شناسه خبر : 47234 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نسل ضد

نسل جوان چرا رأی نمی‌دهد؟

زمانی که این گزارش را می‌خوانید انتخابات ریاست‌جمهوری به پایان رسیده و تکلیف نهمین رئیس‌جمهوری اسلامی مشخص شده است. چشم که به هم بزنیم، دولت چهاردهم نیز تشکیل شده و ترکیب اعضای کابینه هم مشخص می‌شود. دوباره عده‌ای می‌روند و عده دیگری می‌آیند و سازمان‌ها و بنگاه‌های دولتی مثل گوشت قربانی میان شرکای اقتصادی سیاستمداران فاسد دست به دست می‌شود و باز هم صفحات روزنامه‌ها و سایت‌های خبری از افشاگری‌های الکی، وعده‌های دوزاری، گلایه‌های مسخره، پاچه‌خواری سیاستمداران و امیدهای واهی پر می‌شود.

 

الهه طهماسبی / نویسنده نشریه 

زمانی که این گزارش را می‌خوانید انتخابات ریاست‌جمهوری به پایان رسیده و تکلیف نهمین رئیس‌جمهوری اسلامی مشخص شده است. چشم که به هم بزنیم، دولت چهاردهم نیز تشکیل شده و ترکیب اعضای کابینه هم مشخص می‌شود.

دوباره عده‌ای می‌روند و عده دیگری می‌آیند و سازمان‌ها و بنگاه‌های دولتی مثل گوشت قربانی میان شرکای اقتصادی سیاستمداران فاسد دست به دست می‌شود و باز هم صفحات روزنامه‌ها و سایت‌های خبری از افشاگری‌های الکی، وعده‌های دوزاری، گلایه‌های مسخره، پاچه‌خواری سیاستمداران و امیدهای واهی پر می‌شود.

فرقی نمی‌کند چه کسی سکان دولت را در دست گیرد، شاید یکی از دیگری اندکی بهتر باشد اما در نهایت هیچ دولتی برای اصلاح امور نمی‌آید و اگر هم بیاید، نمی‌تواند کاری پیش ببرد و همین باعث می‌شود مردم از کارکرد صندوق رای ناامید شوند. این ناامیدی برای جوانان شکل دیگری دارد.

اقتصاد ایران از دردهای زیادی رنج می‌برد که بسیاری از آنها به خاطر عدم درمان یا درمان نادرست، حالت مزمن به خود گرفته است. رشد اقتصادی پایین و پرنوسان، تورم‌های بالا و مزمن، بیکاری شدید در میان زنان و جوانان تحصیل‌کرده، انواع ناترازی‌های مالی و زیست‌محیطی، فقر و حاشیه‌نشینی گسترده، بهره‌وری و کیفیت نازل ارائه خدمات عمومی اعم از سیاست‌گذاری و نظارت و حمایت از سوی نهاد دولت، عدم توازن و تناسب‌های درآمدی و منطقه‌ای، وجود تبعیض‌های زیاد در استفاده از فرصت‌ها و فاصله گرفتن از کشورهای مشابه در شاخص‌های اقتصادی و رفاهی؛ از مهم‌ترین علائم بیماری اقتصاد ایران و نارضایتی مردم است که برخی از آنها برای نیم‌قرن با ما همراه است.

با این حال در سال‌های گذشته با وجودی که اندک فرصتی برای اصلاح وجود داشته، دولت‌ها از کنار آن گذشته‌اند و حاضر به پرداخت هزینه برای تغییرات کوچک نشده‌اند. قاعدتاً اصلاح این شرایط در کوتاه‌مدت ناممکن است اما چنان‌که اقتصاددانان می‌گویند؛ حداقل انتظار این است که گام‌هایی برداشته شود تا اول اینکه نشان داده شود که مسئولان اجرایی کشور متوجه انبوه مشکلات شده‌اند و دوم اینکه تلاش‌های حداقلی، تدریجی و گام‌به‌گام برای کاستن از مشکلات به خرج می‌دهند. در حال حاضر جوان ایرانی به سختی می‌تواند تصور کند که نه یک زندگی اشرافی، بلکه یک زندگی کاملاً معمولی با یک کار شرافتمندانه برای خود تامین کند. متاسفانه داشتن یک زندگی معمولی برای بسیاری از جوانان کشور در حال تبدیل شدن به یک رویای دوردست است. واقعاً انتظار گزاف و نابجایی از نظام حکمرانی کشور نیست که بتواند این حداقل‌ها را برای جوان‌هایش تهیه کند. به همین دلیل دولت چهاردهم هیچ فرصتی برای تعلل ندارد و اگر قرار است اولویت را به منافع ملی بدهد، باید فهرستی از بایدها و نبایدهای سیاست‌گذاری را تهیه کند. زمان خیلی زود می‌گذرد و در این مدت اگر سیاست‌گذاران نتوانند کاری کنند، بهترین فرصت از کف خواهد رفت.

پدیده مهم انتخابات

 این دوره انتخابات به دلایل زیاد نیاز به بررسی و پژوهش بیشتر دارد اما تحلیل یک پدیده بسیار مهم باید در دستور کار نظام حکمرانی قرار گیرد؛ اینکه چرا نسل جوان تا این اندازه نسبت به کارکرد انتخابات دچار شک و تردید شده است. نتایج دور اول انتخابات نشان داد که جوانان به مشارکت در انتخابات علاقه‌ای ندارند و دست‌کم راه نجات خود را در انتخاب سیاستمداران سنتی نمی‌بینند. اما چرا این ناامیدی تشدید شده است؟

کافی است به این آمارها توجه کنیم؛

بر اساس اعلام وزارت کشور، در حال حاضر ۶۱ میلیون و ۴۵۲ هزار و ۳۲۱ نفر واجد شرایط رای دادن هستند اما در دور اول انتخابات، تنها 40 درصد این افراد پای صندوق‌های رای حاضر شدند.

سن رای در ایران 18 سال اعلام شده است. در تعاریف رسمی، افرادی که ۱۸ تا ۳۵ سال سن دارند، جوان نامیده می‌شوند. با این تعاریف، حدود ۲۳ میلیون نفر از جمعیت کشور جوان هستند که ۲۷ درصد جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند. وزارت کشور اعلام کرده است که متولدین تیر ۱۳۸۵ و قبل از آن واجد شرایط رای دادن هستند. متولدین 1368 تا 1385 طبق تعاریف، جمعیت جوان کشور هستند که یک‌سوم واجدین شرایط رای دادن را تشکیل می‌دهند. در این میان 20 میلیون و 371 هزار نفر دهه شصتی داریم که می‌توانند رای دهند. 12 میلیون نفر در دهه 70 متولد شده‌اند که شرایط رای دادن دارند. دهه هشتادی‌ها هم ۱۲ میلیون نفر هستند که احتمالاً نیمی از آنها می‌توانند رای دهند. 17 میلیون نفر هم متولد دهه‌های 50، 40 و 30 هستند که شرایط رای دادن دارند. اگر قرار بر مشارکت قابل توجه باشد، باید اکثریت جمعیت پویای کشور که شامل متولدین دهه‌های 50 تا 80 هستند، پای صندوق‌های رای حاضر شوند. شواهد نشان می‌دهد که این اتفاق در دور اول رخ نداده و احتمالاً در دور دوم انتخابات نیز جمعیت جوان و پویای کشور رغبتی به رای دادن نداشته است. اما چرا این بی‌رغبتی به وجود آمده است؟

دوباره به این آمارها توجه کنید؛ بیش از ۷۰ درصد بیکاران کشور در گروه سنی جوان ۱۸ تا ۳۵ساله قرار دارند. در سال 1402 نرخ بیکاری جمعیت جوان ۱۵ تا ۲۴ساله، 2 /21 درصد بوده است. در سال 1402 حدود یک میلیون و ۵۰۱ هزار نفر در گروه سنی ۱۸ تا ۳۵ سال بیکار بودند که نشان‌دهنده نرخ بیکاری 2 /15درصدی در این گروه سنی است. سال گذشته ۴۱۱ هزار و ۶۰۸ نفر مرد و ۴۷۵ هزار و ۴۵۳ نفر زن بیکار بودند. نرخ بیکاری دختران جوان 3 /20 و نرخ بیکاری پسران جوان 9 /7 درصد بود. نرخ بیکاری کل جمعیت فارغ‌التحصیل آموزش عالی 8 /11 درصد ثبت شده است.

این آمارها نشان می‌دهد نسل جوانی که در آستانه ورود به 40سالگی است یا این محدوده را رد کرده، روزهای بسیار سختی را می‌گذراند. موج جمعیتی که در دهه 1360 متولد شد، با زیرساخت‌های ناکافی آموزش ابتدایی و راهنمایی به تحصیل پرداخت، برای ورود به دانشگاه‌ها صف کشید و بعدتر با بیکاری و عدم تعادل در بازار ازدواج دست‌وپنجه نرم کرد، تا چند سال دیگر به تدریج وارد دوران سالخوردگی می‌شود، بی‌آنکه حتی یک زندگی معمولی را تجربه کرده باشد. از این نسل چه انتظاری می‌توان داشت؟

نسل جوان‌تر وضعیتی به مراتب بدتر دارد؛ متولدین دهه 70 که جمعیتی بیشتر از 12 میلیون را تشکیل می‌دهند، زمانی چشم به جهان گشودند که هشت سال جنگ تحمیلی به پایان رسیده بود و کشور در حال پوست‌اندازی بود. بچه‌های این نسل تحولات سیاسی و اجتماعی شگرفی را به چشم دیدند اما زمانی که درسشان تمام شد و در دهه 90 عزم ورود به بازار کار کردند، چرخ‌های اقتصاد به دلیل تشدید تحریم‌های اقتصادی از کار افتاده بود. دهه ۹۰ به‌صورت طبیعی باید دهه اشتغال با پیشرانی استارت‌آپ‌ها و بنگاه‌های نوظهور می‌بود، اما با تهدید و محدودیت اینترنت، این فرصت از دهه شصتی‌ها و دهه هفتادی‌ها گرفته شد و اقتصاد ایران هم از این فرصت بی‌بهره ماند.

اما بیایید داستان جوان‌ترها را هم مرور کنیم، نسلی که به نسل زد معروف است. عموماً در کشور ما نسل Z ایران را با نام دهه هشتادی‌ها می‌شناسند، یعنی متولدین سال‌های 1375 تا 1389. دهه هشتادی‌هایی که بین 15 تا 21 میلیون نفر جمعیت دارند و در سال 1401 هم به پای ثابت اعتراض‌های اجتماعی تبدیل شدند. بچه‌های نسل زد در ایران در آغاز فصل جدید در نظام حکمرانی سیاسی ما متولد شدند. اغلب متولدین این نسل زمانی پا به دنیا گذاشتند که والدین‌شان در یکی از بهترین دوره‌های امیدواری اجتماعی پس از انقلاب زندگی می‌کردند. جنگ تمام شده بود و کشور به مدت هشت سال مشغول بازسازی خرابی‌های ناشی از جنگ بود. انگار وقت آن رسیده بود که جامعه پنجره‌ها را باز کند و هوایی تازه‌ نفس بکشد. این دوره هشت سال طول می‌کشد اما درست زمانی که بچه‌های این نسل خواندن و نوشتن را یاد می‌گیرند، فصل دیگری در فضای سیاسی کشور ورق می‌خورد و داستان شکل دیگری پیدا می‌کند. این نسل وقتی آماده ورود به بازار کار شد، موانع زیادی را پیش پای خود دید. با تحریم‌های اقتصادی، فیلترینگ، محدود کردن اینترنت، نااطمینانی و نزاع‌های سیاسی بر سر منافع گروهی. بخشی از متولدین این نسل وارد بازار کار شده‌اند یا به زودی وارد می‌شوند. این نسل علاقه‌ای به ورود به بازار سنتی کار ندارد. علاقه این نسل ورود به بازار کار مبتنی بر تکنولوژی و شبکه‌های اجتماعی است؛ اما متاسفانه اغلب مشاغلی که در بستر اینترنت شکل گرفته‌اند با نااطمینانی و عدم قطعیت مواجه‌اند. نسل جوان برای ورود به بازار کار با مشکل اساسی مواجه است که نتیجه آن یا ماندن و سرخوردگی است یا مهاجرت و افسردگی.

بنابراین ساختار سیاسی با نسلی معترض مواجه است که وضعیت اقتصادی خوبی ندارد و چشم‌انداز مثبتی پیش‌روی خود نمی‌بیند. اقتصاددانان میان رفاه اقتصادی و مشارکت سیاسی، رابطه‌ای نزدیک می‌بینند. به این شکل که هرچه چشم‌انداز رفاه وضوح بیشتری داشته باشد، میل به مشارکت افزایش پیدا می‌کند و هرچه چشم‌انداز کشور مبهم و تیره باشد، مشارکت جوانان در انتخاب‌های سیاسی کاهش پیدا می‌کند.

39

ریشه‌های فرهنگی

کنش سیاسی جوانان در دهه‌های مختلف، متفاوت بوده است. بعد از جنگ جوانان به مشارکت در انتخاب سیاسی علاقه زیادی نشان دادند اما این علاقه در دهه بعد رنگ باخت و در حال حاضر جوانان امروزی، علاقه‌ای به مشارکت سیاسی نشان نمی‌دهند. موضوع این است که نسل جوان راه نجات خود را در انتخابات نمی‌داند. برخی از جوانان کاملاً مخالف رای دادن هستند. برخی اصلاً برای انتخابات اهمیت قائل نیستند. برخی موافق رای دادن هستند اما مستقیم می‌گویند چون خیلی‌ها رای نمی‌دهند من هم رای نمی‌دهم. از نظر جوانان رای ندادن یک انتخاب است و بسیاری پذیرفته‌اند که رای ندهند. هرچند ریشه اصلی ناامیدی نسل جوان را باید در وضعیت بد اقتصاد جست‌وجو کرد اما برخی اندیشمندان به مسائل فرهنگی هم وزن زیادی می‌دهند. نسلی که از کودکی با فضای انتقاد و به سخره گرفتن ارزش‌ها از هر سو بزرگ شده تقصیری ندارد اگر در جوانی هیچ تکیه‌گاه فکری را با زبان سنتی نمی‌پذیرد. برخی معتقدند قصور اصلی از سیاستمدارانی است که بر خواسته‌های خود پافشاری کردند و زور و انتقاد را به هر ساحتی کشاندند و هیچ حرمتی برای هیچ چیز باقی نگذاشتند تا تکیه‌گاه فکری جوانان امروز شود و به قول مصطفی پورمحمدی آنقدر کشیدند که پاره شد.

البته در نقد رفتار جوانان یک فرض ضمنی وجود دارد آن هم اینکه مسیر زندگی و کنش اجتماعی و فردی نسل‌های قدیمی‌تر درست بود و اگر فرزندانشان به صراط آنها نباشند، گمراه هستند. متاسفانه این نگاه در مناظره‌های انتخاباتی هم موج می‌زد. راه و رسم نسل جوان نکوهش می‌شد. تنها تفاوت در روش اصلاح بود. این یکی به داغ و درفش باور داشت و آن دیگری می‌گفت باید از مهدها و مدارس ابتدایی شروع کرد. گویی هم‌اکنون در مدارس ابتدایی زبان پهلوی و تاریخ مادها تدریس می‌شود. هیچ کدام از کاندیداها نگفتند که آیا اصلاً نگاه ما به زندگی در عصر حاضر از نظر جوان درست است یا خیر.

واضح است که پارادایم و فضای فکری جوانان چیز دیگری است. سنت و تمام معیارهای آن جای خود را به مدرنیته داده است بدون اینکه شاید بر این تفاوت وقوف داشته باشند. مثلاً اغلب جوانان این دوره، وظیفه و تکلیف نمی‌شناسند و بسیار نتیجه‌گرا هستند. به جای برخورد با پدیده‌ها بر اساس ذهنیت بر عینیت تمرکز دارند. در پذیرش نوآوری و تغییر، بسیار متفاوت‌اند. گروه مرجع آنها نه چهره‌های مذهبی یا معلمان و اساتید دانشگاه، بلکه سلبریتی‌های معروف جهان هستند.

نمی‌توانیم هیچ معرفت‌شناسی را تصور کنیم که فاقد اصول باشد، در اینکه اصول نسل ما در معرفت‌شناسی نسل امروز جایگاهی ندارد. اما باید توجه داشت که به نقد کشیده شدن تمام ساحت‌ها و باورها از هر سو، همزمان با خفه کردن جریان اندیشه‌ورزی و پاسخ‌دهی از سوی سیاستمداران آسیب‌هایی را متوجه این جوانان کرده است.

ریشه‌های سیاسی

 در پاییز سال 1401، خیلی‌ها معتقد بودند که نیروی اصلی اعتراض‌های اجتماعی، دهه هشتادی‌ها یا نسل زد هستند. عباس عبدی معتقد است، آنها نیروی میدان بودند، اصل ماجرا به متولدین دهه ۱۳۶۰ مربوط می‌شد. عبدی در تحلیلی که روزنامه اعتماد منتشر کرد نوشت: «متولدین دهه ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۵ در رده بعدی قرار داشتند و متولدین ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ بیشتر در مقام عمل‌کننده حاضر می‌شدند. آنان که می‌گفتند دهه هشتادی‌ها بودند، از یک‌سو آنان را بیشتر می‌دیدند و از سوی دیگر گمان می‌کردند که آنان از طرف ساختار رسمی نادیده گرفته شده‌اند لذا معترض شده‌اند. ولی واقعیت این بود که دهه شصتی‌ها مظلوم‌ترین نسل تاریخ اخیر ایران هستند، در عین حال که یکی از شایسته‌ترین نسل‌ها هم هستند و اثرات این دو ویژگی موجب نفرت بیشتر آنان از وضع موجود شد و در اعتراضات پاییز خود را بازتاب داد.»

این نسل در فضای عمومی انقلاب متولد شدند. دوران پرتنش انقلاب، اوضاع سیاسی پس از انقلاب و سپس جنگ و... وضعیتی که تنش‌های گوناگونی را به افراد و خانواده‌ها وارد می‌کرد، شاید بتوان گفت که فضای عمومی برای آنان سیاه و سفید بود و کودکان متولد این مقطع خیلی کمتر از کودکان دوره‌های پیش و پس از خود کودکی کردند و با تنوع زندگی مواجه نبودند. رسانه‌ها و مدرسه و خیابان برای آنها همگی به یک رنگ بود و شادی و شیطنت کمرنگ‌ترین بود.

-اغلب خانواده‌ها پرتعداد بودند. در این فاصله 10‌ساله بیش از ۱۶ میلیون نفر به جمعیت کشور افزوده شد که به‌طور متوسط و با در نظر گرفتن آمار مرگ‌ومیر سالانه ۸ /۱ میلیون کودک به جمعیت ۳۳میلیونی سال ۵۵ اضافه می‌شد و اندازه خانوار و رشد جمعیت را به بالاترین حد در ایران رساند.

مسعود نیلی در سال 1394 در یک برنامه تلویزیونی دردمندانه درباره متولدین دهه 60 سخن گفت و به سیاستمداران هشدار داد که این نسل در حال قربانی شدن است اما هیچ‌کس به این هشدارها توجه نکرد و شواهد نشان می‌دهد که این نسل که از نظر جامعه‌شناسان و اقتصاددانان، مظلوم‌ترین نسل جوان ایران است، امروز به سرسخت‌ترین مخالف صندوق رای تبدیل شده است. هرچند متولدین دهه 70 نیز در زمره مخالفان رای هستند اما این متولدین دهه 60 هستند که نه‌تنها خود علاقه‌ای به رای دادن ندارند که پدران و مادران خود را نیز از رای دادن منع می‌کنند. آنها به طور مشخص در انتخابات 1400 و 1402 و 1403 سرسختانه در برابر رای دادن مقاومت کردند تا به این شکل صدای خود را به تصمیم‌گیران برسانند. آیا این صدا شنیده می‌شود؟ 

دراین پرونده بخوانید ...