وایکینگ اقتصاددان
فین کیدلند چگونه به اقتصاددانی سرشناس تبدیل شد؟
پروفسور فین ارلینگ کیدلند، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2004 در گروه اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا و عضو هیات مشورتی بنیاد بینالمللی صلح است. تخصص کیدلند، اقتصاد بهطور کلی و اقتصاد سیاسی است. زمینههای اصلی تدریس و علاقه او نیز چرخههای تجاری، سیاست پولی و مالی و اقتصاد کار است.
فین ئی. کیدلند مدرک لیسانس خود را در رشته اقتصاد از دانشکده اقتصاد و مدیریت بازرگانی نروژ و دکترایش را در اقتصاد از دانشگاه کارنگی ملون دریافت کرده است. او پس از انتصابات قبلی در دانشگاه کارنگی ملون، دانشگاه تگزاس در آستین و دانشکده اقتصاد و مدیریت بازرگانی نروژ، در سال 2004 به هیات علمی دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا پیوست و در آنجا دارای کرسی اقتصاد جف هنلی است. او یکی از همکاران پژوهشی بانک فدرالرزرو دالاس و پژوهشگر ارشد موسسه IC2 در دانشگاه تگزاس در آستین است. او در جاهای دیگر، در موسسه هوور و دانشگاه «تورکواتو دی تلا» در بوئنوس آیرس، آرژانتین، سمتهای استاد و پژوهشگر مدعو داشته است. فین در سال 1992 به عضویت انجمن اقتصادسنجی برگزیده شد.
کیدلند چندین کتاب از جمله «تداوم تورم و قیمتهای منعطف» (2001)، «بهبودی آرژانتین و کاهش سرمایه مازاد در دهه 1990» (2002) و «سیاستهای پولی، مالیاتها و چرخه تجاری» (2004) را تالیف کرده است.
این اقتصاددان نروژی 81ساله، بیش از 50 مقاله منتشر کرده است که دو مورد از آنها بیش از 1500بار مورد استناد قرار گرفتهاند. او یکی از همکاران پژوهشی بانکهای فدرالرزرو دالاس است و پیش از این استاد مدعو در دانشگاههای شش کشور بوده است. افتخارات و جوایز او شامل کمکهزینه ملی جان استافر در سیاست عمومی از موسسه هوور در مورد جنگ، انقلاب و صلح در دانشگاه استنفورد است.
مسیر علاقه به اقتصاد
فین کیدلند در اول دسامبر 1943، در نروژ چشم به جهان گشود. او به عنوان بزرگترین بچه از میان شش خواهر و برادر در مزرعه خانوادگی در سویلند، جِسدال، که در منطقه کشاورزی Jæren در شهرستان روگالند، در جنوب غربی نروژ قرار دارد، بزرگ شد. او به یاد میآورد که تربیت لیبرالی داشته است، به این معنا که والدینش محدودیتهای زیادی بر فرزندان خود تحمیل نکردهاند.
فین کیدلند در جوانی پس از یک دوره حسابوکتاب در مزرعه یکی از دوستانش، به ریاضیات و اقتصاد علاقهمند شد. او به سبب علاقه تازه بیدارشده به اقتصاد نظری، در مدرسه اقتصاد نروژ (NHH) در برگن تحصیل کرد و مدرک لیسانس خود را در سال 1968 گرفت. کیدلند پس از آن دستیار پژوهشی استاد خود، استن ثور شد. او ثور را در دانشگاه کارنگی ملون در سال 1969 دنبال کرد و سرانجام دکترای خود را، با پایاننامهای در مورد برنامهریزی اقتصادی غیرمتمرکز، زیر نظر همکار آینده خود، ادوارد پرسکات (برنده جایزه نوبل)، از دانشگاه کارنگی ملون در سال 1973 دریافت کرد.
او پس از دریافت دکترای خود به عنوان استادیار به NHH و پس از آن به عنوان دانشیار به کارنگی ملون بازگشت. او از آن زمان در آمریکا زندگی میکند. کیدلند در سالهای 1977 تا 2004 استاد کارنگی ملون بود و پس از آن به هیات علمی دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا پیوست.
او درباره آشناییاش با استن ثور و پیشنهادش میگوید:
«در زمستان 1968، استن ثور، که در آن زمان استاد اقتصاد در دانشکده اقتصاد و مدیریت بازرگانی نروژ (به اختصار NHH) بود، جایی که سه سال لیسانس را تمام میکردم، پیشنهادی به من داد که مسیری را که قرار بود تا آخر عمر طی کنم، به طرز چشمگیری تغییر داد. من با این انتظار به مدرسه بازرگانی رفته بودم که در نهایت مدیر بازرگانی شوم. اما وقتی استن از من پرسید که آیا میخواهم دستیار تحقیقاتی او شوم یا نه، بدون فکر کردن به اینکه این یکی از حیاتیترین تصمیمات زندگی من خواهد بود، موافقت کردم.
جالب است که من در دپارتمان اقتصاد (که استن به عنوان یکی از اعضای هیات علمی آن فعالیت داشت) استخدام میشدم، زیرا علاقهای به کلاسهای اقتصاد بیشتر از تجارت نشان نداده بودم. مسلماً، همانطور که مدارس بازرگانی پیش میروند، برنامه درسی در NHH شامل تمرکز قابل توجهی بر اقتصاد بود. این بخش دارای چندین اقتصاددان بود که در سطح بینالمللی بسیار برجسته بودند.
در طول تحصیل، چند تصمیم عاقلانه (یا شاید فقط خوششانسی!) گرفته بودم. برنامه درسی اجازه هیچگونه انعطافی را نمیداد، مگر به دو صورت؛ یکی، انتخاب دو حوزه انتخابی بود که دانشجویان باید با گذراندن یک درس برای هر حوزه در هر ترم در طول دو سال اول آن را دنبال میکردند. این دو حوزه میتوانستند از میان چهار زبان خارجی، جغرافیای اقتصادی، تاریخ اقتصادی، حقوق و ریاضیات انتخاب شوند. من ریاضیات را به عنوان یکی از این دو (دیگری زبان آلمانی بود) انتخاب کردم.
منبع دیگر انعطافپذیری این بود که برنامه درسی شامل سه دوره نسبتاً پیشرفته بود که باید از یک فهرست بلندبالا انتخاب شوند. دومین تصمیم عاقلانه من این بود که به عنوان یکی از این سه مورد، تصمیمی را که استن ثور پیشنهاد کرده بود، بگیرم. در این دوره، از کتاب هوارد در مورد برنامهنویسی پویا و فرآیندهای مارکوف و چندین مقاله ریاضی از مجلاتی مانند تحقیقات عملیات و علوم مدیریت میخواندیم. پس از اتمام دوره، استن به من توصیه کرد که یک کار تابستانی در شرکت کشتیسازی محلی داشته باشم تا روی یک برنامه کامپیوتری طراحیشده برای تعیین اندازه معقول کشتی برای هر مسیر خاص، با توجه به دادههای موجود در مورد تناژ حملونقل کار کنم.
همانطور که گفتم، استن من را تشویق کرد که به جای اینکه در صنعت کار کنم، دستیار پژوهشی او شوم، زیرا به پایان تحصیلاتم نزدیک میشدم (او مرا از یک زندگی کسلکننده نجات داد!). اما پس از آنکه چند ماه به عنوان دستیار پژوهشی او کار کردم، استن به من اطلاع داد که از ژانویه به مدت یک سال به دانشگاه کارنگی ملون خواهد رفت و پرسید آیا دوست دارم وظایف دستیار پژوهشیام را آنجا انجام دهم؟ و باز هم موافقت کردم. با این حال، من این حرکت را تا تابستان به تعویق انداختم، زیرا من و لئو کیلوُلد در آگوست 1968 ازدواج کرده بودیم و لئو سال پایانی خود را به عنوان دانشجوی پرستاری به پایان میرساند. نیمه دوم سال 1969 زمانی بود که سرنوشت من مشخص شد؛ من یک دانشگاهی بودم و اقتصاد رشته من بود.»
نوبل اقتصاد 2004
پروفسور کیدلند بهطور مشترک با پروفسور ادوارد سی. پرسکات از دانشگاه ایالتی آریزونا، جایزه نوبل علوم اقتصادی 2004 را دریافت کرد. آکادمی سلطنتی علوم سوئد گفت که این دو «کمکهای اساسی بسیار مهمی» به پژوهشهای اقتصاد کلان داشتند.
کیدلند و پرسکات، بهطور جداگانه و با هم کار کردند، بر سیاستهای پولی و مالی دولتها تاثیر گذاشتند و پایهای را برای افزایش استقلال بسیاری از بانکهای مرکزی، بهویژه بانکهای بریتانیا، سوئد و نیوزیلند ایجاد کردند. این دو اقتصاددان در مقاله اصلی خود «قوانین به جای اختیار: ناسازگاری برنامههای بهینه» (1977) نشان دادند که چگونه تعهد اعلامشده به نرخ تورم پایین از سوی سیاستگذاران ممکن است انتظارات تورم پایین و نرخهای بیکاری را ایجاد کند. اگر این سیاست پولی تغییر کند و نرخهای بهره کاهش یابد -به عنوان مثال، برای استفاده سیاسی از رونق حاصل از افزایش تورم یا افزایش کوتاهمدت اشتغال-، اعتبار سیاستگذاران (و در نتیجه دولت) از بین میرود و شرایط با سیاست «اختیاری» بدتر میشود. این زوج در «زمانِ ساخت و جمعآوری نوسانات»، نشان دادند که تغییرات فناوری یا شوکهای عرضه، مانند افزایش قیمت نفت، میتواند در سرمایهگذاری و حرکات نسبی قیمت منعکس شود و در نتیجه نوسانات کوتاهمدتی را در اطراف مسیر رشد اقتصادی بلندمدت ایجاد کند.
پروفسور کیدلند و پرسکات جایزه نوبل را برای پژوهشهای خود در مورد چرخههای تجاری و سیاستهای کلان اقتصادی، بهویژه نیروهای محرک پشت چرخههای تجاری و ثبات زمانی سیاستهای اقتصادی دریافت کردند. کار برگزیده آنها پایه و اساس یک برنامه پژوهشی گسترده را در مورد اعتبار و امکانسنجی سیاسی سیاست اقتصادی بنا نهاد. این پژوهش، بحث عملی سیاست اقتصادی را از اقدامات سیاستی منزوی به سمت نهادهای سیاستگذاری تغییر داد؛ تغییری که تا حد زیادی بر اصلاحات بانکهای مرکزی و طراحی سیاستهای پولی در بسیاری از کشورها در دهه گذشته نقش داشته است.
پژوهشهای این برندگان جایزه همچنین نظریه چرخههای تجاری را با ادغام آن با نظریه رشد اقتصادی تغییر داد. در حالی که پژوهشهای قبلی بر شوکهای کلان اقتصادی در سمت تقاضای اقتصاد تاکید کرده بود، پروفسور کیدلند و پرسکات نشان دادند که شوکها در سمت عرضه ممکن است اثرات گستردهای داشته باشند. در مدل چرخه تجاری آنها، نوسانات واقعبینانه در نرخ توسعه فناوری باعث ایجاد یک کوواریانس1 میان تولید ناخالص داخلی، مصرف، سرمایهگذاری و ساعات کار شده است؛ مشابه آنچه در دادههای واقعی مشاهده میشود. الگوهای چرخه تجاری قبلی معمولاً مبتنی بر روابط تاریخی بین متغیرهای کلیدی اقتصاد کلان بودند. اما الگوهایی که در دهه 1960 کاملاً خوب عمل کرده بودند، در شرایط آشفته اقتصادی دهه 1970، با شوکهای قیمت نفت و تورم و بیکاری همزمان، شروع به شکست کردند. برندگان نوبل با در نظر گرفتن چرخههای تجاری به عنوان نتیجه جمعی تصمیمات آیندهنگر بیشماری که از سوی خانوادهها و شرکتها در مورد مصرف، سرمایهگذاری، عرضه نیروی کار و... گرفته میشود، زمینه را برای الگوهای قویتر فراهم کردند. روشهای پروفسور کیدلند و پروفسور پرسکات بهطور گسترده در اقتصاد کلان مدرن پذیرفته شده است.
نمونه آرژانتین
در سالهای اخیر، پروفسور کیدلند پژوهشی در مورد نقش سیاست پولی در چرخه تجاری انجام داده است. او ایرلند و آرژانتین را مورد مطالعه قرار داده و بر این باور است که سیاستگذاران کشورهای دیگر میتوانند از موفقیتها و شکستهای مربوط به این دو کشور درس بگیرند.
کیدلند در سال 2002، کتابی با عنوان «بهبودی آرژانتین و کاهش سرمایه مازاد در دهه 1990» به چاپ رساند که در آن، توسعه اقتصادی آرژانتین را در دهه 1990 از طریق دریچه یک الگوی رشد نئوکلاسیک بسیار کممصرف بررسی میکند. یافته اصلی این است که سرمایهگذاری بهطور قابل توجهی ضعیفتر از آنچه الگو پیشبینی میکرد، باقی مانده است. «کمعمقی سرمایه» بیش از حد ناشی از آن را میتوان به عنوان ضعف رشد سریع اقتصادی دهه 1990 شناسایی کرد که ممکن است در ناتوانی نهایی آرژانتین برای فرار از بحرانی که در اواخر آن دهه شروع شد، نقش داشته باشد.
ماجرا از این قرار بود که آرژانتین در اوج شکوفایی اقتصادی خود در دهه 1990، با افتخار به عنوان مدرکی زنده از پاداشهای عظیمی که در انتظار همه آن اقتصادهای نوظهوری بود که به اندازه کافی شجاع بودند تا اصلاحات مبتنی بر بازار آزاد را اجرا کنند، به جهانیان معرفی میشد.
در واقع، بین سالهای 1990 و 1998 تولید سرانه ناخالص داخلی واقعی آرژانتین با نرخ متوسط پنج درصد در سال رشد کرد. این رشد سریع، همراه با خصوصیسازی گسترده و برنامه آزادسازی تجاری و مالی که در همان دوره اجرا شد، این امید را زنده کرد که آرژانتین رکود اقتصادی «دهه گمشده» قبلی را پشت سر میگذارد. در این دیدگاه خوشبینانه، آرژانتین مانند همسایه خود شیلی و به اصطلاح ببرهای آسیایی قبل از خود، با سرعت تمام به سمت همگرایی با استانداردهای زندگی کشورهای توسعهیافته پیش میرفت.
در آغاز سال 2002 اما، آرژانتین نهتنها موقعیت «داستان موفقیت» خود را از دست داده بود، بلکه به مثال نقض از آنچه اقتصادهای نوظهور نباید برای ارتقا در نردبان توسعه انجام دهند، تبدیل شد. چنین تغییر ناگهانی را نمیتوان با معیارهای دقیق علمی توجیه کرد و مطمئناً این ظن را ایجاد میکند که دیدگاههای خوشبینانه در مورد چشمانداز رشد اقتصاد آرژانتین که اغلب در دهه 1990 شنیده میشود، ممکن است بر اساس دلایل متزلزل شکل گرفته باشد. حداقل، تنزل رتبه ناگهانی آرژانتین از موفقیت به شکست، نیاز به بازنگری تجربه رشد اقتصادی آن سالها را با رویکردی سیستماتیکتر نشان میدهد. هدف از این کتاب، انجام این کار دقیقاً از دریچه یک الگوی رشد نئوکلاسیک ساده است.
پینوشت:
1- مقیاسی برای اندازهگیری «تغییر توام» دو متغیر تصادفی