زخمهای ماندگار
شوکپذیری اقتصاد ایران در گفتوگو با حسین عباسی

رضا طهماسبی: اقتصاد ایران در برابر شوکهای اقتصادی کاملاً بیدفاع شده است. هر رخدادی در داخل و خارج که نشانه بیثباتی باشد و از تاریکی چشمانداز آینده خبر بدهد، باعث ایجاد شوک به بازارهای مختلف میشود. بدتر از آن نحوه مدیریت کردن این شوکهاست که دامنه آنها را گستردهتر، اثرات آنها را شدیدتر و ماندگارتر میکند. حسین عباسی، اقتصاددان، بر این باور است که نگاه سیاستگذار به مسائل اقتصادی باید تغییر کند و اجازه بدهد برخی متغیرها بهعنوان ضربهگیر عمل کنند. به گفته این استاد دانشگاه مریلند، مداخله دولت باعث انحراف شوک و اصابت آن به بخشهایی میشود که لطماتش جبرانناپذیر است.
♦♦♦
اقتصاد ایران طی دهههای اخیر در معرض شوکهای متعدد و متنوعی قرار داشته است و از این شوکها ضربههای زیاد و اثرگذاری خورده که در روند بلندمدت متغیرهای اقتصاد کشور مانند رشد و تورم تاثیر جدی و ماندگار گذاشته است. بهطور مثال از ابتدای دهه 1390 تا امروز، یعنی در یک بازه 13ساله اقتصاد ایران چهار شوک ارزی را تحمل کرده و اکنون در حال تجربه پنجمین شوک ارزی است. در حالی که بسیاری از اقتصادهای دنیا اساساً شوک ارزی را تجربه نکردهاند یا حداکثر یکبار دچار شوک ارزی شدهاند. چرا اقتصاد ایران تا این اندازه شوکپذیر است و چرا این شوکها تا این اندازه روی اقتصاد ایران اثر میگذارد؟
در مورد داستان اقتصاد ایران و شوکهای واردشده به آن، در ابتدای امر میتوان دو نکته مطرح کرد؛ اول اینکه اساساً شوکها چگونه به اقتصاد ایران وارد میشوند و چرا شوک محسوب میشوند و دوم اینکه اثر این شوکها چیست. اجازه دهید صحبت را با یک مثال آغاز کنیم. احتمالاً اگر درباره تاریخ ساخت اتومبیل یا دیگر وسایل نقلیه مطالعه کرده باشید، میدانید که ابداع فنر و به کار بردن کمکفنر در ماشین، موتورسیکلت و دوچرخه یک نقطه عطف محسوب میشود. در نبود کمکفنر با هر حادثهای، صدمات شدیدی به وسیله نقلیه، راننده و سرنشینان وارد میشد. ورود کمکفنر بهعنوان ضربهگیر و کاهشدهنده شوک باعث شد تا هم فرد و هم وسیله نقلیه آسیب بسیار کمتری ببینند. مثلاً دوچرخههای کوهستان را در نظر بگیرید که قیمت بالایی هم دارند و در مسیرهای سخت و بهشدت ناهموار مسابقه میدهند. در این دوچرخهها شوکهای ناشی از بالا و پایین رفتنها و پرشها به جای اینکه به چرخ یا بدنه دوچرخه وارد شود، به کمکفنر وارد و خنثی میشود و خطر را از دوچرخهسوار هم دور میکند. حالا در نظر بگیرید یک دوچرخهساز بگوید من نمیخواهم از کمکفنر استفاده بکنم چون مدام بالا و پایین میرود و نوسان دارد و من این را دوست ندارم. اما نتیجه این است که چرخ و تنه دوچرخه میشکند و دوچرخهسوار هم آسیب شدید میبیند. این مثال بهطور عینی در اقتصاد ایران اتفاق افتاده است؛ به این صورت که سیاستگذار با توجیه دوری از بالا و پایین رفتن و نوسان کمکفنر، ضربهگیرها و کاهشدهندههای شوک را کنار گذاشته است.
ادبیات توسعه اقتصادی در بررسی شوکها، یک سوال مهم را مطرح میکند و از هر اقتصادی میپرسد شوکگیر و ضربهگیر اقتصاد شما کجاست. علیالقاعده متغیرهای اسمی باید شوکگیر اقتصاد باشد که در صدر آنها نرخ ارز و بعد یکسری قیمتهای دیگر قرار دارد. اینکه از ابتدای دهه 1390 تا به امروز چهار یا پنج شوک ارزی به اقتصاد ایران وارد شده، به این دلیل است که سیاستگذار در ایران نرخ ارز را بهعنوان شوکگیر قبول ندارد و سعی میکند این فنر را از اقتصاد حذف کند و دقیقاً به همین دلیل است که مدام ضربههایی که چه به دلایل خارجی و چه به دلایل داخلی به اقتصاد ایران وارد میشود، اثرش در قالب ضربههای بسیار سنگین به دوچرخهسوار، به چرخ و به بدنه دوچرخه دیده میشود. تجربه دلارِ 4200تومانی در دولت دوازدهم را داریم؛ درست در زمانی که تحریمها بازگشت و قیمت دلار در حال اوج گرفتن بود، نظام حکمرانی اقتصاد ایران، نرخ ارز را به عنوان شوکگیر نپذیرفت. رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه رسماً اعلام کرد که مردم عزیز نگران نباشند، ما نرخ ارز را ثابت نگه میداریم و همین تصمیم سبب شد که شوک به کل اقتصاد وارد شود. یعنی ضربهای که میتوانست با تغییر دادن یک متغیر اسمی به نام نرخ دلار و وارد کردن مقداری فشار به آن گرفته و تنظیم شود، با حذف این ضربهگیر به تجارت خارجی، واردات و صادرات، تولید، اشتغال و تقریباً به تمام متغیرهای واقعی اقتصاد وارد شد و بر آنها اثر گذاشت. این رفتار دولت بر رفتار مردم هم اثر میگذارد، چون میبینند دولت هدفگیریاش تغییر کرده است.
اقتصاد ایران بهطور میانگین دارای نرخ رشد پایینی است و در نتیجه باید بخش عرضه اقتصاد در برابر این شوک محافظت میشد اما از آنجا که سیاستگذار نرخ ارز را بهطور دستوری به قیمت پایین تعیین و تثبیت و عملاً از چرخه ضربه و شوک حذف کرد، شوک اصلی به قسمت عرضه وارد شد. قاعدتاً در این شرایط سرمایهها باید به سمت تولید داخل سوق پیدا کند، چون با افزایش قیمت ارز، تقاضای کالای خارجی کم میشود، چون قیمت ارز و بهتبع آن قیمت کفش و لباس و کالاهای خارجی به واسطه تحریم و افزایش نرخ ارز بالاتر میرود و در مقابل برای تولید داخل فرصتی فراهم میشود که بیشتر تولید کند و بیشتر بفروشد. درواقع در چنین شرایطی قسمت عرضه داخلی اقتصاد میتوانست تقویت شود، اما درست برعکس آن اتفاق افتاد. چون دولت نرخ ارز را پایینتر از قیمت بازار آزاد تعیین کرد و اطمینان داد همه نیازهای ارزی را تعیین میکند. نتیجه اینکه در فاصله فروردین تا خرداد حدود 30 تا 40 میلیارد دلار ثبتسفارش برای واردات کالا صورت گرفت. یعنی یک سیاست اشتباه که فنر و شوکگیر را از اقتصاد حذف کرد، سبب شد که این ضربه در قالب شوک عرضه به تولیدکننده و بعد به مصرفکننده و بعد هم به قیمتها وارد شود و کل اقتصاد لطمه بخورد.
بهطور طبیعی، ممکن است به دلایل مختلفی به اقتصاد، شوک وارد شود. حتی گاهی این شوکها دیده نمیشود، چون سیاستگذار اجازه میدهد که این شوکها به جایی که کمتر مخرب است وارد شوند و اثر آن را فقط بعضی اقتصاددانها میتوانند با رصد آمار و داده پیدا کنند. اما وقتی متغیرهای ضربهگیر را از اقتصاد حذف کنیم، اثری مضاعف بر دیگر بخشها و متغیرهای اقتصاد وارد میشود.
توضیح دادید که ضربهگیرهای اقتصاد ما کار نمیکند. آیا تحریم در وارد شدن شوکهای متعدد به اقتصاد ما موثر بوده است؟ چون شواهد نشان میدهد شوکها از نظر تنوع و تکثر در دوران تحریم بیشتر شده است. مثلاً از سال 1357 تا 1390 در یک بازه 33ساله چهار شوک ارزی داشتیم اما در 13 سال بعد پنج شوک ارزی. نقش تحریم در داستان شوکهای واردشده به اقتصاد ایران چیست؟
علت اینکه من به تحریم اشاره نکردم این بود که شناخت و درک ضربههایی از قبیل تحریم و جنگ و بیثباتیهای شدید سیاسی بهعنوان شوک، برای همگان روشن و اظهر من الشمس است. معلوم است که جنگ یک شوک منفی بزرگ محسوب میشود. روشن است که اقتصاد ما بهعنوان یک اقتصاد متکی به درآمدهای نفت با تحریم فروش نفت در بازارهای جهانی، بهسرعت با مشکل تامین هزینههای دولت مواجه و دچار کسری بودجه میشود. این بر عهده سیاستگذار است که حساب و کتاب درست داشته باشد و مثلاً وارد جنگ نشود یا تحریمها را با درایت رفع کند یا هر کاری که لازم است انجام دهد تا اقتصاد دچار شوک نشود.
در واقع میخواهم بگویم اینجا دیگر حوزه اقتصاددانان نیست، چون بر همگان واضح و روشن است که تحریم، اقتصاد را وارد رکود میکند و مشکلات متعددی بهوجود میآورد. صرفاً یک گروه خاص هستند که به دلایل و انگیزههای عجیبوغریبی که من درک نمیکنم، میگویند تحریمها نعمت است. شدت ضربه و شوک تحریم، اول به گستردگی و سختی آن و دوم، به واکنش تحریمشونده به تحریم وابسته است. وقتی تحریم رخ میدهد، سیاستگذار میتواند آن را به یک مانع موقتی کوتاه یا یک مانع ماندگار بزرگ و بسیار مخرب تبدیل کند. برای مثال تحریم روسیه را در نظر بگیرید. بعد از آغاز جنگ با اوکراین، با پیشبینی اینکه مورد تحریم قرار میگیرد، اقداماتی انجام داده بود که نتواند شدید مورد تحریم قرار بگیرد. از طرفی با نوسان پیدا کردن نرخ ارز، آن را سرکوب و تثبیت نکرد و اجازه داد که حرکت کند. البته ذخایر ارزی بالایی هم داشت و به قولی به اندازه کل تولید ناخالص داخلی ایران ذخایر ارزی داشت. از طرفی بزرگترین خط لوله صادرات گاز هم از روسیه به اروپا از اوکراین میگذشت و با توجه به اینکه اروپاییها قراردادهای بلندمدتی با روسیه داشتند نمیخواستند این قراردادها تحت تاثیر قرار گیرد. یعنی در طول این چند سال جنگ تا ژانویه 2025 گاز روسیه از طریق اوکراین به اروپا میرفت. تحریمشونده هم باید تلاش کند که تحریم را رفع و اثر آن را حداقلی کند و اجازه دهد که ضربهگیرها در اقتصاد کارشان را بکنند.
تعداد شوکهای واردشده به اقتصاد ما بسیار زیاد است. اما مهمتر اینکه اثرگذاری این شوکها نیز شدید، طولانی و ماندگار بوده است. اثر این شوکها مانند زخمی بوده که هیچوقت خوب نمیشود بلکه عفونت میکند و بدتر میشود. دکتر حسن درگاهی اخیراً در یادداشتی به پدیده هیسترزیس اشاره کرده و گفتهاند که تعدد بالای شوکها باعث شده است که شوکها اثری ماندگار داشته باشند. شما این مسئله را چگونه تحلیل میکنید و تجربه دیگر کشورها، مثلاً تورم بعد از کرونا در اقتصادهای توسعهیافته را چگونه میبینید؟
من خوشحالم که شما اشاره کردید که اقتصادهای دیگر دنیا هم در معرض شوک قرار میگیرند که گاهی هم آثار بلندمدتی دارد. چون میخواهم به این نکته اشاره کنم که برخلاف ادعای برخی از منتقدان و مخالفان علم اقتصاد متعارف یا سیاستمداران، اقتصاد ایران تافته جدابافتهای نیست و مانند دیگر اقتصادهاست که مشکلاتش بزرگتر و عمیقتر است. ما سازوکارهای بدی انتخاب میکنیم و در برابر مشکلاتی که برای اقتصاد پیش میآید، سیاستهای بدتری اتخاذ میکنیم و درنتیجه ما مشکلاتی را که بقیه دنیا هم با آن مواجه هستند، در ابعاد بسیار بزرگتری تجربه میکنیم. نتیجه اینکه ما نمیتوانیم و نباید علم اقتصاد را کنار بگذاریم و یک چرخ مربع برای حل اقتصاد ایران اختراع کنیم. ما باید با هوشمندی همان راهحلهایی را که دیگر اقتصادها تجربه کرده و نتیجه گرفتهاند برای اقتصاد ایران اجرا کنیم. من اصرار دارم که این نکته را بگویم که اقتصاد ایران، تافته جدابافته یا اقتصاد متفاوتی نیست که بخواهیم برایش راهحلهای جدید اختراع کنیم و بگوییم علم اقتصاد مربوط به ما نیست.
با این مقدمه، این نکته را بگویم، من حداقل به هفت مورد اثر شوک بر اقتصاد رسیدهام که البته باور دارم آثار شوکها قطعاً بیشتر از این تعداد است و میزان اهمیت آنها هم متفاوت است. ضمن اینکه این هفت مورد مربوط به اثرات اقتصادی است. تحریمها آثار اقتصاد سیاسی هم دارد که حداقل دو موردش را میتوان اشاره کرد. بالطبع هرکدام از این آثار هم راهحلهایی دارد. مورد اول همان اثر هیسترزیس (hysteresis) است که به آن اشاره شد. اثر هیسترزیس در مهندسی تعریف خاصی دارد؛ به این معنا که وقتی یک متغیر چه به واسطه شوک و چه غیر از آن نوسان میکند و وارد یک مسیر افزایشی یا کاهشی میشود، در طول مسیرش متغیرهای دیگر را هم عوض میکند؛ بهطوریکه اگر جهت آن متغیر اصلی برگردد، به واسطه اینکه یکسری متغیرهای دیگر هم عوض شده، مسیر برگشت متفاوت خواهد بود. این پدیده در مهندسی بهخصوص مهندسی الکترونیک در مورد سوئیچها و کلیدها با یک نمودار خاص و رفتار خاصی وجود دارد. این پدیده وقتی وارد ادبیات توسعه اقتصادی میشود، به آن وابستگی به مسیر (path dependency) میگویند. مثال مشهور آن هم رفتار مصرفی افراد و رفتار مصرفی دولت است. وقتی که درآمد افراد زیاد میشود، اقلامی را وارد مصرف خودشان میکنند و تغییراتی در الگوی مصرف خودشان میدهند که این تغییرات عادات مصرفی آنها را شکل میدهد و حتی وقتی درآمد کم میشود، این عادات پابرجا میمانند. این مثال بسیار معروفی در اقتصاد برای توضیح وابستگی به مسیر در مصرف خانوار است. در مورد دولت هم بهطور خاص در نظریات مربوط به نفرین منابع این مورد ذکر شده است. اساساً یکی از دلایلی که برای نفرین منابع در کشورهایی که منابع طبیعی زیاد مثل نفت دارند ذکر میشود این است که وقتی اقتصاد دارای وفور منابع است، دولت شروع به هزینهتراشی میکند و خودش را به انواع هزینهها متعهد میکند. بعد وقتی که درآمد کم میشود، دولت نمیتواند هزینههایش را کم کند چون در برابر درآمدهای قبلی، سازمان ایجاد کرده و یارانه پرداخت کرده و پولپاشی کرده و حالا نمیتواند آن هزینهها را حذف یا کم کند. در نتیجه دچار کسری بودجه میشود. این توضیح مسئله «وابستگی به مسیر» در اقتصاد است که مشابه اثر هیسترزیس در مهندسی است. این اثر از آنجا مهم است که وقتی شوکی به اقتصاد وارد میشود، مهمترین اثر آن «تخریب منابع» است. وقتی شوک منفی به اقتصاد وارد میشود، افراد شغلشان را از دست میدهند و بیکار میشوند یا بهاجبار در کاری مشغول میشوند که توانایی کمتری در آن دارند، فارغالتحصیلان در حوزهای که تحصیل کردهاند کار پیدا نمیکنند و وارد کارهای دیگری میشوند و بهطور کل منابع، از همه نظر، تحتتاثیر قرار میگیرد و از بین میرود و کم میشود.
مورد دوم این است که سرمایهگذاری، هم فیزیکی و هم انسانی، کاهش مییابد. وارد شدن شوک به اقتصاد، چشمانداز افراد از آینده را تاریکتر میکند و رفتار منطقی و معقولشان این است که خب سرمایهگذاری جدیدی داشته باشند و بهویژه در تولید کالاهای جدید که ریسک بالاتری دارد، سرمایهگذاری کنند. ضمن اینکه معمولاً به خاطر شوک و افزایش هزینهها، پول کافی برای سرمایهگذاری ندارند. مورد سوم این است که نوع سرمایهگذاری افراد در شرایط شوک عوض میشود. برای مثال با ورود تحریم، افراد به جای اینکه در تولید کالا یا خدمتی که بازار جهانی به آن نیاز دارد، سرمایهگذاری کنند مجبور میشوند در کالایی سرمایهگذاری کنند که بازار داخلی برای آن وجود دارد. این مسئله به نوعی موجب میشود سرمایهگذاری با فناوری بالا به سرمایهگذاری با فناوری پایین تبدیل شود و وقتی نوع سرمایهگذاری عوض میشود، نوع یادگیری افراد هم عوض میشود.
مورد چهارم که بهزعم من بسیار مهم است، محافظهکارتر شدن افراد و بنگاهها در زمانی است که به اقتصاد شوک وارد شده است. محافظهکاری در اقتصاد یعنی اینکه افراد تلاش میکنند بیشتر خودشان و کسبوکارشان را بیمه کنند. طبیعی است که وقتی فردی یا بنگاهی ریسکش بیشتر است هزینه بیشتری باید برای بیمه بدهد. افراد و کسبوکارها در این شرایط محافظهکارانهتر رفتار میکنند و بخشی از سرمایهشان را به جای اینکه در کارهای مولد هزینه کنند، در نوعی بیمه مثل خرید طلا، ارز خارجی، ملک و کالاهایی که بتواند ریسک سرمایهگذاری را پایین بیاورد هزینه میکنند. برای مثال ممکن است یک تولیدکننده با در نظر گرفتن اینکه بازار به واسطه شوک واردشده شرایط خوب و چشمانداز مثبتی ندارد، به جای اینکه ماشینآلات جدید بخرد و تولید را توسعه بدهد، ملک بخرد تا ارزش سرمایهاش را حفظ کند و احیاناً در تلاطم بازار بتواند سود کند و ریسک بالای کسبوکار اصلیاش را بیمه کند.
مورد پنجم که باز به نظرم خطر بزرگی محسوب میشود، این است که به دلیل شوک، یادگیری در حین انجام کار (learning by doing) با احتمال بسیار بالا، کاهش جدی پیدا میکند. برای نمونه در مورد کشور خودمان تجربه کردیم که از ابتدای دهه 1390 به واسطه شوک تحریم، ارتباط ما با دنیا بسیار کم شده و یادگیریمان از دنیا هم بهشدت کاهش یافته است. این اثر شوک یک خطر بزرگ تلقی میشود به این دلیل که روش انجام کارها در دنیا با سرعت بسیار بالایی در حال تغییر و تحول است. از پنج سال پیش تا به امروز تمام تولیدکنندههای متوسط و بزرگ در دنیا، در نظام مدیریتی و بوروکراسی، حسابداری، سرمایهگذاری، ارتباطی، مستندسازی و فناوریشان با استفاده از یادگیری ماشین و هوش مصنوعی تغییرات اساسی ایجاد کردهاند. تمام سیستمها در دنیا بهروز شده و کسبوکارهای مختلف در نقاط مختلف دنیا خود را با این زبان مشترک تطبیق دادهاند. فارغ از اینکه یک بنگاه در بنگلادش، چین، هند یا آمریکاست، از ابزار مشترک و زبان و فناوری مشترکی بهره میبرند که در همین سالهای اخیر ایجاد شده است. وقتی کسبوکارهای ما هنوز در اینترنت و ارتباطات مشکل دارند و ابزارشان بهروز نیست، از فضای کسبوکار غالب و متعارف دنیا عقب افتادهاند و باید بعداً چندین برابر بیشتر سرمایهگذاری کنند که آنچه میتوانستند بهطور طبیعی یاد بگیرند و استفاده کنند، را بخرند و آموزش ببینند. کسبوکارهای ایرانی حداقل یک دهه عقب افتادهاند و به قولی باید بعد از رفع شوک، سر کلاس اول بنشینند و آموزش دیدن را شروع کنند تا به کسبوکارهایی برسند که چند سال جلوتر هستند. در این شرایط احتمال زیادی وجود دارد دیگران که اصلاً وارد معامله با شما نشوند.
مورد ششم، رفتار مصرفکننده است. وقتی که شوک منفی به اقتصاد وارد میشود، رفتار مصرفکننده عوض میشود. یعنی تقاضایش برای بعضی از کالاها را بهطور ویژه کالاهایی که در حالت معمول با درآمدهای بالا بیشتر سازگار است، مثل کالاهای فرهنگی، کم میشود. هزینه برای آموزش و یادگیری چیزهایی که در شرایط اضطرار به سمتش نمیروید، کم میشود. این رفتار یک اثر بلندمدت و ماندگار میگذارد. مطالعات و تحقیقات زیادی این مسئله را در مورد شوک منفی کرونا، بر نظام آموزشی آمریکا نشان داده و این اثر تقریباً اثبات شده است. شوک منفی دوران کرونا، خانوادههای کمدرآمد را بیشتر از خانوادههای پردرآمد متاثر کرد، به دلیل اینکه خانوادههای پردرآمد توانستند در دوران کرونا به واسطه منابعی که دارند، همچنان روند آموزش و تحصیلات فرزندانشان را حفظ کنند. اما خانوادههای کمدرآمدی که تحت تاثیر این شوک منفی قرار گرفتند، به اجبار از هزینههای آموزش خودشان کم کردند. یک مثال از دنیای واقعی بیاورم. من در کلاسم در دانشگاه، دانشجویی از خانواده کمدرآمد داشتم که در تعداد بیشتری از کلاسهایی که به دلیل کرونا به صورت آنلاین برگزار میشود، نمیتوانست شرکت کند چون اینترنتی که در خانه داشت ضعیف بود، تمرینهای کمتری میتوانست انجام بدهد چون پدر و مادرش سرکار میرفتند و او مسئول نگهداری از فرزندان کوچکتر بود و کمتر به درس خودش میرسید. چنین اتفاقاتی در مجموعه تغییر رفتار مصرفکننده در شوکهای منفی طبقهبندی میشود که اثر بلندمدت دارد.
در نهایت مورد هفتم مربوط به اثر شوکهای منفی بر کاهش نرخ مشارکت در بازار کار است؛ مسئلهای که تقریباً برای تمام اقتصادها چه ایران و چه آمریکا اتفاق افتاده است. شوکهای متعدد منفی در ایران سبب شده است که افراد زیادی از یافتن کار ناامید شوند و برخی اصلاً دیگر وارد بازار کار نشوند چون سرمایه اولیه و توانایی کاری که داشتند، بهتدریج مستهلک شده است. در بازار آمریکا هم این مسئله بهوضوح روشن است؛ نرخ مشارکت بازار کار آمریکا بعد از شوک کرونا هنوز به مقدار قبلیاش بازنگشته است. هرچه شوک قویتر باشد و هرچه ما آن را بیشتر تشدید کنیم، کاهش نرخ مشارکت که نیروهای مولد را از بازار خارج میکند بیشتر خواهد بود. این اثر در اقتصاد ایران هم قابل مشاهده است.
اقتصاد سیاسی این شوکها چیست؟
داستان اقتصاد سیاسی این است که هر زمان هر اتفاقی که در اقتصاد میافتد، بازیگرانی که در اقتصاد حضور دارند و به قدرت دسترسی دارند، چگونه رفتار میکنند. در یک نگاه بسیار ساده اقتصاد سیاسی هر مسئلهای، انگیزه و تصمیمگیری افرادی است که جایگاهی در نظام حکمرانی (Public Office) دارند و سیاستگذاری میکنند. اقتصاد سیاسی هر مسئلهای از جمله شوکهای اقتصادی مانند تحریم در کشور ما بسیار حائز اهمیت است، به این دلیل که در ایران تصمیمهای اقتصادی بسیار بیشتر از هر جای دیگری، تحت تاثیر گروههای ذینفوذ اتخاذ میشود، چون اساس اقتصاد ایران براساس امتیاز و انحصار است. امتیاز یا رانت و انحصار پدیدههای شناختهشده اقتصاد ایران است. به این معنا که در اقتصاد ایران، انحصار زیادی وجود دارد که از سوی قدرت سیاسی اهدا شده است. این انحصارها و امتیازها بهطور مدام به گروههایی اهدا میشود که به قدرت سیاسی دسترسی نزدیکتری دارند. برای نمونه، تعرفهها، محدودیتها و ممنوعیتهای واردات و صادرات در ایران بسیار بیشتر از سایر کشورهاست و این موارد در ذات خودشان انحصار و امتیاز درست میکنند. برای هر کاری که مجوز ایجاد شود، در واقع انحصار و امتیاز درست شده است. نرخهای دستوریِ خاص برای منابع مثل نرخ بهره برای وام و تسهیلات یا نرخ ارز برای تخصیص واردات نوعی امتیاز و انحصار درست میکند. تنوع و تعدد بالای این موارد در اقتصاد ایران موجب شده است، ساختار اقتصاد براساس امتیاز و انحصار بنا شود که گروههای ذینفع و برنده و بازنده متعدد درست کرده است. لازم است اینجا دو نوع برنده و بازنده یا دو نوع ذینفع را در اقتصاد از هم جدا کنم. دولت یکسری از منابع را به شکل عمومی توزیع میکند و این توزیع بدونِ در نظر گرفتن هزینه تولید است که ما به آن «یارانه» میگوییم. یارانه انرژی مانند بنزین یا سایر حاملهای انرژی، پولی که دولت از بودجه برای کمک به صندوقهای بازنشستگی پرداخت میکند، یارانه نان و دیگر هزینههایی که بهطور گسترده از سوی دولت داده میشود، از این دست یارانههاست. یارانه نان به همه میرسد، یارانه بنزین بهطور بسیار نامتوازنی توزیع میشود چون تقریباً نیمی از مردم خودرو ندارند و برخی خانوارها چند خودرو دارند. برخی دیگر از یارانهها هم مانند دلار مسافرتی و ارز ترجیحی برای واردات کالاهای خاص به گروههای خاصی میرسد. دلار مسافرتی فقط نصیب کسانی میشود که سفر خارجی میروند و ارز ترجیحی هم به گروههای بسیار خاصی داده میشود.
وقتی به اقتصاد شوک وارد میشود و دولت دچار کمبود منابع میشود، احتمالاً اولین تصمیم کاهش یارانههاست اما هر کدام از این یارانهها گروههای ذینفعی دارد که کاهش یا حذف آن با مخالفت این گروها روبهرو میشود. رفتار دولت در برابر مخالفت گروههای ذینفع باید متناسب و متفاوت باشد. مثلاً مخالفت با کاهش یارانه بنزین باید بهگونهای باشد که اولاً توزیع را متناسبتر و مساویتر کند، دوم اینکه عواید ناشی از آن را مستقیماً بدون هیچگونه دخالتی به حساب تمام 85 میلیون نفر برگرداند. این یکجور تعهد دولت است برای اینکه نشان بدهد اگر قرار است اصلاحی انجام دهد بر این اساس است که رفتار مصرفی افراد و خانوارهایی را تغییر دهد که مصرف بالایی دارند و در مقابل هم تعهد میدهد که درآمدش تلف نمیشود و به همه مردم برمیگردد. شاید این تنها راه ممکن برای اصلاح در نظام یارانههای گسترده اقتصاد ایران باشد.
اما نوع دوم گروههای ذینفع، داستانِ گروههای کوچکی است که به واسطه اتصال به قدرت سیاسی امتیاز و انحصار دارند. از نمونههای بارز این گروهها که بحث در مورد آنها در ایران زیاد مطرح میشود، خودروسازها یا کسانی که مجوز واردات کالاهای اساسی با دلار ارزان میگیرند، هستند. برای مثال، خودروسازان را در نظر بگیرید. بنگاههایی هستند که تقریباً هرگونه سیاستی را که ایجادکننده رقابت در بازار خودرو باشد، معطل میگذارند. یا اینکه هر زمان حرف از حذف ارز ترجیحی و نیمایی و تسهیلات تکلیفی به شکل وامهای کمبهرهای که دولت به انحای مختلف به گروههای خاص اعطا میکند، میشود، گروههای ذینفوذی جلوی آن را میگیرند. در زمان بروز شوک به اقتصاد، محدودیتهای دولت بسیار بیشتر میشود، در همین زمان افرادی که به قدرت سیاسی نزدیک هستند خودشان را در قالب منجی به سیاستمدار و تصمیمگیرنده ارائه و ادعا میکنند که میتوانند محدودیت موجود را دور بزنند. آنها از این فرصت برای تقویت ارتباطات و توان مالیشان استفاده میکنند و زمانی که شوک از بین برود یا اثر آن ضعیف شود، همین گروهها مانع از برگشتن به شرایط عادی میشوند. همان اتفاقی که در هیسترزیس وابستگی به مسیر میبینید. یعنی هرگونه سیاست نادرست در مقابله با شوکها وقتی که برندهای ایجاد میکند، یک انگیزهای را در آن برندهها ایجاد میکند که از اصلاحهای بعدی و برگرداندن به حالت قبل از شوک جلوگیری کنند. این اقتصاد سیاسی داستان محسوب میشود.
چگونه میتوانیم در برابر شوکها ضربهگیر ایجاد کنیم و چه رفتاری در پیش بگیریم که از این شرایط تعدد شوکها و اثرگذاری شوکها خارج شویم؟
در برابر شوکها، برخی اقتصادها موفق و برخی هم ناموفق عمل کرده و میکنند. وقتی شوک وارد میشود، بسیار بسیار مهم است که سیاستگذار محل اصابت شوک را کجا تعیین کند و اجازه دهد شوک به کجا وارد شود. اولین چیزی که در محدودیت منابع خارجی از نوع تحریم به آن روی میآوریم که باید شوک به آن وارد شود، نرخ ارز است. اگر سیاستگذار اجازه ندهد که نرخ ارز مطابق با محدودیت منابعی که ایجاد شده است، تغییر کند، شوک به جاهای دیگر وارد میشود و بخشهای دیگری را تخریب میکند که بازسازی آن غیرممکن است.
از طرفی اگر با رفع شوک، محدودیت منابع هم برطرف شود، نرخ ارز بسیار راحتتر میتواند به سطوح پایینتر برگردد، تا اینکه بخش عرضه لطمه دیده باشد و مثلاً تعدادی کارخانه تعطیل شده باشند. باز کردن مجدد کارخانههای تعطیلشده بسیار سختتر است نسبت به اینکه نرخ ارز را بتوان با استفاده از گشایشهای ارزی پایین آورد. درنتیجه سیاستگذار اقتصادی باید اجازه دهد در زمان وقوع شوک، محل اصابت جاهایی باشد که خطر و اثر کمتری دارد و بازگرداندن آن نیز سادهتر است. این یک مسئله کلیدی در مقابله با شوک محسوب میشود. در اقتصاد ایران این اتفاق نیفتاده و همواره سعی شده است شوک را به جایی ببریم و نگه داریم که دیده نشود؛ در حالی که اثر آن بسیار شدیدتر در دیگر بخشها ظاهر شده است. قاعدتاً باید این شیوه برخورد سیاستگذار اصلاح شود. شوک تولید هم به همین صورت است و سیاستگذار باید اجازه دهد، یک قیمتی در بازار تغییر کند و اگر جلوی آن را بگیرد، تخریبی ایجاد میکند که بازگشت آن امکانپذیر نیست. بسیاری از قوانین صادراتی ما چنین حالتی دارند. برای مثال زمانی یک شوکی به اقتصاد وارد میشود و به خاطر یک دوره خشکسالی یا بیماری تولید گوشت مرغ یا تخممرغ کم میشود. قاعدتاً قیمت این محصولات در بازار بالا میرود تا تولیدکننده بتواند خودش را حفظ کند و برای افزایش تولید برنامهریزی کند. در همین شرایط دولت وارد میشود و روی قیمت سقف میگذارد و آن را دستوری تعیین میکند و باعث میشود تولیدکننده بهشدت ضرر کند و بهطور کل از بازار خارج شود. یعنی شوکی که میشد در عرض یک سال با افزایش قیمت یک کالا تا حدی جبران شود و در سال بعد از بین برود، با مداخله دولت و از طریق ورشکسته شدن تعدادی از تولیدکنندهها و کاهش تولید تا چند سال بعد ادامه پیدا میکند. یعنی یک تصمیم غلط سیاستگذار که در ظاهر به نفع مصرفکننده گرفته شده است، به خروج بخشی از تولیدکنندهها از بازار منجر میشود و یک شوک نهایتاً یکساله به چند سال تعمیم داده میشود.
خلاصه کلام اینکه، بسیار مهم است که شوک به کجا وارد شود و هرگونه تصمیمگیری اشتباه در محل اصابت شوک باعث خسارتهای جبرانناپذیر میشود. اینکه سیاستگذار بگوید دوست ندارم شوک به نرخ ارز یا گوشت مرغ وارد شود چون مصرفکننده صدایش بالا میرود و باید مداخله کرد، سبب میشود که شوک دامنهدارتر و قویتر شود که قدرت تخریب بالاتری دارد. در همین مورد از اشتباهی که در اقتصادهای دیگر اتفاق افتاده هم میتوان به آمریکا اشاره کرد. زمانی که کووید اوج گرفت، افراد زیادی در بازار کار آمریکا شغلشان را از دست دادند و یک شوک منفی ایجاد شد. دولت برای جبران این مسئله وارد شد و به افرادی پول داد. این اقدام از یک نظر خوب بود، به خاطر اینکه در آن دورهای که افراد شغلشان را از دست میدادند، کمکهای مادی دولت، مصرف این افراد را تضمین کرد. اما بعد از اینکه کرونا فروکش کرد و شوک اولیه برطرف شد، دولت باز هم به دلایل سیاسی به این پول دادن ادامه داد که سبب شد تورمی که به واسطه شوک عرضه افزایش یافته و به دلیل شوک انرژی ناشی از جنگ روسیه و اوکراین تشدید شده بود، تبدیل به یک تورم بالا و ماندگار در اقتصاد آمریکا شود. جنگ روسیه و اوکراین باعث تاخیر در حملونقل کالاها شده بود و چاپ پول و نوسانات بازار انرژی دستبهدست هم داد تا یک تورم ماندگار ایجاد شود. از طرفی به دلیل کمکهای دولتی انگیزه افراد برای بازگشت به بازار کار کم شده بود؛ یعنی هزینه کارگر و هزینه تولید را برای تولیدکننده زیاد کرد. در آمریکا در سالهای بعد از کرونا کارگر ساده کمیاب شد. مثلاً رستورانها با کمبود کارگر مواجه بودند، چون سیاستهای دولت این گروه را از بازار کار خارج کرده بود. این اشتباه روشنی بود که در کشوری که اقتصادش در کل خوب عمل میکند اتفاق افتاد و دلایل سیاسی هم داشت. یعنی این اشتباهات در هر اقتصادی که رخ دهد، باعث میشود، شوکهایی که گاهی گریزناپذیر است، آثاری با دامنه گسترده و شدت بیشتر بر اقتصاد بگذارد.
سیاستگذار باید بتواند برخی شوکها را پیشبینی کند. در دنیایی که ارتباطات گسترده اینترنتی، ارتباطات تجاری معقول با همهجای دنیا، ارتباطات آسان و کمهزینه با دیگر کشورها جزو لوازم غیرقابل اجتناب زندگی در آن است، اگر این ارتباطات به هر نحوی و با هر دلیل و توجیهی قطع یا پرهزینه شود، در واقع این اجازه داده شده است که هر اتفاق طبیعی در اقتصاد تبدیل به یک شوک شود. واضح است که هر اقتصادی در دنیا با بلندی و پستیهای زیادی مواجه میشود اما نباید اجازه داد که هر نوسانی به یک شوک تبدیل شود. اینکه ما در اقتصاد ایران با شوکهای زیادی مواجه میشویم که آثار ماندگاری دارند، نتیجه بستری است که خودمان فراهم کردهایم. وقتی اجازه نمیدهیم کمکفنرهای اقتصاد کار کند و ضربه را بگیرد، وقتی نمیپذیریم که شوک منفی واردشده اثرات خودش را در یکسری متغیر تخلیه کند، تخریبها بسیار گستردهتر میشود و آثار آن تا سالها باقی میماند. آقای دکتر درگاهی در یادداشتشان بهدرستی اشاره میکنند که حدفاصل سال 1378 تا 1388 به مدت 10 سال، اصلاحات کوچک ولی به تعداد زیاد و در جهت درست در اقتصاد اتفاق افتاد و متوسط نرخ رشد اقتصادی ایران 1 /8 (هشت و یکدهم) درصد شد. یعنی اقتصاد آن موقع این توانایی را داشت. امروز تقریباً همه شواهد نشان میدهد که حتی اگر بتوانیم بدون محدودیت نفت بفروشیم؛ اقتصاد ایران ظرفیت رشد بالای سه، چهار درصد را ندارد. البته اینگونه نیست که نرخ رشد هشت درصد در اقتصاد ایران غیرممکن باشد اما با ادامه روندهای کنونی، رشد بیشتر از سه درصد وهم و خیال است.
شاید پرداختن به این مسئله کمتر صورت گرفته و این بحث تا حدودی تازه و بدیع باشد. به نظر شما نحوه برخورد و رویکرد ما در برابر شوکها چگونه باشد؟
در انتها لازم است به دو نکته که چند بار اشاره کردم، باز هم تاکید کنم. اول شناخت ما از مسئله و طبقهبندی مسائل مختلف است که اهمیت دارد. ما باید شرایطی فراهم کنیم که حتیالامکان شوکهای خارجی را کم بکنیم. اینکه به چرخه تجارت جهانی نمیپیوندیم، نشاندهنده قدرت نیست. ما باید بتوانیم امنیت خودمان را تامین کنیم و در عین حالی با قواعد بینالمللی رفتار کنیم و با بقیه تجارت و دادوستد داشته باشیم. شاید جدا بودن از جامعه بینالملل و محدودیت ایجاد کردن، سادهترین راه ممکن ایجاد امنیت باشد اما نه موثرترین راه است و نه در بلندمدت قابل تداوم است. مسئله دیگر اینکه ساختار اقتصادمان را بشناسیم و باید بدانیم اگر قرار است یک مسئلهای حل شود، باید گروههایی هزینه بدهند. آنوقت اینکه چه گروههایی چه هزینهای بدهند، مهم میشود. در اقتصاد ایران این گروههای خاص، گروههای انحصارگر، گروههای برخوردار از یارانهها هستند که باید هزینه بدهند وگرنه هزینهها به کل اقتصاد تحمیل میشود. اگر این کار را نکنیم، همه با هم فقیر میشویم. به خاطر داشته باشیم در هر طرحی برای بهبود ناترازیها باید راهحل قیمتی وجود داشته باشد. راهحل قیمتی ذات اقتصاد است. هر چقدر هم که این مسئله برای سیاستمدارها سنگین باشد اما اجتنابناپذیر است.