شناسه خبر : 48424 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ریشه‌های سیاسی سقوط

گفت‌وگو با مهران کامروا درباره ریشه‌های غیراقتصادی سقوط سوریه

ریشه‌های سیاسی سقوط

هدا احمدی: سقوط ناگهانی حکومت بشار اسد یکی از معماهای پیچیده این روزهاست. هرکس برای این سقوط دلیلی برمی‌شمرد اما هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید دلیل اصلی این سقوط چیست. مهران کامروا، استاد دانشگاه جرج تاون و تحلیلگر مسائل خاورمیانه هم دلایل زیادی برای اتفاقات اخیر مطرح می‌کند که مهم‌ترینشان، سقوط حکومت بشار اسد از شانه‌های مردم است. آقای کامروا در این گفت‌وگو تبعات اقتصادی و سیاسی سقوط بشار اسد را تحلیل و درس‌های آن را برای نظام حکمرانی ایران بازگو می‌کند.

♦♦♦

‌ بدون شک عوامل زیادی در سقوط حکومت بشار اسد نقش داشته است. برخی معتقدند مهم‌ترین دلیل این سقوط، تضاد دولت و ملت در این کشور بوده است. به این دلیل که گروه اقلیت بر اکثریت حکومت می‌کردند و ترجیح حکومت اسد این بود که حمایت از حامیان خود را در اولویت بگذارد. همین حامی‌پروری یکی از دلایل تشدید شکاف میان حکومت و مردم سوریه شد و در نهایت به سقوط انجامید. شما سقوط حکومت بشار اسد را چطور تحلیل می‌کنید؟

سقوط بشار اسد را می‌توان از دو بعد اقتصادی و سیاسی بررسی کرد. به‌طور مشخص در مورد این سقوط سه دلیل مهم غیراقتصادی می‌توان نام برد؛ دلیل اول، فقدان هرگونه مشروعیت برای نظام بشار اسد بود؛ نه از لحاظ ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی. از نظر ایدئولوژیک، این یک سیستم بدون ایدئولوژی، سیستم شخص‌محور و سیستمی بود که پایه و اساس آن روی کیش شخصیت بنا شده بود. با این حال بشار اسد شخصیتی بود که نه کاریزما داشت و نه پیشینه نظامی یا پیشینه سیاسی و تنها دلیل ریاستش این بود که پسر حافظ اسد بود و این هیچ مشروعیتی برای او به وجود نیاورده بود. حتی ایدئولوژی بعثی و تمایلات ملی‌گرایی بشار اسد هم از بین رفته بود. حکومت تحت رهبری او نظامی بود که نمی‌توانست روی پای خودش بایستد و به حکومت‌های خارجی ایران و روسیه تکیه داشت و این بسیار مسئله مهمی بود. از لحاظ امنیتی هم در سوریه 14 سال جنگ داخلی وجود داشت و این جنگ به تکه‌تکه و متلاشی شدن کشور و زیر سوال رفتن تمامیت ارضی سوریه منجر شده بود و حتی می‌توانیم بگوییم این کشور استقلال هم نداشت. یعنی اگر نیروهای ایران، حزب‌الله یا روسیه نبودند، بشار اسد بیش از یک دهه پیش سقوط کرده بود و این متلاشی شدن یا ناتوانی حکومت برای بقای خودش بسیار مهم بود. عامل دوم متلاشی شدن حکومت بشار اسد، نیروهای نظامی سرخورده و جدا شدن نیروهای نظامی از بدنه حکومت بشار اسد بود. در این‌گونه مواقع که حکومت‌ها مشروعیت و مقبولیت خود را از دست می‌دهند و فقط به نیروهای نظامی تکیه می‌کنند و از آنها انتظار سرکوب دارند، نیروهای نظامی لزوماً چشم قربان نمی‌گویند و از این بازی کنار می‌کشند. نزدیک به 50 سال پیش، ارتش ایران در جریان انقلاب 57 چنین تصمیمی گرفت. در بهار عربی هم، عموماً ارتش‌ها اعلام بی‌طرفی کردند و به این ترتیب، هم شاه، هم زین‌العابدین بن‌علی و هم حسنی مبارک از کار افتادند و تنها دلیلی که بشار اسد از کار نیفتاد این بود که فرماندهان نظامی ارتش سوریه به نفع خودشان دیدند که با نظام همسو باشند و به نظر آنها به نفعشان نبود که از نظام خودشان را دور کنند. ولی وقتی که یکپارچه ماندن ارتش سوریه به خاطر ذوب شدن بدنه نظامی ارتش و سربازان سوریه در این موقعیت غیرممکن شد، آن زمان بود که ارتش دیگر هیچ راه‌حلی نداشت. یعنی در چند سال گذشته تنها تکیه‌گاه نظام بشار اسد، ارتش سوریه بود و وقتی که ارتش کاملاً متلاشی شد و فرماندهان، سربازی نداشتند که فرماندهی کنند، سیستم از پا افتاد. دلیل سوم که به دلیل اول و دوم ربط دارد، پشتیبانی خارجی از دولت سوریه بود. وقتی مستشاران ایران و روسیه و حزب‌الله تصمیم گرفتند به دلایل خودشان دیگر با ارتش سوریه و نظام سوریه کاری نداشته باشند و از آن دوری کنند، باعث شد که نظام سوریه از هم متلاشی شود. به نظر من اینها دلایلی بود که در فروپاشی نظام اسد نقش داشت. حتماً دلایل دیگری هم وجود داشت. مثل جنگ داخلی، عزم راسخ شبه‌نظامیان سوری، اینکه سوریه تمامیت ارضی نداشت و در خیلی از مناطق سوریه که از دمشق فاصله داشت، این گروه‌های شبه‌نظامی برای خودشان حکومت می‌کردند. این بسیار مهم است و این دلایل غیراقتصادی فروپاشی دولت سوریه به شمار می‌رود.

‌ در میان مسائلی که مطرح کردید، به نظر می‌رسد یک مسئله نیاز به بررسی بیشتر دارد. بسیاری از جمله مقامات ایرانی معتقدند بشار اسد به مردم خود پشت کرده بود. به نظر شما آیا رویگردانی از مردم دلیل سقوط بشار اسد بود؟

اینکه بسیاری از مقامات خارجی می‌گویند بشار اسد به ملتش پشت کرد، به دیدگاه مخاطب بستگی دارد. می‌توان گفت مردم سوریه خودشان را از بشار اسد دور کردند یا به او پشت کردند. ممکن است به خاطر داشته باشید که انقلاب یا جنگ داخلی سوریه زمانی شروع شد که چند بچه 13ساله در شهر درعا بر روی دیوار شعار نوشتند و از آنجا بود که دولت سوریه بچه‌ها را دستگیر کرد و گفت این کار صهیونیست‌هاست و کار دشمنان سوریه است و خیلی بد و خشن رفتار کرد. اگر همان زمان بشار اسد با مردمش هم‌صدایی می‌کرد و می‌گفت پلیسی که شما را گرفته یا این بچه‌ها را گرفته کار اشتباهی کرده، به نظر من همان زمان قضیه تمام می‌شد و جنگ داخلی شروع نمی‌شد. ولی از زمانی که با خصومت و خشونت با مردم خودش رفتار کرد، از همان زمان شکاف عمیقی میان مردم و دولت سوریه اتفاق افتاد و تنها محاسبه‌ای که مردم این کشور داشتند برحسب سود و ضرر بود؛ آیا به سود ماست که با رژیم باشیم یا به ضرر ماست؟ آیا به سود ماست که وانمود کنیم از رژیم اسد پشتیبانی می‌کنیم یا به نفع ماست که با کدام یک از شورشیان، انقلابیون و تکفیری‌ها که آنها هم جانی هستند همفکری و همراهی کنیم؟ بنابراین، بشار اسد نبود که به ملت پشت کرد، مردم خیلی زودتر از او رویگردان شدند. از سال 2011 و شروع بهار عربی و زمانی که بشار اسد در مجلس سوریه سخنرانی کرد و بچه‌های 13ساله را عوامل صهیونیست‌ها خواند، انقلاب سوریه شروع شد. از همان اول، از همان سال 2011 و شروع بهار عربی و زمانی که بشار اسد در مجلس سوریه سخنرانی کرد و گفت این بچه‌های 13ساله عوامل صهیونیست‌ها بودند و این شعارها، شعارهایی بود که مردمی دادند که ندانم‌کار بودند، از همان زمان انقلاب سوریه شروع شد و به جنبشی منجر شد که جنگ داخلی را به دنبال داشت و بعد از جنگ داخلی هم همین بساطی که می‌بینیم در متلاشی شدن نظام بشار اسد چیده شد. یعنی چنین نظام‌هایی برای براندازی، نیاز به دشمن خارجی ندارند و خودشان تیشه به ریشه خود می‌زنند.

‌ به نظر شما حکومت بشار اسد اساساً چگونه کار می‌کرد؟ آیا حکومت اسد دیکتاتوری بود یا مبتنی بر دموکراسی؟

حکومت اسد حکومتی بود که تنها بر اساس قدرت نظامی روی کار بود و همان‌طور که گفتم نه مشروعیت سیاسی داشت و نه مشروعیت ایدئولوژیک و نه مشروعیت دموکراتیک و تنها پشتوانه این حکومت، نیروهای نظامی و انتظامی سوریه بودند که وقتی این نیروها متلاشی شدند، هیچ راه‌حلی برای بشار اسد باقی نماند که بتواند به حضور در قدرت ادامه دهد. بنابراین حکومت سوریه ظاهر دموکراتیک داشت اما حکومتی از اساس ضد انسان بود.

‌ به‌طور مشخص فکر می‌کنید خود بشار اسد از چه مسائلی ضربه خورد؟

وقتی یک رهبر سیاسی در بحران به سر می‌برد و حکومتش 14 سال درگیر جنگ داخلی است؛ از متخصصان فاصله می‌گیرد و اطرافش را فقط نظامیان می‌گیرند. قدرت تصمیم‌گیری‌اش تضعیف می‌شود و تصمیم‌هایش اقتضایی و بر اساس محاسبات کوتاه‌مدت گرفته می‌شود. یعنی این‌طور حکومت‌ها در درازمدت برای ریشه‌دار کردن مشروعیت خودشان و برای عمیق کردن قدرت سیاسی و برای رشد رضایت مردم هیچ فکری نمی‌کنند. به ندرت می‌شود که این‌طور حکومت‌ها اراده‌ای نشان دهند که بتوانند در درازمدت یا حتی در میان‌مدت هم تصمیم‌هایی بگیرند که در درازمدت به سودشان تمام شود. یکی از ضربه‌های اصلی که بشار اسد خورد، کوتاه‌بینی و نداشتن بینش سیاسی درازمدت بود. بشار اسد در تشخیص منافع کشورش خطای محاسباتی کرد و باید در نظر می‌گرفت که حزب‌الله، ایران و روسیه به خاطر درگیری‌هایی که دارند، ترجیح داده‌اند که در سوریه نقش کمتری داشته باشند. همچنین باید ضربه ترکیه را پیش‌بینی می‌کرد. خنجر اصلی را ترکیه زد چون بشار اسد اردوغان را تحقیر کرد. اردوغان از بشار اسد دعوت کرد که بنشینند و مذاکره کنند اما بشار اسد این دعوت را رد کرد و گفت من تا زمانی که نیروهای ترکیه در خاک سوریه هستند حاضر نیستم به ترکیه بیایم؛ یک هفته بعد آقای اردوغان از نیروهای شورشی و تکفیری معترض سوریه پشتیبانی کرد و آنها به حلب و حمص و نهایتاً دمشق حمله کردند. بنابراین ضربه اصلی از خارج زده شد ولی سوریه به خاطر روحیه حامی‌پروری بشار اسد از درون فاسد بود و ساختار درستی نداشت.

‌ خیلی‌ها معتقدند وقایع سوریه برای ایران درس‌های زیادی دارد. هرچند شباهت زیادی میان حکمرانی در دو کشور وجود ندارد اما به هر حال مقامات ایران هم در این مدت سعی کرده‌اند درس‌های سوریه برای حکمرانی ایران را گوشزد کنند. به نظر شما سقوط حکومت اسد برای نظام حکمرانی ما چه درسی دارد؟

هر تحولی می‌تواند درس‌های خودش را داشته باشد. همان‌طور که اخیراً رئیس مجلس ایران گفت، شکاف میان مردم و حکومت، خطرناک است. هر دو باید بدانند که بدون هم به سختی امکان بقا و رشد دارند. جامعه برای تامین امنیت به حکومت قوی نیاز دارد و حکومت قوی برای بقا نیاز به حمایت مردم دارد. حکومت اسد دل به پشتیبانی خارجی برای سرکوب نیروهای شورشی داده بود. مسئله نفوذ در سوریه بسیار مهم بود و برای ایران هم می‌تواند خطرآفرین باشد. یکی دیگر از دلایل اصلی سقوط بشار اسد، افتادن در دام حامی‌پروری و دور شدن از مردم بود. در نتیجه حکومت اسد از مردم دور شد و دل به حمایت اقلیت داد. اقلیت هم نشان دادند که هنگام خطر، برایشان مهم نیست و همه چیز را رها می‌کنند و می‌روند. بنابراین، ساختار سیاسی در ایران هم همواره باید در مسیر کاهش تنش با جامعه و اعتمادسازی گام بردارد. مهم است که اتکای حکومت‌ها به مردم باشد تا اقلیتی که به تناسب منافعشان، همه چیز را رها می‌کنند و فرار می‌کنند. مشروعیت ایدئولوژیک، مشروعیت سیاسی، مشروعیتی که از طریق رای و خواسته‌های مردم می‌آید. مشروعیت اقتصادی بسیار مهم است. اینکه شرایط بر اساس توانایی‌های مردم و خواسته‌های اقتصادی مردم باشد. اینکه در ایران سیاستمداران تمام مشکلات اقتصادی را سعی می‌کنند با دلیل تحریم‌ها توضیح دهند، صحیح نیست و این باعث فقدان مشروعیت اقتصادی می‌شود. یعنی با وجود تحریم‌های شکننده و کمرشکن، تحریم‌های بسیار سخت و همه‌جانبه، حکومت ما باید رضایت مردم را جلب کند. این روزها تهران تعطیل است، یا به خاطر آلودگی هوا، یا نبودن برق و گاز، اینها باعث کاستی مشروعیت نظام حکمرانی می‌شود. این ناتوانی برای تامین شرایط اساسی زندگی که باعث تعطیلی کشور و پایتخت می‌شود، به تدریج می‌تواند موجب بروز مشکلات جدی شود. 14 سال در سوریه جنگ داخلی بود و در چنین شرایطی اقتصاد جنگ (War Economy) رشد می‌کند. در شرایطی که اقتصاد به‌طور عادی متلاشی شده، ارزش واحد پولی از بین رفته، بانک‌ها درست و حسابی کار نمی‌کنند، حقوق‌ها داده نمی‌شود، خیلی مناطق یا تحت کنترل گروه‌های غیردولتی هستند یا اگر تحت کنترل دولت است، حقوق‌ها درست پرداخت نمی‌شوند یا به نوبت داده نمی‌شوند، اقتصاد جنگ رشد پیدا می‌کند. اقتصادی که به عنوان مثال یک سرباز مجبور می‌شود اسلحه یا چکمه‌های خودش را برای امرارمعاش بفروشد یا دادوستد کند یا مردم دادوستد می‌کنند. این اقتصاد در دوره مدرن در جهان امروزی چندسال بیشتر نمی‌تواند دوام بیاورد؛ ممکن است یکی، دو ماه یا حتی دو سال هم بتوان با آن زندگی کرد، اما نهایتاً دیدیم که چندین میلیون سوری از کشور رانده شدند یا مهاجرت کردند و بافت اجتماعی سوریه از هم متلاشی شد یا متلاشی شده بود و این بسیار مهم است. این مسائل را باید در نظر گرفت؛ یعنی اینکه اقتصاد در سطح ملی وجود نداشت، اکثر شهرها یا رابطه تجاری و اقتصادی‌شان با هم بسیار کم بود یا اینکه خیلی مشکلات اقتصادی و تجاری داشتند، این خودش یکی از دلایل اصلی فروپاشی حکومت بشار اسد و سست شدن ریشه‌های حکومت بود.

‌ آیا بشار اسد حکومتش را به اقتصاد باخت؟

نمی‌توان گفت که بشار اسد حکومتش را به یک عامل باخت؛ یا به نیروهای بیگانه یا نیروهای تکفیری یا به افراطیون یا به اقتصاد. یکسری عواملی بودند و اتفاق‌هایی با هم رخ دادند که در مجموع باعث فروپاشی حکومت سوریه شد. نبودن و نداشتن یک اقتصاد ملی و نداشتن هیچ‌گونه اعتبار اقتصادی و منزوی شدن اقتصادی سوریه از سراسر دنیا، از دلایل اصلی فروپاشی حکومت بشار اسد بود. می‌شود حدس زد که در شرایط فعلی تولید و صنعتی در سوریه وجود ندارد. یکی از دلایل اصلی رشد بهار عربی در این کشور، خشکسالی متوالی طی چند سال بود که باعث شد زارعین و کشاورزها، زمین‌های خودشان را از دست بدهند و نتوانند امرارمعاش کنند و بعد هم که در شرایط جنگی، نه صنعتی، نه کشاورزی رشد پیدا نمی‌کند، همه در متلاشی شدن حکومت بشار اسد بسیار موثر بودند.

‌ تا چه حد اعمال قانون سزار علیه سوریه توسط ایالات‌متحده و به صورت کلی تحریم‌ها باعث ایجاد بحران اقتصادی شد؟

البته من تا به حال اشاره‌ای نکردم اما اینکه سوریه به یک زمین رقابت میان آمریکا، ایران و روسیه تبدیل شد بسیار مهم است. این امر بسیار مهمی است و اینکه آمریکا، مناطق نفت‌خیز سوریه را اشغال کرده بود و نفت سوریه را غارت می‌کرد و هنوز هم غارت می‌کند، بسیار مهم است. یکی از ضربات اصلی اقتصادی همین بود که به سوریه زده شد. این بسیار مهم است. مطلب بعدی اینکه تحریم‌های همه‌جانبه که بر سوریه تحمیل شده بود، در تضعیف اقتصاد و از بین بردن مشروعیت اقتصادی حکومت سوریه بسیار مهم بود. همچنین تشدید فساد و روند غارت منابع طبیعی سوریه در ایجاد شکاف میان مردم و حکومت بسیار نقش داشت.

‌ و در نهایت، فساد. فسادهای سیستماتیک در این راستا چه تاثیری داشتند؟

یکی از موثرترین عوامل سقوط بشار اسد همین فسادهای سیستماتیک بود. همین که تمام بستگانش از ثروتمندترین افراد بودند و از طریق رانت‌خواری برای انباشت ثروت خود استفاده می‌کردند و مادامی‌که رژیم بشار اسد وجود داشت از حکومت سود می‌بردند و این بسیار مهم است؛ نوعی الیگارشی بسیار نزدیک به حکومت وجود داشت که از مواهب بهره می‌برد و یکی از دلایل اصلی وجود و بقای حکومت اسد برای سال‌های متمادی بود اما وقتی این طبقه رانت‌خوار توانایی بقای خودش را از دست داد، رژیم اسد هم سقوط کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...