آواز مرگ
چگونه توجه، به در معرض خطرترین منبع جهان تبدیل شد؟
این خبر بزرگ جدید نیست که ما در عصر حواسپرتی زندگی میکنیم. کشورها در تلاشاند تلفنهای همراه را در مدارس محدود کنند، رسانههای اجتماعی خطری برای سلامتی کودکان و حتی بزرگسالان محسوب شده تا حدی که برخی تلاش میکنند در معرض شیوههای مختلف «سمزدایی دیجیتال» قرار بگیرند. حواسپرتی که اینترنت و گوشیهای تلفن همراه و شبکههای اجتماعی عامل اصلی آن شناخته میشوند، بسیاری مشکلات را ایجاد کرده است: چرا دیگر نمیتوانم یک کتاب طولانی بخوانم؟ یا چرا نمیتوانم به میزان قبل کتاب بخوانم؟ چرا توان تمرکز بر یک فعالیت غیر مرتبط با اینترنت را حتی برای مدتی کوتاه هم ندارم؟
کریس هِیز (Chris Hayes)، مجری اماسانبیسی، با «آوای سیرنها:1 چگونه توجه، به در معرض خطرترین منبع جهان تبدیل شد» به چیزهایی میپردازد که افراد در اینترنت به طور عام و شبکههای اجتماعی به صورت خاص تجربه میکنند و تا حدی از آن عصبانی هستند. هیز مینویسد: «توجه جوهر زندگی است. هر لحظه که ما بیدار هستیم، به چیزی توجه میکنیم، چه از طریق انتخاب مثبت خود، چه به این دلیل که چیزی یا کسی ما را وادار به توجه به آن کرده است. در نهایت این لحظههای توجه مجموع فعالیت ما را در زندگی تشکیل میدهند.» هیز ادعا میکند که همه چیز تغییر کرده است، «سلطه ما بر ذهن خودمان دچار نشتی شده است». وی در طول کتاب تلاش میکند نشان دهد چگونه فناوریهای بزرگ با جلب توجه ما، سودهای هنگفتی به دست آورده که سیاست، اقتصاد و جهان را متحول کرده است. هیز نحوه برخورد انسان با تلفنهای همراه و شبکههای اجتماعی را با دستگاههای بازی مقایسه میکند.
دستگاههای اسلات توجه ما را با در اختیار گرفتن آن فقط برای مدت کوتاهی، در حالی که منتظر توقف چرخش هستیم و سپس تکرار همان فرآیند کوتاه اما شدید، بارها و بارها جلب میکنند. الگو ساده است: هر بازی فقط چند ثانیه طول میکشد. نورهای روشن و محرکهای جدید توجه ما را به خود جلب میکند. یک لحظه تعلیق، به دنبال آن تکرار دوباره و صدباره این فرآیند رخ میدهد. هِیز اشاره میکند که این برد و باخت نیست که بازیکنان را پای دستگاه بازی نگه میدارد. او مینویسد: «این خلسه، توجه منحصربهفردی است که گیم پلی ماشین القا میکند.» کازینو از توجه بازیکنان برای کسب درآمد از زمان خلسه آنها استفاده میکند. اینکه بیشتر قماربازها انگیزه یکسانی دارند، نمونهای از تبدیل توجه به کالایی قابل تعویض است. در این سناریو، صاحب دستگاه بازی همیشه برنده است.
ارتباطی که هیز بین دستگاههای اسلات و دستگاههای تلفن همراه برقرار میکند و میتوان آن را روی پلتفرمهای مختلف پیمایش کرد، اکنون آشکار به نظر میرسد. دستگاههای تلفن همراه توجه ما را به خود جلب کرده و آن را کالایی میکنند. تلفنهای همراه از جلب توجه ما برای فرصت تبلیغ استفاده میکنند، در نتیجه از زمان و توجه ما به روشی که دستگاههای اسلات انجام میدهند درآمد کسب میکنند. نتیجه این موضوع این است که ما اغلب احساس میکنیم کنترل ذهن خود را در دست نداریم.
نتیجه چیزی است که همه ما آن را احساس میکنیم: حواسپرتی، از دست دادن تمرکز، تمرکز اعتیادآور روی چیزهای اشتباه برای مدت طولانی. ما در خیابان مرتب به زامبیهای تلفن برخورد میکنیم، و گاهی اوقات خود ما یکی از آنها هستیم. پشت میز رستوران، هنگام فیلم دیدن یا یک سفر درونشهری با خانواده، همه به تلفنهای همراهمان خیره شدهایم. چیزی کاملاً تغییر کرده است: در بیشتر تاریخ بشر، مرز میان عمومی و خصوصی، حداقل در تئوری روشن بوده است. اکنون، همانطور که کریس هیز مینویسد، «با کمک چند شرکت فناوری، ما اساساً این مرز را در حدود یک دهه است که از بین بردهایم». هیز استدلال میکند که ما در میانه یک گذار دورهای هستیم: توجه، به منبعی کالایی تبدیل شده است که از ما استخراج میشود و ما به طور فزایندهای با آن بیگانه شدهایم.
توهم مسحورکننده
دامنه کتاب گسترده است. هیز از روایت اودیسه و آژیرهای ادیسه در سرتاسر داستان خود استفاده میکند. در واقع کتاب با این داستان شروع میشود. در جلد دوازدهم اودیسه به جزیره کرک بازمیگردد تا خدمه خود الپنور را دفن کند. کرک به اودیسه سه اخطار در مورد سفر بازگشتش به خانه میدهد. مهمترین نصیحت کرک به اودیسه اما در ظاهر بسیار ساده است: «توجه کن».
سپس توضیح میدهد که اودیسه و افرادش در راه بازگشت، ابتدا آوازهایی را خواهند شنید که همه کسانی را که به آنها نزدیک میشوند مسحور میکنند. اگر شخص بیاحتیاطی خیلی نزدیک شود و آواز را بشنود، زن و فرزندانش دیگر هرگز او را در خانه نخواهند دید، زیرا در زمینی توهمی اما سرسبز مینشیند و به ندای خوشایند خواندن سیرنها گوش خواهد داد تا بمیرد. این اتفاق در حالی رخ خواهد داد که اطراف شخص را انبوهی از استخوانهای مردهها پوشانده است که گوشت آن هنوز در حال پوسیدن است.
اما نقشهای برای مقابله وجود دارد: در گوش خدمهتان موم فرو کنید تا صدای آواز را نشنوند و از آنها بخواهید که شما را به دکل کشتی ببندند تا زمانی که سالم از آن بخش مسیر عبور کنید. اودیسه نقشه سفر بازگشت را دنبال میکند. اما وقتی آهنگ سیرنها به گوش او میرسد، به افرادش اشاره میکند که او را شل کنند تا بتواند آن را دنبال کند. اما طبق دستور، خدمه حرف او را نادیده میگیرند تا زمانی که کشتی از صدارس آواز سیرنها خارج شود. به نظر هیز این اتفاقی است که برای همه مردم جهان در حال رخ دادن است، با این تفاوت که کسی به ما هشدار نداد گوشهایمان را با موم ببندیم یا از دیگران بخواهیم کاری مشابه برای ما انجام دهند.
این روند را به هر کجا که نگاه کنید میبینید: اینترنت روزبهروز مشکلات بیشتری ایجاد میکند. تجربه آن، احساس آن، مفید بودن، همه اینها در حال بدتر شدن هستند. تاثیرات اجتماعی عصر اینترنت به خوبی مستند شده است، تقریباً تمام دادههایی که ما در اختیار داریم به یک جهت اشاره میکنند. افزایش شدید افسردگی و خودکشی نهتنها در میان نوجوانان، بلکه در میان کودکان نیز مشاهده شده است. از زمان پذیرش انبوه گوشیهای هوشمند در تمام سنین در ایالاتمتحده، شادی گزارششده رو به افول بوده است، اما این امر به ویژه در میان نوجوانان شدید است. مردم زمان کمتر و کمتری را صرف تعامل فیزیکی و زمان بیشتری را صرف تعامل از طریق دستگاههای خود میکنند و در کنار آن، شاهد بودهایم که افراد دوستان کمتر و کمتری دارند. به نظر میرسد وجود تلفنها نیز اثرات مخربی بر دانشآموزان در سراسر جهان دارد. در سطح جهانی، نمرات آزمون استاندارد از حدود سال 2012، در جوامع مختلف و رویکردهای آموزشی، به طور قابل توجهی کاهش یافته است. مقصر، بر اساس برنامه ارزیابی دانشجویان بینالمللی، که دادهها را جمعآوری میکند، کاملاً روشن است. همانطور که آتلانتیک این یافتهها را توصیف میکند، «در مجموع، دانشآموزانی که زمان بیشتری را با خیره شدن به تلفن خود میگذرانند، در مدرسه عملکرد بدتری دارند، حواس سایر دانشآموزان اطراف خود را پرت میکنند و احساس بدتری نسبت به زندگی خود دارند».
خواه اینترنت تنها علت باشد یا نباشد، زندگی در عصر اینترنت با اضطراب بیشتر همراه است و تعداد افراد افسرده، منزوی و کمتر اجتماعی در این دوران بسیار بیشتر است. به عقیده هیز و بر اساس آمار، ما دوستان کمتری داریم و کمتر آنها را میبینیم. ما برای حفظ توجه و خواندن عمیق و یادگیری چیزهای جدید تلاش میکنیم. حوزه سیاسی به طور فزایندهای ازهمگسیخته و قطبی میشود، فضای اطلاعاتی بیشتر و بیشتر آلوده میشود. هیز در نهایت به پرسش اصلی میرسد: «این راهی نیست که بتواند ادامهدار باشد، درست است؟» و خودش جواب این سوال را میدهد که نه، جهان نمیتواند همچنان و برای مدت طولانی به این مسیر ادامه بدهد. به عقیده وی چند راه پیشرو وجود دارد، مسیرهایی که به روی ما باز است و متقابلاً منحصربهفرد نیستند، برای اینکه چگونه کنترل جمعی خود را بر ذهن خود بازگردانیم.
اگر توجه جوهر زندگی است، پس این پرسش که ما به چه چیزی توجه میکنیم، در واقع پاسخ به این سوال است که زندگی ما چگونه خواهد بود. و در اینجا به یک پرسش اساسی میرسیم که پاسخ دادن به آن بسیار دشوارتر از آن چیزی است که تصور میکنیم. به چه چیزی میخواهیم توجه کنیم؟ اگر همه فناوریها و شرکتهایی را که برای جلب توجه ما رقابت میکنند، نداشتیم، اگر توجه ما کالایی و استخراج نمیشد، بهطور مثبت به چه چیزی توجه میکردیم؟ اما شاید «خود»های متعددی وجود داشته باشند که چیزهای متفاوتی میخواهند- خودی که میخواهد بخواند و خودی که میخواهد پیمایش کند. تنش در اینجا وجود دارد. به باور هیز، افراد وقتی مخاطب این سوال قرار میگیرند که واقعاً چه چیز میخواهند و دوست دارند توجهشان را به چه چیزی معطوف کنند، لزوماً صادقانه جواب نمیدهند. در واقع اغلب افراد جوابهای کلیشهای مطابق عرف و پسند جامعه یا حداقل بخشی از جامعه که میخواهند در آن مقبول باشند، به این سوال میدهند. پس دوباره به جایی برمیگردیم که این کتاب شروع شد، بین جنبههای مختلف خود که به سختی میتوان آنها را آشتی داد. ما آنچه سوپرایگویمان میخواهد (به تعطیلات رفتن و خواندن رمان) و آنچه خود واقعیمان انجام میدهد (در اینستاگرام اسکرول میکند) را داریم. همانطور که اغلب اتفاق میافتد، ترجیحات آشکار ما با ترجیحات اعلامشده ما متفاوت است. و چه کسی باید بگوید که آرزوی واقعی ما چیست؟
جلب توجه همه چیز است!
به نظر هیز ما مجبور نیستیم شکل کنونی سرمایهداری موردتوجه را برای همیشه یا حتی برای مدت طولانیتری داشته باشیم. ما میتوانیم اشکال جایگزینی از بازارها برای توجه، موسسههای جایگزین و کسبوکارهایی داشته باشیم که الگوهایی متفاوت از الگوهایی که اکنون غالب هستند ایجاد میکنند. ما همچنین میتوانیم فضاهای غیرتجاری ایجاد کنیم که بتوانیم به یکدیگر، سرگرمیها و علایق و اجتماعات خود توجه کنیم، بدون اینکه این توجه جلب، خرید و فروش شود. هنوز یک مسیر بیشتر به جلو وجود دارد که رادیکالتر از رویکردهای دیگر است، که اساساً متکی به افرادی است که داوطلبانه جایگزینهای جدید ایجاد میکنند. ما میتوانیم توجه را تنظیم کنیم.
کریس هیز نویسنده معمولی نیست. از آنجا که او 10 سال را در تلویزیون کابلی گذرانده است، در مورد جلب توجه در قالب رتبهبندی برنامه خود در MSNBC صاحب نظر است. هیز در طول کتاب توضیح میدهد که در تلویزیون جلب توجه همهچیز است و شاید بسیار زودتر از ظهور اینترنت، در تلویزیون بود که توجه به یک کالا تبدیل شد. او در صفحات اولیه کتاب مینویسد: «هر لحظه بیداری از زندگی کاری من حول پاسخ به این پرسش میچرخد که چگونه توجه را جلب کنیم. و بازار بیرحمتر شده است. به طور فزایندهای در طول مدت زمانی که من روی آنتن بودم، رقابت من فقط مربوط به برنامههای خبری کابلی دیگر نبود، بلکه به معنای واقعی کلمه همه محتوای موجود در هر رسانهای بود: هر فیلمی که تاکنون ساخته شده، هر برنامه تلویزیونی که تاکنون ساخته شده، هر ویدئویی در تیکتاک یا اینستاگرام و هر برنامه و بازی ویدئویی موجود است.»
همانطور که هیز مینویسد، حالا رسانههای اجتماعی، وبسایتها و رسانههای خبری همگی برای تعداد محدودی از چشمها با هم رقابت میکنند. با توجه به بحث در مورد آینده تیکتاک و نقش ایلان ماسک و دیگر چهرههای فناوری در دولت ترامپ، کتاب هیز یک راهنمای به موقع است که فقط در مورد صنعت توجه رسانههای اجتماعی نیست. او همچنین تاثیری را که مبارزه برای جلب توجه روی خود مصرفکنندگان میگذارد و اینکه چگونه گفتمان عمومی از بحثهای چندساعته لینکلن و داگلاس به حملات شخصی به X منتقل شده است، توضیح میدهد. هیز خاطرنشان میکند که با توجه به نقشش در کار برای یک شبکه خبری کابلی که برای جلب توجه محدود نیز رقابت میکند، چقدر برای کاوش در این موضوع مناسب است.
«آوای سیرنها» یک رویکرد منحصربهفرد برای موضوعی است که در ذهن همه است، اما شما احساس نمیکنید که در حال خواندن حرفهای تکراری هستید که پیش از این بسیار شنیدهاید. کتاب بدون شک منبعی نو و جدید برای این بحث است و دیدگاههای جدیدی را به شما معرفی خواهد کرد، ضمن اینکه نثر جذاب هیز آن را خواندنیتر هم میکند. احتمالاً تنها بخش ضعیف زمانی است که هیز راهحلهای بالقوه را بررسی میکند. این راه حلها اغلب ناقص و جانیفتاده هستند. با این حال، این پیشنهادها حداقل امیدی را ایجاد میکند که اقتصادِ توجه موجود، سرنوشت ناگزیر ما نیست. «آوای سیرنها» کتاب بزرگی است که همه ما برای پس گرفتن کنترل زندگی، سیاست و آینده خود به آن نیاز داریم.
پینوشت:
1- سیرن یا نیمف دریایی اساطیر یونان، گاهی به صورت موجودی با بدن یک پرنده و سر یک زن، و در سایر موارد به شکل تنها یک زن تصویر شده است. آنها سه نیمف دریایی بودند که ملوانان را با آوازهای احساسبرانگیز خود طلسم کرده و به کام مرگ میکشاندند.