طرفدار پروپاقرص پولگرایی
چرا نام کارل برونر در تاریخ اقتصاد ماندگار شد؟
کارل برونر، اقتصاددان سوئیسی، 100 سال پیش در 16 فوریه 1916 در زوریخ به دنیا آمد. او در دانشگاه زوریخ و دانشکده اقتصاد لندن در رشته اقتصاد تحصیل کرد و در سال 1943 در دانشگاه زوریخ مدرک دکترا گرفت.
این اقتصاددان سوئیسی با جایگاه و نفوذ جهانی، در تولید و انتشار دانش اقتصادی در حوزه اقتصاد کلان و به ویژه سیاست پولی فعال بود. برونر استاد دانشگاه کالیفرنیا، یوسیالای (1966-1951)، دانشگاه ایالتی اوهایو (1971-1966)، دانشگاه روچستر (1989-1971) و دانشگاه برن (1985-1974) بود.
او دو مجله معتبر دانشگاهی (مجله پول، اعتبار و بانکداری و مجله اقتصاد پولی)، دو مجموعه کنفرانس مهم سیاست (مجموعه کنفرانس روچستر-کارنگی در مورد سیاست عمومی؛ و سمینارهای کنستانز در زمینه نظریه پولی و سیاست پولی) را تاسیس کرد و یکی از بنیانگذاران کمیته بازار آزاد سایه بود.
او و میلتون فریدمن تفکر اقتصادی و سیاسی مدرن را در حوزه سیاست پولی شکل دادند. ایدههای او در مورد چهارچوب پولی مناسب، مستقیم یا غیرمستقیم از طریق شاگردان و مریدانش، بر بسیاری از بانکهای مرکزی تاثیر گذاشت و نقشی کلیدی در دستیابی به ثبات قیمتها نهتنها در سوئیس، بلکه در سراسر جهان ایفا کرد.
کارل برونر که بیشتر یک اقتصاددان پولی و طرفدار برجسته پولگرایی شناخته میشود، عمیقاً در مورد فلسفه علم اطلاعات داشت و تلاش کرد تا به صراحت تفکر تجربی منطقی را که تا حدودی از تعامل او با کار فیلسوف، هانس رایشنباخ به دست آمده بود، در اقتصاد خود ادغام کند. هانس رایشنباخ، فیلسوف برجسته علم، مربی و طرفدار تجربهگرایی منطقی بود. او در زمینههای علمی، آموزشی و تجربهگرایی منطقی تاثیرگذار بود. او Gesellschaft für empirische Philosophie (انجمن فلسفه تجربی) را در سال 1928 در برلین تاسیس کرد که به «حلقه برلین» نیز معروف است. کارل گوستاو همپل، ریچارد فون میزس، دیوید هیلبرت و کرت گرلینگ همگی اعضای حلقه برلین شدند.
از این رو، تعهدات فلسفی برونر به وضوح در این کار تجربی در مورد اقتصاد پولی، تحلیل پولگرایانه او، و در رویکرد انتقادی او به اقتصادسنجی، بنیادهای خرد و اقتصاد کلان کلاسیک جدید منعکس شده است.
کارل برونر به همراه میلتون فریدمن و آلن ملتزر (Allan Meltzer) رهبر انقلاب پولگرایی دهههای 60 و 70 بودند. کار او بر روی بازارهای دارایی، بازار اعتبار را همراه با بازار پول در کانون توجه قرار داد و بر سیاست پولی به عنوان منبع اصلی بیثباتی متمرکز شد. او با آلن ملتزر اعتبار پارادایم کینزی را به چالش کشید و الگویی جایگزین از اقتصاد را پیشنهاد کرد که در آن انتقال انگیزههای پولی به اقتصاد منحصراً به حساسیت بهره تقاضا برای پول بستگی ندارد، بلکه به کششهای بهره نسبی بازارهای دارایی و همچنین به تغییرات ثروت بستگی دارد. ویژگی غیرمنتظره الگوی جایگزین این است که سیاست مالی سطح قیمت را تعیین میکند.
برونر پایهای قوی در روششناسی داشت و از پیروان مکتب فلسفی تجربی بود. برونر علاوه بر بازارهای دارایی و اقتصاد کلان، مطالب زیادی در مورد ماهیت انسان، نقش بازارها و نهادها نوشت. سرانجام، او مجله پول، اعتبار و بانکداری، مجله اقتصاد پولی، سمینار کنستانز در مورد نظریه پولی و سیاست پولی، کنفرانس اینترلاکن در مورد تحلیل و ایدئولوژی، مجموعه کنفرانسهای کارنگی-روچستر در مورد سیاست عمومی و کمیته بازار باز سایه (دو مورد آخر با همراهی آلن ملتزر) را راهاندازی و مدیریت کرد.
به بهانه سالروز تولد این اقتصاددان سوئیسی، در این شماره نگاهی به زندگی و دستاوردهای او در طول دوران فعالیتش خواهیم داشت.
بزرگداشت صدمین سالگرد
کارل برونر در 16 فوریه 1916 در زوریخ، سوئیس به دنیا آمد. وی از سال 1934 تا 1937 در دانشگاه زوریخ اقتصاد خواند و از 1937 تا 1938 در دانشکده اقتصاد لندن تحصیل کرد و سپس به دانشگاه زوریخ بازگشت و در سال 1943 دکترای خود را دریافت کرد.
او مدت کوتاهی به عنوان اقتصاددان در بانک ملی سوئیس و به عنوان مدرس و دستیار پژوهشی در دانشگاه سنت گالِن خدمت کرد. او در سال 1949 سوئیس را ترک کرد تا به عنوان یک عضو مدعو در کمیسیون کاولز، که سپس در دانشگاه شیکاگو مستقر بود، سمتی بگیرد. برونر پس از دو سال کمکهزینه تحصیلی، در سال 1951 به لس آنجلس نقل مکان کرد تا در دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس، کار آکادمیک را آغاز کند، جایی که در سال 1961 به مقام استادتمام منصوب شد. او در سال 1966، پیش از نقل مکان به دانشگاه روچستر در سال 1971، به سمت استاد دانشگاه ایالتی اوهایو منصوب شد. در دهه 1970، برونر بارها به اروپا بازگشت و در آنجا کرسی استادی در دانشگاه کنستانز آلمان (1973-1969) و متعاقباً در دانشگاه برن در سوئیس (1985-1974) را پذیرفت. در سال 1979 برونر عنوان فرد اچ. گوون (Fred H. Gowen) استاد اقتصاد در دانشگاه روچستر را از آن خود کرد و تا زمان مرگش در 9 می 1989 در این سمت باقی ماند.
در طول 43 سال، کارل برونر 87 مقاله در مجلات و چهار کتاب نوشت، 36 جلد کتاب ویرایش کرد، 71 مقاله در کتابها، مجلدات، کنفرانسها و جلسات کنگره ارائه داد و 12 مقاله منتشرنشده از خود به جای گذاشت. او دو مجله آکادمیک برجسته، «مجله پول، اعتبار و بانکداری» (در سال 1969) و «مجله اقتصاد پولی» (در سال 1973) را تاسیس کرد. او همچنین جلسات کنستانز، اینترلاکن و کارنگی-روچستر (همراه با آلن ملتزر) را سازماندهی کرد و کمیته بازار آزاد سایه (در سال 1973، دوباره با ملتزر) را بنیان گذاشت.
برای بزرگداشت صدمین سالگرد تولد او، بانک ملی سوئیس مجموعه سخنرانیهای برجسته کارل برونر را در سال 2016 آغاز کرد. اولین سخنرانی را کنت راگوف -اقتصاددان آمریکایی و استاد اقتصاد در دانشگاه هاروارد- در زوریخ انجام داد.
پولگرایی
برونر در سال 1968 اصطلاح «پولگرایی» را وارد واژگان اصلی اقتصاد کرد. اساساً برونر پولگرایی را به عنوان کاربرد نظریه قیمت نسبی در تحلیل پدیدههای کل تصور کرد. او در مصاحبه خود با آرجو کلامر، بهویژه ادعا کرد: «اصل اساسی پولگرایی، تاکید مجدد بر ارتباط نظریه قیمت برای درک آنچه در اقتصاد کل اتفاق میافتد، است. نکته اساسی ما این است که نظریه قیمت یک پارادایم مهم است، -در واقع، تنها پارادایم- که اقتصاددانان دارند.»
به نظر میرسد این مفهوم خاص از پولگرایی ارتباط نزدیکی با تجربه برونر در دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس دارد: «بهعلاوه، مواجهه با گروهی از اقتصاددانان که بهطور سیستماتیک تحلیلهای اقتصادی (یعنی نظریه قیمت) را برای مشکلات اجتماعی جهان ما به کار میگیرند، بسیار ناراحتکننده بود. بحث دائمی با ذهنی ظریف (آرمن ای. آلچیان)، تاثیر یک فیلسوف علم عاقل (رایشنباخ) و اقبال خوب دانشجویان پرسشگر و مصمم (آلن اچ. ملتزر، تیبور فابیان، بعدها جری جردن و دیگران) مههای فکری را پراکنده کرد و به تدریج به تفکر من درباره اقتصاد و نقش آن در تلاش ما برای درک جهان ساختار داد» (برونر 1980، ص 403).
به طور مشابه، برونر در پاسخ به این پرسش که «چه زمانی پولگرا شدی؟»، پاسخ داد: «به نظرم جالب آمد که به گذشته نگاه کنم تا رد پای این سوال را در بحثهایم با آلچیان دنبال کنم.»
به طور خاص، برونر در نظر داشت که «گزارههای اصلی مشخصکننده دیدگاه پولگرایی را میتوان در چهار گروه سازماندهی کرد. این گروهها بر توصیف مکانیسم انتقال، ویژگیهای پویای بخش خصوصی، تسلط و ماهیت انگیزههای پولی و تفکیک نیروهای کل و عوامل تخصیصی متکی هستند».
انتقال سیاست پولی
کارل برونر در نقل قول بالا، و همچنین در دیگر گزارشهای گزارههای اصلی مشخصکننده پولگرایی، به طور سیستماتیک ابتدا سازوکار انتقال سیاست پولی را بیان کرد. به گفته برونر و آلن ملتزر (1976)، یک سازوکار انتقال پولی به گونهای است که «تغییر در پول قیمتهای نسبی را تعدیل میکند و فرآیند جایگزینی را آغاز میکند که به بازارها برای اوراق بهادار سرمایه موجود، وامها و تولید جاری گسترش مییابد». نقش محوری که از طریق حرکات قیمت نسبی ایفا میشود، باعث شد برونر از اصطلاحات «فرآیند انتقال» و «فرآیند قیمت نسبی» به جای یکدیگر استفاده کند. او در واقع سازوکار انتقال را به عنوان «کاربرد مناسب تئوری قیمت نسبی» برای توضیح نوسانات تولید و اشتغال درک کرد.
به طور دقیقتر، سازوکار انتقال سیاست پولی که برونر و ملتزر در نظر گرفته بودند، بر رفتار نسبی دو قیمت متکی است. اول، قیمت داراییهای واقعی موجود، که با P نشان داده میشود، که در واقع قیمت سرمایه واقعی موجود است. دوم، قیمت خروجی، که با p نشان داده میشود، که قیمت کالایی است که هم برای ایجاد سرمایه واقعی جدید و هم برای اهداف مصرف استفاده میشود. علاوه بر این، برونر و ملتزر فرض کردند که هزینههای کسب اطلاعات در بازارهای دارایی کمتر از بازار خروجی است. در نتیجه سرعت تنظیم P در پاسخ به شوکها بیشتر از p است.
بنابراین افزایش در نرخ رشد عرضه پول به معنای افزایش نسبت P به p است. این بدان معناست که قیمت سرمایه جدید نسبت به قیمت سرمایه موجود کاهش یافته است و سرمایهگذاری خصوصی (یعنی تولید سرمایه جدید) را تحریک میکند. علاوه بر این، افزایش نسبت P به p همچنین یک اثر مثبت ثروت و سپس افزایش مصرف خصوصی ایجاد میکند. ازاینرو، یک سیاست پولی انبساطی هر جزء از مخارج کل خصوصی را از طریق افزایش P /p افزایش میدهد. جالب است بدانید که این سازوکار، نزدیک به سازوکاری است که جیمز توبین (به اصطلاح نسبت کیو توبین) در سال 1969 بیان کرد (او بر این فرض بود که داراییهای شرکت باید قابلیت جایگزینی ارزش بازار شرکت را داشته باشد).
قوانین سیاست پولی و دفاع از رشد پول
در دهه 1960، کارل برونر (که عمدتاً با میلتون فریدمن موافق بود) در نظر گرفت که ادبیات رایج در آن زمان در مورد سیاست بهینه، که در آن «به سیاستگذار اطلاعات کاملی از روابط ساختاری مربوط به اقتصاد و مجموعهای از متغیرهای هدف داده میشود که وارد تابع مطلوبیت اجتماعی میشوند»، نکته اساسی مشکل سیاست در دنیای واقعی را نادیده میگیرد. برونر با همکاری آلن ملتزر، یک چهارچوب تحلیلی با عنوان «هدفها و شاخصهای سیاست پولی» پیشنهاد کرد که در آن سیاست پولی میتواند مورد بحث و انتقاد قرار گیرد. به گفته برونر و ملتزر (1969)، «مشکل انتخاب یک شاخص سیاست پولی معادل مشکل یافتن مقیاسی است که به ما امکان میدهد اظهارات قابل اعتمادی را در مقایسه نیروی ترکیبی سیاستهای مختلف ارائه دهیم».
در شرایط دانش کامل، مشکل شاخص کاملاً بیاهمیت است. در این مورد، در واقع، نیروی هر ترکیب خطمشی روی هر متغیری همیشه میتواند با دقت کامل محاسبه شود. با این حال، در شرایط عدم اطمینان، همه چیز متفاوت است.
کارل برونر بعداً از قوانین رشد پول از نوع پیشنهادی میلتون فریدمن دفاع کرد. او متقاعد شد که اگرچه سیاست احتیاطی گاهی اوقات «مراحل ثبات و رشد قابل ملاحظهای را ارائه میدهد... چنین مراحلی اساساً به صورت فلکی سیاسی گذرا بستگی دارد». بنابراین «ماهیت نظم پولی و نه اقدامات خاص در یک رژیم اختیاری در سالهای اخیر، به عنوان موضوع اصلی یک مشکل اساسیتر سیاست ظاهر شده است». در نتیجه، «مزیت دستور پولی مبتنی بر رشد پولی ثابت» واضح است.
انتقاد از اقتصاد والراسی
مدت کوتاهی قبل از مرگ، کارل برونر پولگرایی را به عنوان یک برنامه «کلاسیک» از یک سنت غیروالراسی تعریف کرد. اقتصاد والراسی نمیتواند ظهور بسیاری از نهادها و بهویژه پول را توضیح دهد: «پارادایم والراسی، بر اساس فقدان اطلاعات و هزینههای مبادله، لزوماً تمام پدیدههای اجتماعی مشروط به عملیات چنین هزینههایی را حذف میکند. با اطلاعات کامل و در غیاب هرگونه هزینه تراکنش، دلیلی برای بروز بسیاری از رسانههای اجتماعی و مشکلات مالی دیگر وجود ندارد... واقعیت پولی و مالی برای چنین سنت والراسی غیرقابل دسترس است.»
در میان اقتصاددانان نئووالراسی، کارل برونر توجه خود را بر نویسندگان اقتصاد کلان کلاسیک جدید (NCM) متمرکز کرد. اولین انتقادی که متوجه رویکرد کلاسیک جدید میشود، به فرضیه انتظارات عقلایی مربوط میشود. بر اساس این فرضیه، «فرض میشود که مردم درباره قاعده سیاستی که مقامات پولی (و مالی) از آن استفاده میکنند، میدانند و اطلاعات دقیقی در مورد ساختار اقتصاد از جمله اندازه و زمان واکنشها به شوکهای مختلف دارند. این مفروضات الگوها را از نظر تحلیلی قابل اجرا میکنند، اما، به معنای واقعی کلمه، با نادیده گرفتن عدم قطعیت، دانش ناقص در مورد ساختار اقتصاد و هزینههای کسب اطلاعات و کاهش عدم قطعیت، دیدگاه اقتصاددانان را از مشکل سیاستگذاری تحریف میکنند.
دومین انتقادی که برونر متوجه NCM میداند، به مفهوم بینزمانی تعادل مربوط میشود: «من همچنین در مورد جنبههای حیاتی «رویکرد تعادلی» آنها ملاحظاتی قوی دارم». برونر در پاسخ به این سوال که «پس اقتصاد کلاسیک جدید چه مشکلی دارد؟»، پاسخ داد: «تفسیر آنها از تحلیل تعادلی به نظر من مشکوک به نظر میرسد. این نوع خاص از تجزیه و تحلیل تعادلی نشان میدهد که همه قیمتها نسبت به تمام شوکهای تحققیافته در بازار تسویه میشوند.» در نتیجه، NCM نمیتواند «عدم پاسخگویی قیمتها به شرایط فعلی»، یعنی چسبندگی قیمت را توضیح دهد.