معماری قدرت
چگونه ابرسازندگان، سیاستمداران را به قدرت میرسانند؟
در بسیاری از جوامع، صنعت ساختمان نهتنها بهعنوان یک بخش اقتصادی کلیدی و موتور محرکه رشد اقتصاد شناخته میشود، بلکه بهعنوان ابزاری قدرتمند در شکلدهی به ساختارهای سیاسی و توزیع قدرت نیز نقش ایفا میکند. این صنعت که با سرمایهگذاریهای هنگفت، نیروی کار وسیع و تاثیر مستقیم بر رفاه عمومی همراه است، توانسته است در طول تاریخ به یکی از پایگاههای اصلی نفوذ و قدرت اقتصادی تبدیل شود. اما آنچه این صنعت را از سایر بخشهای اقتصادی متمایز میکند، پیوند عمیق و پیچیدهای است که با سیاست و حکمرانی پیدا کرده است. این پیوند نهتنها در سیاستگذاریهای اقتصادی و توسعه شهری، بلکه در معادلات قدرت و ائتلافهای سیاسی نیز تاثیرگذار بوده است.
نقش صنعت ساختمان در سیاست را نمیتوان تنها به مسائل اقتصادی و اشتغالزایی محدود کرد. این صنعت از طریق تاثیر بر بازار مسکن، زیرساختهای شهری و حتی هویت فرهنگی و اجتماعی شهرها، بهطور مستقیم بر زندگی شهروندان اثر میگذارد. از سوی دیگر، سیاستمداران نیز بهخوبی از این واقعیت آگاهاند که رونق یا رکود در بخش ساختمانسازی میتواند بهطور مستقیم بر رضایت عمومی و در نهایت، بر محبوبیت و بقای سیاسی آنان تاثیر بگذارد. بنابراین، رابطه میان سیاستمداران و ساختمانسازان یک رابطه دوسویه و بهنوعی وابستگی متقابل است که منافع اقتصادی و سیاسی هر دو طرف را تامین میکند.
ساختمانسازان به دلیل نیاز به مجوزها، زمینهای مناسب، زیرساختهای شهری و حمایتهای قانونی، همواره بهدنبال نزدیکی به مراکز قدرت و تصمیمگیری بودهاند. این نیاز موجب شده تا آنها به یکی از اصلیترین حامیان مالی کمپینهای انتخاباتی و حتی شرکای پشت پرده سیاستمداران تبدیل شوند. در بسیاری از کشورها، حمایت مالی و سیاسی ساختمانسازان از کاندیداهای انتخاباتی، به ابزاری موثر برای تاثیرگذاری بر سیاستگذاریهای شهری و اقتصادی تبدیل شده است. از سوی دیگر، سیاستمداران نیز با درک اهمیت اقتصادی و اجتماعی صنعت ساختمان، بهدنبال جلب حمایت این گروههای قدرتمند بوده و در ازای دریافت کمکهای مالی و سیاسی، سیاستهایی را به نفع آنها به تصویب رساندهاند.
این رابطه پیچیده و گاه فسادآمیز، در بسیاری از نقاط جهان به شکلگیری ائتلافهای قدرتمند میان سیاستمداران و ساختمانسازان منجر شده است. ائتلافهایی که نهتنها در انتخابات و کمپینهای سیاسی، بلکه در فرآیندهای قانونگذاری و حتی در تعیین اولویتهای توسعه شهری و اقتصادی نیز تاثیرگذار بودهاند. نمونههای متعددی از این ائتلافها را میتوان در تاریخ معاصر مشاهده کرد؛ از رونق بازار املاک در آمریکا در دهههای پایانی قرن بیستم گرفته تا رشد چشمگیر شهرسازی در کشورهای در حال توسعه. در تمامی این موارد، ساختمانسازان با حمایت از سیاستمدارانی که به توسعه زیرساختها و پروژههای ساختمانی متعهد بودند، بهنوعی سیاستگذاریهای عمومی را بهنفع منافع اقتصادی خود هدایت کردهاند. اما چرا ساختمانسازان به سیاستمداران روی میآورند؟ پاسخ این پرسش را میتوان در نیاز ذاتی این صنعت به زمین، مجوزها و زیرساختهای شهری جستوجو کرد. در بسیاری از کشورها، زمین و مجوزهای ساختمانی بهعنوان منابعی محدود و ارزشمند تلقی میشوند که تحت کنترل مستقیم دولت و نهادهای حکومتی قرار دارند. از اینرو، ساختمانسازان برای دستیابی به این منابع و همچنین تسهیل در فرآیندهای قانونی و بوروکراسیهای پیچیده، بهدنبال ایجاد ارتباط و نزدیکی با سیاستمداران هستند. این نزدیکی به آنها امکان میدهد تا از سیاستگذاریهای شهری و اقتصادی بهنفع خود بهرهبرداری کنند و حتی در برخی موارد، قوانین و مقررات را بهگونهای تغییر دهند که منافع آنها را تامین کند.
از سوی دیگر، سیاستمداران نیز بهدلیل نیاز به منابع مالی برای کمپینهای انتخاباتی و همچنین بهمنظور افزایش رشد اقتصاد و اشتغالزایی، به حمایت ساختمانسازان نیاز دارند. این نیاز متقابل، زمینهساز ائتلافهایی شده که در بسیاری از کشورها به تثبیت قدرت سیاسی و اقتصادی گروههای خاصی منجر شده است. برای نمونه، در آمریکا، ارتباط نزدیک میان لابیهای ساختمانی و سیاستمداران بهوضوح در کمپینهای انتخاباتی و همچنین در سیاستگذاریهای مسکن و توسعه شهری مشهود است. در کشورهای دیگر نیز، بهویژه در اقتصادهای نوظهور، ساختمانسازان با حمایت از سیاستمدارانی که به توسعه زیرساختها و پروژههای عظیم شهری متعهد هستند، بهطور مستقیم بر ساختارهای قدرت و توزیع منابع تاثیر گذاشتهاند. این پرسش که کدام سیاستمداران با حمایت ساختمانسازان قدرت را در دست گرفتند، ما را به بررسی تاریخ معاصر و تحلیل روابط پیچیده میان اقتصاد و سیاست سوق میدهد. از روسای جمهور و نخستوزیرانی که با وعده رونق مسکن و توسعه شهری به قدرت رسیدند، تا شهردارانی که با حمایت سرمایهگذاران بزرگ املاک، پروژههای عظیم شهری را به اجرا درآوردند، همگی نمونههایی از این پیوند عمیق و تاثیرگذار هستند. بهراستی، چگونه صنعت ساختمان بهعنوان ابزاری برای نفوذ و قدرت سیاسی بهکار گرفته شد و کدام سیاستمداران توانستند با بهرهگیری از این ابزار، قدرت خود را تثبیت کنند؟ این پرسش نهتنها به تحلیل تاریخی و اقتصادی نیاز دارد، بلکه مستلزم شناخت دقیق از سازوکارهای پیچیده سیاست و اقتصاد در جوامع مختلف است.
رابطه چندوجهی میان ساختمان و سیاست
در طول تاریخ، معماری و ساختوساز نهتنها بهعنوان ابزاری برای تامین نیازهای انسانی به سرپناه و فضاهای عمومی استفاده شده، بلکه بهعنوان ابزاری قدرتمند برای نمایش اقتدار و قدرت سیاسی نیز به کار رفته است. در حقیقت، بناها و شهرها همواره بازتابی از نظامهای سیاسی و ایدئولوژیهای حاکم بودهاند. از اهرام مصر گرفته تا کاخهای عظیم امپراتوران چین و آسمانخراشهای مدرن در شهرهای بزرگ جهان، معماری بهعنوان زبانی جهانی برای بیان قدرت و نفوذ استفاده شده است. سیاستمداران و حاکمان بهطور مداوم از معماری برای تایید اقتدار خود و شکلدهی به هویت ملی و ایدئولوژیک جوامع استفاده کردهاند. نمونههای زیادی از استفاده از معماری برای نمایش اقتدار سیاسی وجود دارد. در روم باستان، امپراتورها با ساخت کولوسئومها و فورومهای بزرگ بهدنبال نمایش عظمت و شکوه امپراتوری خود بودند. این بناها نهتنها بهعنوان مراکز تفریح و تجمع عمومی عمل میکردند، بلکه نمادی از قدرت و ابدیت امپراتوری روم بهحساب میآمدند. در چین، دیوار بزرگ چین نهتنها بهعنوان استحکامات نظامی برای دفاع از امپراتوری طراحی شده بود، بلکه نمایانگر اقتدار و منابع عظیم حاکمان چین نیز بود. در دوران مدرن، کاخ کرملین در روسیه و کاخ سفید در آمریکا نمونههایی از استفاده از معماری برای نمایش قدرت سیاسی هستند. این بناها بهعنوان نمادهایی از اقتدار و نفوذ سیاسی عمل میکنند و بهشکلی نمادین نشاندهنده پایگاه قدرت حاکمان خود هستند.
ایدئولوژیهای سیاسی نیز نقش مهمی در شکلدهی به معماری و محیطهای ساختهشده ایفا کردهاند. در دوران شوروی، معماری بهطور مستقیم با ایدئولوژی کمونیستی پیوند داشت. استفاده از بلوکهای مسکونی بزرگ و استانداردشده برای تاکید بر زندگی جمعی و از بین بردن تفاوتهای طبقاتی طراحی شده بودند. این نوع معماری نمادی از برابری اجتماعی و ایدئولوژی کمونیستی بهحساب میآمد. بهطور مشابه، در دوران نازیسم در آلمان، آدولف هیتلر و معمار اصلی او، آلبرت اشپر، از معماری برای تقویت ایدئولوژی فاشیستی استفاده کردند. آنها با ساخت بناهای عظیم و استادیومهای بزرگ بهدنبال نمایش قدرت و شکوه رایش سوم بودند. این بناها بهگونهای طراحی شده بودند که حس عظمت و وحدت ملی را تقویت کنند.
در دوران معاصر، نقش ساختمانسازان در سیاست بهطور چشمگیری افزایش یافته است. با رشد شهرنشینی و افزایش تقاضا برای مسکن و زیرساختها، ساختمانسازان به بازیگران کلیدی در اقتصاد و سیاست تبدیل شدهاند. در بسیاری از کشورها، ساختمانسازان به دلیل ثروت و نفوذ اقتصادی خود وارد سیاست شده یا از سیاستمداران حمایت کردهاند. این امر به ایجاد شبکههای قدرت و تاثیرگذاری آنها بر سیاست منجر شده است. بهعنوان مثال، در آمریکا، دونالد ترامپ، یکی از مشهورترین ساختمانسازان نیویورک، با استفاده از ثروت و شهرت خود وارد سیاست شد و به ریاستجمهوری رسید. ترامپ با استفاده از برند شخصی و تجربه خود در صنعت ساختمان، بهعنوان یک سیاستمدار موفق ظاهر شد و توانست حمایت گستردهای را بهدست آورد. در ایتالیا، سیلویو برلوسکونی، یکی از ثروتمندترین ساختمانسازان این کشور، بهعنوان نخستوزیر انتخاب شد. او با استفاده از نفوذ خود در صنعت رسانه و ثروت حاصل از ساختمانسازی، توانست قدرت سیاسی را در دست بگیرد. در مکزیک، کارلوس اسلیم، یکی از ثروتمندترین افراد جهان و مالک شرکتهای بزرگ ساختمانسازی، بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین چهرههای سیاسی و اقتصادی شناخته میشود. او با استفاده از نفوذ اقتصادی خود، بهطور غیرمستقیم بر سیاست مکزیک تاثیر گذاشته است. این نمونهها نشان میدهند که چگونه ساختمانسازان با استفاده از ثروت و نفوذ اقتصادی خود وارد عرصه سیاست میشوند و قدرت سیاسی را بهدست میگیرند.
سوال اینجاست که چرا ساختمانسازان به سیاست روی میآورند؟ پاسخ به این سوال را میتوان در ماهیت صنعت ساختمان و ارتباط نزدیک آن با سیاست یافت. ساختمانسازی بهطور مستقیم به سیاستهای دولتی، قوانین شهری و مجوزهای ساختوساز وابسته است. بنابراین، داشتن نفوذ سیاسی میتواند به ساختمانسازان کمک کند تا بهراحتی مجوزهای لازم را بهدست آورند و پروژههای بزرگ را بدون موانع بوروکراتیک پیش ببرند. از سوی دیگر، سیاستمداران نیز به حمایت مالی ساختمانسازان نیاز دارند تا کمپینهای انتخاباتی خود را تامین مالی کنند. این وابستگی دوطرفه به ایجاد شبکههای قدرتمند و تاثیرگذار منجر میشود.
در کشورهای در حال توسعه، این ارتباط حتی پیچیدهتر و قویتر است. در این کشورها، ساختمانسازان اغلب بهعنوان پیمانکاران اصلی پروژههای دولتی عمل میکنند و از بودجههای عمومی برای ساخت زیرساختها و مسکن بهرهمند میشوند. این امر باعث میشود که آنها به بازیگران کلیدی در اقتصاد و سیاست تبدیل شوند. بهعنوان مثال، در هند، بسیاری از ساختمانسازان با حمایت مالی از سیاستمداران، بهطور غیررسمی در سیاست تاثیرگذار هستند. در برزیل نیز، رسواییهای مربوط به فساد در صنعت ساختمانسازی نشان داده است که چگونه این صنعت با سیاست در هم تنیده است. در نهایت، سوال اساسی این است: کدام سیاستمداران با حمایت ساختمانسازان قدرت را در دست گرفتند؟ پاسخ به این سوال نیازمند بررسی عمیقتری از تاریخ سیاسی و اقتصادی کشورها و تجزیهوتحلیل ارتباطات پیچیده میان سیاستمداران و ساختمانسازان است. آنچه مسلم است، این است که این رابطه بهطور مداوم در حال تکامل است و بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین نیروها در شکلدهی به سیاست و اقتصاد جهانی باقی میماند.
نفوذ سازندگان
رابطه میان صنعت ساختوساز و سیاست در بسیاری از کشورها پیچیده و درهمتنیده است. در بسیاری از موارد، سازندگان بزرگ با حمایت مالی و نفوذ خود، سیاستمداران را به قدرت میرسانند یا خود مستقیم وارد عرصه سیاست میشوند. این تعامل میان سرمایه و قدرت سیاسی بهویژه در کشورهایی که قوانین شفافیت مالی و نظارت بر کمپینهای انتخاباتی ضعیف است، بهوضوح دیده میشود. این مسئله به سازندگان بزرگ این امکان را میدهد که از نفوذ خود برای دستیابی به امتیازات ویژه، قراردادهای دولتی یا تغییر قوانین به نفع خود استفاده کنند. در ادامه، به چند نمونه برجسته از سیاستمدارانی که با حمایت سازندگان به قدرت رسیدهاند، میپردازیم.
سیلویو برلوسکونی در ایتالیا یکی از بارزترین مثالها در این زمینه است. او پیش از ورود به سیاست، در دهه ۱۹۶۰ شرکت ساختمانی «Edilnord» را تاسیس کرد و به توسعه مجتمعهای مسکونی در حومه میلان پرداخت. با استفاده از ثروتی که از این صنعت به دست آورد، وارد عرصه رسانه شد و امپراتوری رسانهای بزرگی بنا کرد. این قدرت رسانهای به او کمک کرد تا در سال ۱۹۹۴ حزب «Forza Italia» را تاسیس کند و به نخستوزیری ایتالیا برسد. نفوذ او در سیاست ایتالیا نهتنها از طریق ثروتش، بلکه از طریق کنترل رسانهها و تاثیرگذاری بر افکار عمومی نیز بود. برلوسکونی سه دوره بهعنوان نخستوزیر ایتالیا خدمت کرد و در این مدت، سیاستهای اقتصادی و مالیاتی را به تصویب رساند که بهطور مستقیم به نفع صنعت املاک و مستغلات بود. این امر نشاندهنده تاثیر عمیق رابطه میان ساختوساز و سیاست در ایتالیاست.
در آمریکا، دونالد ترامپ یکی دیگر از مثالهای برجسته است. او پیش از ورود به سیاست، بهعنوان یک توسعهدهنده املاک و مستغلات و شخصیت تلویزیونی شناخته میشد. ترامپ با پروژههای بزرگی مانند «Trump Tower» در نیویورک و هتلها و کازینوهای متعدد، ثروت و شهرت زیادی به دست آورد. او با استفاده از این شهرت و ثروت، در سال ۲۰۱۶ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب شد. کمپین او بر شعار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» تمرکز داشت و وعده کاهش مالیات و مقررات دولتی را داد که بهطور مستقیم به نفع صنعت ساختوساز و املاک و مستغلات بود. ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود با اصلاحات مالیاتی و تسهیل مقررات زیستمحیطی، به توسعهدهندگان املاک و مستغلات کمک کرد. این سیاستها نشاندهنده پیوند نزدیک میان منافع اقتصادی و تصمیمگیری سیاسی در بالاترین سطح دولت آمریکا بود.
در برزیل، ژائیر بولسونارو نیز در کمپین انتخاباتی خود حمایت مالی و سیاسی از برخی از بزرگترین شرکتهای ساختمانی این کشور دریافت کرد. این شرکتها در پروژههای عمرانی بزرگ، از جمله ساخت زیرساختهای ورزشی برای المپیک ریو ۲۰۱۶، نقش داشتند و بهواسطه روابط نزدیک با سیاستمداران، به قراردادهای دولتی دسترسی پیدا کردند. این رابطه میان سیاست و ساختوساز در برزیل بهویژه در پرونده فساد «عملیات کارواش» برجسته شد که در آن، بسیاری از سیاستمداران و مدیران اجرایی به اتهام رشوهخواری و پولشویی محاکمه شدند. در هند، نارندرا مودی نیز بهعنوان یکی از سیاستمدارانی شناخته میشود که با حمایت صنعت ساختوساز به قدرت رسید. او در دوران نخستوزیری خود، پروژههای عمرانی بزرگی مانند «شهرهای هوشمند» و «مسکن برای همه» را آغاز کرد. این پروژهها به شرکتهای ساختمانی بزرگ هند فرصتهای عظیمی برای سودآوری دادند و از سیاستهای دولت مودی بهرهمند شدند. این مسئله نشاندهنده ارتباط نزدیک میان سیاست و ساختوساز در هند، بهویژه در زمینه توسعه شهری و مسکن است.
در ترکیه، رجب طیب اردوغان نیز یکی از نمونههای برجسته در این زمینه است. او در دوران ریاستجمهوری خود، پروژههای عمرانی بزرگی مانند ساخت پلها، فرودگاهها و مجتمعهای مسکونی را اجرا کرد. این پروژهها نهتنها به رشد اقتصاد ترکیه کمک کردند، بلکه به شرکتهای ساختمانی نزدیک به دولت، سودهای کلانی رساندند. اردوغان با استفاده از این پروژهها، حمایت مالی و سیاسی قوی از سوی صنعت ساختوساز دریافت کرد و این امر به تحکیم قدرت او کمک کرد. در عین حال، این سیاستها به تغییر چهره شهری استانبول و دیگر شهرهای بزرگ ترکیه انجامید. این نمونهها نشان میدهند که چگونه صنعت ساختوساز و سیاست میتوانند درهمتنیده شوند و تاثیرات گستردهای بر توسعه اقتصادی و شهری داشته باشند. این رابطه در بسیاری از کشورها به شکلی پیچیده و گاه فسادآمیز نمایان شده است و نشان میدهد که چگونه ثروت و قدرت سیاسی میتوانند به یکدیگر وابسته باشند. از ایتالیا و آمریکا تا برزیل، هند و ترکیه، نمونههای متعددی از سیاستمدارانی وجود دارند که با حمایت سازندگان به قدرت رسیدهاند یا از نفوذ خود برای تقویت منافع اقتصادی این صنعت استفاده کردهاند. این امر اهمیت شفافیت مالی و نظارت قوی بر کمپینهای انتخاباتی و قراردادهای دولتی را بیش از پیش نمایان میکند.
تاثیر سیاستهای دولتی بر ساختوساز
سیاستهای دولتی نقشی اساسی در صنعت ساختوساز ایفا میکنند و میتوانند بهطور مستقیم و غیرمستقیم بر هزینهها، روند و حتی نوع پروژههای ساختمانی تاثیر بگذارند. این تاثیرات از طریق مقررات دولتی، سیاستهای مالیاتی، تعرفههای تجاری و قوانین مهاجرتی اعمال میشوند. در آمریکا، این سیاستها نهتنها بازار ساختوساز را شکل میدهند، بلکه بهطور گستردهتر بر اقتصاد و حتی بافت اجتماعی جوامع نیز تاثیر میگذارند. در این میان، تجربه کشورهای مختلف نشان میدهد که چگونه تغییرات سیاسی میتواند صنعت ساختوساز را تحت تاثیر قرار دهد و از آن بهعنوان ابزاری برای دستیابی به اهداف اقتصادی و اجتماعی استفاده کند. مقررات دولتی، بهویژه در آمریکا، تاثیر عمیقی بر صنعت ساختوساز دارند. این مقررات شامل قوانین ایمنی ساختمان، استانداردهای محیط زیستی و مقررات مربوط به کاربری زمین میشوند. بهعنوان مثال، قوانین سختگیرانه در ایالت کالیفرنیا برای مقاومسازی ساختمانها در برابر زلزله، هزینههای ساختوساز را بهطور قابل توجهی افزایش داده است. در مقابل، در ایالتهای جنوب شرقی آمریکا که مقررات کمتری در زمینه ایمنی و محیط زیست دارند، هزینههای ساختوساز کمتر است. این تفاوتهای قانونی باعث شده است که برخی از شرکتهای ساختمانی ترجیح دهند پروژههای خود را در ایالتهایی اجرا کنند که قوانین کمتر سختگیرانهای دارند. از سوی دیگر، سیاستهای دولتی مرتبط با توسعه شهری و کاربری زمین نیز تاثیرات چشمگیری بر ساختوساز دارند. در نیویورک، قوانین سختگیرانه زونبندی و محدودیتهای تراکم ساختمانی به افزایش قیمت زمین و در نتیجه افزایش هزینههای ساختوساز منجر شده است. این سیاستها باعث شدهاند که بسیاری از سازندگان به جای ساخت مسکن مقرونبهصرفه، به سمت پروژههای لوکس و گرانقیمت حرکت کنند که سود بیشتری به همراه دارند. در مقابل، در شهرهایی مانند هیوستون که مقررات زونبندی کمتری دارند، توسعه شهری بهسرعت انجام میشود و هزینههای ساختوساز نسبتاً پایینتر است. این تفاوتها نشان میدهد که چگونه سیاستهای محلی میتوانند جهتگیری صنعت ساختوساز را تغییر دهند.
سیاستهای مالیاتی نیز بهطور قابل توجهی بر ساختوساز تاثیر میگذارند. در آمریکا، اعتبارهای مالیاتی برای ساخت مسکن مقرونبهصرفه بهعنوان یکی از ابزارهای اصلی دولت برای تشویق سازندگان به ساخت مسکن برای اقشار کمدرآمد استفاده میشود. این سیاستها بهویژه در شهرهایی مانند لسآنجلس و سانفرانسیسکو که با بحران مسکن مواجه هستند، تاثیر زیادی داشتهاند. با این حال، کاهش مالیات بر سود سرمایه در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ باعث شد که سرمایهگذاران بیشتری به سمت ساخت برجهای لوکس و آپارتمانهای گرانقیمت حرکت کنند، زیرا سود بیشتری از این پروژهها بهدست میآورند. این تغییر سیاست مالیاتی، تاثیری مستقیم بر ترکیب مسکنهای جدید در شهرهای بزرگ داشت و به تشدید بحران مسکن مقرونبهصرفه منجر شد.
تعرفههای تجاری نیز از دیگر عوامل تاثیرگذار بر صنعت ساختوساز هستند. در دوران ریاستجمهوری ترامپ، افزایش تعرفههای واردات فولاد و آلومینیوم باعث شد که هزینههای ساختوساز بهطور قابل توجهی افزایش یابد. بسیاری از سازندگان مجبور شدند قیمتهای خود را بالا ببرند یا از مصالح ارزانتر و کمکیفیتتر استفاده کنند. این سیاست تجاری نهتنها بر هزینههای ساختوساز تاثیر گذاشت، بلکه بر کیفیت ساختمانها نیز اثرگذار بود. در مقابل، در دوران ریاستجمهوری جو بایدن، کاهش تعرفهها و سیاستهای تشویقی برای استفاده از مصالح ساختمانی دوستدار محیط زیست، به تغییر در روند ساختوساز و افزایش تقاضا برای ساختمانهای پایدار منجر شد. این تغییرات نشان میدهد که چگونه سیاستهای تجاری میتوانند جهتگیری صنعت ساختوساز را تغییر دهند.
قوانین مهاجرتی نیز تاثیرات گستردهای بر صنعت ساختوساز دارند. در آمریکا، بخش بزرگی از نیروی کار صنعت ساختوساز را مهاجران غیرقانونی یا مهاجران دارای ویزای موقت تشکیل میدهند. در دوران ترامپ، سیاستهای سختگیرانه مهاجرتی باعث کمبود نیروی کار در این صنعت شد و هزینههای نیروی کار را بهطور قابل توجهی افزایش داد. این موضوع به تاخیر در تکمیل پروژهها و افزایش هزینههای ساختوساز منجر شد. در مقابل، سیاستهای مهاجرتی بایدن که بهدنبال تسهیل ورود مهاجران و اعطای ویزای کار به آنهاست، میتواند به کاهش هزینههای نیروی کار و افزایش سرعت اجرای پروژهها کمک کند. این مثالها نشان میدهند که چگونه قوانین مهاجرتی میتوانند بهطور مستقیم بر صنعت ساختوساز تاثیر بگذارند.
در سطح بینالمللی، تجربه کشورهای مختلف نشان میدهد که چگونه سیاستهای دولتی میتوانند به ابزارهایی برای دستیابی به اهداف اقتصادی و اجتماعی تبدیل شوند. در چین، دولت با استفاده از سیاستهای مالیاتی تشویقی و اعطای وامهای کمبهره به شرکتهای ساختمانی، بهطور گستردهای به توسعه شهری و رشد اقتصاد دامن زده است. این سیاستها به ساخت شهرهای جدید و افزایش رفاه عمومی منجر شدهاند. در مقابل، در ژاپن، سیاستهای سختگیرانه زونبندی و قوانین محیط زیستی باعث شدهاند که توسعه شهری بهطور کندتری انجام شود و هزینههای ساختوساز بالا بمانند. این تفاوتهای سیاستی نشان میدهند که چگونه دولتها میتوانند با استفاده از ابزارهای مختلف، جهتگیری صنعت ساختوساز را تغییر دهند.
در نهایت، سیاستهای دولتی نهتنها بر هزینهها و روند ساختوساز تاثیر میگذارند، بلکه بهطور گستردهتر بر ترکیب جمعیتی، الگوهای زندگی و حتی فرهنگ جوامع نیز تاثیرگذار هستند. بهعنوان مثال، در سوئد، سیاستهای دولتی برای تشویق به ساخت مسکن اجتماعی، به ایجاد محلههایی با تنوع فرهنگی و اجتماعی منجر شده است. در مقابل، در آمریکا، سیاستهای مالیاتی و زونبندی باعث شدهاند که محلههایی با تفکیک شدید طبقاتی و نژادی شکل بگیرند. این مثالها نشان میدهند که چگونه سیاستهای دولتی میتوانند بهطور غیرمستقیم بر بافت اجتماعی و فرهنگی جوامع تاثیر بگذارند. به این ترتیب، تاثیر سیاستهای دولتی بر صنعت ساختوساز تنها به هزینهها و قوانین محدود نمیشود، بلکه بهعنوان ابزاری برای شکلدهی به جوامع، اقتصاد و فرهنگ نیز عمل میکند. این تاثیرات گسترده نشان میدهند که چگونه سیاست و ساختوساز بهطور پیچیدهای در هم تنیدهاند و بهطور مشترک آینده شهرها و جوامع را شکل میدهند.
نقش ساختمانها در اعتراضات سیاسی
معماری و فضاهای عمومی همواره نقشی فراتر از کارکردهای فیزیکی خود داشتهاند و به بستری برای بیان سیاسی و اعتراضات اجتماعی تبدیل شدهاند. ساختمانها و فضاهای عمومی نهتنها مکانهایی برای زندگی روزمره هستند، بلکه به واسطه ویژگیهای بصری و معنایی خود میتوانند به نمادهایی قدرتمند در تحولات اجتماعی و سیاسی بدل شوند. این فضاها اغلب بهعنوان صحنهای برای اعتراضات سیاسی، تجمعات اجتماعی و حتی نمایش هنر خیابانی مورد استفاده قرار میگیرند. یکی از برجستهترین نمونههای این امر، استفاده از گرافیتی و هنر خیابانی بهعنوان ابزاری برای بیان اعتراضات سیاسی است. دیوارها و ساختمانهای عمومی بهعنوان بومهای بزرگی عمل میکنند که هنرمندان خیابانی از آنها برای انتقال پیامهای خود استفاده میکنند. این پیامها میتوانند شامل اعتراض به بیعدالتیهای اجتماعی، نقد سیاستهای دولتی، یا بیان همبستگی با جنبشهای مردمی باشند. برای مثال، در جریان اعتراضات بهار عربی، دیوارهای شهرهای قاهره و تونس به بومهایی برای بیان خشم و نارضایتی عمومی تبدیل شدند. گرافیتیهای این دوران نهتنها اعتراضات را مستند کردند، بلکه به نمادی از مقاومت و آرزوی آزادی تبدیل شدند. در آمریکا نیز، جنبش «زندگی سیاهپوستان اهمیت دارد»(Black Lives Matter) از هنر خیابانی برای انتقال پیامهای خود استفاده کرد. در واشنگتن دیسی، شعار «Black Lives Matter» با حروفی بزرگ و زردرنگ در خیابانی نزدیک کاخ سفید نقاشی شد. این اقدام نهتنها توجه رسانههای جهانی را جلب کرد، بلکه به نمادی از اعتراضات علیه نژادپرستی سیستماتیک در آمریکا تبدیل شد. در اینجا، خیابان به یک بیانیه سیاسی تبدیل شد که پیام خود را بهطور مستقیم و بیواسطه به قدرت حاکم منتقل میکرد.
علاوه بر گرافیتی، معماری و طراحی شهری نیز میتواند به بسترهایی برای اعتراضات و تجمعات سیاسی تبدیل شود. میدانها، پارکها و فضاهای عمومی از دیرباز مکانهایی برای تجمعات سیاسی و اعتراضات عمومی بودهاند. برای مثال، میدان تحریر در قاهره به مرکز انقلاب مصر در سال ۲۰۱۱ تبدیل شد. طراحی باز و گسترده این میدان به معترضان اجازه داد تا بهطور گسترده گرد هم آیند و اعتراضات خود را سازماندهی کنند. این میدان بهطور نمادین به مکانی برای بیان صدای مردم و مقاومت در برابر دیکتاتوری تبدیل شد. در همین راستا، میدان تیانآنمن در پکن نیز یکی از مشهورترین نمونههای استفاده از فضاهای عمومی برای اعتراضات سیاسی است. در سال ۱۹۸۹، دانشجویان و مردم چین در این میدان گرد هم آمدند تا خواستار اصلاحات سیاسی و آزادی بیان شوند. اگرچه این اعتراضات با خشونت سرکوب شد، اما میدان تیانآنمن به نمادی از مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر در چین تبدیل شد.
علاوه بر این، ساختمانهای دولتی و نمادین نیز به دلیل ارزشهای معنایی و نمادین خود به اهداف اعتراضات سیاسی تبدیل میشوند. برای مثال، حمله به ساختمان کنگره آمریکا در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ نشاندهنده استفاده از یک نماد معماری برای بیان اعتراض سیاسی بود. معترضان با ورود به این ساختمان، اعتراض خود را به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا اعلام کردند. این واقعه نشان داد که ساختمانهای دولتی چگونه میتوانند به میادین نبرد سیاسی تبدیل شوند. حتی در مقیاسی کوچکتر، ساختمانها و فضاهای عمومی میتوانند به نمادهای اعتراضات محلی تبدیل شوند. مثلاً در ایران، دیوارنویسیها و نقاشیهای خیابانی بهعنوان راهی برای بیان اعتراضات سیاسی و اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرند. این دیوارنویسیها اغلب شبانه و بهطور غیررسمی انجام میشوند تا پیامهای اعتراضی به گوش مردم برسد، بدون آنکه از سوی دولت سرکوب شود.
در مجموع، معماری و فضاهای عمومی نقشی اساسی در شکلدهی به اعتراضات سیاسی ایفا میکنند. این فضاها به معترضان اجازه میدهند که پیامهای خود را بهطور مستقیم به جامعه و قدرت حاکم منتقل کنند. همچنین، این فضاها به دلیل نمادگرایی و ارزشهای معنایی خود میتوانند به بسترهایی قدرتمند برای بیان سیاسی و مقاومت تبدیل شوند. گرافیتی، هنر خیابانی، تجمعات عمومی و حتی تصرف ساختمانهای دولتی همه نشاندهنده این واقعیت هستند که معماری تنها به معنای ساختن بناها نیست، بلکه به معنای ساختن فضاهایی است که در آنها مبارزه برای عدالت، آزادی و تغییرات سیاسی و اجتماعی شکل میگیرد.
پرده پایانی
رابطه پیچیده میان سازندگان ثروتمند و سیاست، یکی از جنبههای تاثیرگذار در اقتصاد و حکومتداری در بسیاری از کشورهاست. این رابطه از این واقعیت نشات میگیرد که صنعت ساختوساز یکی از پرسودترین و تاثیرگذارترین بخشهای اقتصادی است که نهتنها بهطور مستقیم بر اشتغال و رشد اقتصاد تاثیر میگذارد، بلکه به دلیل نیاز به مجوزها و قوانین شهری، به سیاست نیز وابستگی زیادی دارد. در نتیجه، سازندگان ثروتمند اغلب برای حفظ و گسترش منافع خود، به سیاست و سیاستمداران نزدیک میشوند. این نزدیکی میتواند به اشکال مختلفی صورت گیرد. بسیاری از سازندگان بزرگ بهطور مستقیم از کاندیداهای سیاسی حمایت مالی میکنند. این کمکهای مالی که در قالب کمک به کمپینهای انتخاباتی یا تامین هزینههای تبلیغاتی انجام میشود، به سازندگان این امکان را میدهد که به تصمیمگیران سیاسی نزدیک شوند و بر سیاستگذاریها تاثیر بگذارند. بهعنوان مثال، در آمریکا، حمایت مالی سازندگان بزرگ از کاندیداهای انتخابات محلی و ملی یک امر رایج است. این حمایتها اغلب با هدف تاثیرگذاری بر سیاستهای مربوط به مقررات ساختوساز، مالیات بر املاک و قوانین شهرسازی انجام میشوند. علاوه بر حمایت مالی، سازندگان ثروتمند اغلب از نفوذ اقتصادی خود برای تاثیرگذاری بر سیاستگذاریهای کلان استفاده میکنند. آنها از طریق لابیگری و همکاری با نهادهای تصمیمگیر، میتوانند بر سیاستهای دولتی تاثیر بگذارند. بهعنوان مثال، در بسیاری از کشورها، قوانین مرتبط با تغییر کاربری زمین، تراکم ساختمانی، یا حتی معافیتهای مالیاتی تحت تاثیر لابیگری سازندگان بزرگ تغییر میکنند. این تغییرات بهطور مستقیم به سودآوری پروژههای ساختمانی کمک میکنند و در عین حال بر شکلگیری شهرها و الگوهای توسعه شهری تاثیر میگذارند. در برخی موارد، این نفوذ فراتر از لابیگری میرود و به مشارکت مستقیم در سیاست تبدیل میشود. نمونههای برجستهای از این موضوع را میتوان در سیلویو برلوسکونی و دونالد ترامپ مشاهده کرد. برلوسکونی، قبل از ورود به سیاست، بهعنوان یک سازنده موفق و مالک رسانهها شناخته میشد. او با استفاده از ثروت و نفوذ اقتصادی خود، وارد عرصه سیاست شد و سه بار بهعنوان نخستوزیر ایتالیا انتخاب شد. ترامپ نیز بهعنوان یک سازنده موفق در املاک و مستغلات و مالک برندهای بزرگ وارد سیاست شد و به ریاستجمهوری آمریکا رسید. هر دو نفر از شبکههای اقتصادی و رسانهای خود برای تبلیغ و پیشبرد اهداف سیاسیشان استفاده کردند.
رابطه میان سازندگان ثروتمند و سیاست تنها به کشورهای غربی محدود نمیشود. در کشورهای در حال توسعه نیز این رابطه بهخوبی قابل مشاهده است. بهعنوان مثال، در هند، بسیاری از سازندگان بزرگ بهطور مستقیم در سیاست محلی و ملی مشارکت دارند. آنها نهتنها از کاندیداها حمایت مالی میکنند، بلکه خود نیز بهعنوان نمایندگان سیاسی انتخاب میشوند. این موضوع باعث شده است که سیاست و ساختوساز بهطور پیچیدهای درهمتنیده شوند و منافع اقتصادی و سیاسی در یک راستا قرار گیرند. این رابطه پیچیده گاهی اوقات به مشکلات اخلاقی و فساد سیاسی نیز منجر میشود. نزدیکی بیشازحد سازندگان به سیاستمداران ممکن است باعث تبعیض در اعطای مجوزها، پروژههای دولتی و حتی تغییرات قانونی به نفع گروههای خاص شود. بهعنوان مثال، در برزیل، رسواییهای مربوط به پرداخت رشوه از سوی شرکتهای بزرگ ساختمانی به سیاستمداران برجسته، موجب بحرانهای سیاسی بزرگی شد. در مجموع، رابطه میان سازندگان ثروتمند و سیاست، رابطهای پیچیده و چندبعدی است که تاثیرات گستردهای بر اقتصاد، شهرسازی و حتی دموکراسی دارد. این رابطه نشان میدهد که چگونه قدرت اقتصادی میتواند به قدرت سیاسی تبدیل شود و چگونه سیاستمداران و سازندگان از منافع مشترک برای دستیابی به اهداف خود استفاده میکنند. این تعامل پیچیده و گاه فسادآمیز، یکی از عوامل کلیدی در شکلدهی به سیاستهای شهری و اقتصادی در بسیاری از کشورهاست.