سیر نزولی روابط
واکاوی سفر عباس عراقچی به چین در گفتوگو با محمدجواد قهرمانی
سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، روز جمعه هفتم دیماه در نخستین سفر خود به چین، با مقامهای ارشد این کشور درباره طیفی از مسائل مهم دوجانبه از جمله توافق ۲۵ساله، تحولات منطقه و موضوع هستهای دیدار و گفتوگو کرد. عراقچی هدف اصلی این سفر را رایزنی و مشورتهای دوجانبه، منطقهای و بینالمللی اعلام کرد و در ادامه گفت: «در حال حاضر با شرایط حساسی در سطح منطقهای و بینالمللی مواجهیم و التهاب و مسائل مختلفی در جریان است. در سال جدید میلادی، پرونده برنامه هستهای و بهتبع آن، تلاش برای رفع تحریم با وضعیت جدیدی مواجه میشود.» در همین رابطه محمدجواد قهرمانی، تحلیلگر مسائل چین، معتقد است که اهمیت این سفر را در سه سطح باید مورد ارزیابی قرار داد. از یک طرف در آمریکا دونالد ترامپ پیروز انتخابات شده که اعلام کرده به دنبال محدود کردن فروش نفت ایران به چین است و این یعنی امکان تحت تاثیر قرار گرفتن تعاملات تهران و پکن وجود دارد. در کنار این، سال پیشرو سال مهمی برای پرونده هستهای ایران است که به اتخاذ تصمیمات سخت نیاز دارد. سوم، این سفر در چهارچوب تحولات سریع و پیچیده منطقهای صورت گرفته که میتواند در آینده پیچیدهتر نیز شود.
♦♦♦
اهمیت سفر آقای عراقچی به چین در این بازه زمانی را که منطقه و جهان شاهد تحولات متعددی بود در چه مواردی میدانید؟
اهمیت این سفر را در سه سطح باید مورد ارزیابی قرار داد. از یک طرف در آمریکا دونالد ترامپ پیروز انتخابات شده که اعلام کرده به دنبال محدود کردن فروش نفت ایران به چین است، و این یعنی امکان تحت تاثیر قرار گرفتن تعاملات تهران و پکن وجود دارد. حتی طی ماههای اخیر خرید نفت ایران از سوی چین کاهش پیدا کرده که در مورد آن نباید مولفه تاثیرگذاری ترامپ را نادیده گرفت. در کنار این، سال پیشرو سال مهمی برای پرونده هستهای ایران است که به اتخاذ تصمیمات سخت نیاز دارد. وزیر امور خارجه نیز اعلام کرد که در سال جدید پرونده هستهای ایران وارد مرحلهای خواهد شد که به مشورتهای بیشتر نیاز دارد. سوم، این سفر در چهارچوب تحولات سریع و پیچیده منطقهای صورت گرفته که میتواند در آینده پیچیدهتر نیز بشود.
این سفر در شرایطی انجام گرفت که تنشها در منطقه به اوج خود رسیده است، روابط ایران با اروپا یکی از سختترین دورههای خود را تجربه میکند و همزمان شاهد بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نیز هستیم. با این حال، دولت چهاردهم بازگرداندن توازن به روابط خارجی را از اولویتهای خود اعلام کرده است. در چنین شرایطی شما اولویتهای ایران مبتنی بر تامین منافع ملی در ارتباط با چین را چطور ارزیابی میکنید؟
اینکه یک سیاست متوازن در دستور کار سیاست خارجی کشور قرار گیرد میتواند منافع کشور را بیش از گذشته و به صورتی منطقی برآورده کند. بنابراین، در دستور کار قرار دادن این رویکرد نه به صورت تاکتیکی و کوتاهمدت، که به صورت راهبردی و بلندمدت ضرورتی انکارناپذیر است. هر چند در حال حاضر پیشبرد این رویکرد بسیار دشوار است. به عنوان مثال، روابط با اروپا چالشهای سختی را پشت سر میگذارد و یکی از مهمترین دلایل آن هم این است که اروپا، تهران را یکی از طرفهای جنگ اوکراین میداند. موضوعات مختلفی نیز در روابط ایران و آمریکا نقشآفرین هستند که پرونده هستهای نقشی تعیینکننده دارد. در کنار این، چین نیز یکی از اولویتهای راهبردی آمریکاست و سختگیری در قبال چین به یک موضوع فراحزبی تبدیل شده است. بنابراین، در اتخاذ یک رویکرد متوازن باید رویکردی کلنگر را مدنظر قرار داد که نیازمند حل بسیاری از مسائل و مشکلات است. با این حال، تجربه دیگر کشورها نیز در این زمینه میتواند درسهایی برای کشور داشته باشد. یک نکته مهم که باید مورد توجه قرار داد این است که با پیروزی ترامپ نیز بسیاری از کنشگران از جمله در منطقه در تلاشاند که روایتهای خود را برای وی غالب کنند. این البته به معنای عدم امکانپذیری گزینه دیپلماسی نیست. در چنین وضعیتی میتوان انتظار یک رویکرد متوازن در سیاست خارجی را داشت.
وانگ یی، وزیر خارجه چین، در دیدار با آقای عراقچی گفته است که «چین همواره از حلوفصل موضوع هستهای ایران از طریق مجاری سیاسی و دیپلماتیک و حفظ برجام حمایت کرده است. چین با تحریمها و فشارهای عمدی مخالف است و قاطعانه از ایران در حفظ حقوق و منافع مشروع خود حمایت میکند». در همین راستا رویکرد چین نسبت به برنامه هستهای ایران را چگونه میبینید؟ فکر میکنید در مسیر پیشرو که شاید چندان هم هموار نباشد، چین تا کجا در کنار ایران خواهد ماند؟
چین همواره این موضع را تکرار کرده که از حقوق هستهای مشروع ایران حمایت میکند. به دنبال خروج ترامپ از برجام نیز رویکرد انتقادی نسبت به سیاست دولت ترامپ اتخاذ کرد. بهطور کلی، پکن پیش از امضای برجام در سال 2015 نیز از دستیابی به توافق هستهای حمایت میکرد. یک ادراک مهم در طرف چینی این بود که دستیابی به توافق باعث نمیشود ایران به دامن غرب بیفتد. این موضوع حتی از سوی سفیر اسبق چین در ایران گفته شد و پیشنهاد کمک به دستیابی به توافق نیز در آن زمان در چین مطرح بود. اول اینکه چینیها اساساً مخالف شکست رژیم منع اشاعه هستند چرا که از یک طرف میتواند به گسترش رقابت هستهای در خاورمیانه منتهی شود و از طرف دیگر در چنین شرایطی باید منتظر هستهای شدن کشورهای پیرامون خود نیز باشد. دوم اینکه جایگزین این وضعیت میتوانست اقدامی نظامی باشد که عملاً به بیثباتی در خاورمیانه منجر میشد و منافع این کشور به خطر میافتاد. در حال حاضر نیز این دو نگرانی چینیها همچنان وجود دارد، با این تفاوت که شرایط بینالمللی و منطقهای پیچیدهتر از قبل شده است. یکی، نزدیک بودن پایان مدتزمان امکان توسل به مکانیسم ماشه است که ماههای پیشرو را بسیار مهم کرده و در نتیجه لزوم اتخاذ تصمیم، بیش از گذشته احساس میشود. یک سناریوی پیشرو در صورت عدم تحصیل توافق میتواند گزینه نظامی باشد. همین امر سبب میشود چینیها تحقق توافق را نهتنها زمینهای برای توسعه همکاریهای دوجانبه و ادغام ایران در ابتکارهای خود قلمداد میکنند، بلکه احتمالاً بر این باورند که از این طریق از تضعیف بیش از اندازه یک شریک خود بهویژه با توجه به رخدادهای منطقه جلوگیری خواهد شد. بنابراین احتمالاً یکی از توصیههای طرف چینی به ایران ترجیح و انتخاب مذاکره و گفتوگو خواهد بود. اما نکتهای که باید مورد توجه قرار داد این است که اگرچه چین به دنبال مشروعیتزدایی تدریجی از سیاستهای آمریکاست و تلاش میکند این سیاستها را مسبب بحران در خاورمیانه و دیگر مناطق به تصویر بکشد اما به هیچ وجه خواهان تقابل با آمریکا نخواهد بود. در این شرایط باید گفت چین خود را برای همه سناریوها آماده خواهد کرد. در نتیجه ضروری است انتقاد از رویکرد آمریکا را در چهارچوب دستور کار کلان و آیندهنگرانه چین و نه لزوماً تحولات کنونی مورد توجه قرار داد.
به نظر شما بازگشت ترامپ به کاخ سفید و احتمال بازگشت سیاست فشار حداکثری چه تاثیری بر روابط اقتصادی ایران و چین دارد؟
بسیاری در آمریکا بر این باورند که شرایط کنونی فرصت مهمی برای تداوم سیاست فشار حداکثری فراهم کرده است. شخص دونالد ترامپ نیز پیشتر منتقد رویکرد دولت بایدن در فروش نفت ایران به چین بوده و بارها این ادعا را مطرح کرده است. طبیعی است در این شرایط یکی از اهرمهای فشار علیه ایران، مراودات اقتصادی خارجی است و در نتیجه روابط اقتصادی با چین به عنوان یکی از مهمترین شرکای تجاری ایران احتمالاً متاثر خواهد شد.
پس از خروج ترامپ از برجام و اجرای سیاست فشار حداکثری علیه ایران، دولت حسن روحانی توافقنامه همکاری جامع ۲۵ساله را با چین امضا کرد که به عنوان نقشه راهی برای توسعه روابط دو کشور محسوب میشد. سوال من این است که تا چه حد در اجرای این توافقنامه پیشرفت حاصل شده است؟ دولت چهاردهم چه برنامهای برای این توافقنامه دارد؟
در پاسخ به این پرسش که چه میزان پیشرفت صورت گرفته میتوان به شواهد و آمار رجوع کرد. به عنوان مثال، آیا چین سرمایهگذاری جدی در ایران انجام داده است؟ پاسخ خیر است. کشورهای جنوبی حاشیه خلیجفارس به محل حضور شرکتهای چینی تبدیل شدهاند و چین بر توسعه روابط تجاری، فناوری و حتی نظامی با آنها حساب زیادی باز کرده است. موضوع دیگر اینکه آیا ایران توانسته در ابتکارهای چین جایگاهی به دست آورد که پاسخ به این نیز منفی است. شاید عدهای به فروش نفت استناد کنند که در این صورت هم باید سیاستهای دولت بایدن را مدنظر قرار داد و هم تخفیفهای ایران. بنابراین، پیشرفتی در قالب این چهارچوب توافقی صورت نگرفته است.
تحریمهای وضعشده بر هرگونه همکاری با ایران تا چه اندازه اجرای مفاد سند همکاری 25ساله را با سختی روبهرو کرده است؟
بدون تردید باید موانع مختلف توسعه روابط ایران و چین را بررسی کرد. تحریمها عاملی اساسی در عدم گسترش روابط اقتصادی، تجاری و فناوری ایران و چین قلمداد میشوند. چند موضوع مهم را در این زمینه باید مورد توجه قرار داد. اول، تاثیر منفی بر مراودات مالی است که نیازی به شرح و بسط ندارد. دوم اینکه بسیاری از شرکتهای چینی که میخواهند با ایران کار کنند با کشورهای دیگر و حتی کشورهای غربی نیز همکاری میکنند که این نیز بر ملاحظات آنها تاثیر جدی خواهد داشت. سوم اینکه شرایط به گونهای شده که این شرکتها نگرانی کمتری نسبت به خروج از بازار ایران دارند چراکه میتوانند به راحتی یک جایگزین پیدا کنند. و در آخر یک مسئله مهم که باید به آن توجه کرد این است که هرچه از حجم اقتصاد یک کشور کاسته شود، طبیعتاً از ظرفیتهای کمتری برای همکاری با دیگران برخوردار خواهد بود که این امر در روابط ایران و چین صادق است.
تاخیر در تصویب لوایح و باقی ماندن ایران در لیست سیاه FATF چه تاثیری بر روابط تجاری ما با چین خواهد داشت؟
در مورد موانع و مولفههایی که بر توسعه و گسترش روابط ایران و چین تاثیر منفی دارند نکاتی گفته شد. در ارتباط با FATF نیز فارغ از محدودیتهای فنی و تکنیکی که ایجاد میکند باید به این موضوع مهم اشاره کرد که هر آنچه سبب شود کشوری به عنوان یک کشور منزوی تلقی شود، بر تعاملات دیگران با آن تاثیرگذار خواهد بود. مهمترین معنای این موضوع این است که شرکتها نمیتوانند در تعامل با این کشور چشمانداز درازمدتی را تعریف و ترسیم کنند. همچنین، حضور در لیست سیاه در کنار عامل تحریمها به این معناست که این شرکتها نمیتوانند از ریسکهای همکاری با جمهوری اسلامی ایران بگریزند. بنابراین، اینکه یک کشور به عنوان یک کشور نرمال شناخته شود در شکلدهی به ادراک دیگران بهویژه در بعد همکاری تجاری و اقتصادی نقش برجستهای دارد و در نوع برندی (brand) که از یک کشور ساخته میشود تاثیر جدی و برجسته دارد.
چین حتی در دوره تحریم هم روابطش را با ایران حفظ کرده است. اما سوالی که در افکار عمومی مطرح است؛ این است که آیا این رابطه به نفع ایران هم هست؟
در این زمینه اشاره به چند نکته مهم ضرورت دارد. اول اینکه برخلاف ادعاهایی که مطرح میشود روابط ما با چین عملاً سیر نزولی طی کرده است، که البته این را در مقایسه با چند موضوع میتوان بیان کرد. یکی روابط اقتصادی دوجانبه است که از دوره اوج هم فاصله گرفته است. دیگری در مقایسه با روابط اقتصادی و سرمایهگذاری چین با دیگر کشورها بهویژه کشورهای همسایه است. موضوع دوم اینکه تحریمها، سبب شده یک رابطه اقتصادی متعادل و از موضع برابر میان دو کشور شکل نگیرد. بنابراین، این ادراک و تصور وجود دارد که صرفاً در این رابطه طرف چینی منتفع است. مثال قابل توجه در این زمینه فروش نفت با تخفیفهای زیاد به چین است. در کنار این ظاهراً برخی مردم در مراودات خود با چین هم دچار مشکلاتی میشوند، حتی دانشجوها، که سبب میشود این ادراک شکل بگیرد که روابط اقتصادی نیز رابطه دو حکومت با یکدیگر است که مردم ایران نفع زیادی از آن نمیبرند. موضوع سومی هم که باید مورد اشاره واقع شود برخی مواضع چین از جمله در جزایر سهگانه ایرانی است که مسئلهای سرزمینی و حاکمیتی است و در افکار عمومی به هیچ عنوان این موضوع مورد پذیرش قرار نمیگیرد و میتواند بر آینده روابط دو کشور نیز تاثیر منفی بگذارد. اینگونه موضعگیری چین ناشی از همان موضوعی است که قبلاً به آن اشاره شد، یعنی امارات توانسته از توسعه روابط با چین به عنوان اهرمی در این زمینه بهره ببرد. موضوع چهارم هم بعد مقایسهای است. افکار عمومی دائم خبرهایی مبنی بر سرمایهگذاری چینیها در دیگر کشورها میشنوند و در نهایت این تصور شکل میگیرد یک رابطه یکطرفه شکل گرفته است. در نتیجه به نظر میرسد در افکار عمومی این ادراک نیز شکل گرفته که منزلت کشور مورد احترام واقع نمیشود.
بسیاری در ایران بر این باورند که توسعه روابط با چین در تضاد با سیاست تنشزدایی و توسعه رابطه با غرب است. نظر شما در اینباره چیست؟
این تصور کاملاً اشتباه است. کشورهای متعددی را میتوان برشمرد که دارای روابط نزدیک یا حتی متحد آمریکا بهشمار میروند، اما چین، شریک تجاری اول آنهاست. اساساً یکی از ستونهای مهم سیاست خارجی چین در مقطع کنونی نظام بینالملل این است که بتواند با متحدان و شرکای آمریکا تعاملات خود را بهویژه با محوریت اقتصاد و اخیراً فناوری گسترش دهد تا بتواند ملاحظات این کشورها را نسبت به خود تحت تاثیر قرار دهد، یا اینکه این کشورها در روابط با آمریکا مجبور باشند تا جای ممکن ملاحظات پکن را بهویژه در موضوعاتی که چین آنها را محوری تلقی میکند، نیز مدنظر داشته باشند. به عنوان مثال، شرکای عرب آمریکا در حاشیه خلیجفارس همواره بر سیاست چین واحد تاکید میکنند یا نسبت به سیاست چین در سین کیانگ سکوت پیشه کردهاند. بسیاری از شرکای آمریکا در شرق آسیا یا منطقه خاورمیانه را میتوان مثال زد که روابط تجاری آنها با چین روندی بسیار رو به رشد را تجربه کرده است. البته این تعامل با هر دو طرف، سبب شده این کشورها نیز از اهرمهای چانهزنی مناسبی هم در ارتباط با چین و هم در ارتباط با غرب برخوردار شوند.