شناسه خبر : 49110 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

توسعه قجری

در عصر قاجاریان چه گام‌هایی برای توسعه برداشته شد؟

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه 

بیش از دویست سال از روزی که عباس‌میرزا نایب‌السلطنه خطاب به ژوبِرِ فرانسوی نوشت: «سبب پیشرفت‌های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟» می‌گذرد، اما هنوز این پرسش باقی است که چرا غرب پیش رفت و ما جا ماندیم؟ از زمان جنگ‌های ایران و روس که نخستین رویارویی ایرانیان با دوران جدید و انقلاب صنعتی بود تا امروز، تاریخ توسعه در ایران فرازوفرودهای بی‌شمار به خود دیده، اما ما همچنان از قطار توسعه جا مانده‌ایم.

دویست سالِ گذشته، قصه پرغصه مردان و زنانی است که اگرچه می‌خواستند، اما نتوانستند توسعه را به ریل خویش بیاورند و توسعه در ایران، تنها گام‌هایی سست و لرزان بوده که هیچ‌گاه به یک روند تبدیل نشده و گهگاه کورسوی امیدی روشن کرده و خیلی زود به افول گراییده است. این پرونده، مروری است بر تلاش‌های نافرجام توسعه‌خواهی در ایران، از زمان جنگ‌های ایران و روس تا امروز. ادای دینی کوچک به مردانی که اگرچه نامشان در تاریخ این سرزمین جاودانه خواهد ماند، اما راهشان چندان پررهرو نبود و نیست.

جرقه یک آگاهی

جنگ‌های ایران و روس در دوران فتحعلی‌شاه قاجار، نخستین رویارویی ایرانیان و نظام اجتماعی و سیاسی آن با دوران جدید بود. نظام سیاسی ایران مبتنی بر فرمانروایی ایلی و متکی بر ایلات و عشایر بود و در این جنگ، ارتش از شیوه‌های کهن و منسوخ لشکرکشی سنتی سود می‌جست و جنگ‌افزارهای آن، به‌طور عمده، شمشیر و تیر و کمان یا تفنگ‌های فتیله‌ای بود، درحالی‌که ارتش روسیه به جنگ‌افزارهای جدید از جمله توپخانه سنگین مجهز بود و با شیوه‌های جدید اروپایی به جنگ می‌پرداخت. در این جنگ، ارتش ایران شکست سختی متحمل شد و دور نخست جنگ‌های ایران و روس با معاهده متارکه جنگ گلستان به پایان رسید و ایالت‌های شمالی ایران تا گرجستان به تسلط روسیه درآمد. این شکست ضربه سختی به عباس‌میرزا نایب‌السلطنه وارد آورد و اندیشه اصلاحات را در ذهن او روشن کرد و از آنجا که عباس‌میرزا بر این گمان بود که علت شکست در جنگ، ناکارآمدی ارتش است، نخستین گام بازآرایی ارتش به شیوه‌های نوین راهبرد نظامی و جنگاوری بود. ابهام‌هایی که در متن عهدنامه گلستان وجود داشت، اختلاف‌های ارضی جدیدی میان ایران و روسیه به دنبال آورد و بر اثر همین اختلاف‌ها دور دیگری از جنگ میان دو کشور آغاز شد. در آغاز ارتش ایران که به دنبال اصلاحات عباس‌میرزا سامانی نو یافته بود، توانست برخی از سرزمین‌هایی را که در دور نخست جنگ‌ها به تصرف سپاهیان روس درآمده بود متصرف شود، اما با ورود ارتش منظم روسیه به جنگ، تبریز به دست سپاهیان روس افتاد، آذربایجان سقوط کرد و مقدمات امضای عهدنامه ترکمانچای فراهم شد. با امضای ترکمانچای، دفتر جنگ‌های ایران و روس بسته شد و دوره‌ای از تاریخ ایران با فروپاشی ایران‌زمین به پایان رسید. محمدحسین فروغی در مقدمه تاریخ ایران دوره قاجاریه رابرت گرنت واتسن می‌نویسد، «این وهن بزرگ که برای ایران حاصل شد، اول از نادانی بود؛ دوم از نفاق و تباهی اخلاق بزرگان ایران».

با شکست در مقابل سپاه روس، نطفه آگاهی در میان اطرافیان عباس‌میرزا تکوین پیدا کرد. در دارالسلطنه تبریز تدبیر امور حکومت به دست میرزا عیسی قائم‌مقام اول و فرزندش میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام دوم بود و با اهتمامی که آن دو در پرورش رجال کاردان داشتند، در ارتقای مرتبه آگاهی برخی از اطرافیان خود کوشش‌های جدی و بی‌سابقه به عمل آوردند و این‌چنین «مکتب تبریز» متولد شد. چنانچه عباس‌میرزا پس از شکست در نخستین دور جنگ‌های ایران و روس، در نامه‌ای خطاب به آمِدِه ژوبر، فرستاده ناپلئون، به دنبال چرایی عقب‌ماندگی ایرانیان نوشت: «چه قدرتی این‌چنین شما را بر ما برتری داده است؟ سبب پیشرفت‌های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟ شما با فن فرمانروایی، فن پیروزی و هنرِ به کار گرفتن همه توانایی‌های انسانی آشنایی دارید، درحالی‌که ما در جهانی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می‌اندیشیم. آیا قابلیت سکونت، باروری و ثروت خاک مشرق‌زمین از اروپای شما کمتر است؟ آیا شعاع‌های آفتاب که پیش از آنکه به شما برسد، نخست بر روی کشور ما پرتو می‌افکند، خیر کمتری به ما می‌رساند تا آنگاه که بالای سر شما قرار دارد؟ آیا اراده آفریدگار نیکی‌ده، که مائده‌های گوناگونی خلق کرده است، بر این قرار گرفته که لطفش به شما بیش از ما شامل شود؟ من که چنین گمان نمی‌کنم.»

بنای جدید

155عباس‌میرزا و وزیرش میرزا عیسی قائم‌مقام برای نجات ایران از انحطاط و هدایت آن به‌سوی ترقی، دست به اصلاحاتی زدند که این اصلاحات از سوی مورخان همان دوران، به ایجاد «بنای جدید» شهرت یافت. محورهای اساسی این اصلاحات یا مشخصات عمده این بنای جدید عبارت بودند از:

1- اصلاح و نوسازی قشون؛ 2- تنظیم قواعد تازه برای ملک‌داری و مالکیت و برانداختن سنت فروش ایالات؛ 3- تفکیک خالصه‌ها از موقوفات؛ 4- تعیین روز مظالم، برای رعیت؛ 5- تاسیس چاپارخانه برای دفع اجحاف به رعایا؛ 6- اعزام محصل به فرنگ برای انتقال علوم جدید به کشور؛ 7- تشویق صنایع و تلاش برای استقلال اقتصادی؛ 8- ترویج اندیشه اتحاد اسلامی میان ایران و عثمانی.

اقدامات و اصلاحات عباس‌میرزا اگرچه به دلیل مرگ زودرس قائم‌مقام اول و خود ولیعهد، ناتمام ماند، اما همین اصلاحات بود که شالوده مکتب ترقی‌خواهی تبریز را پی‌ریزی کرد و چندی بعد از سوی میرزا تقی‌خان امیرکبیر که پرورده همین مکتب بود، پی گرفته شد.

نظریه ترقی در پرتو اقتدار نظامی، اندیشه محوری عباس‌میرزا و پاسخ اصلی او را در ایجاد دگرگونی سیاسی و اجتماعی و طریق نجات ملک و ملت از عقب‌ماندگی تشکیل می‌داد. آگاهی‌های او درباره پیروزی‌های ناپلئون و اوضاع پیشرفته اروپا از راه‌های گوناگون، از جمله گفت‌وگو با هیات فرانسوی اعزامی ناپلئون حاصل شده بود. ناپلئون در نامه‌هایش به فتحعلی‌شاه، او را به‌سوی اندیشه تجدید اقتدار نظامی ایران و تأسی از سلاطین قدرتمند گذشته خویش فرا می‌خواند و تاکید می‌کرد که رشد و شکوفایی کشور و تجدید حیات ایران، تنها در پرتو ایجاد قشون تعلیم‌یافته، میسر است (روابط ایران و انگلیس، محمود محمود، ج 1، صص 65-63). او در نامه‌ای برای عباس‌میرزا چنین نوشت: «در غرب به تو لقب «شمشیر و سپر ایران» داده‌اند و کوشش‌های تازه‌ای را از جانب تو توقع دارند و آوازه‌ای را که به دلاوری کسب کرده‌ای از دست مده. بخت، همواره نصیب شجاعان است.» به دلیل شکست سپاه ایران از روسیه و پیروزی سپاه ناپلئون در جنگ‌ها، الگوی تجدد در اندیشه عباس‌میرزا، پطر کبیر و ناپلئون بناپارت بودند.

پیش از عباس‌میرزا و مشاورانش در تبریز، مقاماتی در باب عالی نیز به این نتیجه رسیده بودند که گویا ریشه انحطاط امپراتوری عثمانی عقب‌ماندگی قشون این کشور از تعالیم و دانش‌های نوین است. به همین دلیل بی‌درنگ اقداماتی را برای تغییر ساخت و سازمان نظامی کشور به کار گرفتند. عباس‌میرزا با الگوبرداری از عثمانی، خیلی زود نوسازی قشون و سازماندهی سپاه را آغاز کرد و در مدت دو سال و تحت تعلیم معلمان فرانسوی و انگلیسی آن را سامان داد، اما آرزوی عباس‌میرزا به دلیل اتکا به بیگانگان و خروج هیات فرانسوی نافرجام ماند.

چیزی که عباس‌میرزا از آن غافل بود این نکته بود که نوسازی قشون در ممالک اروپایی برخلاف آنچه او در اندیشه داشت و به‌عکس شیوه «اعمال از بالا» نه علت دگرگونی و نوسازی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ممالک اروپایی بود و نه زاییده اراده و اقدام ناگهانی و دفعی دولتمردان آن سامان. اصلاحات پطر کبیر در روسیه نیز حاصل اراده فردی او نبود، بلکه بر بنیاد بستری اجتماعی و تحولاتی ذهنی پدید آمده بود. به عبارت دیگر نوسازی در کشورهای اروپایی نتیجه دگرگونی‌های عمیق و وسیعی بود که از مدت‌ها پیش در اندیشه اجتماعی و بستر ذهنی جوامع آن سامان پدید آمده بود و همان دگرگونی‌ها سبب می‌شد که هم مردانی چون پطر کبیر و ناپلئون پدید آیند و هم زمامداران آن کشورها برای اجرای سیاست‌های نوسازی، زیر فشار شدید قرار گیرند. مهم‌تر از همه آن تحول و فراهم بودن ملزومات ذهنی و عینی در بافت تفکر و تمایلات مردمی، به‌عنوان نیروی پشتیبان، جهت تداوم روند اصلاحات و ترقی‌خواهی، مانع از آن می‌شد تا در صورت کند شدن آهنگ اصلاحات به دلیل مقاومت و مقابله عناصر کهنه‌پرست، آن مقاومت‌ها پایدار مانده و بر روند عزیمت اجتماعی به‌سوی دگرگونی و نوسازی، اثر قطعی گذاشته و آن را مقهور اراده خود کند.

عباس‌میرزا نخستین فرد از زمره حاکمان بود که در اندیشه‌اش، شعاعی از پرتو حقوق رعیت و تکالیف حکومت نسبت به مردم درخشید و او را گرچه بسیار محدود و سطحی، به‌سوی این باور رساند که رسیدگی حاکمان به احوال مردم، تکلیف و وظیفه حکومت است، نه احسان و عنایت در حق آنها. او همچنین شیوه فروش ایالات را ممنوع اعلام کرد. اما بر اساس واقعیت تاریخی نه جرقه‌های ذهنی عباس‌میرزا راه به جایی برد و نه سیاست ممنوعیت فروش ایالات پس از مرگ نایب‌السلطنه دوام آورد، اما همین اندیشه‌ها، بر سنت‌های کهن چند هزارساله ترک برداشت و روزنه‌ای شد برای تحولات تازه.

نخستین کاروان معرفت

یکی دیگر از اقدامات عباس‌میرزا اعزام دانشجویان و هیات‌هایی به کشورهای اروپایی بود. اشکال اصلی این مسافران فرنگ‌رفته این بود که در مواجهه با غرب، تنها به‌ظاهر اکتفا می‌کردند و رشد و توسعه را در صنعت و نوسازی کارخانه‌ها می‌دیدند و کمتر به بسترهای فرهنگی و اجتماعی آن توجه داشتند. برخی از آن دانشجویان، مانند میرزاصالح شیرازی گزارشی از دیده‌ها و آموخته‌های خود به رشته تحریر درآوردند و درباره نوآوری‌های فناوری، پیشرفت‌های اجتماعی، رشد اقتصاد و جایگاه نهادها در نظام سیاسی جدید عرضه کردند، اما آنچه بیشتر برایشان جلب توجه می‌کرد عظمت و زیبایی شهرها بود. چنانچه میرزاصالح می‌نویسد: «روز هشتم ذی‌قعده به تماشای راچنر که متصل به چتیم است رفته پل عظیمی داشت که از سنگ ساخته بودند. بیست و یک طاق دارد. از ابنیه ادوارد سیم بود. به تاریخ 1256 عیسوی او را بنیان کرده‌اند. از پل مزبور گذشته داخل به شهر شده عمارات خوب داشت و سه کلیسای خوب ساخته بودند و یک کلیسای دیگر داشت که او را کیثد رل می‌گفتند» (سفرنامه میرزا صالح، 163). در جایی دیگر نیز می‌نویسد: «به همراه مستر رو، به دیدن تجارت‌خانه رفته، جایی که تجار در آنجا جمع شده، چند اوطاق بزرگ بود که تجاران بسیاری در آنجا جمع شده معاملات خود را رتق‌وفتق می‌کنند و بعد به دیدن شیشه‌گرخانه رفته در نهایت بزرگی دستگاهی بود. چرخی ساخته بودند که یکصد و پنجاه نفر تنها به شغل بریدن شیشه مشغول هستند. بعد از آن به کارخانه صابون‌سازی رفته، دستگاهی در نهایت بزرگی بود و از آنجا به دیدن دارالشفا رفته، دارالشفای مزبور هر سال دویست هزار تومان خرج دارد.»

پس از قتل گریبایدوف، عباس‌میرزا، برای رسیدگی به اختلاف ایجادشده، پسر هفتم خود خسرومیرزا را با هیاتی به روسیه فرستاد. سفرنامه خسرومیرزا نیز شرح ماجراهای سفر همین هیات و دیدار از روسیه است که در آن اشاره‌های جالب توجهی به برخی نمودهای حیات اجتماعی روسیه و نهادهای سیاسی آن آمده و نوعی بررسی تطبیقی اوضاع ایران و روسیه محسوب می‌شود. نویسنده سفرنامه خسرومیرزا اشاره‌هایی به برخی از وجوه ترقی و نظام همسایه شمالی ایران آورده که به‌ویژه وصف مدرسه‌های عالی آن کشور، مانند مدرسه «دسته و جماعت معادن»، مدرسه دختران و مدرسه ناشنوایان از آن جمله است. نویسنده، نتیجه آموزش را پیشرفت علم دانسته و مهم‌ترین پیشرفت دانش و رواج آن را ایجاد «نظامی در مهمات ملک و مملکتی» می‌داند و وسیله‌ای برای بالا بردن سطح شعور و آگاهی مردم و نوشته که روسیه در مدت صد و بیست سال، با «مجموعه فنون و صنایع» آشنا شدند و پیشنهاد داده که در ایران نیز برای پیشرفت باید مانند روسیه مدارسی تاسیس کرد.

رضاقلی میرزا از نوادگان فتحعلی‌شاه از جمله کسانی بود که به اروپا سفر کرد و سفرنامه‌اش را به رشته تحریر درآورد. او و همراهانش در قلمرو عثمانی، از کارخانه‌ها و مراکز صنعتی جدید دیدن می‌کردند و چنان‌که در پایان بازدیدی از دستگاه چاپی در بیروت، که بخشی از متصرفات عثمانی بود، می‌نویسد، در بازدیدکنندگان «حیرتی تمام از آن کارخانه و اوضاع مطبع به هم می‌رسید» (سفرنامه رضاقلی میرزا، ص 277). این پیشرفت‌ها مایه حیرت ایرانیان که هیچ تصوری از پیامدهای آن نداشتند، می‌شد، چنان‌که خبر سوءقصد به لویی فیلیپ، پادشاه فرانسه «که چهار ساعت از روز گذشته در پاریز اتفاق افتاده بود»، همان روز به لندن رسید و موجب شگفتی نوادگان فتحعلی‌شاه شد (رضاقلی، ص 404). 

رضاقلی میرزا در خاطراتش توجه وافری به انقلاب صنعتی نشان داده و درباره برخی نمودهای پیشرفت در انگلستان می‌نویسد: «بعد از اینکه بر حکما و مدبرین فرنگ مشخص گردید که می‌توان اغلبی از لوازم و ضروریات را درست نمود، و بخار باعث بر حرکت بسیار چیزهاست، ابتدا جماعت انگریزی که در ینگی دنیا بودند، اختراع کشتی آتشی را کرده، بعد از آن در هرجا جهاز نار ساخته و بعد جمیع حرفه‌ها و صنایعی را که در میان ایشان متداول است و محتاج به چرخ و حرکت می‌باشد، جمیعاً را به دستیاری بخار متحرک می‌سازند و مبالغی صرفه به جهت مخارج ایشان به هم رسیده است. اینکه به‌خصوص گاری آتشی فکر نموده‌اند، این است» (رضاقلی، ص 412).

میرزا ابوالحسن خان ایلچی، سفیر ایران در انگلستان یکی از کسانی است که بیشترین حیرت را از توسعه شهری اروپا داشته، آن‌گونه که سفرنامه‌اش را «حیرت‌نامه» نامیده و در ورود به شهر پلیموت می‌نویسد: «الحق طرفه شهری به نظر درآوردم، کمتر شهری در صفحه فرنگ به آن صفا دیده شده بود. بعد از طی چندین کوچه به منزلگاه خود که خاصه دارالاماره امرا و وزرای آن مملکت ساخته‌ شده رسیدیم. بلندی دیوارهایش به کهکشان سَرِ رفعت افراشته و بنیاد آن لنگر به دوش گاو و ماهی هفتم زمین افکنده، در وصف عماراتش همین بس که محل نشیمن سفیر سلطان سلاطین گردید» (سفرنامه میرزا ابوالحسن خان ایلچی، ص 123).

نخستین مسافران ایرانی به کشورهای اروپایی، از پشت شیشه کبود باورها و دانش اندک خود در نمودهای انقلاب صنعتی نظر می‌کردند و بدیهی است که دریافت روشنی از «اسباب و دستگاه دنیاداری» فرنگیان پیدا نمی‌کردند. اغراق‌های شاعرانه آنها، دانش بسیار اندکشان و اینکه زبان انگلیسی نمی‌دانستند، موجب شده که در توصیف برخی از مطالب مربوط به فناوری جدید و توضیح نهادهای جدید دچار اشتباه‌های جدی شوند، فلذا آنان در مواجهه با تمدن و توسعه غرب، بیش از هر چیز به آبادانی شهرها توجه می‌کردند و از همین رو بود که در نظر آنان «عمران بلاد» مهم‌ترین نشان توسعه‌یافتگی بود و سیاستمداران توسعه‌گرای ایرانی در آن دوران بیش از هر چیز به مسئله آبادانی و توسعه شهرها توجه می‌کردند و ساخت ساختمان‌های بزرگ، کارخانه‌های عظیم و خیابان‌های عریض برایشان پیام‌آور توسعه بود.

شاهزادگان ایرانی، مانند دیگر مسافران ایرانی آن زمان در اروپا، از مشاهده نمودهای قدرت پادشاه انگلستان و اقتدار نظام حکومتی آن کشور در شگفت می‌شدند. از سویی به این نکته التفات پیدا می‌کردند که در حکومت قانون و نظام‌های مشروطه، دست پادشاه بسته است و مانند نظام‌های سلطنتی مستقل، کشور ملک طلق او به شمار نمی‌آید. اما از سوی دیگر، نظمی در همه عرصه‌های حیات این کشورها جاری بود که از دیدگاه اندیشه سیاسی رایج ایرانیان آن زمان، قابل‌فهم نبود، به‌خصوص توضیح قدرت دولت و نظام آزادی با تکیه بر اندیشه سیاسی ایرانی ممکن نبود.

صنعت گمشده ایرانیان

156اصلاحات در ایران حدود نیم‌قرن مسکوت ماند تا دوره ناصری. امیرکبیر و میرزا حسین سپهسالار دو صدراعظم اصلاحگر ناصرالدین‌شاه، علل ناکامی ایران را ضعف در عرصه صنعت، علم و فرهنگ می‌دانستند. آن دو در عرصه صنعت با ایجاد کارخانه‌ها و راه‌اندازی مراکز صنعتی سعی در به‌روزآوری صنایع کردند، اما رویکرد امیر حمایت از صنایع بومی بود و سپهسالار به واگذاری امتیازها به دول اروپایی نظری مساعد داشت. در عرصه ارتباطات هر دو به ایجاد پست به‌صورت اداره‌ای دارای قوانین و ضوابط خاص پرداختند که این امر موجب رونق تجارت نیز شد.

با صدارت میرزا تقی‌خان امیرکبیر، دوره اصلاحات اقتدارگرایانه آغاز شد. اقدامات امیرکبیر از نوع درون‌حکومتی بود و او از داخل نظام سیاسی اصلاحات خویش را آغاز کرد. اصلاحات امیرکبیر در عرصه‌های گوناگونی صورت پذیرفت که می‌توان به سروسامان دادن حقوق و مواجب درباریان و شاهزادگان، اصلاح دیوان‌سالاری، امنیت راه‌ها و اصلاح محاکم قضایی، ایجاد قشون نظامی جدید، توسعه صنعت کشاورزی، تاسیس مراکز بهداشتی، حذف خریدوفروش حکومت ولایات، ایجاد آرامش و سرکوب مخالفان در مناطق استانی و... اشاره کرد. امیر با توجه به دگرگونی‌های صنعتی برای فنون غربی ارزشی بسزا قائل بود و به تاثیر اقتصادی آن پی برده بود و یکی از مواد مهم برنامه او در ترقی ایران ایجاد صنایع جدید بود. نقشه امیر در بنای صنعت ملی شامل استخراج معادن، ایجاد کارخانه‌های مختلف، استخدام استادان فنی، فرستادن صنعت‌کاران به روسیه، خرید کارخانه از فرنگ و حمایت از محصولات داخلی بود.

در دوران صدارت او چندین کارخانه جدید در زمینه‌های اقتصادی و نظامی تاسیس شد. این کارخانه‌ها در راستای کاهش وابستگی کشور به واردات و تولید محصولات منطبق با نیازهای مردم از سوی دولت راه‌اندازی شد. امیرکبیر در سفرهای خویش با پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی روسیه آشنا شده بود و کارخانه‌های صنعتی روسیه مانند کارخانه‌های اسلحه‌سازی، ابریشم‌بافی، توپ‌ریزی، باروت‌سازی، کاغذسازی، موسسه‌های علمی مسکو، مدرسه نظامی مسکو، اتاق تجارت، کودکستان و مدارس دخترانه را مشاهده کرده و در مدت کوتاه وزارتش سعی داشت تا این اصلاحات را در ایران به سرانجام برساند. او با توسعه و نفوذ سرمایه‌گذاری‌های خارجی مخالف و معتقد بود سرمایه‌گذاری خارجی به هر نحو در اقتصاد مملکت به‌منزله تملک تدریجی منابع اقتصادی و بازارهای تجارت داخلی است و سرانجام موجب اسارت و استعمار خواهد شد.

امیرکبیر برای صنعتی کردن ایران بنای صنعت ملی را بر چند محور قرار داده بود که شامل استفاده و استخراج معادن، احداث کارخانه‌های متعدد و همچنین به خدمت گرفتن متخصصان و نیروی ماهر از کشورهایی مانند پروس، انگلیس و اتریش و همچنین روانه کردن عده‌ای از صنعتگران به روسیه برای آموختن روش‌های نوین صنعتی و خریدن کارخانه از اروپا می‌شدند. امیرکبیر برای عملی کردن استفاده از معادن مبادرت به استخدام یک معلم معدن‌شناس اتریشی کرد. همچنین همزمان با شروع فعالیت در بخش معدن کارخانه‌های متعددی مانند پارچه‌بافی، شکرریزی، چینی و بلورسازی، کاغذسازی و چدن‌ریزی به همراه کارگاه‌های کوچک دیگری تاسیس شدند. در مورد صنعت قندسازی نیز سیاست‌هایی اتخاذ شد (فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص 389-388).

امیرکبیر برای اقتباس از صنعت نوظهور اروپا، عده‌ای استادکار ایرانی را انتخاب کرد و به سن پترزبورگ فرستاد تا رشته‌های مختلف صنعت جدید را بیاموزند. همچنین کارخانه‌های نخ‌ریسی و چلواربافی در تهران و حریربافی در کاشان را تاسیس کرد. او در تلاش بود محصولات ایرانی را رونق بخشد؛ به‌طور مثال قبل از امیر لباس سربازها را از ماهوت انگلیسی تهیه می‌کردند، اما صدراعظم فرمان تهیه لباس نظامیان از شال چوخای پشمین مازندرانی را صادر کرد. شال‌های دستی کرمانی به تشویق او آنقدر عالی بافته می‌شد که با شال‌های کشمیری رقابت می‌کرد و به «شال امیری» معروف شد و سفارش سالی پنجاه هزار دست لباس سربازی از قماش وطنی داده شد. سردوشی نظامیان نیز که تا آن زمان از اتریش وارد می‌شد، در کارگاهی ایرانی تولید شد.

در سال 1267 فرمان آزادی استخراج معادن برای اتباع ایرانی از سوی امیرکبیر صادر شد. اگرچه پیش از این در زمان عباس‌میرزا استخراج معادن موردتوجه قرار گرفته و تلاش‌هایی در این راستا نیز انجام شده بود، اما این بار امیر در جهت ایجاد صنعت داخلی به این امر توجه کرد. امتیازهایی که امیرکبیر به استخراج‌کنندگان داد و حمایت‌های او از صنعتگران داخلی موجب شد تا تجار در عرصه صنعت سرمایه‌گذاری کنند. در این دوره میرزا آقاسی نامی معدن مس و آهن قراچه‌داغ را راه‌اندازی کرد و ماده قطران را که در توپخانه مصرف داشت و از قفقاز می‌آوردند، در رحمت‌آباد گیلان ساخت (روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ج 2، ص 1058).

یکی از مهم‌ترین اقدامات امیرکبیر، ساخت مدرسه دارالفنون بود. برای تدریس درون نظام از پیاده و سواره، توپخانه و برای علوم طب، جراحی، فیزیک، شیمی و معدن‌شناسی، ریاضیات و تاریخ. امیرکبیر به جذب معلمان اتریشی نظر داشت و تمایلی به استفاده از متخصصان انگلیسی یا فرانسوی نداشت. منظور از احداث مدرسه دارالفنون چنان‌که امیر در مکاتباتش نوشته نخست تربیت کادر ورزیده برای قشون و سپس کارشناس علوم کاربردی مانند مهندس معدن، معلم ریاضی، عالم تشریح و طبیب بود.

امیرکبیر مدرسه نظامی را با حضور معلمانی از کشورهای بی‌طرف برای تعلیم افسران و کادر ارتش تاسیس کرد. او در گزارش وضعیت مدرسه به شاه می‌نویسد: «قرار شد به جهت جنگ چندین فوج مشق مخبران کنند، چون برای جنگ بهترین مشق‌هاست. در نزد صاحب‌منصبی که فردا وارد شود، علم ساختن قلعه و بردن مارپیچ و ساختن پل را خواهند آموخت. به‌زودی در ایران صاحب‌منصب لایق تربیت خواهد شد.»

امیرکبیر همچنین طرح ایجاد مدرسه فنی جدیدی با عنوان «مجمع‌الصنایع» داشت که پس از مرگش در سال 1269 ق. عملی شد. تا آن هنگام در رشته‌های نقاشی، ریخته‌گری، کاغذسازی، زرگری، چینی‌سازی، نجاری و نظایر آن کارآموز به خارج اعزام شده بود. رشته‌هایی چون ساعت‌سازی، آپالیط‌سازی، زرکشی و زردوزی، خیاطی، ملیله‌سازی، نمونه‌کارچین، نقاشی و تفنگ‌سازی در این مراکز آموزشی ایجاد شده و آموزش داده شد.

میرزا یعقوب خان پدر میرزا ملکم، که از نزدیکان امیرکبیر بود، در رساله‌ای از قول امیرکبیر نقل می‌کند که در فکر برقراری کنسطیطوسیون یا «قانون اساسی» و منتظر موقع مناسب بوده، اما سیاست روسیه مجال نداده است. فریدون آدمیت در توضیح اصطلاح کنسطیطوسیون، با تاکید بر اینکه این سخن را باید در بستر زمان خودش فهمید، معتقد است، کنسطیطوسیون به ظن قوی به «نوعی دولت منتظم» اطلاق شده، یعنی اداره مملکت را بر پایه قواعد مشخص استوار ساختن و حقوق و جان و مال افراد را از اعمال خودسرانه مصون داشتن.

امیر نیز در انجام اصلاحات ناکام ماند. سرآغاز ناکامی اصلاحات امیر از آنجا بود که قدرت و اختیارات او فقط با تکیه بر شخص شاه بود و در این دوران نتوانست هواداران قدرتمندی درون دربار برای خویش به دست آورد. همچنین قدرت صدراعظم نه‌تنها به‌منزله تقویت قدرت سلطنت نبود، بلکه تهدید و خطری جدی برای سلطنت محسوب می‌شد. کوتاه کردن دست دول اروپایی از سرمایه‌های کشور و جلوگیری از مداخلات سیاسی دولت‌های روسیه و انگلیس در امور ایران بر آنان گران آمد و دربار نیز با عملکرد او مخالفت کرد و سرانجام امیر عزل و تبعید شد و مدتی بعد به قتل رسید. بعد از امیرکبیر همه طرح‌های او برهم زده شد، ارتش از هم گسیخت، کارخانه‌ها تعطیل شدند و کسری بودجه مجدداً پدیدار شد.

رژی: بهانه‌ای برای توسعه صنعتی یا مانع آن؟

پس از مرگ امیر، اصلاحات او نیز دچار رکود و فراموشی شد تا اینکه میرزا حسین‌خان سپهسالار یکی دیگر از دولتمردان کاردان که در اصلاح، آبادانی و پیشرفت ایران بسیار کوشید، وارد عرصه سیاست شد. او فعالیت سیاسی خود را با ماموریت‌های سیاسی به هندوستان، قفقاز و عثمانی آغاز کرد و همین امر، تاثیرات عمیقی بر او گذاشت. در سفر عتبات عالیاتِ ناصرالدین شاه، سپهسالار که آن زمان سفیر عثمانی بود، درباره معایب دستگاه دولت و قبایح آن و ضرورت اصلاحات مطالبی موثر بیان داشت، و شاه به‌قدری تحت تاثیر قرار گرفت که در همان سفر، او را به وزارت گماشت و با خود به پایتخت آورد.

میرزا حسین‌خان نیز مانند امیرکبیر به پیشرفت صنعت توجه ویژه‌ای داشت و یکی از شاخص‌ترین حرکت‌ها در جهت ترقی صنعت را او به مرحله اجرا درآورد؛ اما نگاه این دو وزیر و عملکردشان در این عرصه بسیار متفاوت بود. سپهسالار برخلاف امیرکبیر به واگذاری امتیاز کارخانه‌ها به اروپاییان راغب بود تا آنان به‌سرعت بتوانند چرخ‌های اقتصادی کشور را بچرخانند و ایران از این رکود خارج شود. از جمله اقدامات او برای انتقال تکنولوژی، استفاده از چرخ بخار است که موجب مکانیزه کردن کارخانه‌ها و استفاده بهینه از منابع بود. سپهسالار آسیابی احداث کرد که با نیروی بخار کار می‌کرد و روزانه 150 خروار گندم را به آرد تبدیل می‌کرد. اعتمادالسلطنه در تمجید از تکنولوژی چرخ بخار می‌نویسد: «دری از چدن برای دروازه خیابان باب همایون ریخته، که کمال امتیاز و تعریف را دارد. این اولین نتیجه چرخ بخار است که در کارخانه دارالخلافه دایر گردیده است.» او همچنین کارگاهی برای ساخت چراغ الکتریسیته و چراغ گاز ایجاد کرد و برای ترقی بیشتر بهره‌برداری از معادن را در سال 1291 ق. با به خدمت گرفتن یک معدن‌شناس اهل اتریش آغاز کرد و مردم را به سرمایه‌گذاری در این بخش تشویق کرد. هدف وی از این اقدام جذب و به‌کارگیری سرمایه مردم در جهت پیشرفت صنعتی کشور بود. در دوره سپهسالار نیز فعالیت کارخانه‌های شکرسازی و تصفیه شکر به‌صورت پراکنده ادامه داشت. در این زمان تجار علاوه بر تامین بخشی از شکری که مردم لازم داشتند به صادرات آن نیز اقدام می‌کردند. امیرکبیر و سپهسالار هر دو به دنبال صنعتی کردن ایران دست به اقدامات موثری زدند؛ اما امیرکبیر به هیچ روی اجازه سرمایه‌گذاری کشورهای خارجی را در صنایع مادر نمی‌داد؛ اما در مقابل میرزا حسین سپهسالار بر احداث کارخانه‌های اروپایی و امتیاز دادن به دول خارجی برای سرمایه‌گذاری در کشور تاکید می‌کرد و صنایع بومی بدون حمایت حکومت در این دوره دچار صدمات فراوان شدند.

سپهسالار نیز برای آموزش نظامی، مدرسه نظامی یا آتاماژوری را در پایتخت ایجاد و برای اداره آن یکی از دانش‌آموخته‌های ایرانی مدرسه نظامی پاریس را انتخاب کرد و برای معاونت وی یک نظامی فرانسوی را برگزید. هدف اصلی سپهسالار از تاسیس مدرسه نظامی، آموزش و تربیت نظامیان تحصیل‌کرده در رشته‌های مختلف و متعدد نظامی مانند پیاده‌نظام، سواره‌نظام، مهندسی و همچنین رشته‌هایی مانند فیزیک، ریاضی و زبان فرانسوی بود. او همچنین فرمان راه‌اندازی یک مرکز آموزشی خیریه را که به مکتب مجانی معروف شد صادر کرد که بعدها آن را مدرسه مشیری خواندند. برپایی دروس عمومی و کلاس‌های آموزش زبان‌های خارجی از کارهای سودمند مدرسه بود. این مدرسه را می‌توان اولین نهاد آموزش زبان‌های خارجی در ایران دانست.

علاوه بر این سپهسالار مبادرت به ساخت ابنیه بسیار کرد که از عمده‌ترین کارهای وی بنای مدرسه سپهسالار در تهران است که از مهم‌ترین و عظیم‌ترین ساختمان‌های آن روز تهران بود. با وجود استفاده از اساتید بنام، این مدرسه چنان که باید نتوانست بنیان‌های آموزشی را متحول کند.

مشیرالدوله در طول صدارت خویش به اصلاحاتی چون اصلاح دیوان‌سالاری، ایجاد قشون جدید نظامی، تشکیل هیات وزرا، تشکیل دربار اعظم و وظایف آن، ایجاد مدارس، احداث برخی کارخانه‌ها و... دست زد. علاوه بر موارد یادشده در جهت رونق اقتصادی، امتیازاتی مانند کشتیرانی در رود کارون، بانک شاهی، راه شوسه اهواز به تهران، واگذاری شیلات، امتیاز رژی و... را به دولت‌های بیگانه واگذار کرد. اما در ادامه مسیر با مخالفت درباریان، عناصر دیوان‌سالار سنتی و برخی از علمای دینی مواجه شد، بی‌آنکه گروه پشتیبان قابل‌توجهی ایجاد کرده باشد. مهم‌ترین دلیل این مخالفت واگذاری احداث راه‌آهن و تمام منابع زیرزمینی ایران به یک انگلیسی به نام رویتر به نام «قرارداد رژی» بود که موجب واکنش شدید روحانیون در مقابل او شد و این مخالفت‌ها چنان بالا گرفت که سپهسالار برکنار شد.

راه نجات

وقوع انقلاب مشروطه، نقطه عطفی در تاریخ ایران بود و ستون‌های کهن سلطنت را به لرزه درآورد و طرحی نو درانداخت و ایرانیان برای نخستین‌بار شیوه حکومت جدیدی را تجربه کردند. در دوران مشروطه برای نخستین‌بار، شاه از مقام ظل‌اللهی به زیر کشیده شده و به حاکمی زمینی تبدیل شد.

یکی از چهره‌های تاثیرگذار صنعت و توسعه در این دوران، مرتضی قلی‌خان صنیع‌الدوله است که در اروپا مهندسی معدن خوانده بود. او در جریان جنبش مشروطیت به مشروطه پیوست و اولین رئیس مجلس شورای ملی شد. وی که شوق وافری به راه‌اندازی صنعت داشت، اواخر دوره ناصری، یک کارخانه بافندگی و ریسمان‌بافی تاسیس کرد و ناصرالدین شاه به همین مناسبت لقب «صنیع‌الدوله» به او داد. پس از آن نیز کوره آهن‌تراشی راه‌اندازی کرد. در دوره مظفری طی فرمانی امتیاز ریسمان‌ریسی، امور صنعتی و احداث کارخانه‌ها را دریافت کرد و مدتی نیز سمت وزارت خزانه و پس از آن سرپرستی اداره پست را بر عهده داشت که به سعایت اطرافیان برکنار و عازم اروپا شد.

پس از رفع اتهامات، از طرف مظفرالدین شاه، مامور خرید کشتی جنگی شد و در سفر به انگلستان، کشتی جنگی جدید و مجهز به توپ‌های سنگین را خریداری کرد و به ایران آورد که به کشتی مظفری معروف شد. نتیجه بازدید و جست‌وجوهای علمی صنیع‌الدوله در اطراف تهران کشف معدن سرب در پس قلعه بود که به راه‌اندازی کوره و کارگاه در تپه‌های داوودیه برای ذوب سنگ‌های معدن منجر شد. از دیگر اقدامات صنیع‌الدوله می‌توان به احداث کارخانه نساجی، آهنگری و ماهوت‌بافی اشاره کرد، اما مهم‌ترین اقدام او که بی‌نتیجه هم ماند، اندیشه ایجاد راه‌آهن سراسری بود که در رساله‌ای به نام «راه نجات» آن را منعکس کرده است. او در این رساله در واقع طرحی نظری برای پیشرفت‌های اقتصادی‌ـ‌صنعتی ایران نوشت و ساخت راه‌های مبادلاتی را از جمله مسئولیت‌های دولت و عاملی در ازدیاد صنعت می‌داند. او در این رساله می‌نویسد:

«تجربه سایر ممالک ثابت کرده است به‌واسطه ساخته شدن راه‌آهن اسباب‌های حمل‌ونقلی، که پیش از این در آن خاک رایج بوده، از کار باز نمی‌مانند، بلکه حاجت به وجود آنها بیشتر می‌شود؛ زیرا که راه‌آهن از شاهراه می‌رود و قرایی که چند فرسخ از راه به کنار واقع‌اند، امتعه خود را باید به سر راه بیاورند» (صنیع‌الدوله، راه نجات، ص 20). وی در اندیشه تاسیس راه‌آهن، با بانک آلمان برای دادن امتیاز وارد مذاکره شد، اما زمانی که برای تقدیم اولین بودجه عازم مجلس بود، در مقابل مجلس ترور شد، چرا که این بودجه که در راستای تولید بود، دست دلالان و واردکننده‌های خارجی را می‌بست و منافع کشورهای خارجی روس و انگلیس با توجه به انقلاب مشروطه و بودجه کنونی به خطر می‌افتاد.

تجربه مشروطه، که با شعار عدالت و آزادی آغاز شده بود، به هرج‌ومرج و آشوب داخلی کشیده شد و 14 سال پس از آن، با کودتای سوم اسفند 1299 ناتمام ماند. 

منابع:

1- آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، خوارزمی، 1397.

2- آدمیت، فریدون، اندیشه ترقی، خوارزمی، 1399.

3- ایلچی، ابوالحسن خان، حیرت‌نامه، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1364.

4- رضاقلی میرزا، سفرنامه رضاقلی میرزا، انتشارات اساطیر، 1373.

5- صنیع‌الدوله، راه نجات، نشر تاریخ ایران، 1363.

6- طباطبایی، سیدجواد، مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، انتشارات ستوده، 1386.

7- میرزاصالح شیرازی، گزارش سفر میرزاصالح شیرازی، موسسه انتشاراتی ماه نو، 1362.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها