شناسه خبر : 48874 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تئوریسین وابستگی

ایده‌های آندره گوندر فرانک چگونه کشورهای جهان سوم را نابود کرد؟

 

آزاده چیذری / نویسنده نشریه 

88آندره گوندر فرانک، شاید پرکارترین و بحث‌برانگیزترین اقتصاددان و جامعه‌شناس توسعه دوران پس از جنگ، که بیشتر به عنوان نویسنده نظریه «وابستگی» شناخته می‌شود، پس از مبارزه طولانی با سرطان، روز شنبه 25 آوریل 2005 در ۷۶سالگی در لوکزامبورگ درگذشت. آثار او شامل حدود 40 کتاب و نزدیک به هزار مقاله و قطعات دیگر به زبان‌های متعدد است که 50 سال توسعه سیاسی و اقتصادی جهانی را دربر می‌گیرد. زندگی و کار او پر از تحرک و بحث و استدلال و مخالفت بود. برخی از ایده‌های او اکنون عموماً پذیرفته شده‌اند، زیرا رویدادها تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های او را درست نشان می‌دهند: تداوم سرسختانه فقر و «توسعه‌نیافتگی» جهان سوم به‌رغم سرمایه‌گذاری خارجی و به دلیل پرداخت غیرقابل مدیریت بدهی تحمیل‌شده از سوی طلبکاران خارجی؛ شکست «سرمایه‌داری واقعاً موجود» در بیشتر کشورهای جهان سوم و همچنین شکست «سوسیالیسم موجود» در «جهان دوم» سابق (از جمله چین) و ادغام مجدد آنها با سرمایه‌داری جهانی و متعاقب آن «جهان سوم» جزئی؛ ظهور مجدد بحران و عدم توازن اقتصادی ساختاری پایدار در غرب (از جمله ژاپن و ایالات‌متحده) و در کل سرمایه‌داری جهانی و ناکارآمدی ابزارهای محرک کینزی و مالی برای جبران آن؛ پیامدهای قطبی و پراکنده «جهانی‌سازی»، دولت‌های ملی را تا حد زیادی از ارائه راه‌حل‌های واقعی ناتوان می‌کند و جنبش‌های اجتماعی جدیدی را در مقیاس جهانی به وجود می‌آورد که اکنون امید به تغییرات مترقی و در عین حال راست‌گرایانه، ملی‌گرایانه، قومی‌گرایانه جدید و جنبش‌های بنیادگرای مذهبی را به همراه دارد که در نهایت ممکن است فرهنگ دموکراتیک مورد نیاز جهان اولی‌ها را تضعیف کنند؛ و در نهایت، رد عمیق تئوری‌ها و درک‌های سنتی «اروپامحور» از توسعه جهانی و تاریخ جهان به نفع یک دیدگاه بدیل «انسان‌محور» جهانی-تاریخی که «ظهور غرب» به تسلط جهانی را بسیار «دیر» و احتمالاً موقتی و در واقع در حال گذر به «تاریخ» می‌داند.

او بیشتر به عنوان یکی از نمایندگان اولیه نظریه وابستگی شناخته می‌شد، که ادعا می‌کرد کشورهای ثروتمند و توسعه‌یافته تا زمانی که در سیستم سرمایه‌داری بین‌المللی باقی می‌مانند، از کشورهای فقیر و توسعه‌نیافته سود می‌برند.

فرانک ظهور مجدد بحران اقتصادی ساختاری و عدم تعادل مداوم در مقیاس بین‌المللی و ناکارآمدی ابزارهای تحریک‌کننده کینزی و مالی برای جبران آن را پیش‌بینی کرد. عواقب قطبی جهانی شدن، به وجود آمدن جنبش‌های اجتماعی برای تغییر مترقی و ظهور همزمان جنبش‌های بنیادگرای ملی، قومی و مذهبی که در نهایت ممکن است فرهنگ دموکراتیک را تضعیف کند.

منتقد فریدمن

آندره فرانک در 24 فوریه 1929 در برلین، آلمان، متولد شد. او با نام آندریاس فرانک به دنیا آمد، پدر و مادرش لئونهارد فرانک، نویسنده سوسیالیست و صلح‌طلب و همسر دومش النا ماکن پِنسوِهر بودند. خانواده او که اصالت یهودی داشتند، با به قدرت رسیدن نازی‌ها، در حالی که آندریاس چهار سال بیشتر نداشت، از آلمان گریختند. فرانک قبل از مهاجرت خانواده به ایالات‌متحده در سال 1941 در مدارس مختلفی در سوئیس تحصیل کرد. فرانک جوان بدون موفقیت زیادی در مسابقات دوومیدانی شرکت کرد و لقب کنایه‌آمیز «Gunder» (از نام قهرمان سوئدی گوندر هاگ) را از هم‌تیمی‌های دبیرستانی خود گرفت. فرانک بعداً نام کوچک خود را به «آندره» ساده کرد و «گوندر» را نام میانی انتخاب کرد.

فرانک در مقطع لیسانس در کالج سواتمور درس می‌خواند و در سال 1950 مدرک اقتصاد را از آن گرفت. او مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه میشیگان دریافت کرد. سپس دکترای خود را در اقتصاد در سال 1957 در دانشگاه شیکاگو گرفت. دکترای او مطالعه‌ای درباره کشاورزی شوروی با عنوان رشد و بهره‌وری در کشاورزی اوکراین از سال 1928 تا 1955 بود. از قضا، استاد راهنمای پایان‌نامه او میلتون فریدمن بود؛ مردی که بعدها فرانک به‌شدت از رویکردش به اقتصاد انتقاد کرد.

داستان از این قرار بود که او در حین تحصیل در رشته اقتصاد در کالج سواتمور یک کینزی شد، اما در پایان دوره دکترای خود در دانشگاه شیکاگو علیه معلم پول‌گرای خود میلتون فریدمن و علیه تمام تفکرات توسعه با منشأ ایالات‌متحده شورش کرد؛ که او آن را «بخشی از مشکل» به جای راه‌حل می‌دانست. نپذیرفتن جریان اصلی اقتصاد، به نفع رویکرد «برابری قبل از کارایی» که بر اهمیت عوامل اجتماعی و سیاسی متمرکز بود، او را به مردی بدل کرد که 50 سال آینده را با انرژی و قاطعانه صرف به چالش کشیدن حکمت و سیاست تثبیت‌شده در مورد «توسعه» در سراسر جهان کرد.

کارهای اولیه او مفهوم «بهره‌وری عمومی» (که بعداً به عنوان «بهره‌وری کل» شناخته شد) و اهمیت اندازه‌گیری «سرمایه انسانی و رشد اقتصاد» (1960) را تایید کرد. انتشار مقاله «جامعه‌شناسی توسعه و توسعه‌نیافتگی جامعه‌شناسی» در سال 1967 (که از سوی ده‌ها مجله رد شد) و اولین کتابش «سرمایه‌داری و توسعه‌نیافتگی در آمریکای لاتین» (1967) بود که او را به شهرت بین‌المللی رساند و پایه‌ای را برای آنچه به عنوان نظریه وابستگی شناخته می‌شد و بعدها آن نظریه سیستم جهانی شناخته شد، ایجاد کرد.

فرانک، استادیار اقتصاد در دانشگاه ایالتی میشیگان (MSU) بود، اما در اوایل دهه 1960 از زندگی آکادمیک در ایالات‌متحده سرخورده شد و از MSU مرخصی گرفت. در سال 1962 او به آمریکای لاتین نقل مکان کرد. برجسته‌ترین کار او در این دوران،  استادی او به عنوان استاد جامعه‌شناسی و اقتصاد در دانشگاه شیلی بود؛ جایی که او در اصلاحات تحت دولت سوسیالیستی سالوادور آلنده مشارکت داشت. پس از سرنگونی دولت آلنده از طریق یک کودتا در سال 1973، فرانک به اروپا گریخت و در آنجا تعدادی از مناصب دانشگاهی را بر عهده گرفت. از سال 1981 تا زمان بازنشستگی در سال 1994 نیز استاد اقتصاد توسعه در دانشگاه آمستردام بود.

او با مارتا فوئنتس ازدواج کرد که همراه با او مطالعات متعددی درباره جنبش‌های اجتماعی نوشت و با مارتا صاحب دو پسر شد. مارتا در ژوئن 1993 در آمستردام درگذشت. همسر دوم او نانسی هاول، جامعه‌شناس بود که برای 40 سال دوست هم بودند: در حالی که با او ازدواج کرده بود، در تورنتو زندگی می‌کردند. فرانک در سال 2005 به دلیل عوارض ناشی از سرطان در حالی که تحت مراقبت همسر سوم خود، آلیسون کاندلا بود، درگذشت.

فرانک در یکی از آخرین مقالات خود استدلال‌هایی را در مورد بحران اقتصادی جهانی قریب‌الوقوع سال 2008 مطرح کرده بود.

جسور و سازش‌ناپذیر

فرانک در طول دوران حرفه‌ای خود در بخش‌های مردم‌شناسی، اقتصاد، جغرافیا، تاریخ، روابط بین‌الملل، علوم سیاسی و جامعه‌شناسی به تدریس و پژوهش پرداخت. او در 9 دانشگاه در آمریکای شمالی، سه دانشگاه در آمریکای لاتین و پنج دانشگاه در اروپا کار کرد. او سخنرانی‌ها و سمینارهای بی‌شماری را در ده‌ها دانشگاه و موسسه دیگر در سراسر جهان به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، پرتغالی، ایتالیایی، آلمانی و هلندی ارائه کرد. فرانک به طور گسترده در مورد تاریخ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و توسعه معاصر نظام جهانی، کشورهای توسعه‌یافته صنعتی، به‌ویژه جهان سوم و آمریکای لاتین نوشت. او بیش از هزار مقاله به 30 زبان تولید کرد.

کارهای او در دهه 1990 بر تاریخ جهان متمرکز بود. او با الهام از سخنرانی خود در دانشکده اقتصاد استکهلم در ریگا (SSE Riga) به تحلیل خود از اقتصاد سیاسی جهانی در هزاره جدید بازگشت. در سال 2006 SSE Riga مجموعه کتابخانه شخصی آندره گوندر فرانک را دریافت کرد و کتابخانه یادبود آندره گوندر فرانک را به افتخار او با حمایت بنیاد فردریش ایبرت راه‌اندازی کرد.

فرانک نویسنده‌ای پرکار بود و 40 کتاب نوشت. او به طور گسترده در مورد اقتصاد سیاسی، تاریخ اقتصادی، روابط بین‌الملل، جامعه‌شناسی تاریخی و تاریخ جهان مطلب منتشر کرد. شاید برجسته‌ترین کار او «سرمایه‌داری و توسعه‌نیافتگی در آمریکای لاتین» باشد. این کتاب که در سال 1967 منتشر شد، یکی از متون سازنده در نظریه وابستگی بود. نظریه‌های فرانک بر این ایده متمرکز است که قدرت اقتصادی یک ملت، که عمدتاً از طریق شرایط تاریخی -به ویژه جغرافیا- تعیین می‌شود، قدرت جهانی آن را دیکته می‌کند. او همچنین به دلیل پیشنهاد اینکه راه‌حل‌های صرفاً صادرات‌محور برای توسعه، عدم تعادل‌های زیان‌باری را برای کشورهای فقیر ایجاد می‌کند، به خوبی شناخته شده است. فرانک کمک‌های قابل توجهی به نظریه سیستم‌های جهانی (که به گفته او باید به‌سادگی سیستم جهانی نامیده شود) انجام داده است، و اصرار دارد که ایده بسیاری از «سیستم‌های جهانی» چندان منطقی نیست (در واقع، اگر تعداد زیادی «سیستم‌های جهانی» در جهان وجود داشته باشد، پس دیگر سزاوار این نیستند که «سیستم‌های جهانی» نامیده شوند)، و ما ترجیح می‌دهیم در مورد یک نظام جهانی واحد صحبت کنیم. او استدلال کرده است که نظام جهانی حداکثر در هزاره چهارم قبل از میلاد شکل گرفته است. استدلال او به‌شدت در تضاد با اکثریت دانشمندانی است که آغاز را در «قرن طولانی شانزدهم» می‌دانند.

گاردین درباره آندره گوندر فرانک نوشته است: «فرانک در کتاب «سیستم جهانی: پانصد سال یا پنج هزار سال؟» (1993)، سودمندی اصطلاحاتی مانند سرمایه‌داری، فئودالیسم یا سوسیالیسم را زیر سوال برد و استدلال کرد که «به نظر می‌رسد بسیاری از الگوهای بزرگ در تاریخ جهان به‌رغم همه تغییرات ظاهری در شیوه تولید، فراتر رفته یا باقی می‌مانند». یکی از نمونه‌های چنین الگویی، تغییر کلی قدرت اقتصادی از شرق به غرب بود؛ موضوعی که در آخرین و شاید بهترین اثر فرانک، جهت‌گیری مجدد (ReOrient) به آن پرداخته شد.

این کتاب و دنباله ناتمام آن، ReOrient The 19th Century، روش تاریخی را در جهت‌های جدید بررسی می‌کند و دوباره نظریه دریافت‌شده درباره ظهور غرب و نقش فرضی بازار و تجارت آزاد را، در مقابل اجبار و امپریالیسم به چالش می‌کشد.

به‌رغم دلایل بسیاری برای بدبینی، فرانک بر این باور بود که محرومان جهان برای محافظت از زندگی و منافع خود اقدام خواهند کرد. تا پایان، او معتقد بود که تغییر به سمت بهتر، شدنی است. او اصول‌گرا و سازش‌ناپذیر بود. مهم‌تر از همه، او شجاع بود و هرگز از محبوب نبودن هراسی نداشت. او پاسخ‌هایی به مردم می‌داد که «باید بشنوند، نه پاسخ‌هایی که می‌خواستند بشنوند».

89

تئوری وابستگی

نقطه عطف تعیین‌کننده در حرفه او زمانی بود که در سال 1960 از کوبا (چه‌گوارا به فرانک نامه نوشت و از او برای تغییر اقتصاد وابسته کوبا درخواست کمک کرد)، غنا و گینه در آفریقا بازدید کرد. او بقیه دهه 1960 را در آمریکای لاتین زندگی و کار کرد، عمدتاً در برزیل، مکزیک و شیلی و به تحلیل توسعه‌نیافتگی آنها پرداخت. آنیبال کویجانو، نظریه‌پرداز پرویی، گوندر را با همسر 30ساله‌اش، مارتا فوئنتس، شیلیایی آشنا کرد که اشتیاقی بسیار برای برپایی عدالت اجتماعی و فداکاری برای «تغییر جهان» داشت. شاگردان او در دانشگاه برازیلیا شامل تئوتونیو دوس سانتوس و روی مائورو مارینی بودند که بعدها هر دو به‌تنهایی نظریه‌پردازان وابستگی شدند. تحلیل تند فرانک از توسعه‌نیافتگی در برزیل، مکزیک و آمریکای لاتین نه‌تنها به طور مستقیم علیه اقتصاد کینزی و پول‌گرایی و نظریه «مدرنیزاسیون»، بلکه علیه مارکسیسم ارتدوکس و نظریه و سیاست حزب کمونیست و همچنین از اصلاح‌طلبی ساختاری «بومی» فرناندو هنریکه کاردوسو و همچنین رائول پربیش انتقاد کرد. حملات بی‌امان او به ناکارآمدی سیاست‌های موجود و ایده‌های اصلاح‌طلبی و ترجیح او برای انقلاب سیاسی (مانند کوبا) و سوسیالیسم، او را به مدت 15 سال در ایالات‌متحده به «عنصر نامطلوب» تبدیل کرد (کسی که عنصر نامطلوب شناخته شده‌ است حق ورود یا اقامت در کشور پذیرنده را ندارد).

او و مارتا در دوران آلنده، در شیلی زندگی می‌کردند؛ جایی که ایده‌های او مورد توجه قرار می‌گرفت. آلنده، رئیس وقت سنا، گوندر را در فرودگاه ملاقات کرد تا از اخراج فوری او جلوگیری کند. پس از آن، خانه آنها به پناهگاه و محل گفت‌وگو و مباحثه روشنفکران از سراسر آمریکای لاتین تبدیل شد، تا اینکه کودتای نظامی ژنرال پینوشه در 11 سپتامبر 1973 به طور ناگهانی به آزمایش سوسیالیستی، دموکراسی و زندگی دوستانی بی‌شمار پایان داد. این یک نقطه عطف تعیین‌کننده دیگر در زندگی و حرفه فرانک بود. در حالی که شیلی به یک «بهشت» پول‌گرایی تبدیل شد که از طریق «پسران شیکاگو» میلتون فریدمن اداره می‌شد، فرانک (دوباره) به یک تبعیدی سیاسی تبدیل شد، این بار به اروپا بازگشت (دقیقاً 40 سال پس از فرار از رژیم هیتلر به برلین بازگشت) و 20 سال آینده را وقف تجزیه و تحلیل بحران جهانی و شکست‌های افسارگسیخته نئولیبرالیسم و ​​«ریگانومیکس» کرد. در این دوره بود که او از تئوری وابستگی فراتر رفت و گفت، در حالی که خود وابستگی در جهان زنده و در حال راه رفتن است، سودمندی آن به عنوان راهنمای کنش سیاسی آمده و رفته است. کارهای بعدی او به طور فزاینده‌ای به تحلیل «بحران جهانی انباشت سرمایه»، هم در منظر تاریخی و هم از منظر معاصر تبدیل شد. تفکر او به موازات تفکر دیگرانی بود که در همان مسیر کار می‌کردند، از جمله دوست دیرینه‌اش سمیر امین (که در جریان «رویدادهای 1968» در پاریس با او ملاقات کرد)، جووانی آریگی (که نخستین‌بار رویکرد «نظام جهانی» را به فرانک معرفی کرد) و امانوئل والرشتاین (که در دهه 1970 با هم تحلیلی به نام «نظریه سیستم‌های جهانی» را توسعه دادند). 

دراین پرونده بخوانید ...