرد اما ما تکلیفمان با خودمان روشن نبود؛ کالای ملی میخواستیم و قصد داشتیم که تمام فرآیند تولید را خودمان انجام دهیم. وقتی کشور در دنیا شریک نخواهد، کسی هم شریک ما نمیشود. این در حالی است که شریک بازار ایجاد میکند و تکنولوژی، دانش فنی و سرمایه با خود به همراه دارد. ایران هم مزیتهایی برای شرکای احتمالی دارد چراکه به هر حال در این کشور انرژی ارزانتر است و حتی اگر قرار شود از خورشید انرژی تولید کنیم در عرض جغرافیایی قرار داریم که تولید انرژی خورشیدی ارزانتر تمام میشود. ایران برای دستیابی به بازار چندین کشور اطراف، بهترین گزینه است. همچنین ایران میتوانست هاب صنعت هوایی شود چراکه موقعیت کشور از استانبول، قطر و امارات بهتر است اما هیچ یک از این موارد رخ نداد زیرا تعامل با دنیا در دستور کار سیاستگذار نبود؛ مسائل سیاسی و امنیتی هم این روند را تشدید کرد.
اشاره کردید که ما به منابع انرژی ارزانقیمت دسترسی داریم؛ حال با توجه به اینکه در چند ماه اخیر با کمبود برق و گاز مواجه بودیم، چقدر باید به تبعیض مثبت اعطای انرژی ارزان برای صنایع قائل باشیم؟ چراکه در هر صورت هر جایی که مسئله یارانه به میان میآید نگرانی از ایجاد رانت هم دنبال آن مطرح میشود.
من فکر میکنم سیاستگذار به هیچ عنوان نباید اجازه دهد که سیگنالهای قیمتی از کار بیفتد؛ از کار افتادن سیگنالهای قیمتی، بدترین علامتی است که میتوان در اقتصاد نشان داد چراکه قیمت مشخص میکند چه منبعی، چقدر ارزشمند است. بنابراین حتی اگر قرار است تبعیض مثبتی برای تولیدکننده قائل شد، باید در بخش صادرات به او کمک کرده و اعتبار مالیاتی را به عنوان مشوقهای تولید در نظر گرفت نه اینکه منابع ارزانتر از آن چیزی که هست ارائه شود و اینگونه سنگآهن، نفت، برق و بقیه منابع به حراج گذاشته شود. چنین اقدامی، باعث میشود صنایع کشور، غیربهرهور شوند و کشور دچار اتلاف منابع شود. البته ناگفته نماند که عدم ثبات اقتصاد کلان و وجود تورم، باعث میشود سیاستگذار با یک دست تورم ایجاد کرده و عملاً از جیب مردم با مالیات تورمی، پول خارج کند و با دست دیگر، با سرکوب قیمتها و ارائه کالا و خدمات ارزان به مردم به شکل کوتاهمدت، این نقصان را جبران میکند و این فرآیند در سادهترین حالت ابتدا کالاهایی را که خودش عرضه میکند ارزان ارائه میدهد. این بدان معناست که دو دست سیاستگذار تلاش میکند خطای دیگری را بپوشاند. زمانی که سیاستگذار منابع را ارزان در اختیار متقاضیان میگذارد، مرتب با کمبود منابع مواجه میشود و چون راهی برای تامین این منابع به صورت پایدار ندارد دوباره تورم ایجاد میکند. سیکل معیوب ایجاد تورم و تلاش برای کمک کردن به بنگاه و خانوار از طریق دخالت در قیمتها، مدام تولید و بازتولید میشود.
بعد از اینکه قانون هفتم توسعه ابلاغ شد، کارشناسها هشدار دادند که ما نمیتوانیم طبق برنامه هفتم سالانه هشت درصد رشد داشته باشیم. به نظر شما دولت چهاردهم میتواند این مهم را رقم بزند یا اصلاً میتواند زمینههای توسعه صنعتی کشور را طبق برنامه هفتم ایجاد کند؟
کشور در شرایط دشواری قرار گرفته است و سیاستگذار از برخی عادتهای بد دست برنمیدارد. ما با رقم رشد صفر درصد در 12 سال گذشته مواجه هستیم. همچنین فرآیند سیاستگذاری چندماهه دولت آقای پزشکیان هم به سمت ریلگذاری برای رشد اقتصاد پیش نرفته است. دولت گرفتاریهای ارزی و بودجهای، کمبود ذخیرهسازی گازوئیل و ناترازی بودجه داشته اما در مقام سیاستگذاری، برنامهای برای رشد ارائه نشده است. البته هشت درصد رشد برای کشور بسیار سخت است. در دهههای 70 و 80 دستیابی به این رشد، شدنی بود چراکه نرخ سرمایهگذاری منفی نبود اما حالا حتی ایجاد دو درصد رشد هم به سختی ممکن است. نرخ سرمایهگذاری باید مثبت باشد و منابع سرمایهگذاری باید از داخل یا خارج تامین شود. این هشت درصد، از حدود 35 سال پیش همواره هدف سیاستگذار بوده است و اگر این عدد واقعاً محقق شده بود الان اقتصاد ما باید دستکم دو برابر میشد. تا قبل از دهه 80 متوسط بلندمدت رشد 30ساله کشور حدود چهار درصد بود و 12 سال است که متوسط رشد صفر است. به همین دلیل، هشت درصد رشد برای اینکه به مسیر قبلی بازگردیم، کافی نیست. ما مسیر قبلی رشدمان را از دست دادیم و در یک کانال دیگر رشد میکنیم. البته باید همچنان به دنبال رشد باشیم چون اگر رشد نکنیم، روزبهروز این کانال وضعیت بدتری پیدا میکند.
با توجه به این اوصاف، به نظرتان برای صنعتی شدن ایران دیر نیست و چگونه بدون تکیه به منابع طبیعی صنعتی شویم؟
صحبت من کمی صریح است اما راستش را بخواهید من اکنون نگران صنعتی شدن ایران نیستم؛ دغدغه اولیه این است که آینده تمدنی این سرزمین به چه سمت میرود؟ اگر صنعتی شدن به معنای برداشت بیشتر از منابع آب و آلودگی بیشتر محیط زیست یا از بین بردن جنگلهاست تا شهرهای آلوده بیشتری ایجاد کنیم، چه میشود؟ من نگران آینده تمدنی این سرزمین هستم. فرزندان ما در مورد ما که در این بازه زمانی در این مملکت زندگی کردیم، چه خواهند اندیشید؟ روندها در تاریخ ثبت میشوند. برای صنعتی شدن بدون منابع نیز مسلماً کار سختی داریم. وقتی اقتصاد و رشد اقتصاد بسامان باشد میتوان به محیط زیست هم پرداخت اما وقتی جمعیت گرسنه است، محیط زیست اولویت دولت نیست بلکه یک کالای لوکس است. شاخصهای محیط زیستی مانند آب در نقطهای است که ممکن است بخشی از سرزمین ما را غیرقابل زیست کند و این امر بسیار خطرناک است. حتماً یکی از راههای برونرفت از این وضعیت، صنعتی شدن است. کشور نه آنقدر آب دارد که به کشاورزی اتکا کند و نه آنقدر کوچک است که صرفاً با بخش خدمات بزرگ شود. خدمات ممکن است یک کشور کوچک مثل امارات را سرپا نگه دارد اما چنین کارکردی را برای ایران ندارد؛ بنابراین تنها مسیر صنعتی شدن است و لازمه صنعتی شدن ارتباط با دنیاست چراکه ارتباط با جهان بازار کالاها را تامین میکند، به انتقال تکنولوژی میانجامد و سرمایه صنعتی شدن را وارد کشور میکند. ما در مقطعی هستیم که لازم است خیلی زود تکلیف خود را با دنیا مشخص کنیم و همزمان به دلیل وجود تحریمها، دنیا نیز چنین تمایلی دارد. اکنون در بزنگاهی هستیم که در مسیر درست قرار بگیریم یا نه.