شناسه خبر : 49153 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

وقت تصمیم‌گیری

فرصت‌های ایران در اقتصاد جهانی در سال 1404 در میزگرد پرویز خسروشاهی و فرهاد نیلی

وقت تصمیم‌گیری

محمد نعمت‌زاده: شرایط اقتصاد ایران خطیرتر از هر زمان دیگری است، حتی از سال 1397 که دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ بود و سیاست فشار حداکثری علیه اقتصاد ایران اعمال شد. اقتصاد ایران در پی هفت سال تحریم، تضعیف شده و با تورم بسیار بالا و رشد اقتصادی اندک، فقدان سرمایه‌گذاری جدید و استهلاک بالا، در حال از دست دادن بیشتر زیرساخت‌های خود است و هنوز راهی برای بهبود شرایط به دست نیاورده است. ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، تندتر و عجول‌تر است و شرایط در روسیه، لبنان، سوریه، عراق و افغانستان بسیار تغییر کرده و مناسبات بین‌المللی هیچ شباهتی به یکی، دو سال قبل ندارد. فرهاد نیلی و پرویز خسروشاهی، دو اقتصاددان، در ترسیم چشم‌انداز اقتصاد ایران به این مسئله اشاره می‌کنند که ایران باید هرچه سریع‌تر، پیش از اینکه دستش از کارت‌های بازی خالی شود، بدون تعلل، تصمیم بگیرد که چه می‌خواهد بکند و در کجای معادلات جهان بین‌الملل می‌خواهد بایستد. در غیر این صورت شاید دیگر تصمیم با خودش نباشد.

♦♦♦

267پویا جبل‌عاملی: نرخ رشد اقتصاد در فصل‌های سه سال 1400 تا 1403 برابر داده‌های مرکز آمار نسبتاً بالاتر از 5 /2 درصد بوده و تا 5 /5 درصد در پاییز 1402 هم بالا رفته است. اما در سال 1403 روند نزولی به خودش گرفته و از 7 /4 درصد در سه‌ماهه اول به 6 /1 درصد در سه‌ماهه سوم کاهش یافته است. روند نرخ رشد اقتصادی به‌عنوان یک متغیر اقتصاد کلان را در سال‌های اخیر چگونه می‌بینید؟

268پرویز خسروشاهی: نرخ رشد اقتصاد در سال جاری روند نزولی به خودش گرفته است. البته نرخ رشد در سال‌های گذشته هم نوسان داشت، اما میزان آن کم بود. در سه‌ ماه اخیر یعنی در پاییز، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی به 5 /1 درصد بدون احتساب درآمدهای نفتی و 6 /1 درصد با احتساب نفت رسیده است. این روند نشان می‌دهد که ظرفیت‌های خالی تقریباً پر شده و بدون سرمایه‌گذاری جدید، پیش‌بینی می‌شود که نرخ رشد اقتصادی در سطوح پایین و اندکی مانند همین ارقام باشد. نکته قابل توجه دیگر در مورد رشد اقتصادی این است که از ابتدای 1400 تا چند فصل اخیر، عمده رشد اقتصادی مربوط به رشد بخش نفت بود. اما در فصل سوم امسال، سهم نفت از 6 /1 درصد رشد اقتصادی بسیار کاهش پیدا کرده است؛ به‌طوری که 1 /1 درصد از نرخ رشد 6 /1درصدی پاییز 1403 مربوط به سایر بخش‌های اقتصادی و تنها 5 /0 درصد مربوط به بخش نفت است که نشان می‌دهد رشد تولید نفت کُند شده است. آمار اوپک نشان می‌دهد که در مهر و آبان 1403 رشد تولید نفت کاهش پیدا کرده و از اواخر تابستان رشد منفی به خود گرفته است. البته آماری که از سوی اوپک منتشر شده، پیش‌بینی می‌کند که تولید نفت ایران در سال 2015 رشد می‌کند و در آذر و دی 1404 به 5 /3 میلیون بشکه در روز می‌رسد. البته، در واقع در دو سال اخیر تفاوت چندانی دیده نمی‌شود و نرخ رشد نه به قدر قابل‌‌توجهی بالا رفت و نه آنقدر کم شد، به‌طور کل در حالت تعادل به مسیر خود ادامه می‌دهد. این موضوع می‌تواند توضیح‌دهنده نقش کاهش رشد تولید نفت در تولید ناخالص داخلی باشد.

 جبل‌عاملی: یعنی رشدی که در سال‌های گذشته داشتیم، عمدتاً به واسطه رشد بخش نفت بوده و با کاهش آن بخش، رشد تولید ناخالص داخلی هم کاهش پیدا کرده است. ضمن اینکه معلوم نیست در سال آینده با توجه به شرایطی که در مورد تحریم‌ها و سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ تجربه می‌کنیم، ممکن است رشد اقتصادی دچار یک شوک منفی هم بشود.

 خسروشاهی: بله، تحولات سیاسی قابل‌پیش‌بینی دقیق نیست. اما احتمال اعمال سیاست‌هایی که یاد کردید هم کم نیست که روی رشد تولید نفت و به‌طور مستقیم در تولید ناخالص داخلی اثرگذار است. مضاف بر اینکه در سال‌های اخیر در مخارج بخش خصوصی و دولتی و سرمایه‌گذاری هم رشد خاصی مشاهده نمی‌شود و با وجود اینکه بخشی از دارایی‌های موجود هم مستهلک می‌شود اما موجودی سرمایه رشد نمی‌کند. در حقیقت سرمایه‌گذاری وجود نداشته است که ما امروز انتظار رشد اقتصادی داشته باشیم. ضمن اینکه در کشور ما به‌طور خاص رشد اقتصادی متکی به سرمایه و موجودی سرمایه است و بهره‌وری در رشد اقتصاد نقش پررنگی ندارد که انتظار داشته باشیم رشد اقتصادی بدون منبع رخ دهد. بهره‌وری خودش نیازمند سرمایه‌گذاری اولیه در توسعه نیروی انسانی و تکنولوژی است و نمی‌توان یک‌دفعه انتظار رشد بهره‌وری داشت. باید سال‌ها روی آن کار کرد تا نتیجه آن قابل‌مشاهده شود. این متغیرها و تحولات سیاسی که اتفاق می‌افتاد باعث می‌شد که کند شدن رشد اقتصادی ادامه‌دار شود.

 جبل‌عاملی: آقای دکتر نیلی سال گذشته که میزگردهایی با همین موضوع‌ها برگزار می‌کردیم شاید اصلاً تصور این را نداشتیم که در سال 1403 چنین تحولاتی رخ دهد. در همان ابتدای سال مسئله انتخابات زودهنگام و تغییر دولت پیش آمد، اتفاقات متعدد و دنباله‌داری پس از هفت اکتبر رخ داد در‌صورتی‌که کمتر کسی فکر می‌کرد آن شرایط تا این اندازه ادامه‌دار باشد و بعد هم انتخابات آمریکا بود که نتیجه‌اش پیروزی دونالد ترامپ بود. در واقع به نظر می‌رسد ریسک‌های ژئوپولیتیک و ریسک‌های غیراقتصادی در سال ۱۴۰۳ برای اقتصاد ایران بیشتر شده است. ضمن اینکه در بخش واقعی هم ریسک‌ها در سال آینده می‌تواند بسیار عمیق‌تر شود. چون وقتی ما با مردم صحبت می‌کنیم، به نظرشان می‌رسد که این شرایط نمی‌تواند به این شکل ادامه‌دار باشد، نظر شما چیست؟

269فرهاد نیلی: هر اقتصادی ممکن است از دریچه‌های مختلف در معرض ریسک قرار بگیرد. برای مثال وقتی در مورد ژاپن صحبت می‌کنید، می‌دانیم به خاطر اقلیمی که دارد، ریسک زمین‌لرزه‌های شدید در آنجا بسیار بالاست. خیلی زیاد است. یا مثال فیلیپین را در نظر بگیرید با سیلاب‌ها و طوفان‌هایی شدید که در دریا اتفاق می‌افتد. آمریکا را اگر یک پهنه جغرافیایی گسترده در نظر بگیریم که شامل آمریکای شمالی و جنوبی باشد، می‌بینیم که این مناطق با سونامی‌های بزرگی مواجه هستند. در چنین شرایطی، اقتصادهای ایمن از ریسک بسیار محدودند. نظام حکمرانی یک اقتصاد باید به گونه‌ای عمل کند که مواجهه آن با ریسک‌ها را مدیریت کند. در ادبیات ریسک و فایننس، هدف این است که ارزش در معرض ریسک (Value at Risk - VaR) را کاهش دهیم. به عبارتی، میزان ارزشی که روی ریسک گذاشته‌ایم باید کنترل شود. اما چالش اینجاست که برخی ریسک‌ها مانند تغییرات اقلیمی، خارج از اختیار ما هستند؛ حتی اگر عوامل سیاسی و ژئوپولیتیک نظیر ۷ اکتبر، ریاست‌جمهوری ترامپ یا جنگ اوکراین را کنار بگذاریم، همچنان اقلیم به‌تنهایی ریسک‌های خاصی را بر اقتصاد کشور ما تحمیل می‌کند. اقتصاد ایران روی پهنه‌ای قرار گرفته که یک چالش زیست‌محیطی آن خشکسالی است. البته، پیدایش و تعمیق این بحران تا حد زیادی ناشی از سوءتدبیرهای مدیریتی بوده است. با این حال، سال 1404 می‌تواند نقطه اوج یک وضعیت بحرانی باشد، زیرا ما نتوانسته‌ایم تاب‌آوری اقتصاد را در برابر ریسک‌ها تقویت کنیم. این در حالی است که ساختار تدبیر ما، مستقل از شرایط متغیر جهان، به مسیر خود ادامه داده است.

از منظر تاریخی، رمز بقای بشر در تطبیق‌پذیری آن است. محیط همواره در حال تغییر است و اگر سیاست‌گذاری‌های ما مبتنی بر شرایط گذشته باشد، دچار بحران خواهیم شد. بشر طی ۳۰۰‌هزار سال گذشته توانسته خود را با تغییرات محیطی سازگار کند، اما اگر یک سیاست اقتصادی یا تدبیر مستقل از شرایط زمانی و محیطی باشد، نمی‌تواند ریسک‌ها را کاهش دهد و این هوشمندانه نیست.

در دو سال اخیر، سه اتفاق مهم رخ داد؛ جنگ اوکراین که باعث افزایش قیمت غلات، گاز و انرژی در سطح جهانی شد. در این شرایط، اروپا استراتژی ایمن‌سازی اتخاذ کرد و قیمت انرژی را افزایش داد، اما ما نتوانستیم از این فرصت برای افزایش سهم خود در بازارهای جهانی بهره ببریم. همچنین 7 اکتبر که به یک تغییر اساسی و پارادایم شیفت بزرگ در وضعیت ژئوپولیتیک منطقه منجر شد. با این حال، تحلیل‌های ما عمدتاً سیاسی و امنیتی بودند، در حالی که پس‌لرزه‌های اقتصادی این تغییرات نادیده گرفته شد. سوم، بازگشت ترامپ به قدرت که احتمال آن از ماه‌ها قبل در روند انتخابات مقدماتی آمریکا بسیار بالا و تقریباً مشخص بود. در این شرایط، باید برای کاهش ارزش در معرض ریسک خود (value at risk) استراتژی مشخصی اتخاذ می‌کردیم، چرا‌که یکی از نخستین بخش‌هایی که تحت‌تاثیر سیاست‌های ترامپ قرار می‌گیرد، صادرات نفت ایران خواهد بود. اما به نظر می‌رسد که تصمیم‌های سیاسی به زبان اقتصادی ترجمه نشده‌اند. من متخصص علوم سیاسی نیستم، اما از منظر اقتصادی می‌توان گفت تدبیر ما تغییری نکرده است. ما همچنان یک اقتصاد صادرکننده نفت هستیم و از‌آنجا‌که در زمان جنگ اوکراین، جهان به نفت این منطقه نیاز داشت، توانستیم از این فرصت استفاده کنیم. همان‌طور که دکتر خسروشاهی اشاره کردند، رشد اقتصادی ما از محل تولید نفت تامین شده، اما این روند به یک جریان مالی برای دولت تبدیل شده و حالا در سقف 5 /1 میلیون بشکه در روز متوقف شده است. به عبارتی، ظرفیت رشد ما از این محل به پایان رسیده است.

در حال حاضر، آنچه بیش از هرچیز میزان مواجهه ما با ریسک را افزایش می‌دهد، همین صادرات نفت است. مشخص است که نفت را به کجا می‌فروشیم، اما اکنون این صادرات در معرض تهدیدهای جدی قرار گرفته است. بنابراین، موضوعی که باید به آن توجه کنیم، تاب‌آوری اقتصاد است. تصمیم‌هایی که در اقتصاد جهانی گرفته می‌شود، ما را در موقعیتی قرار داده که نمی‌توانیم تاثیر آن را نادیده بگیریم و آثار آن به ما تحمیل می‌شود. ما مانند راننده‌ای هستیم که در حال حرکت است، اما باید پیش از این، ادوات ایمنی خودرو مانند ترمز، کمربند، کیسه هوا و... را تنظیم می‌کرد. اکنون که در معرض خطر قرار گرفته‌ایم، مشخص شده که این سیستم به‌درستی کار نمی‌کند. اگر بخواهیم در قالب متغیرهای اقتصادی صحبت کنیم، باید بپذیریم که ترمز ABS ما درست عمل نمی‌کند، لاستیک‌های ما فرسوده شده‌اند و با همان سرعت، در همان جاده و با همان روش رانندگی در حال حرکت هستیم.

برای درک بهتر این وضعیت، می‌توان متغیرهای اقتصادی را در چهار حوزه بررسی کرد؛ بخش حقیقی اقتصاد (Real) که همان‌طور که دکتر خسروشاهی اشاره کردند، روند سرمایه‌گذاری ما کُند شده است. به دلیل اینکه سرمایه‌گذاری نتوانسته استهلاک را پوشش دهد، در حال حاضر سرمایه‌گذاری خالص ما منفی شده است. این در حالی است که در اقتصادی که رشد آن وابسته به سرمایه‌گذاری است، باید در حوزه بهره‌وری و فناوری سرمایه‌گذاری می‌کردیم، اما این اتفاق نیفتاده است. زمانی که سرمایه‌گذاری منفی شود، موتور رشد اقتصادی خاموش می‌شود. این مسئله به‌طور مستقیم بر درآمد سرانه و تقاضای خانوارها تاثیر گذاشته و باعث کاهش قدرت خرید مردم و افت تقاضا برای کسب‌وکارهایی شده است که کالاها و خدمات خود را به خانوارها عرضه می‌کنند. بخش بعدی، بخش مالی است. بخش بودجه که به درآمدهای نفتی وابسته است با کاهش فروش نفت دچار مشکل می‌شود. این وضعیت در چشم‌انداز سال 1404 می‌تواند پیامدهای جدی‌تری داشته باشد. سوم بخش بانکی است. ظرفیت تامین مالی نظام بانکی به دلیل مدل کسب‌وکار تعریف‌شده برای بانک‌ها دچار مشکل شده است. چهارم، بخش خارجی تراز پرداخت‌ها و ورود و خروج سرمایه است که تحت‌تاثیر افزایش ریسک قرار گرفته است. زمانی که سطح ریسک بالا می‌رود، خروج سرمایه افزایش می‌یابد و ورود سرمایه کاهش پیدا می‌کند.

با کنار هم قرار دادن این چهار حوزه، می‌توان سناریویی را ترسیم کرد که از ۷ اکتبر به این‌سو شکل گرفته است. شرایط اقتصادی به‌طور معناداری تغییر کرده، اما در تدبیرهای اقتصادی ما هنوز نشانه‌ای از تغییر جدی دیده نمی‌شود.

 جبل‌عاملی: نکات جالبی را مطرح کردید، به‌ویژه با توجه به اتفاقاتی که اخیراً رخ داد. بعد از نشست آمریکا و روسیه در عربستان در مورد مسئله جنگ اوکراین، تنش میان ترامپ و زلنسکی در کاخ سفید هم اتفاق قابل‌توجهی بود که نشان می‌دهد رویکرد ایالات‌متحده در قبال روسیه تا حد زیادی با آنچه در داخل ایران درباره‌اش بحث می‌شود، همسویی پیدا کرده است. به عبارتی، اکنون می‌توان ردپای برخی منافع مشترک را در سیاست‌های آمریکا مشاهده کرد. ازجمله اینکه ایالات‌متحده همچنان بر سیاست «اول آمریکا» تاکید دارد و در برخی موارد، رویکرد انزواطلبانه (Isolationism) را دنبال می‌کند. خروج تدریجی از منطقه و درگیری‌هایی که در نقاط مختلف جهان دارد، همگی در همین چهارچوب قرار می‌گیرد. تحلیل شما از این شرایط چیست؟

 نیلی: به شعاری که ترامپ در دوران انتخاباتش مطرح کرد، دقت کنید «Make America Great Again» که مخففش MAGA است، یعنی آمریکا را دوباره بزرگ و قدرتمند کنیم. مفهوم این شعار کاملاً مشخص است، ترامپ می‌خواهد بگوید که «من تنها به منافع آمریکا متعهد هستم و خودم را با هیچ کشور دیگری همسو نمی‌کنم». او در دیدارش با زلنسکی این موضوع را به‌صراحت اعلام کرد و گفت که من با هیچ‌کس همسو نمی‌شوم، من فقط به منافع آمریکا فکر می‌کنم. از دیدگاه ترامپ، دنیا صرفاً از لنز و دریچه آمریکا دیده می‌شود. بنابراین، اعلام کرد که نه با روسیه کاری دارد و نه با اوکراین، اما اگر یک کفه ترازو را اوکراین و کفه دیگر را پوتین بگذارید، مشخص است که کجا موضع می‌گیرد. نحوه برخوردش با زلنسکی هم بسیار جالب بود. زلنسکی حتی نتوانست جملاتش را کامل کند. در جایی که گفت: «من را دعوت کرده‌اید که به حرف‌هایم گوش دهید...» اما حتی همین جمله را هم نتوانست به پایان برساند. این اولین‌باری بود که ترامپ در مقابل دوربین، بدون سانسور، به‌صراحت موضعش در مورد اوکراین را بیان کرد و بسیار روشن و واضح گفت: «زلنسکی را اینجا آورده‌ام تا به او بفهمانم که بدون حمایت من، بسیار ضعیف خواهد بود.» این دقیقاً همان رویکردی است که ترامپ در برابر کانادا، اروپا، مکزیک و با کمی قدرت چانه‌زنی کمتر در برابر چین دارد. البته بسته به قدرت چانه‌زنی هر کشور، شدت این برخورد متفاوت است. در این دنیای جدید، ما هم بهتر است زاویه دید خود را تغییر دهیم. برای ترامپ جدید در دوره دوم ریاست‌جمهوری، نرخ تنزیل بسیار بالاست، زیرا دیگر فرصتی برای انتخابات بعدی ندارد. در نتیجه، ظرف چهار سال باید هر آنچه می‌خواهد، برای پیاده کردن ایده‌هایش و طرفدارانش محقق کند. ما در این شرایط تنها زمانی می‌توانیم موفق باشیم که قدرت تطبیق‌پذیری (Adaptability) بالایی داشته باشیم. در غیر این صورت، هر‌یک از این تحولات جهانی می‌تواند ریسک‌های جدیدی را وارد اقتصاد ما کند.

 جبل‌عاملی: آقای دکتر خسروشاهی شما در مورد بخش واقعی و آمار و ارقام رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری صحبت داشتید. در بخش اسمی اقتصاد مثل تورم و متغیرهای پولی شرایط ما در سال 1403 چگونه بوده است؟

 خسروشاهی: بررسی روند تورم نشان می‌دهد که پس از شوک‌های تورمی که در سال‌های اخیر تجربه کردیم، تورم در ۱۰ ماه اخیر تا حدودی در کانال ۳۰ تا ۳۵ درصد تثبیت شده بود. اما تحولات اخیر در بازار ارز و عوامل مرتبط با نفت، که پیشتر هم به آن اشاره شد، تاثیر خود را روی قیمت‌ها گذاشته‌اند. بر اساس آخرین آماری که بانک مرکزی و مرکز آمار ایران برای بهمن‌ماه منتشر کرده‌اند، تورم نقطه‌به‌نقطه حدود ۳۵ درصد گزارش شده و تورم ماهانه نیز به چهار درصد رسیده است؛ در حالی که تورم ماه قبل 9 /2 درصد بود. این روند نشان می‌دهد که تورم در حال افزایش است. البته اگر تورم را به تفکیک کالا و خدمات بررسی کنیم، مشخص می‌شود که روند صعودی تورم کالاها از ابتدای سال آغاز شده و مربوط به چند ماه اخیر نیست. این روند از ۲۳ درصد در پایان سال گذشته شروع شده و همچنان در حال افزایش است. بنابراین، مشخص است که عوامل متعددی در افزایش تورم بخش کالایی نقش داشته‌اند و این صرفاً ناشی از تحولات اخیر اقتصادی نیست. در مورد بخش خدمات، موضوع متفاوت است. تورم این بخش بیشتر تحت‌تاثیر اجاره‌بها در بازار مسکن قرار دارد. از آنجا که بازار مسکن در وضعیت رکود قیمتی قرار گرفته است، این موضوع روی تورم بخش خدمات نیز اثر گذاشته است. البته از ابتدای سال، این بخش یک روند ملایم کاهشی را طی کرده، اما این کاهش چندان معنادار نبوده است. در مجموع، آنچه درباره تورم می‌توان گفت این است که عوامل متعددی در این روند نقش داشته‌اند و نمی‌توان افزایش آن را فقط به تحولات چند ماه اخیر نسبت داد.

 جبل‌عاملی: فکر می‌کنید روند افزایشی تورم که خودش را با تورم ماهانه چهار درصد که رقم بسیار بالایی محسوب می‌شود، نشان داده است همچنان ادامه خواهد داشت؟ یا اینکه این افزایش صرفاً به دلیل تحولات اخیر در بازار ارز و ریسک‌های موقتی بوده است؟

 خسروشاهی: یک بحث همیشگی در فضای عمومی کشور ما که این روزها هم مجدد بسیار مطرح می‌شود، این است که آیا نرخ ارز عامل تورم است یا خیر؟ این مسئله معمولاً هر زمان که قیمت ارز افزایش پیدا می‌کند، مطرح می‌شود و یک موضوع مورد بحث و اختلاف‌نظر است. برای توضیح بهتر، ابتدا دیدگاه خودم را در این زمینه مطرح می‌کنم. در اقتصاد ما، دولت معمولاً برای کنترل قیمت‌ها از یکسری سیاست‌های کنترلی استفاده می‌کند که یکی از ابزارهای مهم آن ارزهای نفتی است. به‌عنوان مثال، اگر قیمت واقعی یک کالا ۱۰۰ واحد باشد، دولت با استفاده از درآمدهای ارزی حاصل از نفت، آن را به ۸۰ یا ۷۰ واحد کاهش می‌دهد. اما زمانی که امکان تامین ارز وجود نداشته باشد، قیمت به سطح واقعی خود بازمی‌گردد. در این شرایط، برخی تصور می‌کنند که عامل تورم، افزایش نرخ ارز است، در حالی که در واقع، نرخ ارز تنها یک متغیر است که دولت با استفاده از آن مسیر قیمت‌ها را تغییر داده است. اگر این ابزار از دست دولت خارج شود، قیمت‌ها به سطح واقعی خود بازمی‌گردند و از بیرون به نظر می‌رسد که نرخ ارز، عامل اصلی تورم بوده است. در حال حاضر، نرخ تورم ۳۵ درصد است و شاخص قیمت‌ها نیز حدود ۴۰ درصد رشد داشته است. اما زمانی که دولت با ابزارهای تسکینی مانند ارز مداخله می‌کند، این نرخ را مثلاً به ۳۰ درصد کاهش می‌دهد. اگر دیگر نتواند از این ابزار استفاده کند، قیمت‌ها به روند طبیعی خود بازمی‌گردند. بنابراین، اگر شوک ارزی اتفاق بیفتد، می‌توان انتظار داشت که تورم نیز افزایش پیدا کند، چراکه اثر سرکوب‌کننده ارز بر قیمت‌ها از بین می‌رود. اما اگر این وضعیت مانند دو سال گذشته ادامه پیدا کند، ممکن است تورم در محدوده ۳۰ تا ۳۵ درصد باقی بماند. این مسئله یکی از مهم‌ترین عواملی است که می‌تواند اتفاقات اقتصادی ما را توضیح دهد. در واقع، تورم یک روند طبیعی دارد، اما دولت با استفاده از ارز نفتی، جلوی رشد سریع آن را می‌گیرد. این وضعیت تنها مختص به امروز نیست، بلکه در ۵۰ سال گذشته همواره به همین شکل بوده است؛ یعنی هر زمان که دولت توانسته از این ابزار استفاده کند، تورم را تا حدی کنترل کرده و هر زمان که این ابزار از دست رفته، قیمت‌ها روند طبیعی خود را طی کرده‌اند.

در این میان روند متغیرهای دیگر مثل رشد نقدینگی و پایه پولی هم حائز اهمیت است. رشد نقدینگی از اواسط سال ۱۴۰۰، به دلیل سیاست‌هایی مانند کنترل ترازنامه بانک‌ها، تحولات سیاسی، تغییرات در بازار نفت و همچنین پایان تدریجی آثار کرونا یک روند نزولی داشت. اما از ابتدای امسال دوباره روند صعودی به خود گرفته است. چون به نظر می‌رسد برخی سیاست‌ها مانند کنترل ترازنامه بانک‌ها دیگر با جدیت گذشته اجرا نمی‌شود و برخی متغیرهای اقتصادی این موضوع را نشان می‌دهند. برای مثال، رشد دارایی‌های بانک‌ها افزایش یافته و از اواخر سال قبل روند صعودی در پیش گرفته است. همچنین، رشد ترازنامه بانک‌ها و رشد سپرده‌ها که قبلاً روند نزولی داشتند، اکنون افزایش یافته‌اند. نتیجه این تغییرات، افزایش رشد نقدینگی است که در ماه‌های اخیر کاملاً مشهود بوده است. یکی دیگر از بحث‌های مهم در این حوزه، بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی است. این متغیر نیز تا شهریورماه روند نزولی داشت و رشد نقطه‌به‌نقطه ماهانه آن به 4 /12 درصد رسیده بود، اما به نظر می‌رسد تحولات بازار ارز روی این شاخص نیز تاثیر گذاشته و باعث رشد مجدد آن شده است. البته اگر به داده‌های گذشته نگاه کنیم، در برخی مقاطع این عدد به ۱۷۰ یا ۱۸۰ درصد هم رسیده بود. بنابراین رشد ۳۰درصدی فعلی شاید به‌تنهایی نگران‌کننده نباشد، اما در مقایسه با دو ماه گذشته، افزایش مجدد این شاخص قابل‌توجه است. یک نکته جالب در آمارهای این سال‌ها، عوامل موثر بر رشد پایه پولی است. معمولاً پایه پولی تحت‌تاثیر خالص دارایی‌های خارجی بانک مرکزی، بدهی دولت به بانک مرکزی و بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی رشد می‌کند. اما بررسی داده‌های شهریور، مهر و آبان نشان می‌دهد که این متغیرها تاثیر چندانی بر رشد پایه پولی نداشته‌اند. در واقع، برخلاف روندهای قبلی، مهم‌ترین عامل رشد پایه پولی در این ماه‌ها، انتشار اوراق بوده است. این موضوع بسیار جالب است، چراکه در اقتصادهای متعارف و پیشرفته دنیا، معمولاً رشد پایه پولی از طریق اوراق صورت می‌گیرد، نه از طریق ارز یا بدهی‌های بانکی. اما در اقتصاد ایران، همواره عوامل دیگری مانند بدهی‌های بانکی و بازار ارز نقش بیشتری در رشد پایه پولی داشته‌اند که این مسئله در ماه‌های مورد اشاره که ذکر کردم یعنی شهریور تا آبان کمرنگ شد و در اقتصاد ما هم مانند اقتصادهای متعارف، اوراق عامل اثرگذار بر رشد پایه پولی بود. با این حال در ماه‌های اخیر به دلیل تحولات بازار ارز، مجدداً نقش بدهی‌های بانکی و دولت در رشد پایه پولی افزایش یافته است و این موضوع در آمار دی‌ماه و بهمن‌ماه نیز کاملاً مشهود است.

 جبل‌عاملی: در رسانه‌ها مقایسه‌ای مطرح می‌شود که وضعیت کنونی ما شبیه سال 13۹۷ است، زمانی که آمریکا از برجام خارج شد و تحریم‌ها با فشار بیشتر بازگشت. اکنون نیز، بازار ارز و طلا دچار نوسان شده و انتظار می‌رود تورم همچنان افزایش یابد؛ یعنی به نظر می‌رسد مشابه آنچه در سال 13۹۷ تجربه کردیم، در حال تکرار است. سوال اصلی این است که چرا این تجربیات مدام تکرار می‌شوند؟ چرا تغییری در رویکردها و حرف جدیدی در دولتمردان و تصمیم‌گیران دیده نمی‌شود؟ حرف‌ها و سیاست‌ها همان موارد تکراری گذشته است و از نگاه بیرونی، به نظر می‌رسد که قرار است همان اتفاقات گذشته دوباره رخ دهد و در واقع نقطه امیدی برای پایان این چرخه تکراری دیده نمی‌شود. تا چه زمانی باید این مسیر تکرار شود؟ چه زمانی تصمیم‌گیران حاضر به یک پارادایم شیفت خواهند شد تا تحولی واقعی در سیاست‌های اقتصادی ایجاد شود؟

 نیلی: یک مفهوم مهم در سیاست و اقتصاد، منحنی یادگیری (Learning Curve) است. به نظر می‌رسد ترامپ دوره دوم، از دوره اول خود درس‌های زیادی گرفته و سیاست‌هایش نسبت به قبل متفاوت و هدفمندتر شده؛ یعنی شیب منحنی یادگیری‌اش بسیار مثبت بوده است. برای مثال، پایبندی آمریکا به تمام معاهدات محیط ‌زیستی دیگر هیچ اهمیتی برای ترامپ ندارد و وزیر خزانه‌داری آمریکا اعلام کرده است که برای افزایش سه‌میلیون‌بشکه‌ای تولید در روز و به‌تبع آن صادرات نفت برنامه دارد. این نشان می‌دهد آمریکا به دنبال تبدیل‌شدن به بزرگ‌ترین بازیگر بازار جهانی نفت است. یعنی آمریکا پای هیچ معاهده محیط‌زیستی مانند کربن صفر نمی‌رود. همچنین، سیاست انزواطلبانه و عدم همکاری با سازمان‌های بین‌المللی به‌وضوح در مواضع این دولت دیده می‌شود. دولت آمریکا هیچ‌کدام از این سازمان‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد و می‌گوید هر پیمان و معاهده‌ای را خودش باید بسنجد و راستی‌آزمایی کند.

آمریکای ترامپ از دسترسی به بازار داخلی خودش به‌عنوان اصلی‌ترین ابزار چانه‌زنی استفاده می‌کند و ابزارش در این مسیر تعرفه‌های گمرکی است. آمریکا اعلام کرده است که تعرفه‌ها را حتی تا ۶۰ درصد هم ممکن است بالا ببرد. در طرف دیگر این بازی، چین قرار دارد که با کاهش ارزش یوآن مقابله می‌کند. نتیجه این رقابت، جهانی دوقطبی است که در آن اروپا، کانادا و مکزیک نقش چندانی ندارند. یعنی یک خوشه در شرق آسیا حول محور چین شکل گرفته که بقیه کشورها اقمارش محسوب می‌شوند و یک خوشه هم در آمریکای شمالی ایجاد شده است. در این بازی دیگر خبری از نتایج روند جهانی شدن که در آن چین به کارخانه تولید دنیا تبدیل شده بود، نیست. ترامپ به این نتیجه رسیده است که پایگاه رای او در دل آمریکاست که حوزه فعالیت آنها صنعت و معدن است و اگر این حوزه‌ها را به چین واگذار کند بازنده خواهد بود. او می‌خواهد تولید صنعتی و معدنی را به آمریکا بازگرداند، پس باید تعرفه را بالا ببرم تا بازار نیروی کار را از چین و مکزیک بگیرم. این خودش یک هژمونی است که اتفاق می‌افتد. همه هم می‌گویند که اثر این سیاست‌ها روی رشد اقتصادی آمریکا در بلندمدت منفی خواهد بود اما ترامپ کاری به اثر بلندمدت ندارد، چون اثر کوتاه‌مدت سیاست‌هایش مثبت است. این سیاست‌ها به‌نوعی همان استراتژی جایگزینی واردات است. آمریکای ترامپ قصد دارد تولیدات داخل آمریکا را جایگزین کالاهای وارداتی از چین کند. ترامپ این سیاست را روی میز گذاشته و قاعدتاً چین تلاش می‌کند به این کنش پاسخ بدهد؛ چون عملاً جنگ تجاری علیه چین آغاز شده است. چین هم در پاسخ جنگ ارزی راه می‌اندازد و نرخ یوآن را کاهش می‌دهد. حالا سوال این است که ایران در این بازی کجا قرار دارد؟ آیا در کنار جنگ تجاری خواهد بود یا در کنار جنگ ارزی؟ ایران با صادرات 5 /1میلیون‌بشکه‌ای نفت در روز، چه جایگاهی در این معادلات دارد؟ برای پاسخ به این سوال باید برگردیم به مسئله توان تطبیق‌پذیری اقتصاد ایران. ببینید، وزیر اقتصاد در مجلس استیضاح به دلیل نوسان قیمت ارز استیضاح می‌شود اما آیا اساساً راه دیگری پیش‌روی دولت بوده است؟ مسائل اقتصادی کشور، حداقل ظرف یک سال گذشته، به درجه‌ای از پیچیدگی رسیده است که نه‌تنها هیچ وزارتخانه‌ای، حتی هیچ دولتی به‌تنهایی قادر به حل آنها نیست، چرا؟ چون حوزه پاسخگویی را در درون دولت قرار داده‌ایم در حالی که حوزه حل مسئله را بیرون دولت گذاشته‌ایم. مسئله قیمت ارز سر یک کلاف پیچیده است که آن را بگیریم به فروش نفت می‌رسیم که فروش نفت به دیپلماسی وابسته است، دیپلماسی به قدرت چانه‌زنی وابسته است، قدرت چانه‌زنی به اهرم‌های فشار در اختیار وابسته است. انتهای همه اینها ارز است، سیاستمداران تمرکزشان بر همین نقطه آخر کلاف است در حالی که خود کلاف جای دیگری است. روی بانک مرکزی تمرکز می‌کنند و چون نمی‌توانند رئیس بانک مرکزی را استیضاح کنند، وزیر اقتصاد را استیضاح می‌کنند.

یک اقتصاد را در نظر بگیرید که در آن‌سوی دنیاست و اسمش هم اصلاً مهم نیست. این اقتصاد درگیر ریسک‌های سیستمی است اما کلاً به دنبال این هستند که کدام بخش باید مسئله را حل کند؛ یعنی ریسک‌ها کلان اما راه‌حل‌ها خرد است. در این اقتصاد مشکل، اقتصاد کلان است و راه‌حل‌های اقتصاد خرد به درد این اقتصاد نمی‌خورد. لازم نیست که بدانیم اسم این کشور چیست یا مردمش به چه زبانی صحبت می‌کنند، ما می‌دانیم که در این شرایط مردم آن کشور کلافه هستند و هرکدام فکر می‌کنند مشکل از دیگری است، در صورتی که مشکل از بیرون است. در حال حاضر همه شرکت‌های ما با مشکل سرمایه در گردش مواجه هستند. هر شرکتی از یک شرکت دیگر مطالبه دارد که آن شرکت هم از یک شرکت دیگر طلب دارد و به نوعی دومینوی نکول چک‌ها و پرداخت‌ها شروع شده است. یعنی همه شرکت‌ها با هم دچار مشکل و درگیری می‌شوند، در حالی که مسئله، اقتصاد کلان کشور است. اینجا نماینده مجلس فکر می‌کند با استیضاح وزیر می‌تواند مشکل را در دامان او بیندازد و وقت بخرد. وزیر هم که نمی‌تواند بسیاری از مشکلات را مطرح کند، چون او را متهم می‌کنند که دارد به انتظارات دامن می‌زند. وزارتخانه نمی‌تواند بازار سلف ارزی راه بیندازد، نمی‌تواند نرخ آتی تعیین کند، نمی‌تواند از بنگاه‌های انحصاری ارز بگیرد، نمی‌تواند نرخ ارز را به نرخ حال و آتی تبدیل کند، نمی‌تواند نرخ آتی را به بازار بین‌بانکی ببرد و به نرخ بهره آتی تبدیل کند، نمی‌تواند عدم‌ دسترسی‌اش به ارز را حل کند و حتی نمی‌تواند بگوید که چقدر از این مسائل باید در دستگاه دیپلماسی حل شود. حالا با استیضاح وزیر کدام‌یک از این مشکل‌ها حل خواهد شد؟ مشکل ما اقتصاد کلان است و با این راه‌ها حل نخواهد شد.

 جبل‌عاملی: شما مشکل را می‌بینید و راه‌حل ارائه می‌دهید، اما مسئله اینجاست که تصمیم‌گیران در نهادهای مسئول، مدام امیدواری می‌دهند که اصلاً مشکلی نیست، بازار آرام می‌شود و این شرایط موقتی است. کارشناسان مشکلات را به‌وضوح می‌بینند اما سیاست‌گذاران وعده ثبات و بهبود می‌دهند. چرا این‌گونه است؟ چون اگر قرار باشد تغییری ایجاد شود، تکنوکرات‌ها هستند که باید واقعیت را بیان کنند تا زمینه تغییر فراهم شود. اما وقتی تصمیم‌گیران به ‌جای ارائه تحلیل شفاف، صرفاً وعده بهبود اوضاع را می‌دهند، نظام حکمرانی هم تصور می‌کند مسیر فعلی درست است و به تغییر نیازی نیست و می‌تواند با همین دست‌فرمان جلو برود. آیا تکنوکراسی ما نباید مسئولیت خود را بپذیرد و تصویر درستی از واقعیت ارائه دهد تا مسیر اصلاحات باز شود؟

 نیلی: من با همان چهار عمل اصلی وضعیت را تحلیل می‌کنم. فرض کنیم بودجه ۱۴۰۴ بر اساس فروش 5 /1میلیون بشکه نفت در روز بسته شده است. حالا چند سناریو را در نظر بگیریم: اول 20 درصد احتمال بدهیم که فروش 5 /1میلیون بشکه در روز محقق شود، ۲۰ درصد هم احتمال بدهیم که فروش به بازه یک تا 5 /1 کاهش پیدا کند، 60 درصد هم احتمال بدهیم که فروش بیشتر کاهش یابد و به بازه 500هزار تا یک ‌میلیون بشکه برسد. میانگین موزون این سه سناریو فروش حدود یک‌میلیون بشکه نفت در روز خواهد بود که به معنای ۵۰۰هزار بشکه کاهش فروش نفت نسبت به برآورد اولیه است. حالا فرض کنیم که قیمت هر بشکه نفت ۷۵ دلار باشد. در این صورت، کاهش ۵۰۰ هزار بشکه‌ای برابر با کاهش ورودی ۳۵میلیون دلار به اقتصاد در هر روز است. اگر این عدد را در ۳۶۵ روز سال ضرب کنیم و در نرخ ارز نیز اعمال کنیم، می‌بینیم که این مقدار به چندصد‌هزار میلیارد تومان کسری بودجه می‌رسد. این کسری بودجه علاوه بر کسری بودجه‌ای است که از ابتدا در همان سند بودجه نوشته شده است.

حالا این کسری بودجه چگونه جبران می‌شود؟ سه راه بیشتر وجود ندارد: تامین از بانک مرکزی که باعث افزایش پایه پولی و تورم می‌شود. در این حالت، فشار اصلی بر حقوق‌بگیران، کارگران، کارمندان و سپرده‌گذاران خواهد بود که آسیب‌پذیرترین گروه‌های اقتصادی هستند. راه دیگر، تامین از بازار با افزایش نرخ بهره است که فشار بر بنگاه‌های اقتصادی و وام‌گیرندگان را افزایش می‌دهد و راه سوم، افزایش نرخ ارز است که ابتدا واردکنندگان و سپس از طریق زنجیره کالاها، کل اقتصاد را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. این یک سناریوی استرس واقعی است که همین حالا روی میز قرار دارد. بار هرچقدر به سمت تورم حرکت کند درواقع به سمت آسیب‌پذیرترین اقشار اقتصاد فشار وارد می‌کند. راه‌حلی که ممکن است پیشنهاد شود، جذب سرمایه‌گذاری خارجی یا دریافت وام‌های بین‌المللی است. اما اینجا مشکل اصلی آشکار می‌شود؛ آرژانتین در شرایط مشابه، از صندوق بین‌المللی پول وام می‌گیرد، اما ما این گزینه را نداریم. یونان می‌تواند از اتحادیه اروپا با نرخ بهره پایین وام بگیرد، اما ما این امکان را نداریم. ویتنام به پیمان‌های منطقه‌ای آسه‌آن متصل است و منابع مالی جذب می‌کند، باز هم ما چنین گزینه‌ای نداریم.

بنابراین، سه «کیسه هوای ایمنی» اقتصادی که کشورهای دیگر دارند، برای ما وجود ندارد. این یعنی ریسک ما، یک ریسک سیستمی است، نه یک ریسک فردی (Idiosyncratic Risk) که بتوان آن را از طریق بیمه یا انتقال ریسک مدیریت کرد. در این شرایط، تنها راه‌حل، ورود نظام حکمرانی و مدیریت این ریسک‌ها از طریق سیاست‌گذاری کلان و اصلاحات ساختاری است.

 جبل‌عاملی: یکی از تفاوت‌های قابل‌مشاهده میان شرایط فعلی و سال 13۹۷ این است که با وجود افزایش قیمت در بازار ارز و طلا طی ماه‌های اخیر، سایر بازارها مانند بازار سرمایه و بازار مسکن، برخلاف گذشته، واکنش مشابهی نشان نداده‌اند. در سال 13۹۷ این بازارها با یک تاخیر همگام با رشد قیمت ارز و طلا افزایش پیدا می‌کردند. اما در شرایط فعلی، گویی سایر بازارها از این روند تبعیت نمی‌کنند. به نظر شما، دلیل این تفاوت چیست؟

 خسروشاهی: این موضوع نیاز به یک بررسی دقیق دارد، اما اگر بخواهم حدس بزنم، به نظر می‌رسد که در برخی مواقع، افزایش نرخ ارز و طلا یک فضای نگرانی در جامعه ایجاد می‌کند و مردم نگران کاهش ارزش دارایی‌هایشان می‌شوند و همین نگرانی باعث می‌شود که بخشی از آنها، سرمایه‌های ریالی خود را به دارایی‌هایی تبدیل کنند که ارزششان متناسب با تورم و نرخ ارز افزایش می‌یابد. در مورد بازار مسکن، به نظر می‌رسد که این تاثیر هنوز به‌طور کامل نمایان نشده است. اگر در جامعه جست‌وجو کنیم، هنوز بخش قابل‌توجهی از دارندگان دارایی‌های ریالی، به این نتیجه نرسیده‌اند که باید سرمایه خود را وارد بازار مسکن کنند. علاوه بر این، خرید مسکن نیازمند نقدینگی بسیار بالایی است و بسیاری از پس‌اندازکنندگان چنین امکانی ندارند. از سوی دیگر، در حال حاضر گرایش به طلا بیشتر از قبل شده است. اگر در محافل عمومی دقت کنیم، بحث‌ها بیشتر حول محور طلا می‌چرخد، در حالی که در شوک‌های قبلی این میزان توجه به طلا وجود نداشت.

 جبل‌عاملی: آیا جنس ریسک‌ها و جنس شوک اخیر متفاوت نیست؟ چون اگر بررسی کنید و قیمت دلاری مسکن را محاسبه کنید، امروز در پایین‌ترین سطح سه دهه اخیر قرار دارد. آیا مردم نوعی از ریسک را احساس می‌کنند که براساس آن پیش‌بینی می‌کنند ممکن است تنش‌ها افزایش پیدا کند و در این شرایط دیگر مسکن دارایی ارزنده‌ای محسوب نمی‌شود. در حالی که سال 1397 این نوع ریسک را نداشتیم و قیمت مسکن با یک تاخیر از شوک ارزی تبعیت کرد و جهش داشت.

 خسروشاهی: یکی از تفاوت‌های مهم شرایط کنونی با گذشته، افزایش توجه به طلاست. بخشی از این تغییر به دلیل رشد ابزارهای مالی مرتبط با طلا در بازارهای سرمایه و بیمه اتفاق افتاده است. امروز در مقایسه با سال گذشته دسترسی به ابزارهای معاملاتی طلا راحت‌تر شده است؛ برای مثال اکنون بیمه‌های عمر به طلا متصل شده‌اند و سرمایه‌گذاری در این حوزه جذاب‌تر شده است. همچنین، نقدشوندگی بالای طلا باعث شده است افراد با نقدینگی کمتر بتوانند در آن سرمایه‌گذاری کنند، برخلاف مسکن که به سرمایه بالایی نیاز دارد. البته طرح‌هایی مانند خرید و فروش متری مسکن هم مطرح شده، اما هنوز به اندازه ابزارهای مالی طلا مورد‌توجه قرار نگرفته است. به‌طور کلی، انعطاف‌پذیری بیشتر، نقدشوندگی بالا و ابزارهای مالی جدید، طلا را به گزینه محبوب‌تری برای سرمایه‌گذاران تبدیل کرده است.

 جبل‌عاملی: احتمالاً یک نکته جالب برای مخاطبان این است که در سال 13۹۷، پس از یک جهش تورمی، نرخ تورم در محدوده ۳۰ تا ۴۰ درصد تثبیت شد. به نظر شما، آیا در صورت ادامه شرایط فعلی، ممکن است دوباره یک پله افزایشی دیگر در تورم رخ دهد و این‌بار به سطح بالاتری منتقل شود؟

 خسروشاهی: به نظر من، این مسئله به نرخ ارز و واکنش دولت به آن بستگی دارد. شما در واقع به نوعی بحث ابرتورم را مطرح می‌کنید. بر‌اساس تجربیات گذشته، در برخی مقاطع خطر چنین اتفاقی وجود داشته اما ایران همواره منابع ارزشمندی داشته که در سطح جهانی قابل‌فروش بوده و از این طریق توانسته ارز موردنیازش را تامین کند. در پنج دهه گذشته، دولت همیشه راهی برای جلوگیری از تورم غیرقابل‌کنترل پیدا کرده است. بنابراین، احتمالاً این‌بار هم چنین خواهد شد. اگر این اتفاق نیفتد، وارد فاز دیگری خواهیم شد که به‌نوعی همان بحثی است که آقای دکتر نیلی هم به آن اشاره کردند. برای درک بهتر، می‌توان این وضعیت را با یک بیمار مقایسه کرد. در یک حالت، بیماری وجود دارد اما پزشک هنوز تشخیص درستی نداده است. در نتیجه، درمان با حدس و گمان انجام می‌شود و ممکن است بیمار بهبود یابد یا وضعیتش بدتر شود. در حالت دوم، بیماری مشخص است و پزشک هم داروی درستی تجویز کرده، اما بیمار به آینده امیدی ندارد و حتی داروی خود را مصرف نمی‌کند. اقتصاد ما در سال‌های اخیر بیشتر به این حالت دوم شباهت پیدا کرده است. اقتصاد تنها با عملکرد دولت پیش نمی‌رود؛ بلکه باید بر اساس پس‌اندازها و منابع مردم حرکت کند. مردم و بخش خصوصی زمانی حاضر به سرمایه‌گذاری در دارایی‌های فیزیکی، تکنولوژی، نیروی انسانی و بازارها هستند که بتوانند آینده را پیش‌بینی کنند و ریسک‌های سیستماتیک یا عدم اطمینان کاهش یابد. سرمایه‌گذاری از محل منابع شخصی، یکی از مهم‌ترین عوامل رشد اقتصاد است، اما اگر سرمایه‌گذاران چشم‌انداز روشنی از آینده نداشته باشند، انگیزه‌ای برای ورود به بازارها نخواهند داشت. در این شرایط، رشد اقتصاد متوقف می‌شود، میزان کالاهای تولیدی و صادرات کاهش می‌یابد و در نتیجه، تامین ارز با چالش مواجه می‌شود. در نهایت، مشکل اصلی نه در کمبود منابع، بلکه در سطح بالای نااطمینانی و متغیرهای بیرونی اقتصاد نهفته است، که به‌طور مستقیم بر تصمیم‌گیری‌های سرمایه‌گذاران و رشد اقتصاد تاثیر می‌گذارد.

 جبل‌عاملی: با روی کار آمدن دولت جدید، امیدی برای ایجاد تغییر شکل گرفت. اما اکنون، پس از گذشت حدود هفت ماه از شروع به کار دولت، به نظر می‌رسد که این امیدها کمرنگ شده‌اند. به نظر شما، آیا دولت فعلی توان ایجاد تغییر را دارد؟ البته، با توجه به صحبت‌های شما و اینکه راه‌حل‌های اساسی عمدتاً خارج از دولت قرار دارند، احتمال این تغییر پایین به نظر می‌رسد. اما در هر حال، آیا این شرایط می‌تواند برای همیشه ادامه پیدا کند؟ بعد از برجام، مدتی شاهد تغییراتی در وضعیت اقتصادی بودیم، اما از سال 13۹۷ تاکنون، شرایط تقریباً ثابت باقی مانده است. آیا ممکن است این روند همچنان ادامه داشته باشد، یا در نقطه‌ای متوقف خواهد شد؟

 نیلی: اولین نکته‌ای که باید در نظر گرفت، این است که شرایط فعلی را نمی‌توان با سال ۹۷ مقایسه کرد. در آن زمان، ایران دوره برجام را پشت سر گذاشته بود و تمام متغیرهای اقتصادی، سیاسی و بین‌المللی، علامت‌های مثبت می‌فرستادند. فضای اقتصادی پر از هیات‌های خارجی بود که به دنبال فرصت‌های سرمایه‌گذاری در ایران بودند. مقامات اقتصادی به‌قدری به آینده امیدوار بودند که می‌گفتند اگر کره‌ جنوبی شرایط ما را نپذیرفت، مهم نیست؛ کشورهای زیادی در صف سرمایه‌گذاری در ایران هستند. اتاق بازرگانی در آن دوره، سفرهای خارجی متعددی داشت و مذاکرات اقتصادی به سطح بالایی رسیده بود. علاوه بر این، ایران سرمایه سیاسی قابل توجهی داشت و در سطح دیپلماسی، وزیر امور خارجه دستاوردی ارائه داده بود که در تاریخ دیپلماسی ایران بی‌سابقه بود. مذاکره مستقیم با جهان شکل گرفته بود و اهرم‌های چانه‌زنی کشور به میزان قابل‌توجهی افزایش یافته بودند اما با خروج ترامپ از برجام، این شرایط تغییر کرد. در ابتدا، نوعی سردرگمی وجود داشت، زیرا تصور می‌شد که رئیس‌جمهور آمریکا خلاف توافقات بین‌المللی عمل کرده است. اما خیلی زود مشخص شد که برجام، از یک دارایی سیاسی، به یک بدهی سیاسی تبدیل شده است؛ یعنی به ‌جای اینکه فرصتی برای ایران باشد، مسئله‌ای شد که هر طرف سعی داشت مسئولیت آن را به دیگری منتقل کند.

شرایط کنونی کاملاً متفاوت است. اول، سرمایه اجتماعی ایران به میزان زیادی کاهش یافته است. این موضوع را نباید نادیده گرفت. دوم اینکه تحولات منطقه پس از ۷ اکتبر غیرقابل بازگشت است. آمریکا اکنون به دنبال اسکان دو میلیون نفر در غزه و تبدیل دریای مدیترانه به یک تفرجگاه بین‌المللی است. سیاست‌های منطقه‌ای در حال دگرگونی هستند و ما در میانه این تغییرات قرار داریم. سوم، شرایط بین‌المللی هرگز تا این حد شفاف نبوده است. اکنون هیچ ابهامی در سناریوهای پیش‌روی ایران وجود ندارد. تنها بحث این است که از چه کانالی این تحولات بر اقتصاد ایران تاثیر خواهد گذاشت؛ از کانال تورم؟ نرخ بهره؟ یا نرخ ارز؟ اکنون زمان طلایی تصمیم‌گیری است.

از نظر من هرگونه مقایسه این شرایط با سال 13۹۷ تنها باعث اتلاف زمان خواهد شد. سوال اصلی این است که چه تصمیمی قرار است گرفته شود؟ دولت اختیاری در تصمیم‌گیری‌های کلان ندارد. تصمیماتی که اکنون در حوزه اقتصادی گرفته می‌شود، صرفاً مربوط به تغییرات روزمره، مانند تنظیم نرخ ارز در کوتاه‌مدت است. اما تصمیمات بزرگ، خارج از دولت اتخاذ می‌شوند. تجربه تاریخی ما نشان داده است که تصمیمات سخت، همیشه در شرایطی گرفته شده‌اند که انتخاب‌های جایگزین از بین رفته بودند. آیا باید منتظر بمانیم تا همه گزینه‌ها از دست بروند و سپس مجبور به انتخاب یک مسیر شویم؟ ایران هنوز فرصت دارد. هیچ‌وقت منطقه تا این حد به ایرانِ باثبات نیاز نداشته است. عربستان و امارات بیش از هر زمان دیگری نیازمند یک ایران باثبات هستند. آمریکا در تلاش است تا مشکلات خاورمیانه را حل کند تا بتواند روی رقابت با چین تمرکز کند. جهان در حال ترسیم نقشه جدیدی از خاورمیانه است و ایران باید مشخص کند که در این معادله، چه جایگاهی خواهد داشت. ایران هنوز برگ‌های برنده زیادی دارد، اما این فرصت‌ها بی‌پایان نیستند. ادبیات سیاستمداران آمریکایی را ببینید؛ ترامپ در دیدار با زلنسکی گفت: «کارتت با ماست، باید آن را با ما بازی کنی.» این یک بازی پوکر است و ایران هنوز کارت‌های مهمی در دست دارد. اما این برگ‌های برنده تا همیشه باقی نمی‌مانند. سه ماه دیگر، ممکن است شرایط به کلی تغییر کند. به همین دلیل، امروز زمان تصمیم‌گیری است، نه تعلل. شرایط امروز با سال ۹۷ قابل مقایسه نیست. جهان تغییر کرده است و مهم‌ترین مسئله این است که ایران می‌خواهد کجای این معادله بایستد. 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها