شناسه خبر : 48937 لینک کوتاه

ازکارافتاده

چرا اقتصاد آلمان با مشکلات ساختاری روبه‌رو شد؟

 

ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

94در دهه 1970 آلمان پیشروترین تولیدکننده نیروگاه‌های هسته‌ای در جهان بود و انرژی هسته‌ای را برای نیازهای انرژی آینده خود انتخاب کرد. خطوط لوله نیز به‌ویژه پس از اولین بحران نفتی در سال 1973 نقش مهمی در سیاست انرژی آلمان ایفا کردند. این خطوط لوله بودند که بعدها آلمان را به نفت نروژ و گاز روسیه وصل کردند. کارخانه‌های ساخت لوله و رآکتور، بزرگ‌ترین صنایع آلمان در این دوران بودند که متخصصان زیادی را در همه زمینه‌های کاری به خود جذب می‌کردند. جریان دیگری از معجزه اقتصادی آلمان هم در همین دوره زمانی وجود داشت و برجسته بود: کارآفرینی خودساخته. این دوره از کارآفرینی در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 آغاز شده بود و تقریباً تا زمان اتحاد آلمان ادامه داشت. از میان همه کارآفرینان در آلمان، مولهایم خانه موفق‌ترین -و مخفی‌ترین- کارآفرینان کشور بود. کارل آلبرشت بزرگ‌ترین برادر از بین دو برادر بود که در سال 1946 خواربارفروشی مادرشان در شهر همسایه اسن را مالک شدند. این دو برادر مفهوم خرده‌فروشی جدیدی را اختراع کردند- فروشگاه تخفیفان، با محدوده کالای محدود (به‌خصوص از نظر برند) و قیمت بسیار پایین. آنها آن را آلدی نامیدند. تا سال 1995 آلدی به صد فروشگاه در ایالت نوردراین-وستفالن گسترش یافته بود. در سال 1961، دو برادر راه خود را ادامه دادند و شعبه‌های خود را در سایر استان‌های آلمان افتتاح کردند. برادران آلدی و شرکت‌های مهندسی پیشرفته و کارخانه‌های تولید لوله و رآکتور با وجود تفاوت‌های بسیاری که با هم داشتند، دو ستون معجزه اقتصادی آلمان را تشکیل دادند: صنعتی شرکتی و کارآفرینی. آلدی هنوز وجود دارد، اما کارآفرینی که قبلاً آن را نمایندگی می‌کرد، از بین رفته است. تغییر ثروت در شهرهای کوچک و بزرگ کوچک‌ترین اتفاقی بود که در این دوران در کل کشور رخ داد. آلمان نیروگاه صنعتی اروپا و بزرگ‌ترین صادرکننده جهان در یک مقطع زمانی بود. اما تخصصی بودن محصولات آن آسیب‌پذیری‌ها و وابستگی‌هایی را ایجاد کرد. برای گاز به روسیه و برای صادرات به چین وابسته شد. قبل از برگزیت، بریتانیا بزرگ‌ترین منبع مازاد حساب جاری آلمان بود که شکاف میان صادرات و واردات و جریان سرمایه‌گذاری را اندازه‌گیری می‌کند. سپس داستان به جدایی از روسیه رسید. روابط با چین، بزرگ‌ترین شریک تجاری تا چند سال پیش نیز، دیگر آن چیزی نیست که در دوران اوج جهانی شدن بود. اما شاید بزرگ‌ترین شوک که آلمان با آن مواجه شد، ناشی از تکنولوژی باشد. آلمان قهرمان جهان دوران آنالوگ بود. اما فناوری‌های دیجیتال به‌تدریج وارد زندگی ما شده‌اند. آلمانی‌ها موتور اتومبیل سوختی، میکروسکوپ الکترونی و مشعل بونسن را اختراع کردند. اما آنها هیچ نقشی در اختراع یا حتی تکامل کامپیوتر، گوشی هوشمند یا ماشین الکتریکی نداشتند. در طول سال‌ها، این به یک مشکل بزرگ تبدیل شده است. «ازکارافتاده: پایان معجزه آلمان» نوشته ولفگانگ مونشاو داستان ظهور و افول یک غول صنعتی بسیار موفق است. کتاب مطلقاً درباره سیاست نیست، گرچه مونشاو شخصاً سیاسی‌نویس نیز هست. نویسنده تاکید می‌کند، نسخه‌ای برای کارهایی که لازم است برای معکوس کردن رکود صنعتی آلمان انجام شود، ارائه نمی‌کند. در واقع وی بر این باور است که این کار نیاز به یک کتاب بسیار متفاوت و بسیار مفصل‌تر دارد. «ازکارافتاده» قرار است داستان چگونگی و چرایی وقوع افول آلمان باشد. ولفگانگ مونشاو بیش از 30 سال است که یکی از دقیق‌ترین و نافذترین مفسران اتحادیه اروپا بوده و در فایننشال‌تایمز، نیو استیتسمن و جاهای دیگر می‌نویسد. او تصمیم‌گیری در اتحادیه اروپا را درک می‌کند و از توهماتی که بسیاری از مفسران در هر دو طرف شکاف برگزیت در مورد اتحادیه اروپا دارند، آزاد است.

او هرگز از ارائه عقیده‌ای که گاهی با عبارات بسیار تند بیان می‌کند، نمی‌ترسد، از تغییر نظر هم ابایی ندارد. همان‌طور که از ایجاد یورو حمایت کرد، اما بعداً به این نتیجه رسید که معرفی آن و گسترش اتحادیه اروپا، اشتباه بوده است، و پیش‌بینی کرد که در نتیجه آنها، «اتحادیه اروپا به‌سادگی از بین می‌رود و به یک روح تبدیل می‌شود». هسته استدلال او در این کتاب این است که الگوی اقتصادی آلمان به پایان خود رسیده است. چطور؟ علت‌های بسیاری در کتاب برای این موضوع عنوان می‌شود. برای دهه‌ها آلمان، بر پایه مهندسی برتر، صادرات تولیدکنندگان، به‌ویژه ماشین‌ها و ابزارآلات، ساخته شده است. اکنون که رقبای آسیایی آلمان بهره‌وری خود را افزایش داده‌اند، موفقیت این مدل به‌طور فزاینده‌ای به دسترسی به انرژی ارزان بستگی دارد. آلمانی‌ها دو موقعیت و امکان بزرگ برای حفظ این الگو داشتند. اولین مورد شامل برقراری یک رابطه گرم و دوستانه با روسیه بود؛ رویکردی که گرهارد شرودر، صدراعظم سابق حزب سوسیال‌دموکرات، پیشگام آن بود. شرودر به این معروف بود که روابطش با پوتین بسیار نزدیک بود (و در واقع هنوز هم هست) و این روند را آنگلا مرکل حفظ کرد. او هیچ کاری برای کاهش اتکای آلمان به گاز روسیه انجام نداد و علاوه بر این با بستن شتاب‌زده رآکتورهای هسته‌ای کشور پس از فاجعه فوکوشیما، حتی این اتکا را افزایش داد. موقعیت دوم چین و اشتهای به‌ظاهر سیری‌ناپذیر آن برای آئودی و فولکس‌واگن بود. روابط حسنه با روسیه اکنون به‌طور کامل از بین رفته است. خطوط لوله نورد استریم بسته شده است و بعید است به این زودی‌ها بازگشایی شوند. جنگ فرسایشی در اوکراین باعث می‌شود سیاست نگاه به شرق آلمان ساده‌لوحانه به نظر برسد. با این حال، خصومت حزب سبز با انرژی هسته‌ای تنها راه ممکن برای خروج از آغوش روسیه را هم قطع کرده است. نه‌تنها باد کافی برای بهره‌برداری از این نوع از انرژی در آلمان وجود ندارد که خط ساحلی آن هم نسبتاً کوتاه است. مزیت چین نیز از بین رفته است. چین در حال حاضر در زمینه صادرات خودرو وزنه‌ای بزرگ‌تر از آلمان است. قبل از اینکه آلمانی‌ها از آنچه در حال رخ دادن بود آگاه شوند و نسبت به آن واکنش نشان دهند، موج وسایل نقلیه چینی بازار را فراگرفت. فولکس‌واگن‌های فسیلی اکنون برای سهم بازار با مشکل دست به‌گریبان هستند. علاوه بر این، آلمان در فناوری‌های جدید عقب افتاده است. شبکه‌های دیجیتال آن قدیمی هستند. خطوط تولیدات صنعتی معروف آن، با کارآموزان مهندسی برای تجهیز طراحان وب سازگار نیست. زیرساخت‌های معمولی آن قدیمی و در حال فروپاشی است. هرکسی که اخیراً در شبکه ریلی آلمان سفر کرده باشد، مشکلاتی را که در کتاب توضیح داده می‌شود، درک خواهد کرد. بیشتر شبکه اتوبان این کشور دو‌بانده است. تا اینجا داستان خیلی آشنا و حتی تکراری است. اما مونشاو با توضیحات قانع‌کننده‌ای از روابط نزدیک و شخصی بین سیاستمداران آلمانی و خانواده‌های کلیدی آلمانی، که برخی از آنها شامل افراد به‌شدت مسئله‌دار و ناخوشایند با گذشته‌های مشکوک هستند، بحثی را که می‌تواند کسل‌کننده باشد، به‌شدت جذاب روایت می‌کند.

95

اما با وجود همه اینها مونشاو تاکید می‌کند که مدل اقتصاد بازار اجتماعی آلمان طرفداران زیادی در خارج از کشور به‌خصوص در بریتانیا دارد. همان‌طور که وی می‌نویسد، یکی از روزنامه‌نگاران مطرح بریتانیایی در مقام دوست، هشدار داد که این کتاب را ننویسد. او گفت که درس مهم زندگی حرفه‌ای او این بوده است که هرگز علیه اقتصاد آلمان شرط‌بندی نکند. در عین حال آلمان به سهم خود مخالفان خود را داشته است، که اغلب وسواس آلمانی نسبت به صنعت و شکست این کشور در پذیرش اینکه اقتصادهای مدرن غربی مبتنی بر خدمات است، نه تولید، را مسخره می‌کنند. منشاو تصدیق می‌کند که آلمانی‌ها دیدگاه بسیار محدودی نسبت به خدمات دارند که اغلب به عنوان ابزاری کمکی برای صنعت در نظر گرفته می‌شوند. اما وی همچنین احساس می‌کند که احساسات ضدصنعت در برخی از بخش‌های غرب بیش‌ازحد پیش رفته است. صنعت اثرات شبکه‌ای قدرتمندی ایجاد می‌کند که اغلب در کشورهایی مانند بریتانیا و ایالات‌متحده دست‌کم گرفته می‌شود.

با وجود وضعیت فعلی مونشاو تایید می‌کند که آلمان سابقه بازگشت به اوج در زمانی را دارد که انتظارش را ندارید. دوره‌های قدرت دهه 1950 و اوایل دهه 1960، سپس از اواسط دهه 1980 تا اواسط دهه 1990 و دوباره در نیمه اول دهه گذشته مثال‌هایی از این موضوع هستند. آیا می‌توان گفت ضعف فعلی که از حدود سال 2017 آغاز شد، می‌تواند تنها یک میان‌برنامه دیگر باشد؟ آیا اگر بخواهیم پیش از موعد افول آلمان را اعلام کنیم، اشتباه بسیاری از مخالفان مدل آلمانی را تکرار نخواهیم کرد؟

مونشاو اعتقاد دارد، این‌طور نیست و وضعیت اقتصادی کنونی آلمان از یک جنبه مهم با دوره‌های قبلی متفاوت است. اگر شرکت‌ها غیررقابتی شوند، دولت می‌تواند با کاهش مالیات‌ها یا اصلاحات دیگر آنها را به بازار رقابت برگرداند یا حتی نرخ ارز را دستکاری کند. اما اگر در ساخت بخاری گازی یا موتورهای دیزلی متخصص هستید، مشکل امروز شما هزینه نیست، بلکه خود محصول است. اگر مردم مجبور به نصب پمپ‌های حرارتی به‌جای بخاری‌های گازی یا مجبور به خرید خودروهای برقی پس از قطع تولید خودروهای سوختی در اتحادیه اروپا در سال 2035 شوند، شما مشکلی متفاوت از رقابت در بازار دارید. در حالی که خودروسازان آلمانی هنوز در طیف محصولات کلاسیک خود رقابتی هستند و تولیدات آنها قیمت تمام‌شده مناسبی برای رقابت در بازارهای جهانی دارد، آنها نمی‌توانند با چینی‌ها در خودروهای الکتریکی رقابت کنند. اینجا دیگر بحث در مورد نحوه انجام کار نیست. اصل کاری که انجام می‌دهید زیر سوال است.

تفاوت مهم دیگر دوره فعلی با دوران‌های قبل ورود رقبای جدید است. اتکای آلمان به صادرات تولیدی قبلاً بسیار خوب کار می‌کرد، زیرا هیچ‌کس دیگری این کار را انجام نمی‌داد. در بیشتر دوره جهانی شدن به‌ویژه از سال 1990 تا حدود 2020، آلمان یک تولیدکننده صنعتی بدون رقیب بود. ایالات‌متحده، بریتانیا و فرانسه میدان را خالی کرده بودند. چین هنوز اصلاً وارد بازار نشده بود. از زمان همه‌گیری، بقیه جهان مهندسی را دوباره کشف کرده‌اند و شروع به شلوغ کردن بازاری کرده‌اند که قبلاً فقط آلمان در آن حضور داشت. رئیس‌جمهور جو بایدن قانون کاهش تورم را معرفی کرد که به شرکت‌هایی که به ایالات‌متحده نقل مکان کردند، یارانه فوری در بخش‌هایی مانند فناوری سبز ارائه می‌کرد. چین نیز الگوی رشد خود را از یارانه دادن به سرمایه‌گذاری زیرساختی به سوبسید دادن به صادرات تولیدی تغییر داد.

در واقع تفاوت اساسی دوران افول فعلی با دوره‌های قبلی این است که جهان تغییر کرد، اما آلمان تغییر نکرد، و «ازکارافتاده» داستانی است از اینکه آلمان چگونه سرمایه‌داری صنعتی را مدیریت کرد و فناوری و ژئوپولیتیک را نادرست ارزیابی کرد. همچنین داستانی از روایت‌های ملی است؛ داستان‌هایی که مدام به یکدیگر می‌گوییم و در نهایت شروع به باور آن می‌کنیم و همین باعث می‌شود حتی دیرتر شروع تراژدی را متوجه شویم. مشکل بزرگ دیگر آلمان به گفته نویسنده، نیروی کار متخصص است. آلمان در این زمینه به‌زعم وی مانند بسیاری دیگر از بخش‌های اقتصادی رفتار مناسبی از خود نشان نداده است، تا جایی که می‌توان گفت در این کشور با نیروی کار متخصص مانند مهاجر غیرقانونی رفتار می‌شود. در یک نظرسنجی جهانی در مورد زندگی مهاجران، آلمان برای دو سال متوالی در میان 52 کشور در رتبه آخر قرار گرفت. آلمان در زمینه‌هایی مانند مسکن، زیرساخت‌های دیجیتال، زبان و مدیریت امتیاز بدی کسب کرد. در میان مهاجران مورد بررسی، 30 درصد در آلمان احساس نمی‌کنند که در خانه خود هستند و هیچ شبکه اجتماعی نداشتند، 50 درصد از دشواری دوست‌یابی در آلمان شکایت داشتند و 33 درصد موافق بودند که آلمانی‌ها با خارجی‌ها غیردوستانه رفتار می‌کنند. بسیاری از کارگران ماهر با وجود این موانع در آلمان موفق می‌شوند. اما مشکل اینجاست که آلمان به خیلی بیشتر از آنچه در حال حاضر دارد نیاز دارد تا بتواند در بازارهای جهانی همچنان حرفی برای گفتن داشته باشد.

با در نظر گرفتن همه این عوامل، آلمان در یک مقطع حساس قرار دارد. اقتصاد آن زیر فشار است. به نظر می‌رسد سیاست آن قادر به ترسیم آینده جدید واقع‌بینانه نیست. سرخوردگی اجتماعی، به‌ویژه احساسات ضدمهاجرت و طرفدار کرملین، به ظهور حزب راست افراطی (آلترناتیو برای آلمان) دامن می‌زند. آلمان برای افزایش هزینه‌های دفاعی خود زیر فشار است. بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید منبع دیگری برای فشارهای متعدد از طریق تعرفه‌های تجاری و سیاست سخت او در قبال ناتو خواهد بود. و با توجه به اهمیت مرکزی آلمان برای اروپا و اتحادیه اروپا، نابسامانی آلمان پروژه اروپایی را تضعیف می‌کند و همه این موضوعات موجب خواهند شد این دوران همان‌طور که  نویسنده می‌گوید، آغاز پایان معجزه آلمان باشد. «ازکارافتاده» در هر صورت یک کتاب عالی است که خواندن آن به‌شدت توصیه می‌شود. اما در عین حال پیشنهاد می‌شود آن را زودتر بخوانید. این کتاب بسیار وابسته به زمان خواهد بود؛ اگر خیلی صبر کنید، ممکن است به‌جای کتابی درباره رویدادهای جاری، کتابی درباره کالبدشکافی یک جنازه در دست داشته باشید. 

دراین پرونده بخوانید ...