شناسه خبر : 49222 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

توسعه تعطیل است

بررسی چالش‌های توسعه و تنش‌های قومی در گفت‌وگو با تقی آزادارمکی

توسعه تعطیل است

تقی آزادارمکی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه تهران، در این گفت‌وگو به بررسی چالش‌های توسعه و تنش‌های قومی در ایران پرداخته است. او معتقد است که ایران در حال حاضر با فقدان یک پروژه توسعه‌ای جامع روبه‌رو است که موجب توزیع نامتوازن منابع و نابرابری‌های اجتماعی شده است. به باور وی، ضعف دموکراسی در کشور و نبود فرصت‌های مدنی برای بروز نظرات مختلف، به تقویت گروه‌های رادیکال و افزایش تنش‌های اجتماعی منجر شده است. آزادارمکی همچنین به نقش حیاتی فرهنگ و تاریخ در شکل‌گیری تحولات اجتماعی و سیاسی اشاره کرده و راه‌حل اصلی برای مشکلات فعلی را در تقویت دموکراسی و توجه به تکثر فرهنگی و اجتماعی کشور می‌داند.

♦♦♦

 سال جدید در شهرهای ارومیه و اصفهان اقداماتی از سوی بخشی از مردم علیه بخش دیگر اتفاق افتاد که واکنش‌های جدی در سطح ملی به دنبال داشت. در ارومیه بر سر جشن نوروز بین دو گروه قومی اتفاقاتی رخ داد که البته باعث نامه‌نگاری تعدادی از روشنفکران ایرانی و انتقاد از سیاست‌های استانی دولت شد و آنها خواستار اصلاح رویه‌های دولت در تقویت هویت قومی و کاستن از هویت ملی شدند. در اصفهان نیز کشاورزان لوله انتقال آب زاینده‌رود به یزد را شکستند که به قطعی چندروزه آب در استان یزد منجر شد. این دست اتفاقات باعث نگرانی جدی در ذهن ایرانیان شده است. پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است؛ به‌رغم نزدیکی تاریخی و فرهنگی مردم این شهرها، دلیل این درگیری‌ها چیست؟ آیا این دست تنش‌ها می‌تواند تبدیل به یک گسل اجتماعی-قومی در ایران شود؟

برای اینکه به این سوال پاسخ بدهم، باید کمی در مورد وضعیت جامعه ایرانی و نوع رابطه‌اش با نظام سیاسی صحبت کنم. ببینید، ما در تمام این سده اخیر به جای اینکه همه‌مان در جهت سامان دادن به جامعه و به رسمیت شناختن آن و گروه‌های اجتماعی و موقعیت‌ها و نیروهای اجتماعی تلاش کنیم، تمام تلاشمان را صرف شکل‌گیری یک نظام سیاسی قدرتمند و دولت‌های مقتدر کرده‌ایم. این حرفی که می‌زنم فقط مربوط به جمهوری اسلامی نیست؛ فراتر از جمهوری اسلامی است. شما نگاه کنید، در زمان پهلوی، بعد از قاجار، تمام تلاش‌ها صرف برپایی نظام، رژیم و یک دولت مقتدر بوده، نه سامان دادن به جامعه. تمام تلاش‌های حکومت، تلاش‌های مردم، حتی روشنفکران و منتقدان، همه در این عرصه رقم خورده است. ولی اینکه چرا سراغ جامعه مدنی نرفتیم، این یک ضعف اساسی است که در فلسفه اجتماعی-سیاسی و نگاه فرهنگی نسبت به ایران وجود دارد. در گذشته، به دلیل اینکه دولت‌ها وضعیت دیگری داشتند و در مرحله اول با نظام جامعه ارتباطی نداشتند و از بیرون می‌آمدند، جامعه خیلی نتوانست با آنها ارتباط بگیرد و از آن طرف هم آنها دغدغه جامعه نداشتند. بنابراین در گذشته تمام تلاش‌ها در جهت تقویت جامعه برای بقای ایران بود. آن دوران، ایران بیشتر توانست باقی بماند. اما در دوره جدید، یک بی‌اعتنایی عجیب‌وغریب نسبت به جامعه شکل گرفته است. این بی‌اعتنایی نسبت به جامعه از یک طرف، و از طرف دیگر، مداخله‌گری در جامعه در دستور کار نظام‌های سیاسی قرار گرفته است. مثلاً شما نگاه کنید در زمان پهلوی، بیشتر مداخله از سوی حاکمیت در فرهنگ، اقتصاد، زندگی و همه‌چیز مردم صورت می‌گرفت، که نهایتاً واکنش جامعه را برانگیخت و به انقلاب منجر شد و رژیم سرنگون شد. در جمهوری اسلامی هم همین وضعیت وجود دارد. البته در دوره اول جمهوری اسلامی، چون جامعه تن می‌دهد و حکومت شبیه جامعه است، خیلی اختلال وجود ندارد. اما به میزانی که فاصله می‌گیرد و دولت متصلب‌تر و سنگین‌تر می‌شود، جامعه مقاومت می‌کند. این مقاومت هم مقاومتی یکپارچه نیست، بلکه مقاومتی متکثر است. مقاومتی است که آموخته نشده چگونه به صورت متراکم، منسجم و سامان‌یافته در برابر نظام سیاسی عمل کند تا او را وادار به کرنش کرده و در نهایت از دل آن دموکراسی اجتماعی بیرون بیاید. وقتی می‌گویم مقاومت متکثر، یعنی هم از نظر مکانی، هم از نظر اجتماعی و هم از نظر قومی و زبانی و دینی و امثالهم باید متکثر بود. شما نگاه کنید، جنبش‌های اجتماعی در ایران -جنبش زنان، جوانان، دانشجویان، بازاریان، قومیت‌ها، حاشیه‌نشین‌ها- یکی‌یکی ظهور کردند، ولی به جای آنکه این جنبش‌ها به تعبیری باعث اصلاح اجتماعی بزرگ شوند، یا سرکوب شده‌اند، یا به حاشیه رفته‌اند. هزاران زخم در بدن این جامعه باقی مانده که هیچ‌کس ترمیمشان نکرده و التیام نبخشیده است. حالا در موقعیت‌هایی که اجازه داده می‌شود یا ضرورت‌هایی پیش می‌آید، این زخم‌ها دوباره یاد گروه‌های اجتماعی می‌افتد. به جای اینکه وحدت و انسجام ایجاد شود، تعارض‌های محلی و منطقه‌ای به وجود می‌آید. در ایران، مثلاً کردها و ترک‌ها، سنی‌ها و شیعه‌ها، صوفی و... ببینید در ارومیه، دعواهایی که بروز می‌کند، معنایش این نیست که آنها به‌دنبال استقلال‌اند یا قومیت‌گرایی دارند. نه، اصلاً این‌طور نیست. من به همین خاطر بیانیه را امضا نکردم، چون آن چیزی که رخ داده، قومیت‌گرایی نیست، بلکه اینها زخم‌هایی هستند که هر دو طرف خورده‌اند. چون انسجام اجتماعی از طریق جامعه مدنی رخ نداده، این گروه‌ها علیه هم وارد منازعه و درگیری می‌شوند. این اتفاق در مرکز هم رخ داده؛ مثلاً دعوای بین یزدی‌ها و اصفهانی‌ها یا بین اصفهانی‌ها و شهرکردی‌ها. اینها بهانه‌شان آب است که البته واقعاً هم مسئله آب جدی است. واقعه نوروز در ارومیه نیز منطق ظهور و بروز خودش را دارد و این تعارض‌ها و تزاحم‌ها از جنس قومیت‌گرایی نیست. این بحث‌هایی که بعضی‌ها مطرح می‌کنند که قومیت‌ها دارند جدی می‌شوند و ممکن است قومیت‌گرایی یا بحران سرزمینی در ایران شکل بگیرد، به‌هیچ‌وجه درست نیست.

 پس منطقی است که ما به موضوع توسعه در ایران و البته شکل توسعه در کشور توجه کنیم. برخی معتقد هستند که همین شکل توسعه موجب شکل‌گیری نوعی مرکز و پیرامون در ایران شده که عامل بسیاری از مشکلات است. اما برخی نیز معتقدند اگر نظام سیاسی به توزیع ثروت، موقعیت‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در همه جای کشور به شکل یکسان بپردازد، می‌توان مسئله را به سادگی مدیریت کرد. توسعه و جنس آن در ایران تا چه اندازه در شکل‌گیری چنین وضعیتی نقش دارد؟

این وضعیت ناشی از ناموزونی توسعه نیست. برخی فکر می‌کنند که در ایران توسعه ناموزون اتفاق افتاده است، اما این ماجرا یک پروژه توسعه‌ای نیست که به‌درستی در ایران پیگیری شود، بلکه در حقیقت، پروژه توسعه در ایران تعطیل است. به همین دلیل، ظرفیت ظهور توسعه، بر اساس موقعیت‌ها، امکانات، توانایی‌ها و سرمایه‌های پراکنده شکل می‌گیرد. برنامه‌های توسعه نوشته می‌شود تا بودجه را توزیع کند، اما این توزیع باید به‌صورت متقارن یا بر اساس اقتضائات واقعی توسعه صورت بگیرد. برای مثال، فرض کنید یک کشور مسئله‌اش این است که ممکن است در منطقه‌ای دامداری داشته باشد (مثل غرب کشور)، در جایی دیگر نفت (مثل جنوب کشور)، در شمال کشور آب و جنگل خوب وجود داشته باشد. در این شرایط، ما باید اجازه بدهیم که این امکانات در هر منطقه به‌طور طبیعی شکوفا شوند و نقشه‌های اجتماعی و اقتصادی را در آن مناطق بازی کند. اگر بخواهیم این منابع را به‌صورت غیرطبیعی از یک منطقه به منطقه‌ای دیگر منتقل کنیم، مشکلاتی به وجود می‌آید. مثلاً وقتی ما آب را از یک منطقه به جایی دیگر منتقل می‌کنیم؛ به‌طور مثال از کوه‌های بختیاری و بویراحمد به اصفهان و یزد و کاشان و قم منتقل می‌کنیم. یا آب خزر را به سمنان می‌بریم، این مشکلات به وجود می‌آید که در درازمدت این سیاست‌های انتقال منابع غیرمنطقی به بروز بحران‌های اجتماعی و اقتصادی منجر می‌شود. برای مثال، در سمنان باید به همان اندازه که ظرفیت آبی دارد، توسعه صورت گیرد، ولی با افزایش جمعیت در این منطقه، آب به این منطقه منتقل می‌شود، در حالی که باید توزیع جمعیتی بر اساس توان اکولوژیک باشد و جمعیت به‌طور منطقی به جاهایی با امکانات بیشتر و منابع آب بیشتر حرکت می‌کنند. در این موقعیت، دولت‌ها باید مداخله کمتری کنند و اجازه دهند که گروه‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی خود به سامان‌دهی منابع و امکانات محلی بپردازند. در واقع، منطق توسعه حکم می‌کند که سرزمین، جمعیت، فرهنگ و اقتصاد باید به‌طور طبیعی سامان پیدا کنند و مناقشات کمتری به وجود آید. دولت‌ها دیگر نیازی به توزیع و تنظیم مستقیم منابع و امکانات ندارند، بلکه باید از طریق تسهیل فرآیندهای ملی، مانند انتقال کالاهای تولیدشده در مناطق مختلف، امکان توزیع را فراهم کنند. در نهایت، فقدان یک پروژه توسعه‌ای مشخص باعث شده که تمرکز سرمایه در برخی مناطق مانند تهران، مشهد، شیراز، تبریز، اصفهان و کرج صورت گیرد. در این مناطق، مردم از رانت‌های دولتی استفاده می‌کنند و این امر باعث شکل‌گیری شکاف‌های اجتماعی و نابرابری‌ها می‌شود. بنابراین، توسعه پایدار زمانی اتفاق می‌افتد که به همان میزان که منابع در دسترس است، به همان میزان پیشرفت نیز در آن مناطق صورت گیرد.

 آیا در ایران تنوع گسترده قومی که وجود دارد، می‌تواند منشأ نگرانی باشد یا این تنوع قومی نوعی ظرفیت فرهنگی و تاریخی است که می‌تواند به بهبود کیفیت جامعه منجر شود؟

در ایران، قومیت‌ها به‌طور تاریخی به تصاحب مرکز تمایل داشته‌اند. از دوره‌های مختلف تاریخی مانند زندیه، افشاریه، صفویه و سایر دوره‌ها، همواره از حاشیه به مرکز حرکت کرده‌اند. این تمایل به تصاحب مرکز هیچ‌گاه به رسمیت شناخته نشده است، زیرا گروه‌های مرکزی همچون اصفهانی‌ها، تهرانی‌ها، شیرازی‌ها، قزوینی‌ها و مشهدی‌ها به‌طور مداوم اجازه نمی‌دهند گروه‌های حاشیه‌ای وارد این روند شوند. در واقع، منابع و ثروت‌ها در این مناطق متمرکز شده و آنها از ورود گروه‌های حاشیه‌ای به مرکز جلوگیری می‌کنند. این مسئله زمانی مشکل‌سازتر می‌شود که امروز منابع طبیعی و اقتصادی مانند آب، نفت، دامداری، جنگل‌ها و دیگر ظرفیت‌های طبیعی از مناطق مختلف کشور به مناطق مرکزی منتقل می‌شود. این انتقال‌ها که از نظر اقتصادی اشتباه و نادرست هستند، نه‌تنها بحران‌های اقتصادی را تشدید می‌کنند، بلکه باعث شکاف‌های اجتماعی نیز می‌شوند. مثلاً انتقال آب این مشکلات را به وجود می‌آورد. در نتیجه، به جای اینکه هر منطقه به‌طور مستقل و با استفاده از پتانسیل‌های خود توسعه یابد، منابع به‌طور متمرکز در برخی مناطق کشور هدایت می‌شود که به نفع پویایی و رشد بومی نخواهد بود. اگر گروه‌های مختلف کشور اجازه داشته باشند که منابع طبیعی و اقتصادی خود را به‌طور مستقل فعال کنند، نه‌تنها شاهد رقابت سالم خواهیم بود، بلکه تنوع فرهنگی و اقتصادی در کشور رشد خواهد کرد. این تنوع، باعث شکوفایی و پویایی بیشتر در مرکز خواهد شد. بنابراین، نگرانی از شکاف‌های قومی زمانی ایجاد می‌شود که گروه‌های حاشیه‌ای به‌طور مداوم از طرف گروه‌های مرکزی زیر فشار قرار می‌گیرند. اما در واقعیت، فرهنگ ایرانی فقط در مرکز تولید نمی‌شود. شخصیت‌های برجسته فرهنگی و هنری ایران بیشتر از شهرهای حاشیه‌ای برخاسته‌اند. این واقعیت نشان می‌دهد که فرهنگ ایرانی به شکل تاریخی از تنوع فرهنگی بهره‌برداری کرده است و این تنوع باید به رسمیت شناخته شود. در این راستا، اگر به تاریخ ایران و نحوه تولید، توزیع و مصرف فرهنگ توجه کنیم، به‌راحتی متوجه خواهیم شد که بسیاری از بحران‌ها و مسائل قومی به‌دلیل عدم توجه به این تنوع‌ها ایجاد شده‌اند. مشکل دیگر در ایران به‌ویژه در صد سال اخیر، استقرار صنایع در مناطق خاص است. این مسئله به‌طور جدی در دوران قبل و بعد از انقلاب دنبال شده است. برای مثال، انتقال پتروشیمی و صنایع دیگر به مناطقی خاص باعث تمرکز منابع در این مناطق و ایجاد فساد شده است. گروه‌های ذی‌نفع که در مرکز قدرت هستند، سعی می‌کنند فرصت‌ها را برای خود انحصاری کنند. این مسئله باعث شده که منطق توسعه در ایران تحت‌الشعاع قرار گیرد و به‌جای توجه به ظرفیت‌های بومی و منطقه‌ای، گروه‌های خاص از منابع بهره‌برداری کنند. در حالی که توسعه باید بر اساس پتانسیل‌های هر منطقه باشد و سپس به‌طور متوازن در سطح کشور توزیع شود. اینکه گروه‌های ذی‌نفع و رانت‌خوار قدرت سیاسی و اقتصادی را در اختیار دارند، باعث ایجاد عدم توازن در سیاست‌های توسعه و توزیع منابع شده است. این گروه‌ها نه‌تنها فساد می‌کنند بلکه با تمرکز منابع و قدرت در دست خود، مانع از تحقق توسعه پایدار و عادلانه در تمام کشور می‌شوند.

 آقای دکتر آزادارمکی آیا شما نگرانی از گروه‌های واگرای قومی در ایران ندارید؟ گروه‌هایی که تحت تاثیر جریان‌های خارج از ایران قرار دارند و بعضاً به‌دنبال ایجاد نوعی انشقاق قومی و بهره‌برداری سیاسی و امنیتی از آن هستند. نقش دولت‌های خارجی را در تحریک قومی در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟

خیر، من نگرانی از گروه‌های قومی ندارم. دولت‌های خارجی ممکن است اقداماتی انجام دهند اما راه‌حل خیلی ساده است؛ شما باید بر روی قوت‌های فرهنگی تاکید کنید تا تعارضات سیاسی کاهش یابد. بسیاری از مسائل ما در حوزه عمومی به دلیل عدم اجازه در دوران جدید مطرح نشده‌اند، چرا که فضای دموکراسی در این دوره به‌طور کامل فراهم نشده است. دموکراسی چه کاری انجام می‌دهد؟ حتی مسائل نادر را به‌طور عمومی مطرح می‌کند، ولی در نظام کنونی ما اجازه نمی‌دهیم که این مسائل نادر مطرح شوند. وقتی اجازه داده نمی‌شود که این مسائل عمومی شوند و در واقع از قدرت رادیکال آنها کاسته می‌شود، مشکل پیش می‌آید. این صحبت به‌طور اساسی متفاوت از این است که شما بگویید که هیچ‌چیز را نباید بگویید. در این صورت، آن مسائل خودشان را تکثیر کرده و رادیکال‌تر می‌شوند. ما در ایران اجازه نمی‌دهیم که آنچه در طول تاریخ هزاران سال باقی مانده، دوباره مطرح شود. حالا که جامعه فرصت یافته که به تاریخ خود دست زده و آن را بازخوانی کند، باید این مسائل به‌طور دموکراتیک و مدنی مطرح شوند. اگر باطل باشد، حذف می‌شود، ولی اگر مطلوب عمومی باشد، مطرح شده و جایگاه خود را پیدا می‌کند. ضعف دموکراسی در ایران باعث ایجاد این ضایعه شده است. اما چرا دموکراسی در ایران ضعیف است؟ زیرا حقوق کسانی که در عرصه نظام سیاسی کشور فعالیت می‌کنند، به‌درستی مورد توجه قرار نمی‌گیرد. این افراد توانایی کنش‌های مدنی ندارند، چرا که اساساً آدم‌هایی با ویژگی‌های بوروکراتیک و ایدئولوژیک هستند که سیاست‌های ایدئولوژیک را اعمال می‌کنند و از ظهور آن چیزی که باید بروز پیدا کند، اجتناب می‌کنند. در این صورت، این نیروها بیشتر به‌عنوان نیروهای مخرب به حاشیه می‌روند و قدرت تخریب آنها بیشتر می‌شود. راه‌حل من تنها دموکراسی است. 

دراین پرونده بخوانید ...