شناسه خبر : 49099 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فرصت خطرناک

چشم‌انداز سیاست خارجی کشور در میزگرد محمدمهدی بهکیش و رحمن قهرمان‌پور

فرصت خطرناک

رضا طهماسبی: به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در ژانویه۲۰۲۵ باعث شد که شرایط جدیدی بر فضای جهانی حاکم شود. نشانه‌های آن را می‌شود از همان دستورات اجرایی که در نخستین روز ریاست‌جمهوری‌اش صادر کرد، فهمید. اما شاید نقطه عطف این شرایط جدید مذاکرات ایالات‌متحده و روسیه در عربستان بر سر مناقشه اوکراین باشد. ترامپ در دور اول ریاست‌جمهوری خود سیاست فشار حداکثری را علیه کشور ما در پیش گرفت، به‌نحوی‌که صادرات نفت کشور ما به پایین‌ترین میزان خود رسید. اینکه ترامپ در دوره جدید ریاست‌جمهوری‌اش چه مسیری را برمی‌گزیند و ایران باید چه اقداماتی انجام دهد، پرسش‌هایی است که در میزگرد محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان و رحمن قهرمان‌پور، پژوهشگر سیاست خارجی، مطرح می‌شود. این دو معتقدند که باید از دریچه فرصت‌محور به مسائل جاری جهان نگاه کرد و به دنبال استفاده حداکثری از شرایط بود. ضمن اینکه درک درست و فهم درست از شرایط جهان پیش‌نیاز اولیه و تلاش برای رفع تحریم نیز اولویت نخست است.

♦♦♦

‌دونالد ترامپ از روزی که بر صندلی ریاست‌جمهوری آمریکا نشسته است، به‌سرعت در حال مداخله کردن و تغییر دادن سپهر سیاسی بین‌المللی است. با کانادا و مکزیک و چین بر سر تعرفه درگیر شده و خلاف روال دولت قبلی آمریکا، در جنگ روسیه و اوکراین، با روسیه همراه شده و اوکراین را ملزم به پذیرش صلح می‌کند. همچنین در مورد کشور ما هم از ضرورت اعمال سیاست فشار حداکثری تحریم و درهای باز مذاکره گفته است. تحلیل شما از شرایط موجود چیست و ما در چه بستری از تحولات قرار گرفته‌ایم؟

115محمدمهدی بهکیش: من فکر می‌کنم باید دو جریان سیاسی و اقتصادی را در نظر بگیریم. یک، جریان سیاسی است. آقای ترامپ ظاهراً در حال شکل دادن به یک دولت دست راستی و نزدیک به فاشیسم است که مشخصات بارز آن تک‌حزبی بودن و ملی‌گرایی افراطی است. در این دوره به احتمال زیاد ما شاهد تمرکز بسیار زیاد در دولت و تضعیف سیستم ایالتی یا فدرال خواهیم بود. اینها مشخصه‌هایی است که ما در چهار سال آینده در فضای سیاسی آمریکا با آن مواجه خواهیم شد. البته گسترش ملی‌گرایی افراطی فقط مختص آمریکا نیست و از دو دهه پیش در اروپا آغاز شده است. برای مثال در این سال‌ها ایتالیا و اتریش و اخیراً آلمان هم به سمت نوعی ملی‌گرایی افراطی حرکت کردند. البته ما طیف‌های مختلفی از ملی‌گرایی داریم که نوع افراطی آن در ایتالیای زمان موسولینی است. جریان دوم، اقتصادی است. بعد از مشخص شدن نتایج انتخابات در آمریکا آقای ترامپ در حال تهدید کشورهای مختلف است. یکسری از این تهدیدها، ارضی است که از نظر من در قرن 21 بسیار عجیب است؛ و یکسری دیگر تهدیداتی در زمینه افزایش تعرفه‌های تجاری است. این در حالی است که اگر این تعرفه‌ها اعمال شود قیمت‌ها در آمریکا افزایش پیدا می‌کند و به‌تبع آن کسری بودجه نیز افزایش پیدا خواهد کرد و این برخلاف وعده‌های انتخاباتی ترامپ در رابطه با کنترل تورم و کوچک‌سازی دولت است. به عبارت دیگر، این اقدامات باعث تضاد سیاسی و اقتصادی در آمریکا خواهد شد. علاوه بر این، افزایش تعرفه‌ها رابطه آمریکا با چین را با چالش مواجه می‌کند. تجارت چین با آمریکا بسیار بالاست. چین در سال‌های اخیر به‌طور متوسط سالانه حدود ۶۰۰ میلیارد دلار صادرات به آمریکا داشته است. این میزان صادرات بالای چین باعث شده است که آمریکایی‌ها در تجارت با چین کسری تراز تجاری ۳۰۰میلیارددلاری را تجربه کنند. اگر آمریکایی‌ها همچنان بخواهند تعرفه‌ها را بالا ببرند با اقدام متقابل چینی‌ها مواجه خواهند شد و این شرایط را برای تجارت آمریکا بدتر می‌کند. در حال حاضر سرمایه‌های چینی از این کشور وارد ویتنام، مالزی، اندونزی و مکزیک می‌شود و از آنجا به آمریکا صادر می‌شود. این باعث می‌شود که ویتنام صادرات ۳۵۰ میلیارددلاری و مکزیک صادرات ۵۰۰ میلیارددلاری به آمریکا داشته باشند. بخشی از این اقدامات به خاطر این است که چین می‌خواهد از تعرفه کمتر صادرات کالا از این کشورها به آمریکا استفاده کند. البته مصرف‌کننده آمریکایی هم ترجیح می‌دهد از کالای چینی که ارزان‌تر است و کیفیت مناسبی دارد، استفاده کند. این مسئله باعث می‌شود از یک‌سو چینی‌ها در بازار رقابت کم نیاورند و از سوی دیگر کار دولت‌هایی مانند دولت آقای ترامپ که خواهان بازگشت سرمایه‌ها به درون هستند با مشکل مواجه شود. از طرفی مسئله بازپرداخت اوراق بدهی آمریکایی‌ها مطرح است که بسیار بالاست، به‌شکلی که حتی بهره‌ای که روی اوراق بدهی مانند اوراق دولتی می‌پردازند بسیار بالاتر از بودجه نظامی آنهاست. در همین راستا ممکن است دچار کسری بودجه بیشتری شوند. از سوی دیگر هوش مصنوعی و بازار دیجیتال به‌سرعت در حال رشد است که به جهانی شدن بیش‌ازپیش کشورها منجر می‌شود. به عبارت دیگر هوش مصنوعی و دنیای دیجیتال به کشورها اجازه نمی‌دهد که سیاست «بازگشت به درون» داشته باشند، چراکه هوش مصنوعی خواه‌ناخواه کالاها و خدمات کشورها را جهانی می‌کند.

در مورد وضعیت ایران هم باید عرض کنم من سه عامل را در سرنوشت اقتصادی ایران موثر می‌دانم. یک، اینکه مسئولان ما آگاهی درستی از دنیا ندارند یا آن‌قدر تهدید را جدی گرفتند که بقا را در اولویت قرار دادند و از اقتصاد غافل هستند. یکی از بزرگان در همین جلساتی که داشتیم گفت که اقتصاد در ردیف چهارم اولویت‌هاست. این نوع نگاه به اقتصاد و به دنیا ما را با مشکل مواجه می‌کند. مورد دوم تهدید اسرائیل است. هرچه این تهدید پررنگ‌تر شود خطر و ریسک کشور افزایش پیدا می‌کند و هرچه ریسک بالاتر برود خروج سرمایه از کشور هم بیشتر می‌شود و نرخ ارز افزایش پیدا می‌کند.

مورد سوم رابطه با عربستان است. در حال حاضر عربستان نقش رهبری را در دنیای عرب و حتی در خاورمیانه دارد. اخیراً ما شاهد ملاقات مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، و سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در ریاض بودیم که این نشان‌دهنده چرخش در خاورمیانه است. حدود 50سال پیش غرب پشتیبان ایران بود، اما در حال حاضر عربستان از ضدیت ایران با آمریکا استفاده کرده است. اگر ما نتوانیم این مسائل را شفاف درک و حل کنیم، نمی‌توانیم در مسیر توسعه قرار بگیریم.

116رحمن قهرمان‌پور: همان‌طور که آقای دکتر بهکیش به‌درستی اشاره کردند فهمیدن آنچه در حال اتفاق‌افتادن است مسئله بسیار مهمی است. ریشه جریانی که آقای ترامپ از دل آن برآمد شاید به یک معنا به بحران مالی سال ۲۰۰۸ برگردد. این بحران مالی حوزه‌های بسیاری را تحت تاثیر قرار داد، منتها تاثیرش بر سیاست داخلی آمریکا این بود که افکار عمومی آمریکا یا به عبارتی مالیات‌دهندگان آمریکا به این جمع‌بندی رسیدند که پولشان نباید در خارج از کشور صرف ائتلاف‌سازی یا حملات نظامی شود. در گذشته دموکرات‌ها بر این باور بودند که آمریکا برای افزایش قدرت خود باید ائتلاف‌سازی کند. این را هم در نظر بگیرید که آمریکا تنها ابرقدرتی است که در ۲۰۰ سال گذشته قادر بوده ائتلاف‌سازی کند. قدرت‌های هژمونیک پیش از آمریکا یعنی اسپانیا، پرتغال، بریتانیا و حتی خود چین اساساً اعتقادی به ائتلاف و اتحاد استراتژیک نداشتند. ائتلاف‌سازی که ما در دنیای امروز شاهد آن هستیم در واقع ابتکار آمریکایی‌هاست. اما در مقابل حزب دموکرات، حزب جمهوری‌خواه تاکید بیشتری روی قدرت ملی داشته و دارد. ریشه این اختلاف بین دو حزب به سال ۱۹۲۰ برمی‌گردد. در آن زمان جان دیویی، فیلسوف معروف آمریکایی، بر این باور بود که آمریکا از طریق دموکراسی و پذیرش حقوق سیاهپوستان در داخل قدرتمند می‌شود، اما طیف مقابل معتقد بودند که آمریکا باید قدرت نظامی‌اش را افزایش دهد. 

در ایران هم همین مسئله وجود دارد؛ عده‌ای معتقدند باید به خودمان اتکا کنیم و عده‌ای دیگر می‌گویند باید با دنیا ارتباط بگیریم. در همین راستا آقای ترامپ فضا را برای احیای این تفکر که ما باید دوباره آمریکا را قدرتمند کنیم مساعد دید و در کارزار انتخاباتی هم روی همین موضوع تاکید کرد. اما همان‌طور که عرض کردم این موضوع ریشه‌های اجتماعی دارد که به رشد نابرابری ناشی از جهانی شدن برمی‌گردد. به عبارت دیگر متغیرهای اقتصادی نشان می‌دهد که نابرابری در آمریکا حتی بیشتر از اروپا رشد پیدا کرده است.

مورد بعدی به شکست پروژه دولت-ملت‌سازی آمریکا در افغانستان و عراق از طریق مداخله نظامی برمی‌گردد. آمریکا حدود دو هزار میلیارد دلار در افغانستان و کمی بیشتر در عراق هزینه کرد. با وجود این هر دو این پروژه‌ها شکست خورد. در آن زمان این بحث مطرح بود که آمریکا می‌خواهد این کشورها را دموکراتیک کند تا به‌نوعی تهدید این کشورها یعنی صدام و طالبان را کاهش دهد؛ اما این اتفاق نیفتاد. در همان زمان جریان راست جدید در آمریکا معتقد بود که علت شکست این پروژه‌ها این است که آمریکا پولش را در خارج از کشور هزینه می‌کند. در حال حاضر این جریان نماینده‌ای به نام آقای ترامپ پیدا کرده است. ما اسم این جریان را «ناسیونالیسم پوپولیست» می‌گذاریم. درواقع این جریان بخشی از ناسیونالیسم را که همان بازگشت به شکوه ملت و احساسات ملی‌گرایانه است در خود دارد. وجهه پوپولیستی‌اش را هم از اندرو جکسون، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا (1837-1829) گرفتند. ایده جکسون این بود که اداره کشور کار سختی نیست و این نخبگان هستند که آن را پیچیده کردند. آقای ترامپ هم همین تفکرات را دارد. برای مثال مجری فاکس‌نیوز را به‌عنوان وزیر دفاع انتخاب می‌کند. ترامپ در سال ۲۰۱۶ از یک‌سو این فرصت را نداشت که چنین تفکراتی را اجرا کند و از سوی دیگر هنوز در عرصه سیاست متبحر نبود. در آن مصاحبه‌ای هم که یک سال بعد از ریاست‌جمهوری با او انجام دادند و از او پرسیدند در این یک سال چه چیزی یاد گرفتی؟، او گفت، من قبل از اینکه رئیس‌جمهور آمریکا شوم فکر می‌کردم باهوش‌ترین افراد دنیا دلالان مسکن منهتن هستند، اما در این یک سالی که در کاخ سفید هستم فهمیدم که دلالان مسکن منهتن در مقابل سیاستمداران هیچ چیزی برای عرضه ندارند. بنابراین فهم این جریان جدید در آمریکا بسیار مهم است. این جریان راست جدید که اسامی مختلفی مثل ناسیونال پوپولیست، راست افراطی، راست رادیکال، نئومرکانتیلیست‌ها یا حمایت‌گرایان اقتصادی رویش می‌گذارند، در حال تبدیل کردن خود به جریان اصلی سیاست است. به عبارت دیگر مرکز ثقل سیاست از چپ و راست میانه در حال انتقال به منتهی‌الیه راست و منتهی‌الیه چپ است.‌ برای مثال وقتی در آلمان حزب AFD از دل NPD درآمده که غیرقانونی است. هم در آمریکا و هم در اروپا جریان راست جدید از دل نارضایتی‌های اجتماعی که بخشی از آن ناشی از جهانی شدن یعنی توزیع نابرابر درآمد و بخشی دیگر ناشی از ناکارآمدی دولت‌ها در عملکرد مدیریتی و اقتصادی است، بیرون آمده است. البته بخشی از آن هم به تحولات نسلی برمی‌گردد. در همه جهان مطالبات نسل جدید متفاوت است.‌ برای مثال وقتی به آلمان نگاه می‌کنیم AFD بخشی از رای خود را از جوان‌ها به دست آورده است، یا ترامپ در آمریکا رای کارگران را کسب کرده است. این در حالی است که ما همیشه در جامعه‌شناسی سیاسی انتخابات می‌گفتیم که قشر کارگر به احزاب دموکرات رای می‌دهد. در همین راستا به نظر من نباید این جریان را به شخص ترامپ محدود کنیم.

‌یک تمایز قابل‌توجه ترامپ در این دوره با دوره قبل معاونان و وزرای او هستند. در دولت گذشته بسیاری از چهره‌های سرشناس جمهوری‌خواه در دولت ترامپ حضور داشتند، همان‌ها که بعد از رفتار ترامپ در برابر نتیجه انتخابات و حمایت از اعتراضات از او انتقاد کردند. حالا نتیجه‌اش این بود که در دولت جدید ترامپ همه آن افراد کنار گذاشته شدند و دیگر از چهره‌های باسابقه جمهوری‌خواه خبری نیست و افراد جوان رادیکال جایگزین آنها شده‌اند.

 قهرمان‌پور: بله، فراموش نکنیم که آقای ترامپ از دل دریایی از خون عبور کرد و به ریاست‌جمهوری رسید. اگر به خاطر داشته باشید دموکرات‌ها او را دادگاهی کردند و ترامپ از مسیر سختی گذشت تا توانست بار دیگر به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا انتخاب شود. به همین خاطر در حال حاضر ترامپ خودش را یک قهرمان تصور می‌کند که از توطئه‌های زیادی سربلند بیرون آمده و اعتمادبه‌نفسش بیشتر شده است. ترامپ برخلاف دوره قبل که به لحاظ بازاریابی سیاسی نقش کهن‌الگوی عصیانگر را بازی می‌کرد، در این دوره با مدل ریگانیسم نقش یک رهبر قدرتمند را بازی می‌کند. ترامپ در این دوره به‌نوعی شبیه ریگان رفتار می‌کند. به خاطر داریم زمانی که شوروی سلاح‌هایش را بیشتر کرد ریگان دستور داد پروژه جنگ ستارگان راه‌اندازی شود. امروز نه‌فقط کابینه ترامپ که جامعه آمریکا هم تغییر کرده است. برای مثال در این دوره اوانجلیست‌ها از حامیان سرسخت ترامپ بودند، درحالی‌که در دوره قبل به بایدن رای داده بودند. درواقع تحولات جامعه‌شناختی، اقتصادی و سیاست خارجی مجموعاً این پدیده را به وجود آورده و آقای ترامپ در حال نمایندگی این جریان است. وقتی سیاست خارجی آمریکا را مطالعه می‌کنیم می‌بینیم آقای بیل کلینتون هم جوانی بود که در سال 1992 توانست جرج بوش پدر را که از بزرگان حزب جمهوری‌خواه بود، شکست دهد. در آن زمان بسیاری معتقد بودند که کلینتون فضای جدیدی ایجاد کرد. به نظر من آقای ترامپ هم این ویژگی را دارد که این جریان را تثبیت و تحولات را تسریع کند. همان‌طور که آقای دکتر هم به‌درستی اشاره کردند در حال حاضر همه دنیا نگران این هستند که اگر ترامپ بخشی از آن چهار استانی را که روسیه در اوکراین اشغال کرده به روسیه واگذار کند، کل نظم بین‌المللی که حل مناقشات را از طریق صلح‌آمیز و بدون توسل به خشونت در نظر می‌گیرد، از بین می‌رود. آقای پوتین در مقاله‌ای که در سال ۲۰۰۸ نوشت به این موضوع پرداخته بود که بهتر است نظم بین‌الملل و حقوق بین‌الملل را رها کنید، چراکه ما چند قدرت بزرگ یعنی روسیه، آمریکا، هند و چین در خارجِ نزدیک خودمان حاکم مطلقیم. معنایش این است که اگر من به قزاقستان حمله کردم آمریکا به من نگوید چرا حمله کردی. این رویه یک رویه خطرناک است، چراکه نظم بین‌المللی را به هم می‌ریزد. اروپایی‌ها هم نگران این مسئله هستند که اگر رویه‌ای که آقای ترامپ در پیش گرفته به عادی شدن تجاوز روسیه به اوکراین منجر شود دیگر هر تجاوزی به تمامیت ارضی کشورها عادی جلوه می‌کند و ممکن است فردا چین هم به تایوان حمله کند.

‌به نظر می‌رسد تا اینجای کار، روسیه از روی کار آمدن ترامپ منتفع شده است، چون حمله‌اش به اوکراین نه‌تنها از سوی ترامپ محکوم نشد که با کمک او در حال نتیجه دادن است. این‌طور نیست؟

 بهکیش: روسیه یک کشور محصور در خشکی است و راه به دریا ندارد. روسیه در اوایل قرن بیستم برای اینکه راهی به دریا پیدا کند در سال 1905 به ژاپن حمله کرد، اما شکست خورد. روسیه بسیار تلاش کرد از طریق ایران به دریا راه پیدا کند، اما با تمام نفوذی که در ایران پیدا کرد هنوز موفق نشده است این اقدام را انجام دهد. من فکر می‌کنم یکی از عواملی که روسیه به اوکراین حمله کرد این بود که بتواند راهی به دریای سیاه و مدیترانه پیدا کند. درواقع روسیه برای گسترش تجارت خود به دنبال راهی به سمت دریاست، چراکه یکی از دلایل کاهش رشد اقتصاد خود را عدم دسترسی به دریای آزاد می‌داند. چین را در نظر بگیرید که از موقعیت جغرافیایی خود در کنار اقیانوس استفاده کرد و با ایجاد مناطق آزاد در شرق رشد کرد. این در حالی است که روسیه نمی‌تواند این کار را انجام دهد. در همین راستا فکر می‌کنم روسیه در مذاکره با غرب می‌گوید که ما اوکراین را گرفتیم تا راهی به دریا پیدا کنیم و کریمه را هم به خاطر اینکه راه زمینی به دریا داشته باشیم تصرف کردیم. همه اینها به این خاطر بود که بتوانیم تجارت روسیه را گسترش دهیم. به نظر من روسیه نگاه بلندمدتی به مسائل دارد و ممکن است بر سر رسیدن به این خواسته‌ها هر چیزی را فدا کند. حتی ممکن است در این میان ایران را هم معامله کند. البته روسیه می‌داند که در میان مردم ایران جایگاهی ندارد، بنابراین مسیر شمال به جنوب برای روسیه محقق نخواهد شد، اما روسیه در تلاش است مسیر دیگری را باز کند. در همین راستا بسیار مهم است که بفهمیم چه اتفاقی در حال افتادن است.

   قهرمان‌پور: روسیه هم مثل ایران گرفتار سیاست هویت است. نزدیک به ۱۰ سال است که یک روایت هویتی از سوی رسانه‌های رسمی روسیه در حال گسترش است. طبق این روایت غرب در حال افول و زوال فرهنگی و اخلاقی است و ما باید غرب را نجات دهیم. روس‌ها این روایت را در اوکراین پیاده کردند. البته کسانی مثل آقای مرشایمر بر این باورند که ناتو نباید گسترش پیدا می‌کرد. اما نکته‌ای که آقای دکتر بهکیش به آن اشاره کردند نکته بسیار مهمی است. درواقع خیلی مهم است که نگاه ما به جهان فرصت‌محور باشد یا تهدیدمحور. برای مثال اگر شما تهدیدهای چین را رصد کنید با تهدیدهای بسیاری از جمله اختلافات ارضی با هند، اختلافات در دریا با ۹ کشور پیرامونی یعنی ویتنام، مالزی، اندونزی، ژاپن، کره جنوبی و...، استان شین جیانگ، مسئله تبت و مسئله جمعیت عظیم چین مواجه می‌شوید. حرف من این است که همه کشورها با تهدید مواجه‌اند، اما در برخی کشورها موفق می‌شوند که روایت فرصت‌محور ایجاد کنند و بگویند حالا که همه چیز در این دنیا تهدید است باید کاری انجام دهیم. فرض بگیرید که مثلاً شما از ترس تصادف در اتوبان رانندگی نکنید؛ این یک نگاه است، اما نگاه دیگر این است که با 

حواس جمع و مراقبت در اتوبان رانندگی کرده و از این فرصت استفاده کنید. فرق بین چین و روسیه هم همین است. چینی‌ها به‌رغم وجود این همه تهدید نگاهشان به دنیا فرصت‌محور است. در سال ۱۹۷6 که آقای مائو فوت شد به خاطر اوضاع خوب هنگ‌کنگ بسیاری از چینی‌ها می‌خواستند وارد هنگ‌کنگ شوند. در آن زمان رئیس پاسگاه مرزی نامه‌ای به حزب کمونیست چین می‌فرستد تا برای جلوگیری از ورود مردم به هنگ‌کنگ نیرو بفرستند. دنگ شیائو پینگ جواب می‌دهد که راه‌حل این مسئله نظامی نیست ما باید آن‌قدر چین را توسعه دهیم که کسی به فکرش هم خطور نکند که به هنگ‌کنگ برود. اما نگاه روسیه به جهان تهدیدمحور است و همه مسئله‌اش گسترش ناتو است. چرا روسیه کریمه را تصرف کرد؟ چرا آبخازیا و گرجستان را تصرف کرد؟ تمام نگاهش این است که از طریق دریای سیاه وارد دریای مدیترانه شود، بعد از آن یال جنوبی ناتو را بگیرد و ناتو را تهدید کند. در حال حاضر روسیه برای عبور از مدیترانه مجبور است از تنگه داردانل عبور کند که ترکیه بر اساس پیمان مونترال حق نظارت بر این تنگه را دارد. در جنگ اوکراین هم ترکیه اجازه نداد کشتی‌های جنگی روسیه وارد دریای سیاه شوند. بنابراین خیلی مهم است که شما چه روایتی از جهان داشته باشید، اینکه آیا این جهان علیه شماست یا خیر؟ ولادیمیر پوتین طوری جهان را روایت می‌کند که انگار جهان یک مرکز شر است و همه به دنبال توطئه علیه روسیه هستند و او از دل تاریخ بیرون آمده تا مردم روسیه را نجات دهد. اخیراً هم در اظهاراتی گفت که حمله من به اوکراین ماموریتی بود که از سوی خداوند به من واگذار شده بود. همین نگاه تهدیدمحور است که روسیه را به عقب می‌راند و چین را به‌عنوان رقیب اصلی آمریکا مطرح می‌کند. حتی ترامپ هم می‌گوید که روسیه یک قدرت در حال افول است و مسئله ما چین است. درواقع ترامپ با آتش‌بس در اوکراین به دنبال این است که هرچه زودتر سراغ چین برود. در جمع‌بندی بحث باید عرض کنم که دوران جدیدی در آمریکا شروع شده و ما باید آن را به‌درستی درک کنیم و فکر نکنیم این مسئله یک مسئله موقتی است. چراکه این دوران جدید عقبه اجتماعی و سیاسی دارد، به شکلی که اگر ترامپ نباشد ممکن است فرد دیگری این علم را در دست بگیرد و این جریان را پیش ببرد.

‌آقای دکتر بهکیش، حدود یک دهه قبل شما تاکید زیادی روی توسعه روابط با هند داشتید و از این کشور به‌عنوان یک شریک تجاری و اقتصادی خوب یاد می‌کردید. امروز در صحبت‌هایتان از عربستان نام بردید. عربستان چطور می‌تواند در این شرایط به ما کمک کند؟

 بهکیش: من فکر می‌کنم که در دهه آینده مرکز رشد غربِ چین و هند است. در ۴۰ سال گذشته که چین رشد بسیار بالایی داشت به خاطر وجود دریا و مناطق آزاد در شرق چین بود. اما غرب چین به دریا راه ندارد و به کشورهای مستقل مشترک‌المنافع یعنی به قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان وصل است. چینی‌ها در گوادر یکی از بزرگ‌ترین بنادر را می‌سازند که فاصله‌اش تا کاشغر در غرب چین ۱۵۰۰ کیلومتر است. این در حالی است که فاصله کاشغر تا شانگهای ۲۵۰۰ کیلومتر است. بنابراین اگر کالایی بخواهد به غرب چین حمل شود به‌صرفه‌تر است که از گوادر وارد غرب چین شود. این می‌توانست از طریق چابهار ایران صورت بگیرد، اما چینی‌ها به ایران نیامدند یا نتوانستند بیایند. هند هم به نظر من مرکز توسعه است. هند همیشه در تلاش بوده که از طریق چابهار به افغانستان و کشورهای مستقل مشترک‌المنافع دست پیدا کند. با اینکه خود هندی‌ها معافیت از تحریم گرفتند ما نتوانستیم با آنها کنار بیاییم و حتی نتوانستیم لوله گازمان را انتقال دهیم. هند در آینده می‌تواند یکی از خریداران عمده نفت و گاز ایران باشد. هند در 10 سال آینده رشدی حدود هفت تا هشت درصد خواهد داشت. بنابراین چین و هند به دنبال این هستند که راهی پیدا کنند تا از آن طریق کالاهایشان را صادر کنند. هندی‌ها قصد داشتند از طریق چابهار کالاهایشان را صادر کنند، اما نتوانستند. در حال حاضر بندری بزرگ در جزیره فاو عراق در حال ساخت است که قرار است هندی‌ها از طریق فاو وارد عراق شوند و بعد وارد سوریه شوند و از آنجا راهی به مدیترانه پیدا کنند.

اما در مورد عربستان باید عرض کنم که این کشور نقش محوری در سیاست بین‌الملل پیدا کرده است و پشتیبانی غرب و حتی پشتیبانی چین را هم دارد. از حدود 70 سال پیش رقابت شدیدی میان ایران و عربستان شکل گرفت. پیش از وقوع انقلاب در ایران، ما برنده این رقابت بودیم، اما بعد از انقلاب عربستان از تغییر وضعیت در ایران استفاده کرد و توانست جایگزین ایران شود. البته عربستان همچنان در حال رشد است و بازار بزرگی ندارد، اما نقش محوری پیدا کرده است، به‌طوری‌که گمان می‌کنم عراق در چند سال آینده تابع عربستان خواهد بود تا ایران. در حال حاضر رقابتی در منطقه بین ترکیه و عربستان به وجود آمده است. ترکیه در حال حاضر به‌نوعی سوریه را اشغال کرده و از این سمت عربستان به دنبال پیمان ابراهیم و همکاری با اسرائیل است. زمانی که اسرائیل با این کشورها همکاری کند یعنی آمریکا با آنها همکاری می‌کند. بنابراین اینکه ترامپ می‌خواهد با پوتین در عربستان مذاکره کند نشان‌دهنده این است که عربستان در حال تبدیل شدن به هاب سیاسی منطقه است. بنابراین هر تصمیمی که ما در آینده بخواهیم بگیریم بستگی به رابطه ما با عربستان دارد، چراکه عربستان می‌تواند برای ما یکسری امکانات به وجود بیاورد. البته عربستان هم ترجیح می‌دهد که ایران همسایه‌ای تهدیدمحور نباشد و برای رشد خود و منطقه و موقعیتی که دارد تلاش کند. به نظر من ما الان در موقعیتی نیستیم که بخواهیم با عربستان رقابت کنیم. شاید در آینده که اقتصادمان قوی شد بتوانیم با این کشور رقابت کنیم. البته رقابت تهدیدمحور دیگر جایگاهی در آینده نخواهد داشت و رقابت بیشتر اقتصادی است.

در جمع‌بندی این بحث باید عرض کنم که ما در مورد روسیه کار خاصی نمی‌توانیم انجام دهیم. البته ممکن است روس‌ها ما را با کارتمان معامله کنند. اما آنچه دست ماست و ما می‌توانیم اعمال کنیم این است که از یک‌سو تنش‌هایمان با دیگران کاهش پیدا کند تا بدین‌وسیله منافع ملی‌مان تا حدودی رعایت شود و از سوی دیگر عربستان را به‌عنوان یک ظرفیت ببینیم و روابط اقتصادی-تجاری‌مان را با آنها افزایش دهیم. آن وقت است که می‌توانیم باهم برای توسعه کشورهای منطقه تلاش کنیم. اگر این اتفاق نیفتد ما روزبه‌روز فقیرتر می‌شویم. در حال حاضر درآمد سرانه ما بر اساس داده‌های صندوق بین‌المللی پول حدود پنج هزار دلار است، درصورتی‌که درآمد عربستان ۳۴ هزار دلار و امارات ۴۵ هزار دلار است. این در حالی است که با افزایش نرخ ارز ما در سال آینده بسیار فقیرتر خواهیم شد و این پنج هزار دلار به حدود سه هزار دلار تبدیل خواهد شد و برعکس، درآمد آنها به دلیل مزیت‌ها، پتانسیل‌های نفت و گاز و همچنین امکاناتی که دارند روزبه‌روز بالاتر می‌رود. در مورد هند هم به این بستگی دارد که ما چطور بتوانیم از پتانسیل هند استفاده کنیم تا چابهار را راه بیندازیم. درواقع اگر ما منافع هند را با منافع خودمان در چابهار شریک کنیم آنها می‌توانند در این باره با آمریکا مذاکره کنند و اجازه لازم را بگیرند تا با وجود تحریم‌ها در چابهار سرمایه‌گذاری کنند. اما اگر بخواهیم در این دنیای پر از رقابت و تنش همین وضعیت فعلی را ادامه دهیم به‌جایی نمی‌رسیم.

 قهرمان‌پور: ما در سیاست بین‌الملل برخی از کشورها را به‌عنوان قدرت‌های در حال ظهور یا قدرت‌های متوسط بین‌المللی نام‌گذاری می‌کنیم. برای مثال آفریقای جنوبی، اندونزی، برزیل و ترکیه در سال 2010 به‌عنوان قدرت‌های در حال ظهور شناخته می‌شدند و در حال حاضر عربستان به‌عنوان قدرتی نوظهور شناخته می‌شود. در چهار زیرمنطقه خاورمیانه یعنی مدیترانه، شمال آفریقا، خلیج فارس و شامات، عربستان اهمیت بسزایی پیدا کرده است، چراکه شامات یعنی اردن، اسرائیل، عراق و لبنان انبوهی از دولت‌های ورشکسته هستند. اخیراً شش کشور حاشیه خلیج فارس اعلام کردند که ذخایر ارزی آنها از ۲۵۰۰ میلیارد دلار هم فراتر رفته، درحالی‌که کل پروژه‌های چین در دنیا هزار میلیارد دلار است. این مبلغ به‌خوبی نشان می‌دهد که چرا اروپا، آمریکا، هند، کره جنوبی و ژاپن برای ورود به خلیج فارس صف کشیده‌اند. بعد ما در کنار گوشمان این کشورها را فراموش کرده‌ایم و به سراغ مناطق دیگر رفته‌ایم. این منطقه اهمیت بسزایی پیدا کرده است. نباید عربستان را یک قدرت کوچک دید؛ عربستان با چین همکاری هسته‌ای دارد، می‌خواهد در ازای پیمان ابراهیم در زمینه غنی‌سازی با آمریکا توافق کند، در حال افزایش فعالیت‌های موشکی خود است، به دنبال جایگزینی اقتصاد نفتی با اقتصاد جدید است، در پاکستان اصلی‌ترین بازیگر است، چون پول خوبی می‌دهد، برخلاف روابط استراتژیکی که با پاکستان دارد روابطش با هند را نیز گسترش داده است، به دنبال سرمایه‌گذاری‌های وسیع آرامکو در کشورهای مختلف است و در کنار همه اینها اصلاحات داخلی هم در حال انجام است. بنابراین عربستان حتماً در آینده نقش مهمی در عرصه منطقه‌ای و جهانی ایفا خواهد کرد. اگر به خاطر داشته باشید داستان قتل آقای جمال خاشقجی سروصدای زیادی در دنیا به پا کرد، اما درنهایت آقای اردوغان این مسئله را فراموش کرد،‌ آقای مکرون و آقای بایدن با بن سلمان دیدار کردند و درنهایت کانادا که علیه عربستان تحریم هوایی برقرار کرده بود، خودش آن را به‌صورت یک‌طرفه لغو کرد. در همین راستا بدون شک عربستان در ۲۰ سال آینده بازیگر بسیار مهمی خواهد بود.

‌با توجه به موضع‌گیری ایران در قبال ترامپ و مسئله مذاکره، احتمال اینکه تحریم‌ها همچنان پابرجا باشد بسیار زیاد است. حداقل در داخل نشانه‌ای از مذاکره برای رفع تحریم دیده نمی‌شود. پس قطعاً فشار بیشتری به اقتصاد ما وارد می‌شود. در این میان یک نکته ابهام‌آمیز مسئله مکانیسم ماشه است که گفته می‌شود سال آینده موعدش فرا می‌رسد. به نظر شما این مکانیسم فعال می‌شود یا می‌توانیم مانع از فعال‌سازی آن شویم؟

 قهرمان‌پور: مکانیسم ماشه فرمولی است که آمریکایی‌ها ایجاد کردند، اما چرا؟ برای اینکه در مکانیسم ماشه دیگر حق وتو وجود ندارد و چین و روسیه نمی‌توانند حق وتو اعمال کنند. در حال حاضر چون آمریکا از برجام خارج شده نمی‌تواند خواهان بازگشت مکانیسم باشد، اما چون سه کشور اروپایی یعنی آلمان و فرانسه و بریتانیا هنوز در برجام هستند می‌توانند مکانیسم ماشه را برگردانند. مقدمه بازگرداندن مکانیسم ماشه همین کاری است که شورای حکام از آقای رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خواستند انجام دهد. معاونت پادمانی آژانس که مسئول نظارت بر پیمان ان‌پی‌تی است در حال آماده کردن گزارشی در مورد تحولات هسته‌ای ایران بعد از خروج ترامپ از برجام است. فحوای کلام این گزارش این است که ایران برخلاف آنچه می‌گوید به روح برجام وفادار نبوده و برنامه هسته‌ای خودش را به سمتی برده که امکان استفاده نظامی از آن وجود دارد.‌ این گزارش سندی برای سه کشور اروپایی است که بر اساس آن می‌توانند مکانیسم ماشه را فعال کنند. حال اگر مکانیسم ماشه فعال شود طبق قطعنامه ۲۲۳۱، تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل برمی‌گردد. همان‌طور که می‌دانید شورای امنیت سازمان ملل مسئول امنیت بین‌المللی است و همین مسئله به این تحریم‌ها مشروعیت می‌دهد. ما در ذیل ماده ۴۲ فصل ۷ هستیم. این ماده می‌گوید که کشورها می‌توانند کشتی‌هایی را که از ایران می‌روند و کشتی‌هایی را که به سمت ایران می‌آیند به ظن حمل مواد ممنوعه هسته‌ای و موشکی بازرسی کنند. یعنی یک کشتی را که بار گندم دارد می‌توانند بازرسی کنند و بگویند ممکن است زیر گندم‌ها قطعات سانتریفیوژ گذاشته باشید. این بار را 20 روز نگه می‌دارند و بازرگان ما ورشکست می‌شود. در شورای امنیت سازمان ملل یک کمیته تحریم ایران تشکیل شده که طبق آن همه اعضای سازمان ملل یعنی ۲۰۰ کشور باید این موضوع را گزارش دهند. در همین راستا نباید برگشت مکانیسم ماشه را ساده بگیریم، زیرا تحریم‌های سازمان ملل با تحریم‌های اولیه و ثانویه فرق می‌کنند و برد بسیار وسیع‌تری دارند. با توجه به این دلایلی که عرض کردم برداشت من این است که ایران تمام تلاشش را می‌کند تا مانع فعال شدن مکانیسم ماشه شود.

برخی معتقدند که فعال شدن مکانیسم ماشه و برگشتن تحریم‌ها اثر زیادی ندارد، اما واقعیت این است که این تحریم‌ها اثرگذار هستند و ما نباید از کنار آنها ساده عبور کنیم. مسئله مهم‌تر این است که ممکن است شرایط از کنترل خارج شود. شما در نظر داشته باشید که هنوز آقای ترامپ بدنش را در کاخ سفید گرم نکرده بود، دلار بالا رفت. علاوه براین، شرایط تاب‌آوری اقتصادی و اجتماعی ما در برابر تحریم‌ها کمتر شده است. تحریم‌ها در سال 1394 که ما برجام را امضا کردیم تاثیرگذاری کمتری داشت برای اینکه هنوز زیرساخت‌های جامعه، اقتصاد، آموزش و... فرسوده نشده بود. شما به سرنوشت کشورهایی مثل عراق، گواتمالا، کوبا، ونزوئلا و کره شمالی که طی سال‌های طولانی تحریم بودند نگاه کنید. سرنوشت این کشورها باید این درس را به ما بدهد که تحریم‌ها مسئله‌ای جدی هستند. متاسفانه برخی در کشور می‌گویند مردم را نترسانید، درحالی‌که بحث ترساندن مردم نیست شرط عقل است که ما به همه سناریوها فکر کنیم. این وظیفه ملی و انسانی ماست که وقتی می‌بینیم مشکلی در جامعه وجود دارد آن را بازگو کنیم. این را هم در نظر بگیرید که ما تنها کشوری در جهان نیستیم که این مشکلات را دارد. من بارها مثال زده‌ام که آقای سوهارتو بعد از بحران مالی ۱۹۹۴ در اندونزی دچار مشکلات عدیده‌ای شد؛ مشکلاتی صد برابر مشکلات کنونی ایران. اندونزی 17 هزار مجمع‌الجزایر دارد و وسعت جغرافیایی آن از لندن تا افغانستان است. فقط برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری و مجلس امسال در اندونزی پنج میلیارد دلار هزینه داشت. دو استان تیمور شرقی و آچه هم ادعای تجزیه‌طلبی داشتند که تیمور شرقی مستقل شد. با وجود این، اندونزی ثبات پیدا کرد و امروز انتقال قدرت در آن به‌آرامی انجام می‌شود.‌ بنابراین ما نباید خودمان را در دنیا استثنا بدانیم. من همیشه به این دوستان می‌گویم که تحولات کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را مطالعه کنید. ببینید آقای شیخ محمد بن زاید یا تمیم بن حمد چه کار انجام می‌دهند؟ با اینکه ما آنها را دست‌کم می‌گیریم اما آنها واقعاً کار می‌کنند. ما باید از دنیا یاد بگیریم و این به این معنا نیست که ما خودمان را دست‌کم می‌گیریم. به‌هرحال این مسئله یک تجربه مشترک بشری است. درواقع اینکه ما ببینیم دیگران در شرایط سخت چه اقدامی انجام داده‌اند بسیار مهم است. تحریم‌ها مسئله ساده‌ای نیست که ما به‌سادگی از کنارش بگذریم، چراکه آمریکا هم این ابزار را از دست نخواهد داد.‌ با اینکه دولت عراق در سال 2003 از سوی آمریکا ساقط شد 15 سال بعد عراق از ذیل فصل ۷ منشور سازمان ملل متحد بیرون آمد.

متاسفانه در حال حاضر شرایط به شکلی شده است که اگر کسی در کشور کاری انجام دهد صد نفر زیر پایش را خالی می‌کنند. ما در کشور به یک جمع‌بندی رسیدیم که در سال 1394 توافق کنیم و دستاوردهای خوبی هم داشتیم؛ اما در دعواهای داخلی طوری پیش رفت که حتی افراد منصف و دلسوز نتوانستند از این توافق دفاع کنند. ما باید این ۴۴ سال را جلوی رویمان بگذاریم و منصفانه نگاه کنیم. ما امروز نباید به قول آلمانی‌ها به دنبال بازی مقصریابی باشیم. بعد از جنگ جهانی دوم بحثی در آلمان شکل گرفت که چه کسی مقصر است. هرکسی چیزی می‌گفت؛ یکی گفت مردم، یکی گفت یهودی‌ها و... سرانجام به این نتیجه رسیدند که بهتر است بازی مقصریابی را رها کنند و آلمان را بسازند. در حال حاضر ما هم در ایران باید از اینکه چه کسی مقصر بوده بگذریم و به دنبال بازسازی کشور باشیم. درواقع ما باید از اشتباهات گذشته درس بگیریم و نگاهمان رو به آینده باشد تا بتوانیم آینده را بسازیم. باید در نظر داشته باشیم که شرایط، خطیر است و منطقه و نظام بین‌الملل به‌سرعت در حال تغییر است. در همین راستا باید اجازه دهیم که سرمایه‌گذار خارجی وارد کشور شود، هوش مصنوعی وارد کشور شود، به نیروی انسانی اجازه فعالیت بدهیم. ما نباید نیروی انسانی را دست‌کم بگیریم. ما چند میلیون نخبه داریم که ایران را ترک کردند و این یک درد است. آلمان در حال وارد کردن متخصص در زمینه هوش مصنوعی است، اما ما چه کسانی را جذب کردیم؟ چرا باید نیروی انسانی ما احساس کند که باید از کشور خارج شود؟ ببینید دوست داشتن وطن یک امر احساسی نیست که ما بگوییم باید وطن را دوست داشته باشید. فرد باید به آب‌وهوا، ماشین، مسکن، درآمد، تلفن همراه و... فکر کند؛ همه اینها با هم وطن است.

‌در ابتدای بحث روی فهم و درک درست شرایط تاکید داشتید و اینکه باید از چه دریچه‌ای به دنیا نگاه کنیم. در سال ۱۴۰۴ که پیش‌روی ماست و احتمالاً سرشار از تهدیدها و فرصت‌ها خواهد بود، باید چه اولویت‌هایی را در نظر بگیریم؟

 بهکیش: فکر می‌کنم رفع تحریم‌ها اولویت اول کشور است. من تجارت را محور اصلی حرکت اقتصاد می‌بینم، اما موانع بسیاری در برابر تجارت وجود دارد که این موانع یک‌شبه حل نمی‌شود. ما حتی اگر امروز هم توافق کنیم مشکلاتمان به این راحتی‌ها حل نمی‌شود. هنوز یکسری از تحریم‌های ژاپن برقرار است و عراق را هم که آقای دکتر قهرمان‌پور اشاره کردند. در همین راستا به همین راحتی‌ها نمی‌توانیم از گیر تحریم‌ها نجات پیدا کنیم، بنابراین بهتر است مسیرهای کوتاه‌مدت را انتخاب کنیم تا به مسئله رفع تحریم‌ها و توافق بین‌المللی برسیم. راه‌ها و مسیرهای کوتاه‌مدت این است که برای مثال از ظرفیت چابهار استفاده کنیم و هندی‌ها را در این منطقه فعال کنیم تا خودشان معافیت بگیرند. این توافق را می‌توان در شش ماه اجرا کرد. علاوه بر این، می‌توانیم در بندر شهید رجایی که 150 میلیون تن ظرفیت دارد و ما فقط از ۷۰ میلیون آن استفاده می‌کنیم؛ کالای ترانزیت راه بیندازیم. در همین راستا باید زیرساخت‌های مقرراتی را درست کنیم تا اینکه کالاها به‌راحتی وارد بندرعباس شوند. اگر نتوانیم این مسیرها را فعال کنیم و فاو و گوادر به فاز بهره‌برداری وارد شوند، دیگر حتی نقش بندر جبل‌علی در امارات هم کمرنگ می‌شود؛ چه برسد به شهید رجایی و چابهار ایران.

سریع‌ترین راه برای ما این است که مناطق آزاد کشور را افزایش دهیم. ما مناطق مختلفی در کشور داریم که به‌راحتی می‌توانند به‌عنوان منطقه آزاد شناخته شوند، اما متاسفانه ما از این فرصت استفاده نمی‌کنیم. برای مثال ما کیش را خفه کردیم. ما باید همان کاری را که چین، ویتنام، اندونزی، مالزی، آلمان بعد از جنگ جهانی دوم و آمریکای قرن هجدهم انجام دادند؛ انجام دهیم. 

یکی از مشکلات ما غیر از سیاست‌گذاری نامناسب، انبوهی از مقررات متضاد است که این مقررات متضاد اجازه نمی‌دهد کشور آزاد شود. بنابراین باید از مناطق آزاد شروع کرد، چراکه می‌توان آنها را از مقررات آزاد کرد، اما در داخل مملکت به‌راحتی نمی‌توان قوانین و مقررات را تغییر داد. هنوز تجارت ما به قانون تجارت ۱۰۰ سال پیش یعنی سال 1309 وصل است. به‌راحتی نمی‌توان مقررات را تغییر داد و باید حقوق‌دانان،‌ اقتصاددانان، جامعه‌شناسان و سیاسیون راه‌حلی برای این موضوع پیدا کنند. اما در کوتاه‌مدت بهترین کار آزاد کردن بنادر و مناطق آزاد است.

 قهرمان‌پور: ما در سیاست هویتی‌مان با دو مسئله مواجه هستیم که این دو مسئله مثل زنجیری به پای ما بسته شده است. یک، نگاه تهدیدمحور به جهان و دو، نگاه گذشته‌محور به خودمان. درواقع نگاه ما به هر اتفاقی در جهان تهدیدمحور است. چینی‌ها اصطلاح قشنگی درست کرد‌ه‌اند که می‌گویند تهدید و فرصت با هم هستند. برای مثال می‌گویند فرصت خطرناک. ما هیچ‌وقت در دنیا به لحظه‌ای نخواهیم رسید که هیچ تهدیدی نداشته باشیم و بگوییم امروز دیگر تهدیدها تمام شد و می‌توانیم برویم با دنیا کار کنیم. در حال حاضر نگاهی در کشور شکل گرفته است که البته من نمی‌خواهم بگویم که این نگاه بدون پایه و اساس است، چراکه بالاخره جنگی بوده و آمریکا هم کارهایی انجام داده است و سیستم امنیتی نمی‌تواند بگوید این تهدید نیست، زیرا خیلی ساده‌انگارانه است. اما من می‌خواهم بگویم نباید روی این نگاه تهدیدمحور بمانیم. مسئله ما این نشود که از ترس تصادف، رانندگی را کنار بگذاریم و از فرصت رانندگی محروم شویم. 

نکته دوم این است که ما بر اساس همین سیاست هویتی همچنان گرفتار گذشته هستیم. گذشته‌ای که واقعاً تصویر روشنی از آن نداریم. در دهه ۴۰ روشنفکران ما سراغ گذشته‌ای آرمانی رفتند که جامعه‌ای اسلامی بود و همه چیز در آنجا گل و بلبل بود و حتی امروز بعضی‌ها از زاویه ناسیونالیسم همین نگاه را به گذشته دارند. این گرفتاری و گیر کردن در گذشته ما را از تعامل با جهان باز داشته است. من همیشه می‌گویم ما تافته جدا بافته از جهان نیستیم. 

ما هم بخشی از این جهانیم. نکته پایانی اینکه ما باید این دو مسئله را در جامعه جا بیندازیم و از این دو زنجیری که به پای خودمان بسته‌ایم، یعنی گذشته‌نگری و تهدیدمحوری نسبت به جهان رها شویم. البته منظور من این نیست که تهدیدی وجود ندارد، یا گذشته اهمیتی ندارد، حرف من این است که در این دو مسئله گیر نکنیم. نگاه ما باید رو به آینده باشد و ببینیم که نسل آینده چه می‌خواهد و با توجه به آن جامعه را بسازیم؛ چراکه گذشته‌ها گذشته است. شاید مهم‌ترین پروژه ما از منظر ریشه‌های داخلی سیاست خارجی در سال آینده این باشد که به‌جای دعوا گفت‌وگو کنیم و فکر کنیم که نسبتمان با این دنیا چیست و بنشینیم دوباره بازنگری کنیم. ضمن اینکه بحث رفع تحریم‌ها حتماً در اولویت سیاست خارجی ما قرار دارد. 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها