نیاز به اقتصاد جنگی
گفتوگو با سیدمصطفی هاشمیطبا درباره اقتصاد مقاومتی و موانع اجرای آن

با کمی تعمق در بندهای سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی به راحتی میتوان دریافت که گفتمان اقتصاد مقاومتی همنشینی بسیار بالایی با رشد اقتصاد دارد، چراکه بنمایه رشد اقتصاد، مشارکت بخش خصوصی در اقتصاد، یعنی عموم مردم، برای مردم است. تنها با همین روش است که میتوان دورنمای اقتصادی درونزا و مولد را متصور شد. همچنانکه سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی نیز بر آن تاکید دارند. در واقع فرمول رشد اقتصاد، اقتصاد مقاومتی یا هر نوع گفتمان اقتصادی مبتنی بر رشد و توسعه، تلاش سیاستگذار برای نیل به سه مولفه خصوصیسازی، بهبود محیط کسبوکار و افزایش رقابتپذیری در اقتصاد است. سیدمصطفی هاشمیطبا میگوید: «متاسفانه و نوعاً، حکمرانی به توسعه بخش خصوصی با شک و تردید نگاه میکند.» احتمالاً همین جمله بتواند به خوبی نشان دهد که چرا ایران نه توانست توسعه یابد و نه اینکه اقتصاد مقاومی پیدا کرد. هر چند پس از ابلاغ سیاستهای اقتصاد مقاومتی تلاشهای بسیار ناچیزی در راستای خصوصیسازی تشکیلات دولتی انجام شد اما در فرآیند خصوصیسازی باز هم سازمانها و واحدهای تولیدی نصیب نورچشمیها شدند و همین امر سبب شد اقتصاد بیش از آنکه مردمی و خصوصی شود، شبهدولتی و نیمهدولتی باشد. بعد از آن هم امتیازهای ویژهای که نیمهدولتیها داشتند، خودش یکی از عوامل مختلکننده فضای کسبوکار شد؛ حال آنکه اساساً هدف اقتصاد مقاومتی، پایدارسازی اقتصاد ایران و حفظ ارزش پول کشور در مواجهه با تحریمهای ناعادلانه علیه ایران بود. گفتوگو با مصطفی هاشمیطبا را بخوانید.
♦♦♦
آقای مهندس هاشمیطبا، سیاستهای اقتصاد مقاومتی بهعنوان یک استراتژی اقتصادی در کشور ما با اهداف و دلایل متعددی طرح شد که یکی از اصلیترین آنها، مقاومسازی اقتصاد در برابر تحریمها بود. هدف اصلی، کاهش وابستگی به اقتصاد جهانی و مقاومسازی اقتصاد داخلی در برابر تحریمها و فشارهای خارجی بود. اگر ممکن است در ابتدا توضیح دهید که گفتمان اقتصاد مقاومتی، در چه شرایطی طرح شد؟
مقام معظم رهبری در تاریخ 28 بهمن 1392 سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی را به سران سه قوه ابلاغ کردند. میدانیم که در دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد تحریمهای مختلفی به تصویب شورای امنیت و نیز سران کشورهای اروپایی و آمریکا علیه ایران رسید. با توجه به اثرات گوناگون تحریمها در اقتصاد و زندگی مردم ایران، در جهت مقابله با تحریمها و داشتن یک اقتصاد پویا در اوایل دوره ریاستجمهوری آقای روحانی مفاد سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی از سوی رهبری ابلاغ شد تا با اعمال و پیادهسازی آن در جمهوری اسلامی اثرات تحریمها خنثی و اقتصاد ایران به پویایی برسد.
به نظر شما محورهای مختلف اقتصاد مقاومتی تا چه اندازه به مقصود خود نیل کردند؟
به گمانم اقتصاد مقاومتی خوب فهمیده نشد. این سیاستها ابلاغ نشد که اقتصاد را محصور کند بلکه برای این ابلاغ شد که نگذارد اقتصاد به خاطر تحریمها محدود شود. مجموعه سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی در حقیقت بیانگر یک اقتصاد شکوفاست که کمتر تحت تاثیر نوسانها قرار میگیرد. هر چند در متن نسبت به ارتباط با کشورهای مختلف و اقدامات بینالمللی تصریحاً و تلویحاً اشاراتی شده است. اگر هم موفق نبود به دلیل کمکاری دولتها بود. میدانیم که اصولاً دولتهای ما در بسیاری مواقع به برنامه عقیده نداشتند. مثال بارز این گزاره نیز دولت آقای احمدینژاد است که خود ایشان بهصراحت گفته بودند که برنامه چهارم را خمیر کرده است. همچنین یک مواجهه دیگر دولتها با برنامهها انجام ندادن آن است چراکه سایر دولتها هم هیچیک از اقدامات پیشبینیشده در برنامههای ششگانه مصوب را انجام ندادند. اگر دولتها میگویند
20 درصد برنامهها اجرا شده، این گفته ناشی از آن بوده که این بخش از اهداف حتی بدون برنامه نیز انجام میشد و اگر برنامه هم وجود نداشت، میشد آن اهداف را به نوعی عملی کرد. از طرفی، با اقدامات تخریبی دولت آقای احمدینژاد، تقریباً شاکله نظام اجرایی کشور دچار تردید و بههمریختگی شد. این بیبرنامگی سبب دلسردی عوامل اجرایی و عدم پذیرش مسئولیت نیز شد.
یعنی آقای احمدینژاد تنها مسبب این وضعیت تلقی میشوند یا اینکه مسئله از مبدأ ساختاری نیز ریشه میگیرد؟
فقط ایشان را نمیتوان نام برد چراکه همچنین، در کنار همه آنچه برشمردیم، اجازه نهادهای رسمی کشور مانع تسریع در تصمیمگیری میشود و چهبسا تصمیماتی سالها در گرو عقاید مختلف این نهادها قرار میگیرند. به جز این و در کنار این عوامل، فشارهای گروههای غیررسمی که بخشی از آنها کاسبان تحریم هستند، مانع تصمیمگیری میشود، بهخصوص آنکه دولت آقای روحانی، اصولاً اجرای اقتصاد مقاومتی را منوط به رفع تحریمها میدانست زیرا برای اجرای اقتصاد مقاومتی، نیاز به تکنولوژی و ارتباط با کشورهای صاحب فناوری و فراهم کردن امکانات مالی وجود داشت. بنابراین آن دولت هم نسبت به اجرای اهداف اقتصاد مقاومتی ناتوان ماند و آن بخشهایی که چنین نیازهایی نداشت هم به دلایل ذکرشده، ناتمام ماند.
اقتصاد مقاومتی به دنبال ایجاد اقتصاد پایدار و مقاوم است تا بتواند بهسرعت به شوکهای اقتصادی پاسخ دهد و در عین حال، به رشد و توسعه پایدار کمک کند. با این حال از زمان ابلاغ این مصوبه، اقتصاد ایران شرایط ناپایداری را تجربه کرده و کشور در کمترین حالت، هفت شوک ارزی را پشت سر گذاشته است. به نظر شما علت این امر چیست؟
با توجه به مراتب یادشده، اصولاً اقتصاد مقاومتی هرگز نتوانست پیاده شود و شاید شرایط پیادهسازی این گفتمان اقتصادی هم به نوعی فراهم نبود. برخی میگویند شهید رئیسی، اقتصاد مقاومتی را پیاده کرد؛ و صدالبته این بیان فقط از روی حمایت از شهید رئیسی است وگرنه همه میدانند واقعیت چیز دیگری است و از این گزارهها فاصله بسیار دارد. ضمن اینکه شخصاً معتقدم کاسبان تحریم نگذاشتند سیاستهای اقتصاد مقاومتی اجرا شود. به هر حال، به نظر میرسد در شرایط فعلی، روالها و طرقی که 40 سال ادامه داشته دیگر کارایی لازم را نداشته باشد. از سوی دیگر و همچنین با توجه به تهدیدات اخیر آمریکا، نیاز به اقتصاد ریاضتی و جنگی احساس میشود.
اقتصاد مقاومتی چگونه به معنای واقعی کلمه در کشور قابل اجرا میشود و چگونه میتوان الگویی مناسب برای اجرایی کردن اقتصاد مقاومتی یافت؟
چنین امری در حال حاضر امکان ندارد زیرا شرایط روزبهروز سختتر میشود.
دکتر غنینژاد در جایی گفته بودند که ما در دنیا دو نمونه یا دو برداشت متفاوت از اقتصاد مقاومتی داریم که بررسی تفاوتهای این دو میتواند چراغ راه اجرایی کردن اقتصاد مقاومتی باشد. برداشت نخست، تجربه کره شمالی است که اقتصاد مقاومتی را در داخل جغرافیای خود تعریف کرده و با اعمال محدودیتهای شدید، این کشور به منطقهای تبدیل شده که مردم آن به اندازه خودشان میکارند و میخورند. این کشور در حوزه اقتصاد نه کاری به کسی دارد و نه کسی محتاج یا وابسته به آن است. برداشت دیگر از اقتصاد مقاومتی هم تجربه کره جنوبی است که اقتصاد مقاومتی را به گونه دیگری تعریف کرده است و طبق همان تعریف این گفتمان اقتصادی با ابزار اقتصادی و تولیدات صنعتی خود، امنیت ملیاش را حفظ میکند و دیگر به ابزار نظامی تکیه ندارد. اگر کره شمالی را خط بزنیم احتمالاً شما هم خاطرتان هست آن زمان که گفتمان اقتصاد مقاومتی رایج شد، الگوهایی چون کره جنوبی و ژاپن بهعنوان کشورهایی که اقتصاد مقاومتی دارند، معرفی شدند. به نظر شما الگویی که موجب توسعهیافتگی این کشورها شد، میتواند برای ایران هم مفید باشد؟ بهخصوص که در همان برهه مسئولان دولتی مدام کره جنوبی و ژاپن را الگویی برای ایران صنعتی میدانستند.
البته که این کشورهایی که نام بردید، در امر توسعه موفق بودهاند اما راهی که طی کردند تا به توسعه برسند -بهخصوص راه ژاپن- برای ما قابل پسند و قابل اتکا نیست. چون اصولاً توسعه شبیه کپسول نیست که بتوانیم از داروخانه تهیه کنیم. شروع تحول در ژاپن از زمان امپراتوری میجی بود که معتقد بود باید سیستم اقتصاد آزاد را به کلی اجرا کنند. درست است که نتیجه اجرای این سیاستها و اتکا به بازار، رشد ژاپن بود اما این رشد به قیمت محرومیت میلیونها ژاپنی در همان برهه زمانی تمام شد. به علاوه، پس از بمباران هیروشیما و تسلیم ژاپن، این کشور با آمریکا همکاری کرد و 12 هزار مورد انتقال تکنولوژی به این کشور صورت گرفت. همین امر به همراه فرهنگ سختکوشی و تحمل محرومیت باعث شد این کشور صنعتی شود و بار این توسعه تا حد زیادی بر دوش مردم بود و این مردم بودند که مسیر و برنامه را طی میکردند اما به نظر نمیرسد این مدل روشها در ایران قابل پیاده کردن باشد؛ چراکه شرایط ما حتی در زمان حاضر با ژاپن یکسان نیست. در ژاپن نسلی حاضر شد خود و عقاید خود را فدای نسل بعد کند، اما در کشور ما چنین ازخودگذشتگیهایی وجود ندارد. ضمن اینکه وضعیت کنونی ایران، با وجود همه مشکلات، به هیچ وجه با وضعیت ژاپن در شروع توسعه این دو کشور قابل مقایسه نیست. به نظر میرسد اگر عزمی جدی از سوی سیاستگذاران در ایران وجود داشته باشد و در صورت وجود اراده لازم، در مدت پنج تا 10 سال اتفاقات مثبت و مهمی در کشور رقم خواهد خورد که سبب پیشرفت ایران میشود.
به نظر شما کجفهمیهایی که ناشی از درک نادرست گفتمان اقتصاد مقاومتی بود، کدام مصادیق هستند؟ اگر خاطرتان باشد برخی اقتصاد مقاومتی را همرده خودکفایی میدانستند. آیا این تصور درست است؟
متاسفانه داستان اقتصاد مقاومتی هم مانند داستان فیل مولاناست که در تاریکی هر کسی دستش به یکی از اعضای بدن فیل میخورد و آن را بنابر آنچه لمس کرده بود، توصیف میکرد. برای مثال یکی میگفت آنچه در اتاق بوده یک لوله است و یکی دیگر آن را به ستون تشبیه میکرد یا دیگری میگفت فیل یک بشکه است و تازه یکی دیگر هم معتقد بود در آن اتاق تاریک شلاق را لمس کرده است. متاسفانه ما این مشکل را در همه زمینهها داریم و تنها مختص مسائل اقتصادی یا اقتصاد مقاومتی نیست که چنین تعبیری از آن میشود و افراد به جای نگاه جامع و کلینگری، سعی دارند نگاه از منظر عقیده خود را درست برشمرند. با این حال به نظرم سیاستهای اقتصاد مقاومتی به معنی خودکفایی نبود و در عین حال اقتصاد ما را به سمت اقتصاد آزاد سوق میداد. به گمانم فرصت خوبی از دست رفت.
رهبری چه در گفتمان اقتصاد مقاومتی و چه در بیانات خود، بارها از مسئولان خواستهاند اقتصاد را به بخش خصوصی بسپارند. به نظر شما چرا کارها به بخش خصوصی سپرده نمیشود؟
ایران تاریخچه طولانی از اقتصاد دولتی دارد. بسیاری از صنایع کلیدی و بزرگ تحت کنترل دولت هستند و تغییر این ساختار به سمت اقتصاد بازار آزاد یا خصوصیسازی واقعی با مقاومتهایی مواجه شده است. البته به دلیل تجربیات قبلی یا باورهای فرهنگی، ممکن است در برخی موارد اعتماد کافی به توانایی و تمایل بخش خصوصی برای مدیریت صنایع کلیدی وجود نداشته باشد که این اتفاق ریشه در گذشته دارد. از سوی دیگر، برخی نهادها و سازمانهای قدرتمند در ایران، از جمله نهادهای غیراقتصادی ممکن است به حفظ وضع موجود تمایل داشته باشند، چرا که این وضعیت منافع اقتصادی زیادی برای آنها به همراه دارد. این موارد به همراه عوامل دیگری مانند تحریمها، باعث شده است که خصوصیسازی در ایران با چالشهای زیادی مواجه باشد. با این حال، تلاشهایی برای تقویت بخش خصوصی و کاهش حضور دولت در اقتصاد همواره در جریان است، اما پیشرفتها به کندی انجام میشوند. در ابتدای پیروزی انقلاب، برخی کارخانهها و واحدهای تولیدی مصادره شد. همچنین برخی دیگر از این واحدهای تولیدی و کارخانهها، حسب قانون حفاظت صنایع به دولت و بنیاد مستضعفان سپرده شد و به همین ترتیب بار دولتی برای مدیریت و اداره آنها بیشتر شد؛ اما در همان حال در وزارت صنایع دولت دفاع مقدس بین سالهای 1359 تا 1362 تعداد 12 هزار موافقت اصولی برای ایجاد صنعت در کشور صادر شد. این موافقتها با هدف آن انجام شده بود که بخش خصوصی صنایع لازم را ایجاد و تاسیس کند. از آن پس و با وجود آنکه همه ارکان، شعار بخش خصوصی میدهند اما حمایت لازم از این بخش صورت نمیگیرد. البته نباید فراموش کرد که در همین وضعیت کنونی که درباره آن صحبت میکنیم، در بخشهایی از صنایع مثل رشته صنایع غذایی، بخش خصوصی بسیار خوب رشد کرده است ولی متاسفانه و نوعاً، حکمرانی به توسعه بخش خصوصی با شک و تردید نگاه میکند.
از سوی دیگر هم سودهای بادآورده رانتخواری، بخش خصوصی واقعی را از تلاش کردن ناامید کرده و این انگیزه را که آنان نیز دنبال رانتخواری بروند، ایجاد میکند. در چنین شرایطی، عدم توجه دولتها به جلوگیری از خروج سرمایه و حتی فراهم کردن امکان خروج سرمایه، موجب میشود بخش خصوصی اقدام به سرمایهگذاری داخلی نکند. این مسئلهای است که بنابر آمارهای رسمی کشور نیز محرز شده است. این نوع نگاه در اقتصاد که هر که سعی کند مایملک خود را به سرمایههای نقدشونده تبدیل کند، از بلایای کشور است چراکه اینگونه دیگر سرمایه جدید به صنعت کشور تزریق نمیشود. به هر حال و هر چند بخش خصوصی بهویژه در فعالیتهای خرد در کشور بسیار وسیع است اما این بخش باید در فعالیتهای کلان اقتصادی کشور نیز سهم کافی داشته باشد، چراکه تنها از همین روش است که فضای کسبوکار مساعد شده و امکان مبارزه با رانتخواری و فساد به معنای حقیقی و درست به وجود میآید، زیرا اینگونه سیاستگذار شرایطی را فراهم میکند که سرمایهگذاری، عملی سودده و اقتصادی باشد؛ یعنی سود سرمایهگذاری در بستر صنایع و اقتصاد بسیار بیشتر از سود تبدیل داراییها به سرمایههای نقدشونده است.