شناسه خبر : 48532 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

علیه تمرکزگرایی

گفت‌وگو با صادق زیباکلام درباره عوارض و فواید فدرالیسم

علیه تمرکزگرایی

«سانترالیسم» در ایران اگر چند نشانه مهم داشته باشد، یکی از مهم‌ترین آنها جاده‌ها و بزرگراه‌های زیادی است که از دورترین نقاط کشور به پایتخت ختم می‌شود. سانترالیسم یعنی «تمرکزگرایی اداری». یعنی اداره همه امور از یک مرکز. مثل ایران که همه چیزش در تهران خلاصه می‌شود. سیاست در تهران خلاصه می‌شود، برای همه چیز در تهران سیاست‌گذاری می‌شود، منابع را در تهران تقسیم می‌کنند و طبیعی است که جاده هم به تهران ختم می‌شود. ما علاوه بر تمرکزگرایی اداری، دچار تمرکزگرایی اقتصادی هم هستیم و این کار را خیلی بدتر کرده است. کافی است به نقشه حمل‌ونقل ایران نگاه کنید، انتهای همه راه‌ها تهران است. جاده و ریل و بزرگراه از دوردست‌ها به تهران می‌رسند و شروع همه راه‌های مهم نیز از تهران است. ممکن است بگویید این نقشه غیرعادی نیست چون تهران پایتخت و بزرگ‌ترین بازار مصرف کالاست اما مگر در ترکیه همه راه‌ها به آنکارا ختم می‌شود؟ مگر همه تولیدات قطب‌های صنعتی ترکیه به بازار آنکارا یا استانبول ارسال می‌شود؟ این تصویر پیچیده و درهم‌تنیده از راه‌ها و جاده‌های کشور بیش از هر چیز نشان‌دهنده تمرکزگرایی اقتصادی و ریشه‌دار بودن تفکر جایگزینی واردات در کشور ماست که حاصلش اقتصادی بسته و درون‌گرا بوده است. اخیراً بحث‌های زیادی در مذمت سانترالیسم و مدح فدرالیسم مطرح شده است. صادق زیباکلام می‌گوید جامعه و سرزمین ایران از نظر فرهنگی یک سرزمین یکدست نیست، بنابراین پیاده کردن فدرالیسم در اینجا دستاوردهای بسیاری خواهد داشت. او همچنین می‌گوید که فدرالی کردن کشور، از نظر اقتصادی، منافع بسیاری خواهد داشت و هزینه‌های کشور را کاهش می‌دهد و موجب رشد سرمایه‌گذاری‌ها و مزیت‌های نسبی استان‌ها می‌شود. با این حال اقتصاددانان معتقدند بهسازی نظام اداری ضروری است اما مقدم بر آن، بهسازی فکر نظام حکمرانی است. اما نظر صادق زیباکلام چیست؟

♦♦♦

 درباره فدرالیسم صحبت کنیم. آقای عارف چند روز اخیر صحبتی کردند که انگار تلویحاً اشاره به این موضوع داشت. حتی مجلس یازدهم هم چند بار قصد داشته طرح‌های مشابهی را تصویب کند. سوال اول این است که فدرالیسم چیست و چه مضرات و منافعی دارد؟

کم نیستند کشورهایی که در حقیقت به واسطه شرایط سیاسی‌شان یا به واسطه اینکه جمعیت تشکیل‌دهنده‌شان از نظر مذهبی، فرهنگی و زبانی متفاوت بودند اما در داخل یک کشور قرار داشتند، از فدرالیسم بهره بردند. اصولاً دو راه برای حکمرانی در کشورها و سرزمین‌هایی که دارای جمعیت‌های ناهمگون هستند وجود دارد؛ اول اینکه حکومت مرکزی با زور و سرکوب حکومت کند و حقوقی برای اقلیت‌ها قائل نشود. راه دوم دموکراسی است که نظام فدرالیسم هم یکی از راه‌ها و روش‌های دموکراتیک برای اداره یک کشور است که با ایجاد حاکمیت‌های محلی، مجالس محلی، شوراهای محلی در حقیقت اجازه می‌دهد که حقوق قومیت‌های مختلفی که در آن جامعه زندگی می‌کنند به رسمیت شناخته شود. نظام فدرالیسم یک سیستم دولتی فراگیر مبتنی بر اختیارات مشترک است. فدرالیسم یک روند حکومتی سلسله‌مراتبی است که بر اساس آن دو قطب حکومتی بر تمامی یک منطقه جغرافیایی کنترل یکسانی را اعمال و اجرا می‌کنند؛ مانند حکومت‌های انگلستان و فرانسه که دولت ملی زیر سایه نظام فدرالیسم، قدرت انحصاری در تمامی مناطق جغرافیایی را حفظ می‌کند. اما قانون اساسی ایالات‌متحده آمریکا به شکلی دیگر نوشته شده که بر اساس آن، سیستم فدرالیسم را به‌عنوان تقسیم اختیارات بین دولت فدرال ایالات‌متحده و حکومت‌های ایالتی به شکل منفرد و منظم مشخص کرده است. سیستم فدرالیسم واقعی خطوط ارتباطی مستقیم را بین تمامی سطوح دولت‌ها و آنهایی که به نمایندگی از شهروندان یک کشور به مردم و جامعه خدمت می‌کنند، فراهم می‌کند. در تمام سطوح دولت، شهروندان معمولاً نمایندگانی را انتخاب می‌کنند و برنامه‌هایی را که مستقیم به شهروندان خدمت‌رسانی کنند، توسعه داده و اجرایی می‌کنند. این خطوط ارتباطی مستقیم یکی از ویژگی‌های نظام فدرالیسم است که مردم را از اتحادیه‌ها، کنفدراسیون‌ها و کشورهای مشترک‌المنافع متمایز و مشخص می‌کند. این جریان باز و صریح ارتباطی معمولاً مبتنی بر احساسات مشترک ملی، فرهنگی، سنتی و میهن‌پرستی است که تمام نهادهای سیاسی و مردمی را با همدیگر پیوند عمیق می‌دهد. از منظر جامعه‌شناختی، طرح فدرالیسم اقتصادی لزوماً به‌عنوان یک متغیر مستقل اقتصادی نبوده و تنها محرک اقتصادی نیست، بلکه به مثابه میانجی فرهنگ، جامعه و اقتصاد عمل می‌کند. در واقع این طرح با سیاست بومی‌گزینی و منطقه‌گرایی به صورت ارگانیک و جاندار نه لزوماً مکانیکی هم زمینه توسعه اقتصادی را فراهم آورده و هم بین سرمایه‌های اجتماعی و اقتصادی جامعه همسویی ایجاد می‌کند. بنابراین وجه غالب دیگر این طرح ایجاد همسویی و تعلقات فزاینده بین فعالیت‌های اقتصادی و انگیزشی حاکم بر جامعه است. تحلیل جامعه‌شناختی پیشینه کنش‌های اقتصادی در هر جامعه معرف بخشی از کارکردها و فعالیت‌های اقتصادی با وجوه اجتماعی و فرهنگی خاص آن جامعه بوده و دلالت بر ریشه‌داری و تناسب این‌گونه کنش‌های اقتصادی با روحیات، خلقیات و عادت‌های اجتماعی-فرهنگی خاص آنها دارد. این ویژگی‌های رفتاری با گذشت زمان به مثابه یک نماد و نشانه به الگوی رفتاری نسبتاً پایدار اعضای جامعه هدف تبدیل می‌شود. از این‌رو ویژگی‌هایی چون خاص و منحصربه‌فرد بودن، پایداری و دوام و پویایی به‌عنوان نشانه‌های بارز این‌گونه کنش‌های اقتصادی، بازگوکننده بخشی از وجوه اجتماعی جامعه هدف و مسئله‌ای است بنیادی که هم معرف گروه هدف بوده و هم دلالت بر موفقیت آنها دارد. کنش‌های اقتصادی در اصل دلالت صرف بر عملکردها و فعالیت‌های اقتصادی نداشته، بلکه با وجوه شناختی، اجتماعی و فرهنگی افراد نیز مرتبط است. به عبارت دیگر تاکید محض بر رویکردهای نظری اقتصادی در تحلیل کنش‌های اقتصادی ممکن نبوده، بلکه بر اساس رویکرد بین‌رشته‌ای، وجوه روان‌شناختی، اجتماعی و فرهنگی نیز در این تحلیل حائز اهمیت است. در واقع دو اصل اساسی شمولیت (Embededdnesss)  و ریشه‌داری، تحلیل جامعه‌شناختی کنش‌های اقتصادی را ممکن کرده و امکان فرا رفتن از تحلیل‌های اقتصادی به منظور ارائه تحلیل‌های جامعه‌شناختی از آن را ممکن می‌کند. با پذیرش این اصل که کنش‌های اقتصادی دارای ماهیت اجتماعی بوده و می‌توانند به‌عنوان یک مسئله جامعه‌شناختی مطرح شوند، از زبان نظری و تئوریک نیز می‌توان طرح فدرالیسم اقتصادی را روشن کرد.

آنچه اشاره کردم، تئوری‌های مرتبط با فدرالیسم بود و برای تقریب ذهن می‌شود مثال‌هایی از ایران آورد. مثلاً با فدرالیسم اجازه داده می‌شود که کردها اگر بخواهند فرزندانشان را به زبان کردی به مدرسه بفرستند داخل سرزمین ایران از این حق انتخاب برخوردار باشند و چنانچه بخواهند بچه‌هایشان زبان فارسی آموزش ببینند بتوانند از این حق انتخاب برخوردار شوند. اینکه به هر دلیلی این حق از اقلیتی سلب شود، چه مسئله زبانی باشد و چه مذهبی، عملاً مغایر با اصول کلی دموکراتیک است. مثلاً سوئیس را در نظر بگیرید. در آنجا آلمانی‌تبارها، ایتالیایی‌تبارها و فرانسوی‌تبارها هستند که هم زبان مختلفی دارند و هم فرهنگ و مذهبشان متفاوت است اما تفاوت را پذیرفته‌اند. حقوقی که اقلیت باید از آن برخوردار باشد تحت عنوان وحدت ملی، وحدت سرزمینی، یکپارچگی سرزمینی و تمام اصطلاحاتی که زیر سایه‌اش به حقوق اقلیت کم‌توجهی می‌شود، سلب می‌شود.

  به نظر شما می‌توان فدرالیسم را در ایران پیاده کرد؟

به نظرم می‌شود و برخی به جد معتقدند که باید به این سمت حرکت کرد. از جامعه کرد مثالی می‌آورم. متاسفانه ظرف چند دهه گذشته نخواستیم به این سوال پاسخ دهیم که خواسته و مطالبات کردها چیست؟ چرا آنقدر سرخورده و ناراضی هستند؟ بلکه بعضاً با برچسب و اتهام، مسئله را به تجزیه‌طلبی تقلیل دادیم. به همین دلیل موضوع تغییر ساختار از حکومت متمرکز به فدرالی در ایران نیز به‌عنوان کشوری که چندین ملت در جغرافیای کنونی آن زندگی می‌کنند در دهه‌های اخیر مطرح بوده است و عده‌ای با نظریات مختلف سعی در پیاده‌سازی آن ساختار حکمرانی در کشور داشته‌اند. در مقابل مخالفان سرسختی نیز وجود داشته و دارد.

 فکر می‌کنید فدرالیسم در حال حاضر برای ایران لازم است؟

 ببینید چه شما اسم آن را فدرالیسم بگذارید و چه هر عنوان دیگری، جامعه و سرزمین ایران از نظر فرهنگی یک سرزمین یکدست نیست. ما اهل سنت را در ایران داریم، کردها و ترک‌ها را داریم که به واسطه زبان و مذهب به‌عنوان یک اقلیت باید حقوقشان در چهارچوب ایران محفوظ بماند. بنابراین از نظر من به رسمیت شناختن حقوق اقلیت جزو ملزومات دموکراسی است. پس این حقوق باید به رسمیت شناخته شود، چه در چهارچوب فدرالیسم، چه در هر چهارچوب دیگری. این در حالی است که در حقیقت ما این را رعایت نمی‌کنیم. در حال حاضر اگر پدر و مادری کرد در مهاباد یا سنندج بخواهند فرزندشان به زبان کردی آموزش ببیند، این حق را از آنها سلب کرده‌ایم در حالی‌ که این حق باید به رسمیت شناخته شود. هم برای ترک‌ها و هم کردها، یا احترام به مذهب اهل سنت و رعایت موازینی که آنها خواهان آن هستند. به نظر من اینها بدیهیات است و به هیچ‌وجه نه باعث تجزیه ایران می‌شود و نه فروپاشی، اما مقاومت در برابر این روند از رویکرد اقتدارگرایانه نشات می‌گیرد. در مجموع باید گفت که فدرالی کردن کشور، از نظر اقتصادی، منافع بسیاری خواهد داشت و هزینه‌های کشور را کاهش می‌دهد و موجب رشد سرمایه‌گذاری و تقویت مزیت‌های نسبی استان‌ها می‌شود. اما در عین حال دولت فدرال، باید با اقتدار و تدبیر حاضر شود و به جای اینکه در هر کاری دخالت کند، کارها را به بخش خصوصی و استان‌ها توزیع کند و با سیاست‌گذاری مناسب، طرح‌های ملی و وظایف حاکمیتی، مانند امنیت، تامین اجتماعی و بازنشستگی، مقابله با تحرکات دشمن، صنایع نفت و گاز، بهبود فضای کسب‌وکار کشور، گسترش پایه مالیاتی برای هدایت درست اقتصاد کشور، توزیع پول و بودجه همراه با اختیارات لازم به استان‌ها و... را در دستور کار قرار دهد.

 یکی از مقوله‌های مرتبط با فدرالیسم، نسبت آن با اقتصاد است. اگر فدرالیسم اقتصادی در کشور اجرا شود چه منفعت‌هایی خواهد داشت؟

ببینید، همه اینها مفاهیمی کلی هستند و به این برمی‌گردد که آیا ما حقوق اقلیت را به رسمیت می‌شناسیم یا نه. دوم اینکه آیا معتقد هستیم که باید عده‌ای به اسم حاکمیت در تهران بنشینند و برای اقصی نقاط کشور تصمیم‌گیری کنند که چه ساعتی مغازه‌شان را باز کنند، چه ساعتی بروند یا نروند؟ به نظر من واگذاری یکسری از حقوق به شوراهای محلی یا حکومت‌های محلی و... دموکراسی است و کشورهای دموکراتیک این مسائل را حل کردند و حاصل آن هم این شده که وقتی در اسکاتلند همه‌پرسی می‌شود که شما می‌خواهید جزو بریتانیا بمانید یا جدا شوید، 60، 70 درصد می‌گویند نمی‌خواهیم جدا شویم و می‌خواهیم جزو بریتانیا بمانیم. چرا؟ زیرا حقوق اسکاتلندی‌ها، ایرلندی‌ها و اقلیت‌ها در انگلستان به رسمیت شناخته شده، محترم شمرده شده و رعایت می‌شود و این‌طور نیست که در لندن، حکومت برای کل بریتانیای کبیر تصمیم بگیرد. همان‌طور که دکتر عارف در نشستی با دانشگاهیان خواهان ارائه راهکار در زمینه اصلاح وضعیت اقتصادی کشور شدند. ۲۰۰ سال پیش آدام اسمیت راهکار را نشان داد و گفت «دولت تاجر خوبی نیست». ترکیه، مالزی و بسیاری دیگر به حرف او عمل کردند، ولی ما برعکس صدر تا ذیل اقتصادمان دولتی است. حاصل آن شده اقتصاد فاسد و ناکارآمد دولتی.

از لحاظ علمی پژوهش‌ها در مورد فدرالیسم توجه خود را به تجزیه و تحلیل نهادهای سیاسی غیرمتمرکز و تاثیر آنها بر عملکرد کلان اقتصادی و مالی معطوف کرده است. از یک طرف، پژوهشگران -عمدتاً بر مبنای نظری- استدلال کرده‌اند که دولت واگذارشده به حکومت‌داری دموکراتیک بهتر و همچنین رشد اقتصاد بیشتر منجر می‌شود. از سوی دیگر، بر اساس تحلیل‌های تجربی، پژوهشگران بارها خاطرنشان کرده‌اند که تمرکززدایی از قدرت‌های مالی -به‌ویژه مالیات‌های خود برای دولت‌های محلی- به سلامت مالی عمومی در سطوح پایین‌تر دولت منجر می‌شود که به نوبه خود برای بودجه ملی بهتر است. برخی اقتصاددانان می‌گویند که تعریف پول مشترک کار درستی نبوده و اگر یونان و اسپانیا و ایتالیا پول خود را داشتند با رشد حجم پول و تورم می‌توانستند موقتاً و در شرایط سخت، با ایجاد تورم، اقتصاد خود را از رکود و مشقت خارج کنند. شاید به همین دلایل بود که انگلستان، توان اقتصادی خود را بالاتر می‌دید و حاضر نشد که مرزها را بردارد و پول اروپا را بپذیرد و با قانون و پول جداگانه، اقتصاد را به پیش برد. در سایر مناطق جهان نیز همگرایی‌ها به نوعی دیگر دنبال شده است اما هرگز نمی‌توان انتظار داشت که همه مناطق، کشورها، یا ایالت‌های عضو یک اتحادیه یا پیمان، به یک شکل عمل کنند. همین تجربه نیز باید در اقتصاد ایران و مفهوم فدرالی کردن اداره کشور، مورد توجه باشد تا فدرالی کردن موجب افزایش همگرایی، همدلی، رشد اقتصاد، حل مشکل مردم، بهبود جایگاه ایران و... شود.

 از نظر شما موانع فدرالیسم در ایران چیست؟

موانع آن اقتدارگرایی و ضعف دموکراسی است.

 چه باید کرد؟ راه‌حل شما چیست؟

راه‌حل من این است که به انتخاب مردم و انتخابات مردمی و قدرت شوراها اهمیت داده شود. به پارلمان محلی اهمیت داده شود، به دولت‌های محلی که در چهارچوب ایران یکپارچه از قدرت برخوردار می‌شوند برای تصمیم‌ها و سیاست‌گذاری‌های محلی احترام گذاشته شود. حالا شما بگویید فدرالیسم یا هر اسم دیگری روی اینها بگذارد، اما متاسفانه حکومت مرکزی در تهران همه تصمیمات را می‌گیرند.

  چه دستاوردی خواهد داشت؟

دستاوردش این است که اگر دولت‌های محلی و شوراها به وجود بیایند، حتی اگر دولت و حکومت مرکزی در تهران قوی یا ضعیف باشد، بحرانی مثلاً در مهاباد یا تبریز به وجود نمی‌آید. 

دراین پرونده بخوانید ...