پایان خواب شیرین
رابطه افسردگی و اوضاع بد اقتصادی در گفتوگو با جعفر خیرخواهان

در سالهای اخیر، گزارشهای متعددی از افزایش خودکشی در ایران منتشر شده است. این پدیده میتواند دلایل مختلفی، از مشکلات شخصی و اجتماعی گرفته تا بیماریهای روانی، داشته باشد. اما در میان این عوامل، مشکلات اقتصادی بهعنوان یکی از مهمترین دلایل مطرح شده است. بسیاری معتقدند که فشارهای اقتصادی، از کاهش قدرت خرید گرفته تا افزایش بیکاری و تورم، افراد را به نقطهای رسانده که برخی از آنها راهی جز پایان دادن به زندگی خود نمیبینند. اما چگونه بحرانهای اقتصادی میتوانند بر سلامت روان تاثیر بگذارند؟ چه رابطهای میان افسردگی و وضعیت بد اقتصاد وجود دارد؟ اقتصاد ایران طی سالهای گذشته چه مسیری را طی کرده که امروز به این شرایط بحرانی رسیدهایم؟ در گفتوگو با جعفر خیرخواهان، تحلیلگر اقتصاد، سعی کردیم به این پرسشها پاسخ دهیم.
♦♦♦
براساس برخی آمارها، تنها در فاصله سالهای ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۱ آمار خودکشی در ایران حدود ۵۱ درصد افزایش یافته است. دلایل متعددی برای این موضوع مطرح میشود، اما آیا میتوان نقشی برای مسائل اقتصادی هم در این افزایش قائل شد؟ آیا بدتر شدن شرایط اقتصادی بهویژه بعد از خروج آمریکا از برجام و تشدید تحریمها علیه ایران، بر این مسئله تاثیرگذار بوده است؟
آمار نشاندهنده افزایش قابل توجه موارد خودکشی است. با توجه به اینکه تحریمها از سال ۱۳۹۷ به بعد شرایط اقتصادی را در ایران بهشدت تحت تاثیر قرار داده، طبیعی به نظر میرسد که شاهد افزایش در چنین آمارهایی باشیم. به این معنا که واکنش برخی از افراد جامعه در برابر انواع فشارها و تنگدستیها در زندگی اقتصادی، خودش را به شکل خودکشی نشان دهد. با این حال، یکی از نکاتی که باید در نظر گرفت این است که این احتمال هست که آمارهای مربوط به خودکشی به مرور زمان، بهتر جمعآوری و دقیقتر شده باشند. در گذشته ممکن بود برخی از این موارد ثبت نمیشدند یا به صورت سراسری و فراگیر ثبت نمیشدند، بنابراین ممکن است آمار فعلی در مقایسه با گذشته کمی بیشتر به نظر برسد و نشان داده شود، در حالی که واقعیت هیچ تغییری نکرده باشد. البته این بدان معنا نیست که وضعیت بدتر نشده، بلکه به این معنی است که اکنون ما دادههای دقیقتری برای بررسی و مطالعه در اختیار داریم. پس از بهبود افزایش دقت آمارها و ثبت دقیقتر موارد خودکشی نسبت به گذشته میتوان نتیجه گرفت که هرچند اوضاع بدتر شده و این مسئله کاملاً ملموس است اما در واقعیت شدت بدتر شدن وضعیت آنطور نیست که آمارها نشان میدهد. اما باید توجه کرد که مسائل اقتصادی میتواند نقش مهمی در این موضوع داشته باشد؛ هرچند کشورهایی نیز وجود دارند که وضع اقتصاد در آنها نابسامان است اما نگاه مردم به این وضعیت طبیعی است.
مشکلات اقتصادی چیزی نیست که صرفاً گریبانگیر ایران باشد. آیا در جوامع دیگر نیز بهویژه در کشورهای با وضعیت اقتصادی مشابه، واکنشهایی مشابه از سوی مردم از جمله افزایش آمار خودکشی دیده میشود؟
در بسیاری از کشورها که وضعیت اقتصادیشان شاید بدتر از ایران باشد، مردم خود را با شرایط وفق دادهاند و میدهند. اما یک نکته مهم درباره آنها وجود دارد. در این جوامع، به دلیل اینکه انتظارات اقتصادی از ابتدا پایین بوده و مردم تجربهای از وضعیت خوب نداشتهاند، بحرانها را راحتتر پذیرفته و واکنشی مانند خودکشی کمتر نشان میدهند. اما ایران وضعیتی متفاوت دارد. در دهههای گذشته، بهویژه در میانه دهه ۸۰ شمسی، ایران کشوری با درآمد نفتی نسبتاً بالا بود. دولت وقت از این درآمدها به نحوی استفاده کرد که انتظارات مردم را نسبت به آینده افزایش داد. یکی از بزرگترین ضربههایی که اقتصاد ایران خورد، ناشی از همین وفور درآمد نفتی بود. این پول نفت که گاهی از آن بهعنوان «نفرین منابع» یاد میشود، نهتنها سیاستگذار را به سوی اتخاذ تصمیمهایی هدایت کرد که موجب کاهش درآمدها در آینده شد و بهرهوری را پایین آورد، بلکه نکته ناراحتکنندهتر اینکه ناامیدی را در جامعه تشدید کرد. مردم به این باور رسیدند که وضعیت میتواند بهتر و بهتر شود. این توقعات بالا و بهتبع آن عادات مصرفی غیرواقعی که در جامعه شکل گرفت، شرایطی را شکل داد که مردم در مواجهه با بحرانهای جدید از جمله تحریمهای بینالمللی و کاهش درآمدهای نفتی کار بسیار سختتری برای سازگاری با شرایط داشته باشند. بالا رفتن انتظارات برای برخورداری از رفاه و سپس سقوط آزاد آنها، باعث سردرگمی و سرگردانی مردم شد و آنها چنین احساس کردند که هرچه میدوند و تلاش میکنند، به جایی نمیرسند. این احساس بهشدت آسیبزننده بود. در واقع، این ضربه اقتصادی احتمالاً باعث شد که برخی افراد به نقطهای برسند که احساس کنند تنها راه پیشرو پایان دادن به زندگی خودشان است.
شما اشاره کردید که در برخی کشورها، مردم خود را با بحرانها وفق میدهند. در حالی که برای دستکم بخشی از مردم ایران وضعیت اقتصادی غیرقابل تحمل است. آیا تنها عاملی که تفاوت را رقم میزند، تجربه زیست گذشته است که در آن رفاه بیشتری وجود داشت؟
به باور من در ایران، انتظارات مردم بهشدت از گذشته متاثر بوده است. آنچه در دهههای گذشته در ایران رخ داد، بهویژه در دوران وفور درآمد نفتی، انتظارات مردم را از یک زندگی بهتر و رفاه بیشتر بهشدت بالا برد. گویی در آن سالها در باغ سبزی به مردم نشان داده شد که در واقع موقت بود اما مسئولان نه خواستند این را بپذیرند و نه به مردم بگویند. اگر بخواهم با یک مثال توضیح دهم، مثل این است که شما به جشنی دعوت میشوید و هرچه بخواهید میخورید و شادی میکنید اما میدانید ادامهدار نخواهد بود و توقع بیش از اندازه برای شما به وجود نخواهد آمد.
این موضوع باعث شد که مردم در دهههای اخیر بیش از قبل به دنبال دستیابی به استانداردهای بالاتر زندگی باشند. اما وقتی این درآمد نفتی کاهش یافت و تحریمها به اقتصاد آسیب زد، مردم نتوانستند خود را با شرایط ناگوار جدید وفق دهند.
بسیاری از کشورها تجربه چنین شکافهایی را نداشتهاند و برای مثال در کشورهایی که از ابتدا وضعیت اقتصادی ضعیفتری داشتند، انتظارات هم پایینتر بود و مردم توانستند به نوعی با این بحرانها کنار بیایند. اما در ایران، زمانی که قیمت نفت به بشکهای ۱۴۰ دلار رسید، دولت و مردم تصور کردند که این وضعیت قرار است ادامه پیدا کند. اما همان زمان مشخص بود که قیمت آن به ۲۰ دلار کاهش خواهد یافت. اما کسی به مردم نگفت که این خواب شیرین به پایان میرسد. متاسفانه ما آن زمان رئیسجمهوری داشتیم که معتقد بود ما دیگر از مدیریت ایران فارغ شده و باید به سراغ مدیریت جهان برویم. متاسفانه پول نفت افکار و عقل افراد را دزدیده بود. در نتیجه مردم بهویژه طبقات فقیرتر نتوانستند این واقعیت را بپذیرند و وقتی وضعیت بدتر شد، به نوعی با بحران هویتی و شخصیتی مواجه شدند. یک مثال در اینباره میزنم. حتماً به خاطر دارید زمان کرونا دختری نوجوان در جنوب کشور به دلیل اینکه پدر او نتوانسته بود یک تبلت برای او بخرد و در کلاس آنلاین شرکت کند، خودش را کشت. اگر قیمت ارز پایینتر بود خرید این تبلت آسان بود اما با افزایش قیمت ارز این تبلت به کالای لوکس تبدیل شد و از سطح قدرت خرید مردم فراتر رفته بود، اما کسی حاضر نبود این موضوع را بپذیرد و مردم فکر میکردند این وضعیت نصیب اشخاص خاص شده است، در حالی که اکثر جامعه گرفتار فقر و ناتوانی شده بودند. اما خواست و تقاضا در جای خود قرار داشت، پدر ناتوان بود اما کودک تصور میکرد پدر قصد ندارد برای او چیزی بخرد و فقط اوست که اسیر این وضعیت شده است. همین شد که متاسفانه تصمیم گرفت به زندگی خود پایان بدهد.
وقتی به خودکشیهای کارگران، بازنشستگان یا دختربچهای که شما به آن اشاره کردید نگاه میکنیم، یک نقطه مشترک، حضور این افراد در طبقات کمدرآمد جامعه است. بنابراین میتوان گفت متاسفانه این گروه بیشترین ضربه را از بحرانهای اقتصادی میبینند و بیشتر در معرض آسیبها هستند؟
قطعاً همینطور است. وقتی درآمدها افت پیدا میکند، تعداد افرادی که در تعریف طبقه متوسط قرار داشتند کمتر میشود. حجم فقرا بیشتر و طبقه متوسط لاغرتر میشود. افرادی که قبلاً میتوانستند خود را در طبقه متوسط تعریف کنند، یکسری عادات مصرفی برای خود تعریف کرده بودند اما با کاهش قدرت خرید خود از تامین این عادات عاجز میشوند و با خاطرهای از گذشتهای که نسبتاً بهتر بوده آزار میبینند، خود را بازنده تصور کرده و فکر میکنند هرچه تلاش کنند به آنچه میخواهند نمیرسند. مجموعه این عوامل باعث میشود یکی از انتخابهای آنها خودکشی باشد.
در صورتی که بپذیریم وضعیت اقتصادی فعلی تا مدتی تداوم خواهد داشت، دولت میتواند برای بهبود وضعیت روانی جامعه و حمایت از آنها چه کاری انجام دهد؟
موضوعی که در حال حاضر باید مورد توجه قرار گیرد، ایجاد امید واقعی است. مردم باید احساس کنند که تلاشهایی در جهت بهبود شرایط اقتصادی صورت میگیرد، حتی اگر این تغییرات کوچک و تدریجی باشد. متاسفانه در شرایط کنونی، با انواع فشارها و تهدیدهای خارجی، مردم نهتنها به بهبود آینده امید ندارند، بلکه از ترس از دست دادن آنچه اکنون دارند، به وحشت افتادهاند. به نوعی، ترس از افت بیشتر در شرایط اقتصادی باعث شده است که بسیاری از افراد احساس کنند توان مقابله با مشکلات را ندارند. در این وضعیت، مردم بهشدت درگیر ناامیدی و احساس شکست میشوند، زیرا برای آنها واضح است که حتی تلاشهایشان برای بهبود اوضاع به نتیجه نمیرسد. در این شرایط بحرانی، تنها گزینه این است که تقویت اقتصاد داخلی را در اولویت قرار دهیم.
باید تواناییها و پتانسیلهای داخلی را به کار بگیریم و از ظرفیتهای موجود مانند نیروی انسانی و منابع طبیعی بهرهبرداری کنیم. اما این به معنای قطع کامل ارتباطات خارجی نیست. تجارت بینالمللی و استفاده از تکنولوژیهای نو میتواند به ما کمک کند، اما در شرایط فعلی که منافذ خارجی تقریباً بسته است، به ناچار اولویت باید بر تقویت اقتصاد داخلی باشد. به این صورت میتوانیم با حمایت از کسبوکارهای داخلی، ایجاد اشتغال و حفظ منابع مالی داخلی، از شدت بحران اقتصادی بکاهیم و مردم را از این وضعیت سخت نجات دهیم. برای مثال باید تلاش شود پساندازهای مردم برای خرید ابزار تولید بهتر استفاده شود و نباید احساس کنند سرمایه آنها با یک موج تورمی از بین میرود و برنامههای زندگی آنها با سیاستهای ناگهانی دولت خراب میشود.
به علاوه، آنچه میتواند شرایط را بدتر کند، تورم و کاهش قدرت خرید است. حدود ۲۰ سال پیش گفتند انتظار میرود حقوق کارمندان و کارگران همگام با تورم افزایش یابد اما الان میبینیم با وجود تورم ۶۰درصدی، افزایش حقوق تنها ۳۰ درصد است. این یعنی شما ۳۰ درصد کمتر از درآمد سال قبل خود دریافت میکنید. در حالی که حقوقها و درآمدها بهطور واقعی با افزایش تورم همخوانی ندارند، مردم در تلاشاند که با محدودیتهای اقتصادی کنار بیایند، ولی نمیتوانند. این عدم تطابق میان افزایش تورم و دستمزدها، فشار زیادی به طبقات کمدرآمد وارد میکند. در نتیجه، وضعیت اقتصادی به مرزهایی میرسد که حتی سادهترین خواستهها هم از دسترس خارج میشوند، که این خود میتواند یکی از دلایل اصلی اقداماتی چون خودکشی یا رفتارهای ضداجتماعی باشد.
این مسائل ظلمهایی است که به شکلهای مختلف برای مردم رخ میدهد و از سوی دیگر با رونق وجود شبکههای اجتماعی، مردم بهبودهایی را که در کشورهای اطراف رخ داده نظاره میکنند و برای آنها این سوال به وجود میآید که چرا ما این روند را طی نکردیم. این موضوعات میتواند باعث اعتراض شود اما به نظر میرسد سیاستگذار طی سالهای گذشته توجه چندانی به این مسائل نکرده است. در نتیجه مسائلی مانند اعتراضات، افزایش جرم و جنایت و حتی افزایش خودکشی را که موضوع گفتوگوی ماست، میتوان محصول همین اتفاقات دانست.
با توجه به اینکه بسیاری از مردم ایران با بحرانهای اقتصادی روبهرو هستند و وضعیت اجتماعی به سمت نارضایتی پیش میرود، چشمانداز شما از وضعیت آینده کشور در چند سال آینده چیست؟ آیا امیدی به بهبود وضعیت در آینده نزدیک وجود دارد؟
چشمانداز آینده بهشدت وابسته به تصمیمات اقتصادی و سیاسی است که در حال حاضر گرفته میشود. در حال حاضر، وضعیت اقتصادی کشور بسیار پیچیده و نامطمئن است، اما من همچنان امیدوارم که اگر دولت بتواند سیاستهای درستی را اتخاذ کرده و به حل مشکلات داخلی و بینالمللی بپردازد، وضعیت بهبود پیدا کند. اگر دولت بتواند از ظرفیتهای داخلی بهطور موثر استفاده کند و در عین حال تعاملات بینالمللی را بهبود دهد، میتوانیم شاهد پیشرفتهایی در زمینههای مختلف باشیم. آقای پزشکیان اخیراً امیدواریهایی ایجاد کردهاند که حاکمیت بهشدت و عمق و وخامت مشکلات اقتصادی و اجتماعی پی برده و آماده است تا اقدامات جدی در جهت اصلاحات انجام دهد. اگر این شعارها و تلاشها به نتیجه برسد و همکاری میان بخشهای مختلف حاکمیت و مردم شکل گیرد، ما میتوانیم امیدوار باشیم که شکاف موجود میان مردم و حکومت کاهش یابد و کشور به سمت بهبود وضعیت پیش برود. البته، زمان برای تحقق این اهداف بسیار مهم است و اگر این تغییرات بهسرعت عملی نشود، ممکن است نتایج منفی بیشتری به همراه داشته باشد.
متاسفانه، هنوز نتوانستهایم شاهد آن باشیم که بسیاری از وعدههای دادهشده به سمت تحقق یافتن پیش میروند و تغییرات واقعی در سطح وسیع هنوز مشاهده نمیشود. با این حال، امیدوارم که این حرکتهای ابتدایی که در حال حاضر در جریان هستند، در آینده نزدیک شدت و سرعت بیشتری بگیرند و به نتایج ملموستری برسند.