شناسه خبر : 48368 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مصیبت صنعت

فراز و فرودهای کارآفرینی صنعتی در میزگرد محمدمهدی بهکیش و موسی غنی‌نژاد

مصیبت صنعت

 رضا طهماسبی: بخش تولید و صنعت در ایران طی یک سده گذشته با مصائب و مشکلات زیادی مواجه بوده است؛ از فقدان زیرساخت‌ها و کمبودها گرفته تا مداخلات زیاد دولت و توزیع رانت ارزی به نفع کالای خارجی و این روزها هم تحریم‌های کمرشکن. کارآفرینان ایرانی نیز در این دهه‌ها به دلیل سیاست‌گذاری‌های نادرست دولت و دستوری شدن کامل اقتصاد، اگرچه تلاش زیادی کردند، اما توانستند به آنچه در نظر داشتند برسند. فقط در دهه 1340 که مداخله دولت حداقل و دست بخش خصوصی باز گذاشته شد، رشد و توسعه صنعتی رخ داد. محمدمهدی بهکیش و موسی غنی‌نژاد در این میزگرد با بررسی روند تاریخی توسعه صنعتی و اشاره به روند کارآفرینی محسن خلیلی، پدر تشکل‌گرایی و موسس گروه بوتان، از مصائب صنعت و آلوده شدن نهادهای بخش خصوصی به حضور دولتی‌ها و خصولتی‌ها می‌گویند.

♦♦♦

‌در دهه 1320 اقتصاد ایران حرکت به سمت صنعتی شدن را آغاز و تلاش کرد از یک اقتصاد کشاورزی‌محور، صنایع مختلفی به‌جز نفت را هم راه‌اندازی کند. با این حال مشکلات زیرساختی بسیار زیاد بود و صنعتگران در شروع کار خود با کمبودها و مشکلات فراوانی دست‌وپنجه نرم می‌کردند. دهه 1340 با سیاست‌گذاری درست صنعت پا گرفت و رشد خوبی داشت، اما در دهه 1350 با جهش درآمدهای نفتی مجدد به محاق رفت. بعد هم که انقلاب شد و مصادره صنایع بزرگ و ملی شدن‌ها اتفاق افتاد و در دهه‌های بعد از انقلاب هم صنعت و تولید به شدت زیرسایه نفت و درآمدهای نفتی قرار گرفت. در یک مرور کلی چگونه می‌توان روند حرکتی صنعت ایران را تحلیل کرد؟

45محمدمهدی بهکیش: اقتصاد ما قبل از اینکه صنعتی شود، تجاری بود. دلیلش از یک‌سو درآمد نفت بود و از سوی دیگر داشتن همسایگان متعدد برای مراودات تجاری؛ ضمن اینکه از دوران بسیار قدیم ایران نقطه مهمی در جاده ابریشم و در مسیر تجارت شرق و غرب دنیا بود. یعنی قبل از اینکه نفت در سال 1910 میلادی در ایران کشف شود، اقتصاد ایران به نوعی تجاری شده بود؛ به‌خصوص اینکه کشورهای غربی علاقه‌مند بودند اتحاد جماهیر شوروی را کنترل کنند و به همین دلیل سعی کردند یک مسیر سبز تجارت بدون حضور شوروی به‌وجود بیاورند که بعد از سال 1917 میلادی خط سنتو شکل گرفت که از پاکستان شروع می‌شد، به ایران می‌آمد و بعد به ترکیه و اروپا می‌رفت. هنوز هم جاده سنتو وجود دارد و در زمان خودش وارث خوبی برای جاده ابریشم بود. بنابراین ایران، کشوری بود که با روحیه تجاری رشد کرد.

اولین چاه نفت ما در سال 1910 کشف شد و اصولاً پای صنعت بعد از کشف نفت به ایران باز شد و به‌تدریج در دوره رضاشاه شروع به شکل گرفتن کرد و در دوران پهلوی دوم به‌خصوص دهه‌ 40 که اشاره ‌کردید، اقتصاد ایران به سمت صنعتی شدن رفت. بخش خصوصی صنعتی در همان دهه‌ توانست رشد کند. جامعه هم به‌تدریج شهری ‌شد و الگوهای مصرف و تولید کارخانه‌ای شکل ‌گرفت. در این دوره تولید کارخانه‌ای (manufacturing) در ایران پایه‌گذاری و کارخانه‌هایی برای تولید کالاهای مصرفی راه‌اندازی شد. در دهه‌ 1350 درآمد نفت ایران یک‌دفعه چندین برابر شد و از حدود 5 /2 میلیارد دلار در سال 1351 طی کمتر از دو سال به حدود 25 میلیارد دلار رسید و این درآمد به قدری زیاد بود که هر کسی ‌می‌خواست می‌توانست ارز ارزان بگیرد و کارخانه‌ بزند. حتی دولت به نوعی می‌گفت آن‌قدر پول داریم که نمی‌دانیم چگونه خرجش کنیم. در این دوره ماشین‌آلات بسیار خوب با تکنولوژی اروپایی وارد کشور شد، تا صنعت پا بگیرد، اما نکته مهم اینکه صنعتی شدن ایران مانند صنعتی شدن اروپا نبود، چون وابسته به نرخ ارز بسیار ارزان بود. یعنی تجارت همچنان بیش از صنعت سودآور بود و برای مثال خود واردات ماشین‌آلات صنعتی در آن سال‌ها به تجارتی سودآور تبدیل شده بود. در سال‌های 1355 و 1356 حکومت به صنایع فشار می‌آورد که صادرات داشته باشند، اما بسیاری از کارخانه‌ها صرفاً با ارز ارزان شکل گرفته بودند و مدیریت کارایی نداشتند و در بازاریابی و رقابت ناکارآمد بودند، اما چون نمی‌خواستند رانت را از دست بدهند، محصول را به اسم صادرات از کشور خارج کرده و منهدم می‌کردند.

با این حال در همین دوره تلاش‌هایی برای انتقال دانش مدیریت و بازاریابی و روابط مالی بین‌المللی هم شروع شد و به سرعت هم رشد کرد، به‌طوری‌که وقتی انقلاب شد، شهرک‌های صنعتی متعدد و کارخانه‌های بسیاری به وجود آمده بود. بعد از انقلاب در ساختار صنعت هیچ تغییر مثبتی ایجاد نشد و حتی با شرایط بعد از انقلاب که حرکت به طرف خودکفایی آغاز شد، صنعت ما غیررقابتی‌تر شد. به نظر من، خودکفایی بزرگ‌ترین بلایی بود که به سر صنعت در حال رشد ایران آمد، به دلیل اینکه محیط تقریباً به‌طور کامل بسته شد، رقابت کمتر و کمتر شد و در بسیاری جاها از بین رفت. نتیجه اینکه به دلیل فقدان رقابت، حتی صنایع قبلاً رقابتی ما مانند خودرو به‌تدریج گرفتار هزینه تمام‌شده بالا شدند. اینجا هم قیمت‌گذاری به عنوان بلای بعدی بر سر صنعت نازل شد و باعث شد سودآوری صنعت از بین برود و در نتیجه صنایع سعی کنند از مسیرهای دیگری از جمله تجارت درآمد داشته باشند. به همین دلیل شرکت‌های تخصصی واردکننده‌ مواد اولیه یا صادرکننده محصولات کارخانه‌ای در ایران شکل نگرفته است، چون صنایع ما همه تلاش کردند خودشان این کارها را بکنند تا از محل تجارت سود کسب کنند و کمبود سود فرآیند تولید را جبران کنند. صنایع سودآور نیستند، اما بهانه خوبی هستند برای دریافت رانت‌هایی که می‌تواند سود حاشیه‌ای ایجاد کند. مثلاً یک واحد صنعتی دولتی که به یک هکتار زمین هم نیاز ندارد، 10 هکتار زمین گرفته و سود بیشتری از فروش زمین می‌برد. رشد صنعت در دهه‌ 1340 مرهون رقابت بود و اما به‌تدریج رقابت محدود و بعد از انقلاب سرکوب شد. در نتیجه صنعت، به‌جز موارد بسیار محدود، نتوانست روی پای خودش بایستد. 

46موسی غنی‌نژاد: همان‌طور که دکتر بهکیش به‌طور مبسوط توضیح دادند، در دوره رضاشاه، شرکت‌های دولتی زیادی در حوزه صنعت به وجود آمد و هدف این بود که این شرکت‌ها صنایعی راه بیندازند و بعد به بخش خصوصی واگذار کنند. اما در شهریور 1320 رضاشاه مجبور شد سلطنت را ترک کند و برود و سیستم اقتصادی هم همچنان بسته و دولتی بود و تجارت آزاد در آن جایی نداشت. از اواخر دهه ‌20 کم‌کم صنایع جدید در ایران رشد کرد و دلیلش هم مشوق‌های دولتی بود. در دهه‌ 30 هم قانون سرمایه‌گذاری خارجی مصوب شد که ورود سرمایه خارجی را تشویق کرد و بعد هم بانک‌های خارجی آمدند که به رشد صنایع و تکنولوژی‌های جدید کمک کردند. در دهه‌ 1340 که آن را دهه طلایی اقتصاد ایران می‌نامیم، منابع دولت کم بود و با وجود اینکه شاه و دولت رابطه خوبی با اقتصاد و تجارت آزاد نداشتند، در مخمصه‌ بودند. چون کشور بعد از سال 1332 مشکلات اقتصادی پیدا کرده و تورم رشد کرده بود؛ وام‌هایی که دولت ایران از آمریکا، کشورهای غربی یا نهادهای بین‌المللی گرفته بود، به‌شدت تحت کنترل بود و شاه ترجیح می‌داد آنها را بیشتر در صنایع نظامی هزینه کند. در نتیجه منابع مالی برای صنعت و تولید، محدود بود. به همین دلیل دست بخش خصوصی را باز گذاشتند و گفتند بخش خصوصی چه از داخل و چه از خارج، خودش سرمایه و تکنولوژی بیاورد و سرمایه‌گذاری کند. رشد صنایع جدید با ابتکار بخش خصوصی و همکاری سرمایه‌گذاری خارجی و بانک‌های خارجی رخ می‌دهد. دولت خودش منابعی نداشت که صرف سرمایه‌گذاری در صنعت کند. اما وقتی درآمدهای نفتی بالا رفت، دولت و به‌ویژه شاه احساس بی‌نیازی از بخش خصوصی کردند و گفتند حالا که این همه منابع مالی و پول داریم، خود دولت همه کارها را در دست می‌گیرد. برای همین شاه به شدت مخالفت کرد که صنایع سنگین مانند ذوب‌آهن یا پتروشیمی در اختیار بخش خصوصی باشد. صنایعی که در دهه 1340 تولید را شروع کرده بودند و به‌تدریج با بازاریابی در سطح کشورهای حوزه خلیج فارس کالاهایی مانند یخچال و کولر به این مناطق صادر می‌کردند، با سرکوب نرخ ارز دیگر مجبور شدند صادرات را کنار بگذارند، چون دیگر صادرات صرفه نداشت. در نتیجه، کارآفرین‌هایی که به دنبال تولید و صنعت رفته بودند، به‌رغم میل باطنی‌شان‌ ناگزیر دنبال تجارت و واردات رفتند. انقلاب که صورت گرفت، ‌زمانی بود که تولیدکننده‌های صنایع داخلی لطمه دیده بودند و به خاطر همان بیماری هلندی و سرکوب نرخ ارز وضع خوبی نداشتند. آنجا هم یک ضربه‌ کاری اساسی به صنایع زدند و آنهایی را که بزرگ شده بودند و دستشان به دهنشان می‌رسید مصادره کردند. بعد از انقلاب یک تفکر کاملاً کمونیستی و چپ در حوزه اقتصاد حاکم شد و نه فقط افرادی مانند آقای حبیب‌الله پیمان که چپ بود، بلکه آدم‌هایی مثل شهید آیت‌الله بهشتی هم می‌گفتند صنایع بزرگ خوب نیست و طاغوتی است و بنگاه‌ها باید کوچک باشند. این دیدگاه یعنی ترمز زدن به کل توسعه‌ صنعتی و افتادن آن در سراشیبی سقوط. البته در دورانی مثل در دوره 16ساله‌ مرحوم ‌هاشمی و آقای خاتمی وضع بهتر شد و اقتصاد ایران داشت به سمت مسیر درست حرکت می‌کرد که با آمدن دولت نهم و دهم، دوربرگردان ایجاد شد و دوباره مسیر اشتباه به شکلی بدتر در پیش گرفته شد.

 بهکیش: در اواخر دهه‌ 40 شمسی، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران (ایمیدرو) به وجود آمد تا صنایعی که بخش خصوصی ‌نمی‌تواند ایجاد کند، با بودجه دولت راه‌اندازی شود و بعد از اینکه سودآوری شد، به بخش خصوصی منتقل شود. ولی هیچ‌گاه این اتفاق نیفتاد و 85 صنعت بسیار بزرگ مانند ماشین‌سازی اراک که با سرمایه دولتی به وجود آمده بودند قبل از انقلاب به بخش خصوصی منتقل نشدند و بعد از انقلاب هم که نه‌تنها این اتفاق نیفتاد حتی بقیه صنایع بزرگ هم مصادره و دولتی شد. بعدها هم که خصوصی‌سازی شد این صنایع دولتی و نیمه‌دولتی باقی‌ ماند.

‌اشاره شد که در دولت‌های سازندگی و اصلاحات مسیر دوباره در حال اصلاح بود و شرایط رو به بهبود، اما مجدد دوربرگردان زده شد و شرایط برای توسعه صنعت محدود و بسته شد. امروز شرایط راه‌اندازی و توسعه‌ صنعتی چگونه است و آیا اساساً امکان ایجاد صنایع بزرگ یا جهش در توسعه صنعتی وجود دارد؟

 بهکیش: از نظر تاریخی، صنعت کارا اصولاً در ایران به وجود نیامده و در نتیجه مدیریت آن صنعت هم رقابت کردن را یاد نگرفته است. مدیران صنعتی ما حتی مدیران تحصیل‌کرده‌ خوب در ایران هم به محیط‌های رقابتی عادت نکرده و یاد نگرفته‌اند چگونه در صنعت رقابت کنند. از طرفی فضای کسب‌وکار ما کاملاً غیررقابتی است. از سوی دیگر چون متوسط درآمد پایین است، نمی‌توان در این شرایط تغییر خاصی ایجاد کرد. صنعت ما در یک فضای غیررقابتی و وابسته به دولت بار آمده و با کمال معذرت از به کار بردن این صفت، علیل است. حتی عملکرد صنایع بزرگ ما مثل صنایع پتروشیمی و فولاد که صادرکننده هم هستند یا صنایع غذایی که با تلاش صنعتگران بخش خصوصی صادرات دارند، زیر سوال است. چون همه این صنایع از یکسری امتیازاتی مانند انرژی ارزان، زمین ارزان، آب ارزان و... استفاده کرده‌اند و در مقابل دولت آنها را مجبور می‌کند ارز حاصل از صادراتشان را در بازار دولتی و به قیمت دولتی بفروشند، درحالی‌که خودشان بخش عمده منابع ارزی‌شان را با قیمت آزاد باید تهیه کنند. این فرآیند نمی‌تواند رشددهنده‌ صنعت باشد. برای اینکه از این دور باطل فرساینده خارج شویم، باید راهی پیدا کنیم که بتوانیم به‌تدریج رقابت را به صنعت تزریق کنیم. از سوی دیگر متغیرهای کلان اقتصاد را هم بهبود دهیم. یعنی باید راه دسترسی به بازارهای خارجی را برای صنعت باز کنیم، تعرفه‌ها را پایین بیاوریم که در داخل هم بازار رقابتی به وجود بیاید، از سویی قیمت‌گذاری و پیمان‌سپاری ارزی را کم‌کم برداریم تا صنایع ما بتوانند رقابت کنند.

در حال حاضر به دلیل تحریم، نظام بانکی ما نمی‌تواند به درستی به صنعت خدمات بدهد و انتقال پول و گشایش اعتبار میسر نیست. این مشکلات یک‌شبه حل نمی‌شود. از طرفی درست است که ما در داخل هم یک بازار بزرگ 85میلیون‌نفری داریم، اما حتی صنعتی که صرفاً برای بازار داخل تولید می‌کند تا به بازار خارج وصل نباشد، کارا و بهره‌ور نمی‌شود. همه کشورها دروازه‌هایشان باز است و ما هم باید راه را برای صنعت باز و کم‌کم رقابت را وارد کنیم. ما ظرفیت بالایی داریم و تجارت هم بلدیم، یک مسیر آسان و کم‌هزینه برای توسعه صنعت هم توسعه تجارت است. فقط باید راهش را باز کنیم که تاجر و صنعتگر ما بتوانند در بازارهای خارجی آزادانه فعالیت کنند، قرارداد ببندند، مواد اولیه تامین کنند و کالا بفروشند و پولش را هم راحت منتقل کنند. امروز همه این کارها مخفیانه و غیررسمی انجام می‌شود و درنتیجه هزینه خرید یک کالای کم‌کیفیت هم دو، سه برابر تمام می‌شود. این یعنی سرمایه ممکلت در حال از دست رفتن است. نگاه ما باید تغییر کند و از تدوین و اجرای برنامه‌هایی که برای اقتصاد و صنعت مفید نیست دست برداریم.

 غنی‌نژاد: اشاره کردم که در یک دوره 16‌ساله بعد از جنگ ایران و عراق حرکت در مسیر اصلاحات اقتصادی شروع شد و شرایط داشت بهتر می‌شد. اوج بهبود شرایط اقتصادی هم برنامه سوم توسعه در دولت آقای خاتمی است. اما از سال 1384 به بعد افول اقتصاد ایران آغاز می‌شود. تمام داده‌های کلان اقتصاد کشور را که نگاه کنید، این روند در آن کاملاً روشن است. از همان اواخر دهه‌ 1380 گزارش‌هایی که آقای دکتر مسعود نیلی در اتاق بازرگانی و دیگر نهادهای اقتصادی ارائه می‌کردند نشان می‌داد روند سرمایه‌گذاری جدید در اقتصاد ایران نزولی و تقریباً متوقف شده است، اشتغال جدید ایجاد نمی‌شود و اقتصاد دچار رکود شده است. به‌رغم اینکه درآمدهای نفتی در دهه‌ 80 بسیار بالا بود که باعث می‌شد شروع روندهای مخرب اقتصاد دیده نشود اما این واقعیت در زیر پوست اقتصاد کشور جریان داشت. اما اینکه چرا این افول در اقتصاد ایران آغاز شد، دلایل متعددی دارد از جمله اینکه یکسان‌سازی نرخ ارز که در برنامه سوم صورت گرفته بود، متوقف شد و با وجود اینکه قرار بود نرخ ارز هر سال بر مبنای تورم اصلاح شود، با افزایش درآمدهای نفتی دولت از این کار سر باز زد؛ قیمت حامل‌های انرژی که قرار بود در برنامه سوم برحسب تورم تعدیل و اصلاح شود، متوقف شد؛ بانک‌های خصوصی که در برنامه سوم ایجاد شده و در اوایل دهه 1380 سه چهار تا بیشتر نبودند، از یک آزادی عمل نسبی در مورد تعیین نرخ سود سپرده‌ و تسهیلات برخوردار بودند که این هم از آنان گرفته شد. اگر اشتباه نکنم آقای احمدی‌نژاد در یک سفر در مسکو بود و از همانجا دستور داد که نرخ‌های بهره را برگردانید و تثبیت کنید. در نتیجه نرخ بهره بانکی را در سطحی بسیار پایین‌تر از نرخ تورم تثبیت کردند. اقتصاد ما به تمام معنا به یک اقتصاد دستوری تبدیل شد و دولت در همه بازارها دخالت کرد. به دلیل درآمدهای ارزی بسیار بالا که معلوم نشد خرج چه شد، مردم این مشکلات را حس نکردند. چون ارز ارزان زیاد بود و واردات همه کالاها با قیمت‌های پایین صورت می‌گرفت. خاطرتان هست که در آن دوران برای ایرانی‌ها سفر به ترکیه و کشورهای خارجی همسایه از سفر به کیش و شمال ارزان‌تر بود. تنها دلیلش تثبیت و سرکوب نرخ ارز بود که به صنعت و تولید و اقتصاد ما لطمه زد.

 در دوره‌ آقای روحانی هم با وجود امضای برجام و بیرون آمدن کوتاه‌مدت از تحریم،‌ وضع برنگشت چون تمرکز دولت روی بحث سیاست خارجی بود و بعد هم با همدستی کاسبان تحریم در داخل و دشمنان خارجی مانند اسرائیل، برجام از بین رفت. ترامپ با خروجش از برجام میخ آخر را به تابوت روند بهبود اقتصادی کوبید. در نتیجه در حال حاضر گرفتاری ما بسیار شدید است و در همه‌ زمینه‌های اقتصاد مشکل داریم. پیوستن به FATF در مجمع تشخیص مصلحت گیر می‌کند و نهادی که باید مشکل‌گشا و حلال مشکلات باشد، خودش مشکل ایجاد می‌کند و کار را گره می‌زند. تحریم‌ اجازه نمی‌دهد بانک‌های بزرگ با ایران کار کنند اما بانک‌های کوچک خارجی هم که می‌توانند کار کنند به دلیل FATF نمی‌توانند با اقتصاد ایران همکاری کنند و در نتیجه همه مسیرهای رسمی مسدود شده و معاملات به صرافی‌ها رفته است. در هیچ جای دنیا تجارت خارجی با صرافی انجام نمی‌شود چون نه خبری از گشایش اعتبار است و نه بیمه و نه مدارک رسمی و مستند. پول تجارت خارجی را نمی‌توان با چمدان جابه‌جا کرد. گرفتاری ما به رویکردهای کاملاً ایدئولوژیک برمی‌گردد. کاسبان تحریم‌ اقتصاد ایران را به روز سیاه انداختند و حاضر هم نیستند کوتاه بیایند و فقط هم صدای آنها شنیده می‌شود که می‌خواهند به هر نحو ممکن، جلوی بهبود روابط خارجی را بگیرند.

همین امروز که ما می‌گوییم روزانه بیشتر از دو میلیون بشکه نفت صادر می‌کنیم، مشخص نیست این نفت به کجا می‌رود، با چه قیمتی فروخته می‌شود، پولش به کدام حساب واریز می‌شود و چگونه در دسترس قرار می‌گیرد. حالا در بودجه و روی کاغذ می‌نویسند که ما روزی یک میلیون و 800 هزار بشکه در روز صادرات نفت خواهیم داشت و برای درآمدش هم هزینه می‌تراشند اما مشخص نیست اساساً این درآمد به دست دولت می‌رسد یا خیر. واقعیت این است که اقتصاد ما در وضعیت بسیار اسفناکی قرار دارد. اگر از این وضعیت بیرون نیاییم، دیگر آینده روشنی برای اقتصاد ما وجود ندارد. اقتصاد ما سقوط کرده و به ته دره هم رسیده است. چیزی از این اقتصاد نیمه‌جان باقی نمانده است.

‌در طول میزگرد به مسئله مشکلات صنعت و کارآفرینان صنعتی بسیار اشاره کردیم. اینجا می‌خواهم به عنوان یک نمونه به فردی اشاره داشته باشم که چهره‌ای منحصربه‌فرد در حوزه صنعت و کارآفرینی کشور است. مهندس محسن خلیلی، که این روزها بیشتر به عنوان بنیانگذار شرکت بوتان، شناخته شده است اما می‌دانیم ایشان و پدرشان زمانی شروع به ساخت و تولید کالاهای گازسوز کردند که در کشور ما هنوز شرکت ملی گاز وجود نداشت. محسن خلیلی با اینکه اهل سیاست نبوده و نیست، از هر اهل سیاست دیگری بیشتر دغدغه کشور را داشت و با وجود مشکلات عدیده‌ای که در دوران مصادره‌ها برایش ایجاد شد و خواستند شرکتش را بگیرند، دست از تلاش برای کشور برنداشت. در راه‌اندازی تشکل‌های مختلف مانند انجمن مدیران صنایع و توسعه فعالیت‌های اتاق بازرگانی هم بسیار تلاش کرد اما گرفتار همان مشکلاتی بود که بورژوازی صنعتی در کشور درگیرش بود. می‌خواهم با مرور تجربه فعالیت حرفه‌ای و صنعتی محسن خلیلی به این مسئله اشاره داشته باشیم که آیا هنوز فضای ظهور و بروز و رشد چنین کارآفرینانی در اقتصاد ایران وجود دارد؟

 بهکیش: اوایل دهه‌ 1360 که انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه‌ها دو سالی تعطیل شد، من به اتاق بازرگانی رفتم و در سمت مشاور اقتصادی شروع به کار کردم. در آن زمان آقای مهندس علینقی خاموشی رئیس اتاق بود و آقای مهندس خلیلی به اتاق نیامده بود و انجمن مدیران صنایع را با همراهی مرحوم حاجی‌بابا، آقای جابر انصاری و مهندس حسین سلیمی راه انداخته و آنجا را توسعه داده بودند و در استان‌های مختلف هم دفتر زده بودند. آقای مهندس خلیلی به تشکل‌ها بسیار اعتقاد داشت و روی آن سرمایه‌گذاری می‌کرد. از وقت خودش، پول خودش، سیستم خودش و... صرف می‌کرد تا تشکل پا بگیرد و فعال شود. اکثر هزینه‌های انجمن را ایشان شخصاً پرداخت می‌کرد. امروز هم انجمن مدیران یک ساختمان در خیابان مطهری دارد که دو طبقه است و یک طبقه‌اش را به بنیاد خلیلی تبدیل و یک بنیاد تحقیقاتی درست کرده‌اند که دوستانمان مثل آقای دکتر نیلی و دکتر مشایخی و من آنجا فعالیت داریم.

جالب است که امسال جایزه نوبل اقتصاد را هم عجم اوغلو، رابینسون و جانسون گرفتند، چون در کارهایشان تاکیدی داشتند که نهادهای مدنی باید آنقدر در اقتصاد قدرت پیدا کنند تا بتوانند با حاکمیت حشر‌و‌نشر داشته و به همان اندازه اثرگذار باشند. این اقتصاددانان می‌گویند تا زمانی که بخش خصوصی نتواند رشد کند و نهادها آنقدر قدرتمند نشوند که بتوانند به صورت موثر با دولت ارتباط بگیرند، بخش خصوصی نمی‌تواند پا بگیرد و از محیط کسب‌وکار صیانت کند و درنتیجه توسعه هم اتفاق نمی‌افتد.

مهندس خلیلی احتمالاً بدون اینکه این تئوری‌ها را بداند، از دهه 1360 یا شاید قبل از آن هم، بسیار به تشکل‌گرایی اعتقاد داشت و عمل می‌کرد. زمانی که با ایشان آشنا شدیم از ایشان دعوت کردم که به اتاق ایران بیایند. ایشان اگرچه ابتدا کمی تردید داشت اما وارد اتاق شد و بسیار هم فعال و موثر عمل کرد. با دانشگاه ارتباط بسیار خوبی برقرار کرد و استادان دانشگاه و دانشجویان مستعد را جذب واحدهای صنعتی خودش کرد و در آنجا سمینارهای متعدد برای کارکنان می‌گذاشت. آقای خلیلی در صنعت فعال بود، در نظام بانکی سرمایه‌گذاری کرد و بانک کارآفرین را به کمک دیگران راه انداخت و البته بعد خارج شد. امروز خود ایشان مسئولیت‌هایشان را به برادرانش محول کرده و بنگاه‌هایی که داشتند به صورت خانوادگی اداره می‌شود.

اشاره کردید خانواده خلیلی زمانی که در صنعت گاز شروع به‌کار کردند به عنوان نهاد بخش خصوصی رقبای دولتی داشتند اما با نوآوری و خلاقیت و استفاده از فناوری توانستند کارایی سیستمشان را بسیار بالا ببرند. مهندس خلیلی شخصیتی بسیار منعطف دارد و تصمیم‌هایش متکی بر عقلانیت و منطق اقتصادی است. پدرشان هم از کارآفرینان و نوآفرینانی بودند که کارهای ماندگار زیادی کردند و زمانی که برق در تهران نبود، یک کارخانه برق راه انداخت و لاله‌زار را روشن کرد. 

آقای مهندس خلیلی بلد بود با مسئولان دولتی رفتار کند و همه مسئولان دولتی که با ایشان سروکار داشتند، از ایشان به‌خوبی یاد می‌کنند. در حوزه تشکل‌ها، همه از مهندس خلیلی به نیکی یاد می‌کنند چون هم وقت گذاشته، هم هزینه کرده، هم انعطاف داشته و با همه توانست کنار بیاید و با کسی سر ناسازگاری نداشت. اتاق در اوایل انقلاب در اختیار تجار و بازاریان بزرگ مانند آقای میرمحمد صادقی، مرحوم اسدالله عسگراولادی و آقای مهندس خاموشی بود و نقش بازرگانان در آن محوری و پررنگ بود. مهندس خلیلی بود که با خود صنعت و صنعتگران را به اتاق بازرگانی آورد و امروز اگر بافت و ساختار اتاق را بررسی کنید، نقش صنعت و صنعتگران را در آن بسیار پررنگ می‌بینید. مهندس خلیلی میراث بزرگی بنا کرده و تشکل‌هایی چون انجمن مدیران صنایع یا کنفدراسیون صنایع را بنا کرده است که بسیار خوب و فعال هستند، گرچه در سال‌های اخیر به دلیل مداخلات زیاد دولت در اقتصاد و محیط کسب‌وکار، تشکل‌ها نسبت به قبل ضعیف‌تر شده‌اند. بخش خصوصی باید بتواند این تشکیلات مدنی را دوباره احیا کند و اثرگذاری آنها را بالاتر ببرد.

 غنی‌نژاد: ابتدا اشاره کنم که گزاره‌های بورژوازی صنعتی و بورژوازی تجاری که مورداستفاده هم قرار می‌گیرد، مفاهیم گویا و روشنی نیست و بهتر است از مفاهیم واقعی اقتصادی استفاده کنیم. اغلب این اصطلاحات را چپ‌ها و مارکسیست‌ها رایج کردند تا اقتصاد و تجارت آزاد را بکوبند. اما در مورد آقای مهندس خلیلی واقعاً یک شخصیت استثنایی و کمیاب هستند، که دکتر بهکیش به‌خوبی در مورد ایشان توضیح دادند. زندگی حرفه‌ای ایشان نمونه خوبی از مصائبی است که بر سر آنتروپرونرهای ایرانی آمده است. حتی بنگاه‌های صنعتی ایشان را هم که با کار و تلاش و نوآفرینی برپا کرده بودند، می‌خواستند در ابتدای انقلاب مصادره کنند. آقای مهندس خلیلی به خاطر اینکه هیچ نقطه‌‌ضعفی از نظر همکاری با رژیم شاه و مسائل سیاسی نداشت و خانواده ایشان‌ درستکار و متدین بودند، با تمام توان در مقابل این مسئله ایستاد و اگر اشتباه نکنم بیش از 200 بار به دادگاه و محاکم قضایی رفت و تلاش کرد آنچه ساخته بود را حفظ کند.

یک نکته مهم در فعالیت آقای خلیلی علاقه‌مندی بالای ایشان به راه‌اندازی و توسعه فعالیت تشکل‌های بخش خصوصی بود و نهادهای زیادی را هم با وقت و انرژی و هزینه خودش برپا کرد. گرچه امروز این نهادها، آن جایگاهی که باید را ندارند و این مسئله را من توضیح می‌دهم. بزرگ‌ترین تشکل بخش خصوصی در اقتصاد ما، اتاق‌ بازرگانی صنایع و معادن و کشاورزی است که سابقه کهنی دارد. اما اشکال بزرگ اتاق‌های ما این است که مداخله دولت در آن پررنگ شده و دولت نقش مهمی در تعیین مدیران آن پیدا کرده است. در جریان انتخابات اخیر اتاق‌های بازرگانی و تعیین هیات رئیسه اتاق‌های ایران و تهران هم دیدیم که دولت چه‌اندازه نسبت به این مسئله حساس است و تا چه‌اندازه توانسته است اتاق بازرگانی را آلوده کند. من هدفمند روی کلمه «آلوده» تاکید می‌کنم.

حُسن کار آقای مهندس خلیلی این بود که در تشکل‌هایی که برپا کرد مانند انجمن مدیران صنایع یا کنفدراسیون صنعت، دولت هیچ نقش و مداخله‌ای نداشت. کاملاً تشکل خصوصی بود. اینکه این نهادها چندان که باید قدرت نگرفتند به این دلیل است که برخی فعالان بخش خصوصی اعم از تولیدکننده‌ها و بازرگانان و صنعتگران به سمت دولت رفتند و تلاش کردند خودشان را از آن طریق به رانت‌ها و امتیازاتی که دولت توزیع می‌کند، برسانند. اتاق‌های بازرگانی برای خدمت به بخش خصوصی ایجاد شده اما اگر عمیق‌تر به وضعیت آنها نگاه کنیم، جای پای آلودگی دولت و رد پای رانت‌خواران را می‌بینیم. امروز بسیاری از خصولتی‌ها در اتاق نماینده دارند، یعنی نهادهایی که مستقیم متصل به منابع رانتی هستند وارد تشکل‌های بخش خصوصی شده‌اند. فضیلت آقای مهندس خلیلی در این بود که تلاش کرد نهادی درست کند که بخش خصوصی واقعی در آن حضور داشته باشد. اما چنین تشکلی در جامعه‌ای می‌تواند پا بگیرد که بخش خصوصی واقعی در آن حرف اول را بزند. در اقتصاد ما بزرگ‌ترین صنایع دولتی یا خصولتی هستند و بخش خصوصی واقعی ما ابعادش بسیار کوچک است. بخش عمده‌ای از همان بخش کوچک و مدیران آن هم در سیستم اقتصاد دستوری و رانتی به وابستگی به دولت و بده‌بستان با دولت آلوده شده‌اند. در چنین شرایطی، بخش خصوصی واقعی نمی‌تواند خودش را نشان دهد.

معتقدم آقای مهندس محسن خلیلی تلاش‌های فوق‌العاده زیادی در جهت رشد و نمو بخش خصوصی واقعی کرده و تشکل‌های جامعه‌ مدنی مرهون و مدیون این تلاش‌هاست. اما اگر آن تشکل‌ها هنوز به جایگاه موردانتظار نرسیده‌اند، دلیلش اقتصادِ آلوده به دولت است.