به نام پدر
محسن خلیلیعراقی چگونه نامی ماندگار پیدا کرد؟
برگزاری همایش «چالشهای صنعتی شدن ایران» یک بار دیگر نام و یاد محسن خلیلیعراقی را در ذهن همه ما زنده میکند.
او جزو معدود کارآفرینان بازمانده از دوران پرتلاطم دهه 1330 است که بنگاه خانوادگیاش همچنان پابرجاست. زمانی در ایران هر فرد میتوانست همه نیازهای خود را از شرکتهای خانوادگی تامین کند. اتومبیلش را از «ایرانناسیونال» متعلق به خانواده خیامی میگرفت، مواد غذاییاش را از شرکتهای خانواده لاجوردی، دارو و مواد شویندهاش را از شرکتهای خانواده خسروشاهی، لوازم خانگیاش را از خانواده برخوردار و کفش مورد نیازش را از خانواده ایروانی تهیه میکرد. امروز اما کمتر نشانی از شرکتهای خانوادگی باقی مانده است. اما شرکت بوتان که 10 روز مانده به کودتای 28 مرداد 1332 به ثبت رسیده، همچنان در زمره برندهای معتبر ایرانی به شمار میرود که 71سالگی را هم رد کرده است. اما داستان جلد این هفته تجارتفردا چیست و چرا منقش به تصویر و نام محسن خلیلیعراقی است؟
روز یکشنبه 25 آذر 1403 همایشی در هتل المپیک تهران برگزار میشود که اگر پشتیبانی محسن خلیلیعراقی را نداشت، ممکن بود هرگز برگزار نشود. در این همایش نتیجه یک سال مطالعه و پژوهش جمعی از اقتصاددانان به مدیریت دکتر مسعود نیلی ارائه میشود و نام محسن خلیلیعراقی هم به خاطر پشتیبانی از این پژوهش مطرح شده است. مهندس خلیلی بخشی از داراییهای خود را وقف مطالعه و پژوهش صنعتی کرده و بنیادی را به ثبت رسانده که این فعالیتها را ساماندهی کند.
در بنیاد توسعه صنعتی محسن خلیلیعراقی، افراد سرشناسی همچون علینقی مشایخی، محمدمهدی بهکیش، مسعود نیلی، علیاکبر صابری، احمد پورفلاح، حسین سلیمی، محمدرضا جابرانصاری و... عضویت دارند.
همایش «چالشهای صنعتی شدن ایران» را گروه رسانهای دنیای اقتصاد با همکاری دانشگاه شریف و بنیاد خلیلی برگزار میکند و مسعود نیلی، امینه محمودزاده و علیرضا ساعدی سخنرانان اصلی همایش هستند. در فصل پایانی همایش نیز قرار است میزگردی برگزار شود که علاوه بر دکتر مسعود نیلی، آقایان احمد دوستحسینی، محسن جلالپور، فرهاد نیلی، محسن افشین و رحمن قهرمانپور نیز حضور دارند. اما محسن خلیلیعراقی کیست و چرا نامی ماندگار پیدا کرده است؟
داستان پدر و پسر
اگرچه بهانه نگارش این گزارش، ادای احترام به محسن خلیلیعراقی است، اما داستان زندگی او بدون نام بردن از پدرش امکانپذیر نیست. پس نخست روایت زندگی و زمانه پدر را میخوانیم و بعد وارد زندگی پسر میشویم. محمود خلیلیعراقی در 27 اردیبهشت 1284 هجری خورشیدی دیده به جهان گشود. با هوش سرشاری که داشت تحصیل را آغاز کرد و همزمان، زبان فرانسه را هم آموخت. در میانه خواندن و یادگیری بود که عشق به سراغش آمد و پیش از پایان تحصیلات در سال 1301 با جمیله دختر مرحوم مبینالسلطان آقاولی ازدواج کرد و یک سال بعد اولین فرزندش به نام «منصوره» به دنیا آمد. گواهینامه پایان تحصیلات متوسطه خود را در شهریور 1304 با عنوان بهترین شاگرد مدرسه علمیه دریافت کرد و پس از آن، به همراه همسر و فرزند برای تدریس ریاضی، فیزیک و شیمی به رشت نقل مکان کرد. پس از یک سال تدریس در رشت، با خانوادهاش به تهران بازگشت و «مسعوده» دومین فرزند این خانواده متولد شد.
پس ازآن دو سال در مدرسه دارالمعلمین و علمیه تدریس کرد و به مسئولیت آزمایشگاه مدرسه دارالمعلمین مرکزی هم منصوب شد. خلیلی برای تجهیز آزمایشگاه بسیار کوشید و حتی با هزینه شخصی وسایلی برایآزمایشگاه ساخت.
در 15 شهریورماه سال 1307 حکمی در حین تدریس دریافت کرد که در آن نوشته بود: «به موجب ماده 8 کنترات از این تاریخ به خدمت تدریس شما در مدرسه دارالمعلمین خاتمه داده میشود.» حکم امضای اعتمادالدوله قراگوزلو، وزیر معارف، را پای خود داشت. محمود خلیلی در جوابی که باید برای وصول حکم امضا میکرد، نوشت: «جواباً عرض میشود به جهنم» و این آغاز حرکت خلیلی جوان به سوی صنعت و کارآفرینی بود.
پس از آن، همسرش خانهای را که به صورت سهمالارث پدری به وی رسیده بود در اختیار او قرار داد و محمود خلیلی با گرو گذاشتن این خانه به مبلغ 261 تومان دو باب مغازه بزرگ در خیابان چراغگاز نزدیک پامنار اجاره و کارگاه تعمیرات الکترومکانیک راهاندازی کرد. محمود خلیلی که تا این زمان به رسم پدر و اجداد خود عبا بر تن و عمامه بر سر داشت با اجازه پدر لباس تدریس و آموزش را از تن به در و رخت کار و صنعت بر تن میکند.
پس از مدتی مجلس شورای ملی به او پیشنهاد میدهد تا شمارنده الکتریکی برای مجلس بسازد. اتوبانک نیز که محل توقف ماشینهای سنگین بود از خلیلی میخواهد تا روزی یک ساعت برای بازدید و تعمیر ماشینها به آنجا برود. محمود خلیلی در سال 1308 در خیابان علایی خانهای بزرگتر برای خانواده اجاره میکند و با استفاده از چند باتری کامیون به خانه خودش روشنایی برق میبرد و چراغهای نفتی را بسیار زودتر از همشهریانش کنار میگذارد. شهربانی اولین سازمان دولتی است که برای استخدام محمود خلیلی پیشقدم میشود و او را برای رفع نقایص روشنایی نظمیه به کار میگیرد. پس از مدتی خلیلی سرپرستی امور روشنایی شمیران را نیز میپذیرد که برقرسانی قصر رضاشاه را نیز در حیطه اختیارات او قرار میدهد.
اگرچه پرسابقهترین و نامآورترین فرد در صنعت برق ایران بدون شک حاج حسین امینالضرب است که برای اولینبار برق را به ایران آورد و اولین کارخانه برق شهری را در تهران در سال 1284 راه انداخت اما تا 30 سال بعد هم از برق، تنها برای روشنایی معابر و خانههای اعیان و اشراف استفاده میشد. در میان مردم استفاده از برق رواج چندان نداشت تا اینکه محمود خلیلی به ریاست اداره برق تهران منصوب شد. خلیلی اقدامات فراوانی برای توسعه کارخانههای تولید برق و برقرسانی به شهر تهران انجام داد.
شبی در سال 1315 موتور کارخانه برق دربند از کار میافتد و رضاخان که بسیار شکاک بود آشفته میشود و عکسالعمل تندی به زیردستان خود نشان میدهد. یک ساعتی که از خاموشی میگذرد، محمود خلیلی موفق میشود با استفاده از چند قطعه یدکی موتور را دوباره راهاندازی و روشنایی را برقرار کند. سرتیپ هوشمند رئیس بلدیه وقت که از رفتار رضاشاه دلگیر است، در نهایت خشونت و بیادبی خلیلی را مورد مواخذه و نکوهش قرار میدهد. خلیلی بدون اینکه حرفی بزند از دفتر خارج میشود و دیگر به محل کار برنمیگردد. سرتیپ که میبیند چارهای جز برگرداندن خلیلی برای در امان ماندن از دست شاه ندارد و هیچ کسی را برای جایگزینی خلیلی ندارد، افرادی را برای پادرمیانی نزد خلیلی میفرستد و خود نیز با روی خوش به استقبال او میرود تا بتواند او را دوباره به کار برگرداند. پس از آن محمود خلیلی با نقل مکان به منطقه شمیران تجربیات کاری جدیدی آغاز میکند. از ساختمانسازی و حفر چاه آب شروع میکند و با تاسیس کارخانه چینیسازی که البته در نهایت ناموفق است ادامه میدهد و حتی به دامداری و تاسیس یک گاوداری مجهز در اراک رو میآورد. با ناکام ماندن گاوداری به دلیل نداشتن سرپرستهای کارآمد، خلیلی در کنار انبار گندم شهر تهران آسیاب بزرگی برای آرد کردن گندم احداث میکند که در آن سالهای سخت برای مردم بسیار مفید و مثمرثمر است. او در این دوران به این فکر میافتد که اداره برق باید به صورت ساختار شرکتی باشد. به همین دلیل اساسنامهای مینویسد تا اداره برق تهران را به «شرکت بازرگانی برق تهران» تغییر دهد. اما کارشکنی و توطئهچینی برخی از توده ایهای صاحبمنصب باعث میشود تا این اقدام لغو شود و محمود خلیلی هم برای مدت 42 روز زندانی میشود. پس از زندان هیچ پست دولتی را نمیپذیرد و به فرزندان خود هم توصیه میکند هیچگاه وارد دولت نشوند. محمود خلیلی پس از کنارهگیری از دولت به فکر آبرسانی با حفر چاه و نصب پمپهای مستغرق میافتد. مدتی به آمریکا میرود و مطالعات و تحقیقات فراوانی برای حفر چاه آب میکند، به طوری که پس از بازگشت موفق میشود با کمک همکارانش در شهرهای مختلفی چون شیراز، کرمان، مشهد، چناران، بندرگز و نقاط مختلف تهران چاههای آب زیادی حفر کند.
تولد بوتان
محمود خلیلی در رفتوآمد به جنوب ایران متوجه سوختن و هدر رفتن گاز روی چاههای نفت میشود، اما در سفری که با پسر ارشدش محسن به آمریکا دارد، متوجه میشود که آمریکاییها گاز را استحصال و به کپسولهایی تزریق میکنند و در خانه و محل کار از آن استفاده میکنند. پدر 46ساله و پسر 24ساله در بازگشت به همراه دکتر اسفندیار یگانگی شرکت بوتان را در تاریخ 18 مرداد 1332 یعنی تنها چند روز به وقایع 28 مرداد 1332 با مسئولیت محدود به ثبت میرسانند.
تولد محسن
پسر ارشد محمود خلیلیعراقی در سال 1308 به دنیا آمد. نامش را محسن گذاشتند و به میمنت تولدش جشن گرفتند. محسن در محله دربند تهران دوران کودکی و نوجوانی را گذراند. در دبستان 15 بهمن در خیابان آتشکده درس خواند و بعدها در دبیرستان شاپور در تجریش نامنویسی کرد و قسمتش این بود که سر کلاسهای دبیرستانهای ایرانشهر و کالج البرز هم بنشیند. محسن پسری باهوش و پرتلاش بود و درسهایش را خوب خواند تا اینکه در سال 1328 به دانشکده فنی دانشگاه تهران راه پیدا کرد.
محسن در شور و هیجان دستکمی از پدر نداشت و همانقدر نترس و شجاع بود. همین ویژگیها او را در زمره جوانان مدافع ملی شدن صنعت نفت قرار داد. شاگردی مهندس بازرگان نیز مزید بر علت شد و در قلب محسن جوان، اندیشههای ملیگرایانه جوانه زد. روایت او از آن روزها شنیدنی است: «چون در فعالیتهای اجتماعی مشارکت سنگین داشتم، برخی از امتحاناتم را به شهریور موکول میکردم. در کوی دانشجویان امیرآباد با دوستانم درس میخواندم که صدای توپ را شنیدم و دود سیاهی در آسمان دیدم. خود را پیاده از امیرآباد به خانه مرحوم مصدق رساندم. جمعیت زیادی را دیدم که خانه را محاصره کرده بودند و برخی هم اموال منزل مرحوم مصدق را به تاراج میبردند. این صحنه اشک در چشمانم جاری کرد. شهر تعطیل بود و وسیله نقلیهای نبود. گریهکنان خودم را از خیابان کاخ به خیابان دربند، کوچه خلیلی رساندم. این مسیر شاید سه ساعت طول کشید. من با خود بسیار فکر کردم. از خودم پرسیدم محسن آیا کسانی که منزل مصدق را غارت میکردند آمریکایی بودند؟ پاسخ منفی بود. تمام آنان هموطنان نابخرد خودمان بودند که با عنایت شعبان جعفری این اعمال نابخردانه را انجام میدادند، چون نفت ما را بر اثر فشار قدرتهای جهانی کسی نمیخرید.»
آغاز به کار
پیادهروی خیابان کاخ تا دربند، محسن خلیلی جوان را متحول کرد. پدرش آن روزها ایده بهرهبرداری از گازهای سوزان چاههای نفت را در سر میپروراند. وقتی درسش تمام شد پدرش صدایش کرد و از ایدهاش پرده برداشت. از پسرش خواست برای اجرایی کردن این ایده کمکش کند. محسن هم دست پدر را فشرد و قول داد همراهش باشد. او با صنعت نفت بیگانه نبود و در پالایشگاه آبادان کارآموزی کرده بود و در حد یک جوان مهندس، صنعت نفت را میشناخت و شعلههای عظیم آتش سوزان چاههای نفت را از نزدیک دیده بود. میدانست که ثروت ملی در قالب گازهای همراه نفت و گاز طبیعی میسوزد و محیط را آلوده میکند. او هرچند ایده پدر را سختالوصول میدانست، اما پاسخش مثبت بود. به این ترتیب محمود خلیلی و پسرش در سالهای ابتدایی دهه 30 تلاشهای زیادی کردند تا طرحی برای مهار گازهای سوزان چاههای نفت پیدا کنند. پس از مدتی، پدر موفق شد موافقت دولت را برای فعالیت در زمینه گاز مایع جلب کند. این مجوز اولیه انگیزه آنها را برای تحقیق بیشتر مضاعف کرد.
به این ترتیب پدر و پسر برای کسب تجربه و آموزش، راهی اروپا و آمریکا شدند. محسن خلیلی آن روزها را اینگونه روایت کرده است: «به اتفاق پدرم در سال 1954 روانه اروپا و آمریکا شدیم. به اروپا رفتیم و مطالعاتی انجام دادیم و پس از آن هم به آمریکا سفر کردیم که در آنجا هم مطالعاتی داشتیم. برادرم مهندس سعید خلیلی در آمریکا مشغول تحصیل بود و ایشان در حد توان محدود خودش راهنمای ما بود که در نتیجه، مرحوم پدرم و بنده صنعت گاز مایع را بسیار جدی در آمریکا با مطالعات دانشگاهی روز بررسی کردیم. با سفارشهای مقدماتی به سازندگان آمریکایی و اطلاعات لازم به کشور بازگشتیم. کار را در قالب شرکت بوتان شروع کردیم. بوتان نام همان گازی است که قرار بود ما از آن استفاده کنیم و فرمول آن کربن اشباعشده c4h10 بود.» پس از بازگشت به ایران، شرکت بوتان به ثبت رسید و در سال 1333 اولین نسل از محصولات گازسوز و سیلندرهای گاز در این شرکت تولید شد. سیلندر گاز و اجاق گازسوز ابتدا در کارگاهی در سهراه آذری تهران آغاز شد.
در 4 /7 /1332 خلیلی نامهای به شرکت ملی نفت ایران نوشت و تقاضای دریافت اطلاعات از طریق تحویل گاز به شرکت بوتان و بهای هر تن گاز کرد. اولین محموله گاز مایع به صورت آزمایشی در 6 /7 /1332 دریافت و در 11 /7 /1332 بنا به درخواست محمود خلیلی، تحویل محسن خلیلی شد. این اولینباری بود که گازهایی که سر چاههای نفت سوزانده میشد برای مصارف خانگی و صنعتی به تهران حمل شد.
در همان سالها محلی برای شرکت در خیابان سعدی اجاره و نمایشگاهی در کنار آن دایر و کار فروش آغاز شد. اگرچه دیدن وسایل ناشناختهای چون اجاق گاز، فر و سیلندر گاز عابران کنجکاو را به داخل فروشگاه جلب میکرد، اما همان ترسی که ابتدای استفاده از برق در بین مردم رواج داشت آنها را دست خالی از فروشگاه به بیرون میکشاند. مدیران شرکت در 23 /10 /1333 نامهای به آبتین، رئیس اداره کل گمرک نوشته و خواستار کاهش تعرفه گمرکی لوازم گازسوز شدند. در سال دوم تاسیس شرکت بوتان، مردم بهویژه خانمها با دیدن فرها و اجاقهای گازسوز در خانههای دوستان و خویشان و آگاه شدن از مزیتهای گاز برای خرید به بوتان مراجعه میکردند. خلیلی در 26 /5 /1338 طی نامهای به شرکت ملی نفت ایران چهار خواسته از این شرکت را یادآور شده که انجام تبلیغات برای مصرف سوخت و آشنایی شهروندان یکی از آنها بود و پس از آن کارناوالهای تبلیغاتی بوتان هم در کشور به راه افتادند که گاز و نحوه مصرف و آسایش و رفاه آن را تبلیغ میکردند.
پیشگامی شرکت بوتان در اشاعه مصرف گاز در کشور و گام گذاشتن در مسیر ناشناختهها موجب توزیع و مصرف بیش از دو میلیون تن گاز مایع در کشور، ایجاد بیش از 60 شرکت توزیعکننده گاز مایع و تاسیس دهها شرکت و کارگاه صنعتی سازنده وسایل گازسوز شد، تا جایی که مصرف گاز مایع برای مصارف خانگی و صنعتی و تجاری فراگیر شد که منحصراً در بخش خانگی و در روزگار اوج مــــصرف گاز مایع که جانشین مصرف نفت سفید و درختان و جنگلها میشد، شرکتهای توزیعکننده گاز مایع متجاوز از 9 میلیون و 500 هزار خانوار را در اشتراک خدمات گازرسانی خود داشتند. ایجاد سالانه حدود 500 میلیون دلار صرفهجویی ارزی برای کشور، ایجاد فراتر از یک هزار میلیون ریال ارزش افزوده سالانه صنعتی، ایجاد بیش از 30 هزار فرصت شغلی، پیشگیری از تهیه زغال چـوب و لطمه به محیطزیست در راستای توسعه پایدار، و رهانیدن خانمهای ایرانی از آشپزخانههای دودزده سنتی و مهمتر از آن آزاد شدن وقت آنان برای پرداختن به سایر امور ازجمله مزایای خلاقیت خانواده خلیلیعراقی بود.
پایهگذاری شرکت بوتان در استفاده از گاز مایع و اشاعه فرهنگ مصرف آن در کشور زمینه تاسیس شرکت ملی گاز ایران در سال 1348 را فراهم کرد که به دنبال آن طی سه دهه گذشته استفاده از گاز طبیعی در کشور فراگیر شد، بهطوریکه به باور متخصصان اقتصاد انرژی چنانچه گاز طبیعی وارد سبد انرژی مصرفی کشور نمیشد، ما اکنون نفتی برای صادرات نداشتیم.
ایدههای فرزند
چند سال بعد از موفقیت عظیم بوتان، محسن خلیلی پیشنهاد ساخت وسایل گازسوز را به پدرش داد. محسن خلیلی باور داشت که ساخت وسایل گازسوز باید هرچه زودتر در کشور آغاز شود. نخستین محصول این شرکت آبگرمکن ایستاده 40گالنی با کنترل ترموستاتیک بود. این آبگرمکنها در واحدی که به عنوان اولین تاسیسات سیلندر پرکنی و ذخیرهسازی شرکت بوتان در تپه سفید در 10 کیلومتری جاده ساوه احداث شده بود قرار داشت و از آنجا که بیشتر کارهای مربوط به ساخت با دستگاههای ساده و دستی انجام میگرفت ماهانه 20 دستگاه بیشتر توان تولید نبود. در این کارگاه کوچک به مرور ساخت اجاقهای رومیزی و پلوپزهای یک تا چهارشعله شروع شد و چندی بعد با همکاری مهندس محسن غفاری و استفاده از تکنیکهای تازه لعابکاری، تولیدات افزایش یافت. در ششم مهرماه سال 1343، شرکت صنعتی بوتان به صورت شرکت مستقل از شرکت بوتان تاسیس شد و محمود خلیلی به همراه فرزندانش با آوردن دستگاههای صنعتی بزرگ و مدرن خط تولید وسایل گازسوز متفاوتی را راهاندازی کردند و کارگران زیادی به خدمت گرفتند.
نابینایی کارآفرین
محمود خلیلی که سالها بیوقفه تلاش و کوششی خستگیناپذیر داشت در اثر بیماری قند که چند سال قبل نیز عوارضش در او دیده و باعث شده بود تحت رژیم غذایی سخت همسر قرار بگیرد ضعیف و ضعیفتر شد.
او در بهار 1353 توسط فرزندان برای ادامه معالجات به آمریکا برده شد. این در حالی بود که خلیلی کمتر از بیماری و دردهایش در بین خانواده سخن میگفت تا جایی که فرزندانش پس از شش سال متوجه شدند که پدر بر اثر بیماری بینایی یکی از چشمهایش را از دست داده است. خلیلی 40 روز در بیمارستانی در میشیگان بستری بود و پس از اینکه شصتوهشتمین سالروز تولدش را در بیمارستان جشن گرفت به تهران بازگشت و اول تیرماه به بیمارستان آراد منتقل شد. با اینکه پایش را از زیر زانو قطع کردند، اما پیشرفت بیماری و آسیبهایی که به کلیهها و ریهاش وارد شده بود باعث شد تا چراغ پرثمر عمرش در 12 تیرماه 1352 خاموش شود.
میانداری محسن
خانواده خلیلی بخت آن را داشتند که وحدت خانوادگی را پس از محمود خلیلی -که در سال 1353 از دنیا رفت- حفظ کنند و با مدیریت محسن خلیلی انسجام فعالیت گروه بوتان بهویژه در سالهای پرتلاطم و بحرانزای دهه 1367-1357 حفظ شده و در برنامههای شرکت برای تداوم حوزه فعالیتش اختلالی رخ ندهد. با این حال اوضاع بر وفق مراد پیش نرفت و مصوبه شورای انقلاب مبنی بر مصادره اموال سرمایهداران باعث شد بوتان مصادره شود. ماجرا از این قرار بود که در ابتدای انقلاب به دلیل خروج تعدادی از سهامداران بوتان از کشور به منظور تحصیل و موارد دیگر، شکایتی علیه بوتان در دادسرا طرح شد.
مصادره بوتان
محسن خلیلیعراقی هفت دهه پر تلاطم را به چشم دیده و 70 سال پر حادثه را پشت سر گذاشته است. اوج مرارتهای او زمانی بود که شرکت «بوتان»، یادگار خانوادگیاش را پس از 254 بار حضور در دادگاه انقلاب، پس گرفت و حکم مصادرهاش را باطل کرد.
انقلاب 1357 انقلابی در همه ابعاد و زمینهها بود. از ایدئولوژی و مذهب گرفته تا فرهنگ و سیاست و اقتصاد. همه چیز از اساس تغییر کرد. این تغییر بنیادین میبایست از صدر تا ذیل حکومتی را که منتسب به خاندان پهلوی بود در برمیگرفت. با شعارهای آرمانخواهانه، عدالتمحور و سرمایهستیزی که نیروهای انقلاب مطرح کرده بودند، مردم تصویری نسبی از آنچه قرار بود تشکیل شود، در ذهن داشتند اما این تصویر روشن نبود. با وجود این بسیاری از انقلابیون و مردم بر یک نکته اساسی اجماع داشتند: همه چیز باید از نو ساخته شود، پس اولین قدم، از بین بردن تمام میراث رژیم منحوس پهلوی است. انقلابیون که طعم شیرین پیروزی را چشیده بودند، اکنون با تمام مظاهر طاغوت و استبداد در نبرد بودند، یکی از مهمترین مظاهر طاغوت، سرمایهدارانی بودند که بهزعم انقلابیون به دربار وابسته بودند و سرمایههایشان را از طریق همین وابستگی کسب کرده بودند. تکلیف باید یکسره میشد و حق به حقدار میرسید. برخی از این سرمایهداران، کشور را ترک کرده بودند، برخی متواری بودند و در انظار ظاهر نمیشدند و بعضی دیگر به وسیله نیروهای انقلابی دستگیر شده بودند و آنها که مانده بودند، در رعب و هراس ایام میگذراندند. کارخانهها خوابیده بودند و کارگرها اغلب یا در شورش بودند یا اعتصاب. در بعضی کارخانهها جایگاه «دار» درست کرده بودند و مجسمه مدیری را به صورت سمبلیک از آن آویزان کرده بودند؛ کارگران کارخانهها که تمام طاغوت را در قالب مدیر کارخانه متجلی میدیدند، در اعمال خشونت با مدیران کارخانهها، از یکدیگر پیشی میگرفتند. مدیر کارخانهای را سوار فرغون کرده و دور کارخانه چرخانده بودند. کارگران شرکت ایرفو دستوپای مدیران کارخانه را بستند و بردند بر سر کوره مذاب و به زور چک افزایش حقوق را از آنها گرفتند. برخی به تحریک چپها که انقلاب را متعلق به زحمتکشان میدانستند، کارگران را به تعطیلی کارخانهها تشویق میکردند؛ برخی دیگر برای افزایش حقوق تا مرز گروگانگیری مدیران نیز پیش رفتند. اگر مدیری حقوق کارگرانش را افزایش میداد، خبرش به سرعت به دیگران میرسید و آشوبهای زنجیرهای راه میافتاد. پیمانکاران هم به مدیران کارخانهها فشار میآوردند و طلبشان را میخواستند. کارخانهها در حال تخلیه و واحدهای تولیدی در شرف تعطیلی بود. در این شرایط باید چارهای اندیشیده میشد. آنچه در حال رخ دادن بود، یک نزاع بیرحمانه طبقاتی میان کارگران و سرمایهداران و دهقانان و ملاکین بود، که خود این نزاعهای طبقاتی، به درگیریهای گروهی نیز منجر میشد و پای تودههایی را وسط میکشید که به قول دریادار احمد مدنی: «سالها تحت ستمِ شاهان بودهاند و نتوانستهاند حتی زبان به شکایت باز کنند، و حالا فکر میکنند میتوانند دست به هر کاری دلشان میخواهد بزنند» (آیندگان، 6 مرداد 1358). خلاصه اینکه دولت موقت، با تلاشهایی روبهرو بود که برای نیل به انقلابی رادیکالتر صورت میگرفت. با این تفکر، هرچیزی که به نحوی با خاندان پهلوی ارتباط پیدا میکرد، باید محو میشد تا جایگزینی شایسته و برآمده از انقلاب برایش ساخته و پرداخته شود و در این میان، عرصه اقتصاد به عنوان تجلیگاه نظام سرمایهداری، آوردگاه اصلی این دگردیسی بود. در چنین شرایطی «قانون حفاظت و توسعه صنایع» که از دل شورای انقلاب بیرون آمد، جنجالیترین مولود اقتصادی انقلاب 57 بود. قانونی که بسیاری از صنایع مادر را دولتی کرد و بر اموال تولیدکنندگان و تجار بزرگ کشور که هدایتگران اصلی اقتصاد کشور در آن زمان بودند، مهر مصادره زد.
محسن خلیلیعراقی در میانههای تابستان سال 1358 با حکم مصادره قسمتی از سهام شرکت بوتان مواجه شد. دادگاه 20 درصد از سهام بوتان را مصادره کرد، اما محسن خلیلیعراقی این حکم را نپذیرفت و به آن اعتراض کرد. او برای اینکه بتواند سهام مصادره شده را پس بگیرد بارها به دادگاه مراجعه کرد. صاحبان شرکت بوتان و در راس آنها محسن خلیلی در طول سالهای متمادی برای ادای توضیحات در مورد مسائل ساختگی چون وابستگی به دربار پهلوی، عدم پرداخت وجوهات شرعیه، فرار از پرداخت مالیات به دلیل زیانده بودن و... صدها مرتبه به دادگاه احضار شدند تا سرانجام پس از قریب به 20 سال حکم به برائت شرکت بوتان در موارد اتهام مذکور صادر شد. این پرونده از سال 1358 تا 18 تیر 1382 از سوی ستاد اجرایی فرمان امام و دادگاه انقلاب ادامه پیدا کرد اما در نهایت به سود خانواده خلیلیعراقی مختومه شد.
روزهای تلخ مصادره
روزهای تلخی بر محسن خلیلی و خانوادهاش گذشت اما آنها پس از 254 بار حضور در دادگاه، سرانجام بوتان را پس گرفتند. محسن خلیلی از آن روزها میگوید: «لطمات بسیار زیادی را متحمل شدیم. برای آنکه بتوانیم سرپا بمانیم، خانههای شخصی خود را فروختیم و صرف پرداخت حقوق کارگران کردیم. تصور میکنم که شاید حدود 13 ملک مسکونی، توسط شرکای مجموعه تولیدی ما، برای سرپا نگه داشتن شرکت فروخته شد. ما شرکت را سرپا نگه داشتیم، چرا که میدانستیم این وضعیت گذراست. و در این مدت به تلاشهای حقوقی برای ابطال حکم دادگاه انقلاب ادامه دادیم. فکر میکنم ۲۵۴ بار در دادگاه شرکت کردیم تا توانستیم شرکت را بازپس بگیریم.»
روایت محسن خلیلی از آن روزها درسآموز است: «انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، انقلابیون به طور کلی، تحت تعلیمهایی قرار گرفتند که این آموزشها از ادبیات چپ الهام میگرفت. علاوه براین، دیدگاههایی که حزب توده از شهریور 1320 تا وقوع انقلاب ترویج داده بود، جو نامساعدی را علیه کارآفرینی و سرمایهداری حاکم کرده بود و یک عامل دیگر، فقر عمومی مردم بود که در پایین بودن درآمد سرانه نمود مییافت. مردم خود را با طبقه سرمایهدار مقایسه میکردند و این مقایسه به تدریج به شکلگیری کینه توده مردم نسبت به کارآفرینان دامن زد. پیش از انقلاب تجملگرایی در ایران رسوخ یافت و عامل مقایسه در ذهنها بیش از همیشه رنگ گرفت. کشور ما دستکم در قرن اخیر، پیوسته تحت هجوم تبلیغات چپ بوده و نفرتی علیه سرمایهداری در مملکت ایجاد کرده است. پیش از روی کارآمدن حکومت پهلوی در دوره قاجار نیز احترام و اهمیتی برای سرمایهداری قائل نبودند. به این ترتیب که باج و خراجهای ناروایی از فعالان اقتصادی اخذ میکردند. در زمان رضاشاه نیز اقتصاد و تجارت خارجی در دست دولت بود. قوانین و نحوه وصول مالیات عادلانه نبود و درنهایت سرمایهداران اموال خود را پنهان میکردند. انقلاب ما انقلابی اسلامی بود و مکتب اقتصادی پس از انقلاب نیز براساس آموزههای «اقتصادنا» تدوین شد و اساساً سرمایهداری آنگونه که باید و شاید از سوی اقتصاددانان آن دوران تجویز نمیشد. پس از انقلاب این تصور وجود داشت که سرمایهداران زمانه، مرتبط به خاندان پهلوی هستند و به تحکیم این رژیم کمک کردهاند. هر آینه ارتباطی و پیوندی میان سرمایهدار و رژیم پهلوی مییافتند، این رشته ارتباطی به مصادره منتهی میشد. چگونگی اجرای قانون حفاظت و فرمولهایی که برای بدهی واحدها وضع شد، تصمیماتی عامهپسند بود که برای آرامش خاطر مردم صورت میگرفت.»
خلیلیعراقی در گفتوگو با ماهنامه مهرنامه گفته: «واکاوی ادبیات قدیم نیز نشان میدهد که ثروتمندان در ادبیات نیز محبوب نبودهاند. علت این است که ایران، کشوری خشک و کمدرآمد بوده است که فقر عمومی، باعث میشد سرمایهداران چندان مورد لطف قرار نگیرند. چنان که ملاحظه میکنید، عبارات و الفاظ تندی علیه سرمایهداران عنوان میشود از جمله سرمایهداران زالوصفت. تصور این بود که هر سرمایهداری باید خون مردم را مکیده باشد که چنین اندوختهای دارد. این تفکر ناشی از آن است که نسبت به مشروعیت سرمایهداری و سرمایهگذاری فعالیتی صورت نگرفته است؛ بنابراین مصادرهها در اوایل انقلاب به عنوان اقدامی انقلابی، برای ارضای عمومی رخ داد.»