دیپلماسیهراسی
واکاوی مخالفت تندروها با مذاکره ایران و آمریکا در گفتوگو با نصرتالله تاجیک

اکنون که دولتهای ایران و آمریکا چراغ سبز برای آغاز مذاکرات را روشن کردهاند و هر دو طرف به تدریج به میز مذاکره نزدیک میشوند، مخالفان عادیسازی روابط ایران و غرب در داخل کشور روزبهروز صدایشان بالاتر میرود. آنها از تریبونهای مختلف، از جمله منبرهای نماز جمعه، به حملات خود علیه حامیان مذاکره و مقامات دولت مسعود پزشکیان ادامه میدهند. این در حالی است که رهبری معظم انقلاب در سخنان خود در جمع کارگزاران نظام به مناسبت عید مبعث با تاکید بر «ضرورت هوشیاری در مواجهات جهانی»، عنوان کردند: «باید مراقب باشیم که با چه کسی مواجهیم و با چه کسی معامله میکنیم و حرف میزنیم.» در واقع، ایشان با این سخنان امکان و ضرورت مذاکره را نفی نکردند؛ بلکه درباره ضرورت مراقبتهای لازم توصیههایی را مطرح کردند. نصرتالله تاجیک، دیپلمات بازنشسته، در ادامه از علل مخالفت تندروها با مذاکره میگوید.
♦♦♦
چرا با وجود عدم مخالفت مقام معظم رهبری با مذاکرات، تندروها همچنان مخالف عادی شدن روابط ایران و غرب هستند؟ استدلال آنها چیست؟
اگرچه در این سوال بیشتر تمرکز را روی مخالفتهای داخلی گذاشتهاید، اما من فکر نمیکنم تنها مشکل ما با آمریکا بحث مخالفتهای داخلی باشد؛ چراکه با توجه به شناختی که من از حکومت دارم، توجهی به این مخالفتها یا حتی موافقتها ندارد. اما اینکه چرا این افراد مخالف مذاکره با غرب هستند دلایل مختلفی دارد؛ ممکن است دلیلش تحلیل سیاسی، منفعت اقتصادی یا حتی نگرش ایدئولوژیک باشد. در بهترین حالت اگر فرض کنیم که دلیلش نگرش سیاسی این افراد است، به گمان من ناشی از عدم اعتمادبهنفس و نشناختن مولفههای قدرت ایران است. به عبارت دیگر این دیپلماسیهراسی که جناح محافظهکار کشور به ویژه جبهه پایداری آن را دنبال میکنند ناشی از خودکمبینی، ترس، ریسکناپذیری و عدم اعتمادبهنفس و نشناختن دنیا و مولفههای قدرت نرم در روابط بینالمللی است. زمانی که مولفههای قدرت چه در داخل و چه در فضای بینالمللی ناشناخته باقی بماند، حرکت به سمت دیپلماسی کند میشود. ما باید بدانیم که چگونه میخواهیم بهترین شرایط را برای مردممان به وجود بیاوریم. راه اصلی این است که تحریمها رفع شود چراکه تحریمها مثل موریانه دارد کشور را از درون میخورد. در همین راستا به نظر من بحث مخالفتهای داخلی بعضاً مبحثی جناحی و انحرافی است. به این معنا که یک جناح میخواهد اذهان عمومی را با استراتژی «فرار به جلو» منحرف کند. این در حالی است که یک کشور و یک حکومت مقتدر که به دنبال تامین منافع حداکثری، منافع ملی و توسعه کشور است و میخواهد یک زندگی آرام و با کرامت برای مردم خود تامین کند، راهی به جز دیپلماسی ندارد. اینکه ما بخواهیم راجع به اصل مذاکره صحبت کنیم، اینکه آیا مذاکره کنیم یا نکنیم؟، منافع ما را تامین نمیکند. چراکه مذاکره از جمله مقولاتی است که هم تاکتیک است، هم استراتژی. حتی دو کشوری که سالها در حال جنگ هستند درنهایت برای صلح مذاکره میکنند. بنابراین مذاکره چیزی نیست که ما الان بخواهیم راجع به آن صحبت کنیم که آیا مذاکره کنیم یا نکنیم؟ به عقیده من مذاکره قابل نفی نیست چراکه مذاکره احتمال پیدا کردن نقطه توافق را افزایش داده و در مقابل احتمال وقوع جنگ یا ایجاد تنش را کاهش میدهد. مذاکره مثل آب است روی آتش! مذاکره اکسیر دیپلماسی است.
این افراد در دوران ریاستجمهوری آقای روحانی هم مشکلات فراوانی برای دولت ایجاد کردند. این جریان از همان ابتدا مذاکره با آمریکا را خیانت به کشور خواندند و به تیم مذاکره هستهای وقت، برچسبهایی چون خائن، سازشگر و غربگرا زدند. اگر بر فرض بپذیریم که برجام از نگاه منافع مملکت توافق بدی بود و بهتر از آن قابل اجرا بود، چرا دلواپسان نتوانستند راه جایگزینی پیدا کنند؟
برجام نمونه بارزی از رویکرد بینالمللیگرایی ایران بود. به این معنا که حکومت ایران با درک شرایط و شناخت واقعیتهای موجود مملکت تصمیم گرفت برای تامین منافع و مصالح عمومی و دستیابی به اهدافش در صنایع هستهای با جامعه بینالمللی همکاری کند. برخلاف جناح محافظهکار کشور، نظر من این است که اتفاقاً برجام به سود ایران تمام شد. چراکه سایه قطعنامههای فصل هفتم سازمان ملل و به تبع آن بخشی از تحریمها را از روی ایران برداشت و صنعت هستهای کشور را مطابق با قطعنامههای بینالمللی به ویژه قطعنامه 2231 کاملاً قانونی کرد. تا قبل از اینکه ترامپ از برجام خارج شود، این توافق کارکرد بالایی داشت. حتی از نظر من بعد از آن هم برای ایران کارکرد داشت. چراکه ما در چهار مرحله کاملاً مطابق با برجام پیش رفتیم و حتی مرحله پنجم هم از نظر ما مطابق با برجام بود (البته از نظر اروپا و آژانس اینگونه نبود). اما به طور کلی برجام چرتکه دادهها و ستاندهها نیست! زیرا برجام تصمیم کشور بود برای اینکه از طریق هنجارهای بینالمللی با جامعه بینالمللی تعامل سازنده داشته باشیم تا بدین وسیله منافع ایران را تضمین کند. این را هم در نظر داشته باشید که ایران در آن زمان هیچ راه دیگری جز توافق نداشت و توانست از طریق هنجارهای بینالمللی بهترین دستاورد را داشته باشد. درواقع ایران توانست بدون هیچ ضرری صنعت هستهای را در چهارچوب هنجارها و قطعنامههای بینالمللی پیش ببرد و تثبیت کند. در شرایط فعلی هم ایران هیچ جایگزینی برای برجام ندارد. البته منظور متن برجام نیست که به دلیل تحولاتی که در دهه اخیر در این زمینه داشتیم باید بهروزرسانی شود، بلکه روح و فرامتن برجام که همکاری بینالمللی است مهم هستند. برجام تمام توان دیپلماتیک دنیاست. در همین راستا به عقیده من بهتر است به جای اینکه روی اصل مذاکره با آمریکا تاکید کنیم، فعالیت دیپلماتیک خود را روی داشتههایمان متمرکز کنیم و به طور مثال گفتوگو با اروپا و آژانس بینالمللی انرژی اتمی را پیش ببریم. در واقع ما باید پیش از مذاکره با آمریکا، با اروپا و آژانس گفتوگو و مذاکره کنیم و نباید ابزار اروپا و آژانس را کنار بگذاریم. درست است که اروپا بدون آمریکا نمیتواند اثرگذاری داشته باشد، اما هم قدرت تخریبیاش زیاد است و هم تاثیرپذیریاش از تحولات خاورمیانه بیش از آمریکاست و طبعاً حساسیت بیشتری نسبت به اوضاع خاورمیانه دارد. اگر به آژانس نشان دهیم که قصد ساختن بمب نداریم و روند اطمینانبخشی را با آژانس آغاز کنیم و در ارتباط مستقیم با آژانس و حل مشکلات تکنیکی با آن باشیم، میتواند پایه خوبی برای تعاملات بینالمللی ما و از جمله مذاکره با ترامپ هم باشد. در چنین شرایطی است که میتوان به آینده مذاکرات امیدوار بود. این را هم اضافه کنم که مذاکره با آمریکا از این جهت اهمیت دارد که آمریکا نقش مهمی در اقتصاد جهانی دارد و میتواند تحریمهای ایران را بردارد.
آیا این مخالفان نمیدانند که هزینه تنش با غرب و عدم احیای برجام در درجه اول معیشت مردم ایران را هدف قرار داده و با تداوم این وضعیت، زندگی برای آنها هر روز سختتر و سختتر میشود؟
کشور ما چون حزبی اداره نمیشود، افراد شناسنامهدار نیستند و هر روز رنگ عوض میکنند و یک کلاهی سرشان است. به این معنا که یکسری از افراد یک روز خودشان را توسعهگرا مینامند و روز دیگر محافظهکار؛ مسئولیتپذیری و پاسخگویی هم وجود ندارد. اگر واقعاً مسئولیتپذیری وجود داشت و افراد با پذیرش مسئولیت صحبت میکردند اوضاع متفاوت از آن چیزی که الان هست بود. در حال حاضر هر کسی میتواند یک حرفی بزند و روز بعد بگوید من نگفتم و کل ماجرا را تکذیب کند. بنابراین کسانی که در حال حاضر به دنبال دیپلماسیهراسی هستند و با فعالیت دیپلماتیک برای کاهش تنشها و عادیسازی روابط با دنیا مخالفت میکنند؛ پاسخگو نیستند. اگر اصل پاسخگویی در کشور ما رایج شود، طبعاً هر کسی که با دیپلماسی مخالفت میکند باید تبعاتش را هم بپذیرد. مذاکره با رابطه فرق میکند و الان که ترامپ دغدغهها و مشکلات دیگری دارد وقت مذاکره است! در کنار صعوبت کار با آمریکا و رفتارهای قلدرمآبانه ترامپ اما نادیده گرفتن واقعیتهای اقتصادی و معیشتی مردم، فشار تحریمها در کنار سوءمدیریت داخلی، فقدان سرمایهگذاری، فقر، تورم، بیکاری و سقوط ارزش پول ملی جایی برای کوبیدن بر طبل تقابل نمیگذارد! نفی دیپلماسی و مذاکره بر اساس منافع ملی، از موضع قدرت، با شروط و ضمانتهای مشخص که چهارچوب مذاکره را مشخص میکند، بدون ارائه راهحلی جایگزین، به معنای خودتحریمی و تداوم بحران و رنج مردم است. این قفل کردن سیاست خارجی سبب انزوا و فراهم کردن زمینه ایرانهراسی و تحمیل هزینههای غیرضروری بر کشور و ملت شده است.
این مخالفتها در حالی است که نشریه بلومبرگ اخیراً در گزارشی به نقل از منابع آگاه به این موضوع پرداخته است که تیم ترامپ قصد دارد سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران را احیا کند. این سیاست با اعمال بستهای گسترده از تحریمها آغاز خواهد شد که بازیگران اصلی صنعت نفت ایران را هدف قرار میدهد. در چنین شرایطی آیا میتوان به آینده مذاکرات امیدوار بود؟
در حال حاضر تمام این گمانهزنیها رسانهای است و متاسفانه هیچ مذاکره رسمی یا تبادل پیامی که نشان دهد ترامپ علاقهمند است با ایران مذاکره کند یا حتی ایران علاقهمند است با آمریکا مذاکره کند وجود ندارد! فعلاً مذاکره در قالب دیپلماسی عمومی دنبال میشود. البته با وجود اینکه دیپلماسی عمومی نقش دیپلماسی رسمی را هم تکمیل کرده اما هنوز دیپلماسی رسمی یا سنتی جایگاه خودش را در سیاست بینالملل دارد و از بین نرفته است. بنابراین به عقیده ما باید اقتصاد ایران را با اقتصاد آمریکا که قدرت موثری است درگیر کنیم. این موضوع امنیت و همکاری را تسهیل میکند. این را هم عرض کنم که من هم میدانم آمریکا مشکلاتی دارد و به دنبال سلطهگری و هژمونی است، اما این به این معنا نیست که بتوانیم از آمریکا چشمپوشی کنیم. ما در گام اول باید سعی کنیم با همین درگیر کردن اقتصاد دو کشور، ظرفیتهای موجود را فعال کنیم. به هر حال بازار ایران یک بازار تشنه است و ما میتوانیم در بخشهای مختلف از نفت و گاز گرفته تا فناوری اطلاعات، تکنولوژی و هوش مصنوعی از امکاناتی که در آمریکاست استفاده کنیم. متاسفانه ما در حال حاضر نظارهگر اقتصاد جهانی هستیم و مانند گذشته نقش تعیینکنندهای در آن نداریم. در همین راستا بهتر است روابطمان با جهان را احیا کنیم تا بدین وسیله بتوانیم علم، پیشرفت و فناوری را که در اختیار داریم، به پول، سرمایه و ثروت ملی تبدیل کنیم. متاسفانه ایران الان از گردونه اقتصادی جهان بیرون افتاده! و رقبا از ما جلو زدهاند.
آقای پزشکیان از همان ابتدا یکی از برنامههای اصلی خود را بازگشت توازن به سیاست خارجی و تلاش برای مذاکره با غرب برای رفع تحریمها عنوان کرد. حال در چنین شرایطی دولت باید چه راهکاری در پیش بگیرد تا از سد مخالفان داخلی و خارجی گذر کرده و توازن را به سیاست خارجی بازگرداند؟
بله، به عقیده من هم ما باید روی ایجاد توازن در سیاست خارجی تاکید کنیم. واقعیت این است که استراتژی «نه شرقی، نه غربی» که به نوعی موازنه منفی در سیاست خارجی است، جایگاهی در دنیای امروز که منافعمحور است ندارد. الان دیگر دنیای جنگ سرد نیست که وارد بلوکبندی با یکی علیه دیگری شویم! در همین راستا ما باید با رویکرد موازنه مثبت و پیگیری توازن در سیاست خارجی با تمامی قدرتهای منطقهای و بینالمللی ارتباط، همکاری و تعامل داشته باشیم. ما نباید واقعیت ژئوپولیتیک ایران را فراموش کنیم. ایران میتواند با نقشآفرینی و ارتباط با کشورهای مختلف به عنوان چهارراه اقتصاد جهانی شناخته شود. بنابراین به نظر من ما نباید مسائل داخلی کشور و این مخالفتها را بزرگ کنیم چراکه این مخالفتها و اقلیت و اکثریت در همه کشورها وجود دارد. مهم این است که حکومت فضای مساوی برای گروههای سیاسی به وجود بیاورد. برای مثال اگر مخالفان دولت میتوانند راهپیمایی داشته باشند، موافقان دولت هم باید این حق را داشته باشند. البته این نکته بیشتر از منظر نشاط سیاسی در جامعه و اثرات مثبت آن است. ولی طبیعتاً اگر بحث خرابکاری مانند آنچه اینها در سالهای قبل مانند حمله به سفارتها انجام دادند و چوب گذاشتن لای چرخ دولت باشد، طبعاً نهادهای حکومتی مانند نیروی انتظامی و اطلاعاتی باید چون در مقطع حساسی از دوران کشور هستیم، نسبت به این موارد خیلی دقیق و حساس باشند. اما به طور کلی اینگونه مخالفتها چنانچه از بستر سازنده آن خارج شود، تاثیر بسزایی بر انسجام ملی دارد و باعث دلسردی اجتماعی میشود. زمانی که انسجام اجتماعی و ملی کاهش پیدا کند، به تبع آن پشتوانههای حکومت نیز ضعیف میشوند و دیگر دیپلماسی نمیتواند کارایی لازم را داشته باشد یا تضعیف میشود! به عقیده من پایه و اساس دیپلماسی انسجام حداکثری است، چراکه وقتی انسجام ملی در حالت حداکثری باشد، آن وقت است که اجرای سیاست خارجی راحتتر است و تامین اهداف با هزینه کمتری صورت خواهد گرفت. در همین راستا به نظر من نهادهای حکومتی علاوه بر بحث نشاط سیاسی و اجتماعی باید دقت کنند که روند امور به سمت انسجام ملی بیشتر در حرکت باشد.