کارزار پیرسالاران
پیام عدم مشارکت سیاسی در میزگرد مریم زارعیان و جبار رحمانی
60 درصد جامعه رایدهنده ایرانی پای صندوق رای نیامد و دور اول انتخابات ریاستجمهوری را از منظر سیاسی به یکی از تاریخیترین انتخاباتهای ایران بدل کرد. نسل جوان و نسل z بر تارک این عدم مشارکت میدرخشد. مریم زارعیان و جبار رحمانی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه به بررسی دلایل این عدم مشارکت و پیامها و پیامدهای آن برای جامعه و نظام حکمرانی پرداختهاند و به این پرسشها پاسخ دادهاند که مختصات ذهنی و جهانبینی نسل جدید ایران چیست؟ آیا میتوان گفت مطالبات نسل جوان متاثر از خواستهای جهانی همسالان آنها با توجه به گستردگی شبکههای اجتماعی و اینترنت و ارتباطات نوین است؟
جواد حیدریان: 60 درصد جامعه رایدهنده ایرانی پای صندوق رای نیامد و دور اول انتخابات ریاستجمهوری را از منظر سیاسی به یکی از تاریخیترین انتخاباتهای ایران بدل کرد. نسل جوان و نسل z بر تارک این عدم مشارکت میدرخشد. مریم زارعیان و جبار رحمانی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه به بررسی دلایل این عدم مشارکت و پیامها و پیامدهای آن برای جامعه و نظام حکمرانی پرداختهاند و به این پرسشها پاسخ دادهاند که مختصات ذهنی و جهانبینی نسل جدید ایران چیست؟ آیا میتوان گفت مطالبات نسل جوان متاثر از خواستهای جهانی همسالان آنها با توجه به گستردگی شبکههای اجتماعی و اینترنت و ارتباطات نوین است؟
♦♦♦
60 درصد جامعه رایدهنده ایرانی که عمدتاً نسل جوان هستند، در انتخابات ریاستجمهوری مشارکت نکردند. این عدم مشارکت پایینترین مشارکت تاریخ انتخابات ریاستجمهوری در ایران را رقم زد. چه انگیزههایی در پس این عدم مشارکت فعال و احتمالاً آگاهانه وجود دارد؟
مریم زارعیان: مرحله اول انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد در حالی که زنان، جوانان و طبقه متوسط شهری غایب بزرگ این انتخابات بودند. برخلاف بیشتر ادوار انتخاباتی 45 سال گذشته که این گروهها نقش پیشران رای داشتند، اینبار حضور موثری از آنها دیده نشد. میتوانیم انگیزههای عدم مشارکت فعال این گروهها را به چند دسته تقسیم کنیم؛ بخش بزرگی از این عدم مشارکت به کنش مدنی این گروه مربوط میشد که قصد رساندن پیامی را داشتند. بخشی از این پیام این بود که ما به عنوان بدنه جامعه با شما به عنوان حاکمیت (از هر طیفی) قهر هستیم و نمیتوانیم چشمانمان را به روی رفتارهای شما در طول سالهای اخیر ببندیم و دلمان را صاف کنیم. شما به عنوان حاکمیت، اعتراض من جوان، من زن و... را در طول سالهای اخیر نهتنها به رسمیت نشناختهاید، بلکه به جای پیدا کردن مقصر در سطوح مختلف تقصیرات را به گردن مردم انداختهاید. پس من احساس میکنم در این جامعه دیده نمیشوم و دغدغههای من برای حاکمیت مهم نیست. از طرف دیگر بخشی از این عدم مشارکت به شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه برمیگردد که این درصد بزرگ از جامعه را به سمت انفعال کشانده است. واقعیت این است که در حال حاضر جوانان ما چشماندازی برای توسعه کشور نمیبینند. حتی آنها که دوران جوانی را گذراندهاند، میبینند که چهار دهه است، کشور همچنان در «دوره حساس کنونی» است و روی درههای فقر در حال حرکت هستند. در حالی که در همسایگی ما کشورهایی که در گذشته به مراتب از ما عقبتر بودند، اکنون در حال پیشرفت هستند و ما اندر خم جو ایدئولوژیک دهه 60 باقی ماندهایم. ولی اگر هرکس آینده را برای خودش بداند و چشماندازی را برای خودش تصور کند، بنابراین برای بهبود آن وضعیت تلاش میکند و برای حفظ این جایگاه از خود هزینه میکند. جوانانی که در دهه 60 با این انگیزه به جبههها رفتند که آینده را برای خود و دیگران حفظ کنند. اما وقتی چشماندازی وجود نداشته باشد، جوان میگوید من هم باید برای مهاجرت آماده شوم و به جایی بروم که بتوانم حداقلهای زندگی را برای خودم فراهم کنم. بخش دیگری از کسانی که در انتخابات شرکت نکردند، کلیت انتخابات و معناداری آن را زیر سوال میبرند و نسبت به اینکه یک کاندیدا بتواند تغییری در شرایط اداره کشور ایجاد کند، تردید جدی دارند. چرا که تجربه انتخاباتهای قبلی را دارند و دیدند که رقابتهای درون حاکمیت مسیر حرکت کشور را به سوی دره فقر و عقبماندگی رقم زده است. مردم احساس میکنند گویی ارادهای وجود دارد تا بر دهان مردمی بکوبد که حمایت خود را از رئیسجمهوری نشان دادند. بخشی از کسانی هم که شرکت نکرده و انتخابات را تحریم کردهاند، اساساً با خود نظام حکمرانی مشکل دارند. آنها در این تصورند با این روش میتوانند نظام سیاسی را تضعیف و از آن مشروعیتزدایی کنند.
پیام عدم مشارکت مردم بهخصوص زنان و جوانان و به ویژه نسل جدید در انتخابات چیست و مخاطب این پیام کیست؟ آیا این پیام خاصه برای نهاد حکمرانی سیاسی در ایران ارسال شده است؟ یا میتوان مخاطبان بیشتری از جمله جهان نیز متصور بود؟
جبار رحمانی: مسئله مشارکت یا عدم مشارکت نمیتواند یک پدیده یکدست باشد. همیشه طیفی از مردم نسبت به انتخابات بیتفاوت هستند. بالاترین نرخ مشارکت در ایران سال 1388 اتفاق افتاد که درصد مشارکت حدود 84 درصد است. بنابراین در بهترین حالت بیش از 15 درصد جامعه بیتفاوت هستند. ولی دیدن دلالتهای چندگانه و ابعاد مختلف آن خیلی مهم است. اما ما چه انتخاب بکنیم چه نکنیم، مشارکت و عدم مشارکت ما حاصل یک تعامل بین مردم و حاکمیت است. اینکه چگونه مردم در نظام سیاسی خود را میبینند مسئله است. اینکه ما حق مشارکت داریم یک سوال است. اینکه ما مشارکت موثری داریم یا خیر، سوال دیگری است. اگر برای این دو ابهام اعتبار قائل باشیم میتوانیم بهتر بفهمیم دلالت شرکت یا عدم شرکت در انتخابات چیست. قریب بهاتفاق جامعه پذیرفتهاند که حق مشارکت دارند و باید شرکت کنند. اما در بخش دوم که آیا مشارکت ما موثر است، جواب آن حاصل تجربه است. اینکه ما از مشارکت 84 درصد به مشارکت 40 درصد برسیم آن هم در یک بازه 15ساله که به بیشتر از نصف مشارکت جامعه کاهش پیدا کند، حاصل تغییر مردم نیست. بلکه حاصل کیفیت و نتایج این رابطه میان حاکمیت و مردم است. به همین خاطر به نظر میرسد عدم مشارکت به این میزان نشاندهنده عدم اطمینان به حاکمیت و در برخی از افراد بیاثر خواندن رای و در برخی دیگر بیمعنا دانستن انتخابات است. مردم میگویند ما حق انتخاب داریم اما این انتخابات نیست. بنابراین همه این حالتها در واقع نوعی اعتراض است. این لزوماً به معنای این نیست که آن 40 درصد مردم با این 60 درصد مردم متفاوت هستند. در انتخابات اخیر ریاستجمهوری از 40 درصد مشارکتکنندگان، میتوان گفت 20 درصدشان از نظر عقیدتی به کسانی که شرکت نکردند نزدیک هستند. اینها اگرچه به وضع موجود اعتراض دارند و میخواهند تغییر ایجاد کنند و رویه موجود را قبول ندارند، اعتماد آنها به سیستم اداره کشور خیلی شکننده است ولی مشارکت کردهاند. از طرفی میتوان پیشبینی کرد که حتی کسانی که به کاندیدای دیگر این رقابت رای دادهاند ممکن است از وضع موجود راضی نباشند. اما ممکن است یک انگیزه عقیدتی محکم پشتشان باشد و احساس وظیفه شرعی کنند که در انتخابات مشارکت کنند. در مجموع سویههای اعتراضآمیز به وضع موجود نسبت به فساد و ناکارآمدی و خلف وعدهها، تقریباً در همه طیفهای رایدهنده و رایندهنده وجود دارد. از این نظر اعتراض مهمترین پیام هر دو گروه است؛ هم کسانی که مشارکت نکردهاند و هم برخی از کسانی که مشارکت کردهاند. از طرفی حتی کسانی که به آقای جلیلی هم رای دادهاند سودای اصلاح وضع موجود را دارند. انگیزههای انتخاباتی هر دو کاندیدای نهایی این دوره بر اصلاح وضع موجود است. بنابراین اکثریت مطلق واجدان شرایط رای دادن در ایران، پیام ضمنیشان هم از لحاظ اخلاقی و هم عملکردی و هم از لحاظ نتایج، بهبود وضع موجود است. به نظر من مقایسه این عدد 60 به 40 نیست بلکه اکثریت جامعه نسبت به وضع موجود اعتراض دارند. این افراد حتی شامل طرفداران آقای جلیلی هم میشود. اما نکته اصلی این است که در همه اینها یک اجماع وجود دارد و آن هم این است که این خطر بزرگی است که وجود دارد و خودیهای نظام هم از آن آگاه شده و حتی از وضع موجود ناامید هستند. اگر این وضعیت را بررسی کنیم، جریان غالب و جریان اصلی مشارکت و عدم مشارکت را اعتراض به وضع موجود و البته امید به اصلاح آن میبینیم.
بعضی نیز این مشارکت یا عدم مشارکت و تبعات آن را به نوعی بروز عینی شکاف میان دولت و ملت تعبیر میکنند.
رحمانی: ببینید به تعبیری شکاف میان دولت و ملت نیست. جامعه ایرانی دولت را میخواهد انتخاب کند. این اعتراض نسبت به انتخاب رجل سیاسی است که چه بین انتخاب احمدینژاد و روحانی، چه بین رئیسی و پزشکیان و جلیلی باشد، تفاوتی برای او ندارند و این انتخاب در نهایت برای او ناکارآمد است. شکاف بین دولت و ملت نیست. ملت میداند که دولت (مفروض زبان فارسی آن) را میتواند انتخاب کند. اما یک قدرت پنهان به عنوان هسته ثابت و پایدار قدرت وجود دارد که بخشی از مردم با آن اختلاف دارند و شکاف بین حاکمیت و جامعه دارد شدت میگیرد. حاکمیت مسیری میرود که جامعه با آن موافق نیست. بنابراین شکاف میان هسته سخت قدرت و مردم است. به همین خاطر باید بین سه ساحت قدرت، یعنی قدرت مردم، قدرت دولت (ساحت جمهوری) و قدرت پایداری که چه آشکار و چه غیرآشکار ثابت است و هیچ امکان مداخله و نظارت مردمی بر آن نیست، تفاوت قائل شویم. در این سه ساحت دلالت رایدهی متفاوت است. اما در مجموع اکثریت جامعه ایران معتقد به مشارکت در سرنوشت خود است. اما این اکثریت به شکلهای مختلفی خود را نشان میدهند. یک عده با انگیزههای اعتقادی رای میدهند، یک عده با انگیزه امید به تغییر و عدهای هم تفاوتی برایشان ندارد. در نهایت وجه اعتراضی در اکثریت مطلق واجدین شرایط وجود دارد که این سه لایه قدرت یعنی قدرت مردم، دولت و حاکمیت و نهادهای پنهان در راستای منافع جمعی قرار ندارند. آن کسانی که سکانهای کلیدی را در دست دارند و نهادهای اساسی هستند، با مردم و حتی با قوه مجریه هماهنگ نیستند. این شکاف در واقع یک شکاف سهوجهی است.
مختصات ذهنی و جهانبینی نسل Z در ایران چیست؟ آیا میتوان گفت مطالبات نسل جوان متاثر از خواستهای جهانی همسالان آنها با توجه به گستردگی شبکههای اجتماعی و اینترنت و ارتباطات نوین است؟
زارعیان: برای اینکه بفهمیم نسل Z چگونه دارد به پدیده انتخابات نگاه میکند، باید برگردیم ببینیم آنها به همه چیز چطور نگاه میکنند. نهاد انتخابات یکی از مواردی است که ذیل چیزهای دیگری قرار میگیرد که جهانبینی این نسل را تشکیل میدهند. نسل جدید در ایران تحتتاثیر عوامل گوناگونی از جمله تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و از همه مهمتر تحت تاثیر تغییرات سریع فناوری و شبکههای اجتماعی است. شبکههای اجتماعی این امکان را دارند که در سراسر جهان افراد را به هم متصل کنند و نگاه افراد به زندگی و حتی به سیاست را تحت تاثیر خود قرار دهند. از یک طرف، از طریق این شبکهها دسترسی به اطلاعات و اخبار و جریان آزاد اطلاعات شکل میگیرد و از طرف دیگر افراد میتوانند در آنجا نظرات خود را با دیگران به اشتراک بگذارند، بحث و گفتوگو کنند و همدیگر را قانع کنند و نگرشهای هم را زیر سوال ببرند. حتی در آن فضا برای افراد امکان شکلگیری کنشهای جمعی وجود دارد. بخشی از کسانی که در این انتخابات شرکت نکردند، جوانان بودند که در فضای مجازی دارند زندگی میکنند و بسیاری از کارهای خود را در این عرصه پیگیری میکنند. این فضا به آنها یاد داده است که اظهارنظر کنند، احساسات خود را بیان کنند و از آن خودسانسوری که در نسل قبل نهادینه شده بود، آزاد باشند. این فضا بستر آزادی بیان، مطالبهگری و بیان خواستههای آنهاست. آنها در این بستر گفتوگو و مذاکره میکنند. آنها به این بستر خو گرفتهاند ولی سیستم دارد این بستر را از آنها میگیرد و در آن اخلال ایجاد میکند. سیستم دارد اینجا را فیلتر میکند و خیلی صریح بیان میکند که اجازه نمیدهد نسل جدید در این فضای اینترنت فعالیت داشته باشند. از سوی دیگر واقعیتهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیز بیرون از این بستر مجازی نسل جدید را تحت تاثیر قرار میدهد. شاید در کشورهایی که شرایط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بسته نیست و فشار و تنگنا و چالشها روی این نسل نیست، آنقدر این تناقضها آشکار نمیشود. اما در کشوری مثل ایران این تناقض دیده میشود. شما میتوانید در یک بستری فعالیت کنید و آزادی بیان داشته باشید و خود را به همنسلان خود بنمایانید اما وقتی که وارد جامعه میشوید هم از نظر اقتصادی به شدت تحت فشار هستید و حداقلهای زندگی در مخاطره قرار میگیرد. هم از نظر اجتماعی سبک زندگی شما بهطور کامل طرد میشود و زندگی و هویت شما به رسمیت شناخته نمیشود. این زندگی که برای شما در اینجا شکل گرفته، فضایی را برای این نسل ایجاد میکند که اساساً نمیتواند با کسانی که بانی این وضعیت هستند همراهی داشته باشد. چون معتقد هستند که حاکمان با مطالبات و فضای ذهنی آنها فاصله دارند و آنها را به رسمیت نمیشناسند و همین فضای مجازی را هم میخواهند با فیلترینگ و محدودیتهای دیگر از آنها بگیرند. جامعه جوان ایران با مشاهده حرکت کشورهای همسایه ایران دارند میبینند که فقط ما هستیم که از قافله توسعه عقب افتادهایم و داشتههای تاریخی ما دارد از دست میرود و آینده نیز چشمانداز روشنی ندارد.
رحمانی: نسل جدید یا بهتر بگوییم نسل جوان هستند که 18 سال را رد کردهاند و میتوانند رای دهند. من یادم میآید که سال 1376 من خودم رایاولی بودم که قرار بود به آقای خاتمی رای بدهیم. رایاولیها خیلی شوق داشتند و به نوعی احساس بلوغ اجتماعی در ما وجود داشت. امروز اگر از رایاولیها از علایق و احساسات خودشان در مورد رایاولی بودن بپرسید، هیچ انگیزه و علاقه و شوقی ندارند. نسل جدید اکنون در ایران در فضایی دارد بزرگ میشود که اساساً سیاست برایش اهمیتی ندارد و به نوعی بیتفاوتی در آنها وجود دارد. آنها معترض این وضعیت هستند و این ذهنیت که سیاست در ایران با فساد همراه است، ناکارآمد است و خلأهای جدی دارد که مردم را نادیده میگیرد. این فرهنگ به نسل جدید منقل شده است. آنها در فضایی پیرامونی رشد میکنند که خیلی جدی بدبینی به سیاستی که مردم را نادیده میگیرد در ضمیر آنها نهادینه شده است. از طرفی زیستجهان نسل جدید بسیار مهم است. نسل جدید و نوجوان و جوانی که دارد زندگی میکند، چشمانداز آینده برایش مهم است. ولی هیچ گزارشی از آینده به جوان اگر پشتوانه فرهنگی خانوادگی نداشته باشد، در این جامعه به او داده نمیشود. در این جامعه یک عده اقلیت به انواع امکانات دسترسی انبوهی دارند و اکثریتی محکوم به زندگی بیکیفیت هستند. چشمانداز آینده از این نسل گرفته شده است. نسل جدید بومی دیجیتال است و به پلتفرمهای آنلاین دسترسی دارد و با آن بزرگ میشود. او متوجه میشود، نظام سیاسی که او اساساً با آن کاری دارد هر روز دارد چوب توی چشم میکند. هر بار دستورالعملی دارد که این کار را نکن، من به تو اجازه نمیدهم فلان کار را انجام دهی و... بنابراین جوان اولین تجربهاش از قدرت را در مدرسه و بعد جامعه و فضای مجازی و... ساختار ایدئولوژیک قدرتی درک میکند که دائم روی زخم او نمک میپاشد. قاعدتاً او متوجه میشود که این حکومت غیرقابل گفتوگو است. از طرفی این نسل واقعبین است. پانمحلی است. همه چیز را خیلی جدی و طبیعی و محاسباتی نگاه میکند. جهانی فکر میکند. نسل جدید هنر دارد و هنری را که جهانی است یاد گرفته است. زبان خارجی بلد هستند. آگاهی آنها از جهان بیشتر است. به نوعی جهانمحلی هستند. آنها ایرانی هستند ولی جهانی فکر میکنند. این نسل در مواجهه با سیستم متوجه میشود که برخلاف مهارتهای خود از او میخواهند با جهان ارتباط برقرار نکند. نسل جدید هم از عقبه و خانواده، هم از تجربه زیسته خود و هم از آینده متوجه میشود که سیاست در ایران برای ارتقای کیفیت زندگی نیست. سیاست مسئولانهای نیست و سیاست قابل نظارت و قابلفهمی نیست. بنابراین این نسل در اولین مواجهه تعامل با آن را کنار میگذارد. مثل یک پدیده نامبارک، بد و منفی به سیاست نگاه میکند. بخشی از نسل جدید به تعبیری سیاست را کامل کنار گذاشتهاند. آنها فکر میکنند چیزی برای آنها در این سیاست نیست و پر از آلودگی است. بنابراین سیاست را اینطور دفع میکنند. از دید او سیاست جایی است برای آدم بدها و سعی میکند وارد زندگی واقعبینانه خودش شود. به همین خاطر مسئله نسل جدید و بیتوجهی عمیق او به مسائل سیاسی و بدبینی عمیق آنها بسیار متفاوت از رایاولیهای یکی، دو دهه پیش است. آنها همیشه امید داشتند اما این نسل امیدی ندارد. از سویی سازوکار فکری و کنشگری نسل امروز با سازوکار و کنشگری نسل قبلتر همخوان نیستند. چندی پیش نسل Z یک قرار عمومی در تهران گذاشتند و به فروشگاه کوروش رفتند. حاکمیت ماند که با این بچهها چه کند. این یک تعارض میان نسل جدید و حاکمیت است. در مجموع نسل جدید آن قابلیتهای مشابه خود در نسلهای قبل را که به گروهها، نهادها و مراجع سیاسی و مذهبی اعتماد داشتند، ندارد. تجربه آنها نشان میدهد که وعده مراجع سیاسی به دلایل مختلفی عملی نیست. در نتیجه نسل جدید از یک تجربه چهار، پنج دههای مردم حاضر در صحنه استفاده میکند. صحنه برای او صحنه واقعیت، صداقت و کارآمدی نیست. صحنه برای او صحنه فیکی است که در آن صداقتی نیست و اتهام و دروغ و فساد در آن زیاد است. در نتیجه ناکارآمد است. بنابراین او از صحنه بیرون میآید. خروج از صحنه کار هوشمندانهای از سوی این نسل جدید است. از طرفی ویژگی دو طرف انتخابات اخیر ایران، وجود انبوه نسلاولیهای انقلاب است. هنوز پیرها در آن هستند. بنابراین سیستم اجتماعی چیده شده است که در آن بازنشستگی از قدرت معنا ندارد. ممکن است از قدرت کسی را بیرون بیندازند اما کسی در آن بازنشسته نمیشود. معلوم است مسیری که اینقدر متصلب و بسته است که چشماندازی برای ورود به آن نیست. حتی نسل جوان کنشگر سیاسی نیز امیدی به ورود به این عرصه ندارد. در نتیجه مسیری که بسته است و ریلی که به پرتگاه میرود، کسی حاضر نیست در آن حرکت کند. من فکر میکنم در ذهنیت نسل جدید صحنهای که از یکسو آلودگی، از یکسو فساد و از یکسو بنبست مسیر سیاسی دارد، مفید نیست. از سویی آنها زندگی را در ریل دیگری تعریف میکنند. در جهان اجتماعی و زیستجهانهای خرد خود و جایی که امکان عاملیت و امکان فهم و مشارکت برای آنها وجود دارد. در نتیجه آنها از بستری که نهتنها برای آنها عاملیت ایجاد نمیکند بلکه مشکل هم دارد، کنار میکشند. برای این نسل در واقع به خاطر بیربط بودن سیاست به زندگی و زیست جهان آنها، انتخابات در ایران مثل برگزاری انتخابات در بورکینافاسو است. همانقدر اخبار آنجا مهم است که اخبار اینجا مهم است. در چنین وضعیتی این نسل مجبور شده است این روش را انتخاب کند. چون در مدرسه، رسانه، مجموعههای پیرامونی، در نهاد سیاسی و... نهتنها به او یاد دادهاند که سیاست همین است که شما میبینید بلکه در هیچ نهادی به او برای جامعهپذیری سیاسی آموزش داده نشده است. مکانیسم حزبی در ایران وجود ندارد. چون بخشی از کار احزاب جذب جوانان و نوجوانان است. بنابراین مسئله سیاست در ایران پیرسالار و دار و دستهای است. بنابراین بخشی از نسل جوان وارد این کارزار نمیشود.
از ادامه صحبت دکتر رحمانی وام بگیرم، در همین هفته گذشته یک جوان 28ساله فرانسوی به عنوان نخستوزیر فرانسه انتخاب شد. این نشان میدهد در کشوری مثل فرانسه نسل جدید خود را در قامت یک نیروی سیاسی میبیند که میتواند بر یک کشور دموکراتیک حکومت کند. در ایران چنین چیزی نیست و پیرسالاری حاکم است. و هرچه از نسلهای گذشته فاصله گرفتیم نسلهای تازه آرامآرام از انتخابهای سیاسی فاصله گرفته است. شما دلایل این بیعلاقگی به انتخابهای سیاسی را چطور میبینید؟
زارعیان: تحلیل این بیعلاقگی نسل جوان به مشارکت سیاسی در طول زمان پیچیده است و البته به عوامل متعددی بستگی دارد. اما بهطور کلی میتوانیم بگوییم که وقتی شرایط سیاسی، اجتماعی نسلی را که بعد از انقلاب وجود داشت و در دوران جنگ فعالیت میکرد بررسی کنیم و ببینیم چه شرایطی برای آنها وجود داشت، متوجه میشویم که در آن سالها یک فضای ایدئولوژیک وجود داشت. انقلاب شده بود و یک تغییر سیاسی ساختاری رخ داد و کسانی که این تغییرات را رقم زده بودند جوانان بودند و نقشی تاریخی برای خود متصور بودند که توانسته بودند انقلاب را به ثمر برسانند. بعد از آن جنگ تحمیلی بود. کسانی که در جنگ از کیان کشور دفاع کردند باز جوانان بودند. پس جوانان برای خود یک نقش مهم در تغییرات جامعه قائل بودند. آنها میدیدند که در عرصههای مختلف حضور تاثیرگذاری دارند و میتوانند اهمیت زیادی برای کشور داشته باشند. بنابراین توسعه و بازسازی کشور نیاز به جوانان را بیشتر میکرد. حس تاثیر و مشارکت فرد در آن فضا وجود داشت. در آن دوره مشارکت سیاسی بالا بود و احساس نمیشد که مشارکت سیاسی مصادره به مطلوب میشود. فرد احساس میکرد همانطوری که رای میدهد، نتیجه هم به همان شکل رقم میخورد. اما با اتفاقاتی که در سالهای اخیر رخ داده معناداری انتخابات به عنوان نهاد اثرگذار بر سرنوشت جامعه نزد بخش مهمی از جامعه از جمله جوانان مخدوش شد. این احساس به وجود آمد که رای من اثری در وضعیت تصمیمات حاکمیت ندارد. این ناکارآمدی سیستم را نمیتوان با مشارکت سیاسی بهبود بخشید. از سویی شرایط اقتصادی که فرد به خاطر بهبود آن مشارکت کرده، نهتنها بهتر نشده که بعضاً بدتر هم شده است. به نوعی فاصله احساسی بین جوانان و وضعیت سیاسی حاکمیتی به وجود آمد و همین شکلی از بیعلاقگی به مشارکت سیاسی ایجاد کرد. باید اضافه کرد که بیعلاقگی به مشارکت به معنی بیاهمیتی امر سیاسی نیست. جوانان هنوز به مسائل سیاسی و اجتماعی علاقه دارند. این مسئله را در گفتوگوهای مجازی بیان میکنند. اما احساس میکنند که روشها و راهکارهای سنتی برای تاثیرگذاری در سیستم سیاسی پاسخگو نیست. بنابراین آنها دست به کنش مدنی دیگری زدهاند که عدم مشارکت آن کنش مدنی است تا اثرگذاری خود را نشان دهند. اینکه چقدر این مسئله با واقعیت تطبیق دارد موضوعی است که باید جداگانه بررسی کرد. در نهایت باید گفت مردم بیتفاوت نبودند. احساس میکنند مسیر تاثیرگذار نیست و باید ورای اینکه برای جامعه کاری انجام دهند، مسیر دیگری طی کنند.
خانم دکتر زارعیان معتقد هستند که نسل جدید چندان هم بیتفاوت نیست و کنش رای ندادن را به نوعی یک امر مدنی و سیاسی باید در نظر گرفت. چرا رای دادن برای این نسل به عنوان یک کنش سیاسی موثر، برای نسل جوان تبدیل به رذیلت شده است؟
رحمانی: من با حرف خانم دکتر به تعبیری موافق هستم. اینطور نیست که نسل جدید اساساً نسبت به مشارکت سیاسی بیتفاوت باشد و نخواهد که سیاسی باشد. آنها میگویند این ریل و مسیری که نهاد سیاسی برای ما گذاشته مسیر درست و قابل اعتمادی نیست. داستان سیاست در ایران، در حوزه انتخابات به این شکل است که هربار میگویند ای مردم بیایید و کمک کنید که ایران نجات پیدا کند. ما شما را بهبود میدهیم و حالتان بهتر میشود. مردم اعتماد کردهاند و پای صندوق رفتهاند اما باز وضع بهتر نشده است. آقای جلیلی و پزشکیان هر دو میگویند ما برای اصلاح و بهبود وضعیت آمدهایم. وقتی آقای جلیلی هم از فساد مینالد باید پرسید پس بانی این وضعیت کیست؟ مردم وظایف خود را انجام ندادهاند؟ داستان این است که نسل جدید به خاطر این مسائل سیاست را کنار گذاشته است. این سیاستی که سیاست نیست و پر از فریب و دستکاری است. نسل جوان سیاست را در ایران غیراخلاقی دیده است. این بازی در ایران بازی شطرنج نیست که بر اساس قواعد بازی بتوان جلو رفت. شرایط بازی ناجوانمردانه است. در بازی گلادیاتورها حتی اگر قواعد وجود داشته باشد میتوان شرکت کرد اما در بازی سیاست در ایران این قواعد معنی ندارند. بنابراین این نسل احساس میکند نمیتواند در آن شرکت کند. هیچکسی مسئول هیچ چیزی نیست. از طرفی نسل جدید گوش و چشمش را به روی سیاست نبسته است. بلکه دارد رصد میکند و میبیند چه اتفاقاتی دارد میافتد. بنابراین نسل جدید با به رسمیت نشناختن سیاست عمل سیاسی انجام میدهد. نسل جدید نگاه واقعبینانه و مبتنی بر دانش جهانی دارد. در مقایسه با کشورهای توسعهیافته وضعیت را در ایران میفهمد. لذا در یک کنش سیاسی چندلایه ساخت سیاسی را در عمل کنار میگذارد. به همین خاطر احساس میکند رای دادن رذیلت است و شاید امر ناپاکی است. این بالاترین کنش است و رای ندادن در واقع استعارهای است به آن داستان «شاه لخت است».
کنش عدم مشارکت در ایران چه چشماندازی دارد؟ آیا عدم مشارکت جوانان در انتخابات اخیر برای نظام حکمرانی درسهایی دارد؟
زارعیان: رای ندادن همانطور که آقای دکتر اشاره کردند به عنوان یک کنش سیاسی از سوی بخشی از مردم برگزیده شد. این کنش یکسری نتایج کوتاهمدت دارد و یکسری تبعات بلندمدت دارد. باید بدانیم که اینطور نیست که کنش رای ندادن فقط نتایج مثبتی برای جامعه دارد. نسل جوان و همه کسانی که انتخابات را تحریم کردند، باید بدانند. نتایج کوتاهمدت این است که احتمالاً حاکمیت در خلوت خود به فکر فرو میرود و به این فکر میکند که درصد مهمی از پایگاه رای خود را از دست داده است. چهار انتخابات پیاپی نرخ مشارکت عمومی زیر 50 درصد بود. وقتی رئیسجمهوری با درصد پایین انتخاب شود، بخش بزرگی از جامعه او را نماینده خود نمیداند و وقتی مردم احساس کنند، رئیسجمهوری نماینده او نیست، از او حمایت نمیکنند. مرحوم رئیسی رئیسجمهور 30 درصد جامعه بود و از حمایت قاطبه مردم برخوردار نبود. این عدم حمایت مردم برای رئیسجمهور چالشهای مختلفی در آینده به دنبال دارد. بهخصوص اینکه در سطح بینالمللی حکومت برای چانهزنی با دنیا باید دائم باج بدهد. چون پشتوانه مردمی در داخل ندارد.
رحمانی: ما در یک کشور دموکراتیک نیستیم که ساختارهای بنیادین عقلانی داشته باشیم. ما در چهار دهه اخیر هرچه جلوتر آمدیم جمهوریت نظام را ضعیفتر کردیم. نهادهای مدرن را دستکاری و تضعیف کردیم. ورودی دموکراسی را بستهتر کردیم. فضا را بسته و خفه کردهایم. در این شرایط به عقیده من باید از هر روزنهای استفاده کنیم و راه را از اینکه هست بستهتر نکنیم.