شناسه خبر : 49221 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گسل در گسل

کدام تنش‌ها در ایران ظرفیت تبدیل شدن به گسل‌های اجتماعی را دارند؟

 

جواد حیدریان / دبیر تحریریه 

26شهرهای مرزی ایران همواره آبستن حوادث زیادی بوده‌اند و بنا به نظر تحلیلگران، همواره خطر فعال شدن گسل‌های قومی در این مناطق وجود دارد. آنچه در روزهای آغازین سال 1404 در ارومیه رخ داده، یک نزاع یا تنش محلی بود که می‌توانست رنگ‌وبوی قومی جدی بگیرد. اگرچه در برخی از مناطق غیرمرزی و حتی مناطق مرکزی کشور نیز مشکلاتی وجود دارد که نیازمند تامل است. همزمان با رخدادها در ارومیه، قطع آب انتقالی از زاینده‌رود به یزد می‌توانست میان برخی مردم دو شهر اصفهان و یزد نزاع و تنش ایجاد کند، چرا که این دست اتفاقات ظرفیت تبدیل شدن به بحران بزرگ‌تر را هم دارند. پیش از آن در شیراز نیز بر سر ثبت ملی لباس محلی لرها و قشقایی‌ها بگومگوهایی به وجود آمد که همه اینها بیانگر رخدادهایی زیر پوست شهرها با جمعیت متنوع ایرانی است. برخی ناظران با اشاره به برخی نزاع‌های مردمی در شهرهای ایران، نگران فعال شدن گسل‌های اجتماعی در مرزها و مناطق مرکزی کشور هستند که می‌تواند عواقب سیاسی و امنیتی زیادی داشته باشد. گسل‌های اجتماعی به شکاف‌ها، تعارض‌ها یا تنش‌های عمیقی اشاره دارند که در ساختار یک جامعه بین گروه‌ها، طبقات یا اقشار مختلف وجود دارند و می‌توانند به بی‌ثباتی، ناآرامی یا حتی فروپاشی اجتماعی منجر شوند. این گسل‌ها مانند شکاف‌های زمین‌شناختی هستند که در صورت فعال شدن می‌توانند اثرات مخربی داشته باشند. هرچند مطابق تعریف‌ها به آنچه در ارومیه رخ داد، هنوز نمی‌توان ظهور «گسل قومی» اطلاق کرد و به حوادث یزد و اصفهان نیز، نمی‌توان فعال شدن «گسل اقتصادی» گفت اما مسائل مهم این مناطق، ظرفیت فعال شدن انواع گسل‌های خطرناک را دارند.

بر اساس تعریف‌ها، گسل قومی نیازمند شکافی عمیق، پایدار و فراگیر است که روابط اجتماعی را در سطح گسترده‌ای مختل کند. در ارومیه و البته در شیراز اشتراکات فرهنگی و تاریخی بین گروه‌ها و همچنین ماهیت واکنشی این تنش‌ها، مانع از تبدیل شدن آن به یک گسل دائمی شده است. با این‌ حال، اگر این مسائل مدیریت نشوند، ظرفیت فعال شدن گسل قومی و هویتی وجود دارد. در یزد و اصفهان نیز اگرچه نزاع بیشتر حول یک موضوع خاص مانند کمبود آب است و هنوز به یک شکاف عمیق و گسترده تبدیل نشده اما تداوم این روند می‌تواند به ظهور یک گسل خطرناک در مرکز ایران منجر شود.

مجموعه رخدادهای این ایام به‌خصوص بعد از جشن سال نو و مراسم‌های نوروز و البته رویکردهای دولت جدید در ایده تفویض قدرت به نهادهای استانی و احتمال ضعیف شدن حاکمیت ملی، باعث شد، بیش از ۸۰۰ نفر از روشنفکران، دانشوران، ایران‌شناسان و هنرمندان در بیانیه‌ای تحلیلی به وقایع مرتبط با نوروز امسال بپردازند و ضمن محکوم کردن اتفاقات مرتبط با وقایع نوروز امسال در آذربایجان غربی و کردستان و نیز مواضع استاندار آذربایجان شرقی و برشمردن پیامدهای این سیاست‌ها و اقدامات برای ملت ایران، رویکرد دولت را در این زمینه تهدیدی برای انسجام و امنیت ملی و تقویت واگرایی‌های محلی بدانند. روزنامه سازندگی در این مورد نوشت: «این برای نخستین‌بار است که تنوعی از اندیشمندان، چهره‌های ملی شناخته‌شده و برجستگان ایران‌شناسی، استادان دانشگاه، پژوهشگران علمی و فرهنگی، نویسندگان، هنرمندان رشته‌های گوناگون موسیقی، سینما و هنرهای تجسمی و فعالان دانشجویی از نقاط مختلف کشور در کنار یکدیگر نسبت به مسئله‌ای ملی هشدار می‌دهند. این بیانیه را چهره‌هایی چون ژاله آموزگار، کیخسرو پورناظری، میرجلال‌الدین کزازی، علی‌اصغر دادبه، حسن انوری، موسی غنی‌نژاد، کاوه بیات، نصرالله پورجوادی، داریوش پیرنیاکان، مرضیه برومند، محمدرضا ضیایی‌بیگدلی، محمدعلی اردبیلی، حکمت‌الله ملاصالحی، محمود جعفری‌دهقی، علی دهباشی، علی بهرامیان، ابوالفضل دلاوری، محمدعلی دادخواه، محمد جعفری‌قنواتی، محمد بقایی‌ماکان، محمد درویش، میرطاهر موسوی، احسان هوشمند، کوروش احمدی، حسین نصیری، داود سلیمانی، احمد بستانی، بهرام پروین‌گنابادی، عبدالمجید ارفع، علی مصفا و رخشان بنی‌اعتماد امضا کرده‌اند.»

تحلیلی بر ظرفیت تنش‌های قومی در ایران و راه‌های پیشگیری از بروز نزاع

 امیر هاشمی‌مقدم، دکترای انسان‌شناسی در تحلیلی به تجارت فردا در پاسخ به این پرسش‌ها که تنش‌های بین مردم‌ شهرها و گسل‌های قومی تا چه حد در ایران قوی است؟ آیا چنین ظرفیتی برای واگرایی قومی وجود دارد؟ ریشه تشدید نزاع‌های قومی در کشوری مانند ایران چیست؟، می‌گوید: در ایران به دلیل تنوع قومی زیاد حتماً ریشه‌ای برای تنش قومی هم وجود دارد و این پتانسیل در همه کشورهایی که تنوع قومی دارند، وجود دارد. یکی از مهم‌ترین عوامل بروز تنش‌های قومی، بحث «مرکز و پیرامون یا حاشیه و مرکز» است؛ به این معنا که توسعه و امکانات به‌طور عمده در مرکز کشور متمرکز شده‌اند. البته منظور از مرکزگرا بودن، تمرکز صرف در حکومت مرکزی نیست، بلکه به نبود توازن در توزیع امکانات توسعه‌ای اشاره دارد. این شکاف مرکز-حاشیه، عموماً در حاشیه‌نشین‌ها می‌تواند با عواملی چون مذهب و قومیت گره بخورد و این‌گونه درک شود. برای همین است که مثلاً در جریان‌های قوم‌گرایی ترکی و کردی این مسئله پررنگ دیده می‌شود. در قوم‌گرایی بلوچی نیز چنین است. اما اگر بخواهیم عمیق‌تر نگاه کنیم، درمی‌یابیم که الزاماً همیشه این‌گونه نیست. برای نمونه، خراسان جنوبی را تصور کنید؛ خراسان در طول تاریخ ایران، مهد زبان فارسی بوده، اما از نظر شاخص‌های آموزشی، درآمد، اشتغال، ساخت‌وساز و زیرساخت‌ها، معمولاً جزو سه استان انتهایی کشور است. شما به‌ندرت شاخصی پیدا می‌کنید که خراسان جنوبی در آن رتبه‌ای حتی نزدیک به میانه داشته باشد. نکته دوم این است که به‌ هر حال، هر جامعه‌ای که تنوع قومی دارد، به‌طور طبیعی اختلافات و نگاه‌های قومی و فرهنگی در آن وجود دارد. اینکه برخی می‌گویند به سوئیس به‌عنوان یک الگو نگاه کنیم، که تنوع قومی دارد، اما نزاعی در آن نیست، باید گفت دو نکته را نباید فراموش کرد: اول آنکه سوئیس در قلب اروپای غربی قرار دارد و ما در خاورمیانه‌ای هستیم که در اطراف ما ترکیه تجربه نسل‌کشی را داشته، افغانستان با نژادپرستی پشتونی سروکار دارد، جمهوری آذربایجان و کشورهای آسیای میانه (مانند ترکمنستان و ازبکستان) درگیر مسائل قومی و هویتی‌اند. بنابراین، ایران با وجود اینکه بیشترین میزان آزادی‌های قومی را نسبت به همسایگانش دارد، اما همچنان در منطقه‌ای ملتهب قرار گرفته است و خواه‌ناخواه این اختلافات را دارد. نکته دوم این است که در خود سوئیس هم برخلاف تصوری که وجود دارد، این تنش‌های زبانی و قومی وجود دارد. مثلاً برخی از کانتون‌های فرانسوی خواهان حذف زبان آلمانی از مدارس هستند. یا دولت مرکزی سوئیس که عموماً دست آلمانی‌زبان‌هاست، تلاش می‌کند فرانسوی‌زبان‌ها را به مدارج بالا راه ندهد. در هر کشوری با تنوع قومی، نگاه‌های قومی و فرهنگی وجود دارد. حال من زیاد متوجه نمی‌شوم که چرا در ایران بیش از حد روی این تنوع مانور داده می‌شود. مثلاً من چند سالی در ترکیه زندگی کردم و دکترایم را آنجا گرفتم. یک‌بار نشنیدم که در ترکیه گفته شود، این کشور «سرزمین تنوع قومی» یا «سرزمین زبان‌ها»ست؛ در حالی که ترکیه از نظر تنوع قومی بسیار غنی است. کردها، ترک‌ها، عرب‌ها، لازها، زازاها، گرجی‌ها و دیگر اقوام در آن زندگی می‌کنند. نمی‌گویم همانند سیاست ترکیه باید اقوام را سرکوب و پاک‌سازی کرد، اما تاکید بیش از حد بر هویت قومی و زبانی به‌ جای هویت ملی، می‌تواند به سوءتفاهم‌هایی منجر شود.

27

برای نمونه، چند سال پیش در یکی از برنامه‌های تلویزیونی، نقشه‌ای از تنوع پوشاک ایران نشان داده شد که در آن تصویر مربوط به مردم عرب خوزستان نمایش داده نشده بود. هرچند یقیناً تعمدی در آن کار نبود، اما همان بی‌احتیاطی باعث شد که استان خوزستان چند روزی دچار تنش شود. این تنها یک سوءتفاهم بود. بنابراین، باید به مسئله تنوع قومی توجه کرد، اما نه با اغراق و نه در تضاد با هویت ملی.

در ابتدای صحبت هم به شاخص‌های توسعه اشاره شد. اتفاقاً، مثال خراسان جنوبی اهمیت دارد، چرا که از طرفی، ما با گروه‌های واگرای پان‌هویت‌گراها مواجه هستیم که از خارج از ایران تقویت می‌شوند و در داخل نیز زمینه‌هایی دارند. سابقه این جریان‌ها نیز به حدود ۷۰ تا ۱۰۰ سال پیش بازمی‌گردد. باید تاکید کرد که در برخی از موارد نقش مولفه‌های اقتصادی در شکل‌گیری چنین تنش‌ها یا نزاع‌هایی در مقایسه با خواسته‌های سیاسی-اجتماعی که از سوی گروه‌های واگرا حمایت می‌شوند، قابل تامل است. سه مولفه مهم دیگر در بحث قومیت و قوم‌گرایی در ایران وجود دارد که یکی‌، دو مورد آن مستقیماً به همین نکته بازمی‌گردد. جریان‌های قومی در ایران، به‌ویژه در دو دهه اخیر، همزمان با عقب‌ماندگی ما در توسعه نسبت به کشورهای همسایه، تقویت شده‌اند. بخشی از این رشد ناشی از تحریک خارجی است، اما بخشی هم بر پایه مقایسه‌ها صورت می‌گیرد. من شخصاً چند مقاله درباره همین موضوع نوشته‌ام؛ مثلاً زمانی که گردشگر ترک ایرانی به ترکیه می‌رود و تفاوت‌ها را می‌بیند، هویت ملی‌اش کمرنگ می‌شود. این فقط مشاهدات فردی نیست؛ در پژوهش‌های جهانی نیز به آن اشاره شده است.

در مورد کردها نیز همین روند دیده می‌شود. مثلاً غلامیان، ملکی و رضایی مقاله‌ای درباره کردهای ایرانی نوشته‌اند که نشان می‌دهد وقتی به کردستان عراق می‌روند و فرآیند توسعه را در آنجا که البته هنوز از ما عقب‌تر است می‌بینند، هویت ایرانی‌شان ضعیف‌تر می‌شود. وقتی ما به سطحی از توسعه برسیم که با کشورهای همسایه قابل مقایسه باشیم، این روند کمرنگ‌تر می‌شود و اگر از آنها جلو بزنیم -همان‌گونه که در دوره‌هایی جلوتر بودیم- هویت قومی نیز ضعیف‌تر خواهد شد. اما نباید همه چیز را به عامل اقتصادی محدود کنیم. مشکل با رفع اقتصادیات به کلی حل نمی‌شود. باسک و کاتالونیا در اسپانیا دو منطقه صنعتی و پیشرفته‌اند اما هر دو خواهان استقلال هستند. بنابراین، عامل اقتصادی باید در کنار سایر عوامل دیده شود. نکته دیگر، تحریک کشورهای همسایه است. برخی از آنها مثل ترکیه، جمهوری آذربایجان و برخی احزاب کردی، به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم در تحریک قومیت‌های هم‌زبان خود در ایران نقش دارند. این موارد تنها به همسایگان ختم نمی‌شود؛ اسرائیل یا عربستان و حتی برخی کشورهای غربی نیز به این گسل‌های قومی دامن می‌زنند. در عین حال، در جاهایی که همسایگان نفوذ ندارند، و از آن‌سو، هم‌تبار و هم‌زبان آن‌سوی مرز وجود ندارد، گرایش‌های قومی ضعیف‌تر و هویت ملی قوی‌تر است. مثلاً بختیاری‌ها را در نظر بگیرید؛ این قوم در بسیاری از شاخص‌های توسعه از استان‌های آذری عقب‌تر هستند. اما گرایش واگرایانه ندارند.

اما مسئله مهم‌تر این است که در دهه‌های اخیر، ما هویت ملی را تضعیف کرده‌ایم. وقتی این اتفاق می‌افتد، طبیعی ا‌ست که جای خالی هویت ملی را نه هویت دینی، بلکه هویت قومی پر کند. اگر می‌خواهیم به مسیر درست بازگردیم، باید به هویت ملی بازگشت داشته باشیم، اما با رویکردی جدید، نه به همان شیوه سابق.

در حال حاضر، گرایش‌های ملی‌گرایانه -البته نه به معنای نژادپرستانه یا فاشیستی آن- در ایران بار دیگر در حال تقویت است. اما در مقابل، کمبود یک دولت ایران‌دوست و مقتدر هم احساس می‌شود. مثلاً مشکل آب میان اصفهان و یزد را ببینید. این دو منطقه، نزدیک‌ترین پیوندهای زبانی، قومی و تمدنی را دارند، اما نبود یک دولت مقتدر، موجب بروز برخی اختلافات می‌شود. در اینجاست که باید نقش دولت را در حکمرانی ملی جدی گرفت. چون چنین خلئی می‌تواند در مناطق مرکزی که همسایه خارجی ندارند، تنش قومی به‌وجود آورد.

در این بخش خاص، من بیشتر از آنکه نقش دولت ملی را پررنگ ببینم، بر نقش توسعه پایدار تاکید می‌کنم. یعنی وجود داشتن یا نداشتن توسعه پایدار.

ما درگیر مسائلی شده‌ایم که بیشتر حاشیه‌ای‌اند؛ در حالی که بهتر بود حکومت مرکزی به‌جای پرداختن به برخی موضوعات غیرضروری که بعضاً هم ارتباطی به عرصه عمومی ندارند، تمرکز خود را بر مسائلی بگذارد که مستقیماً با پایداری ایران در ارتباط‌ هستند. از جمله مسائل محیط‌ زیستی، آلودگی هوا، بحران آب‌های زیرزمینی و وضعیت نابسامان کشاورزی و شهرسازی.

برای نمونه، بحث آب‌های زیرزمینی و برداشت بی‌رویه از آنها سال‌هاست که هشدار داده شده و مشخص بود که نتیجه‌اش به بحران کنونی خواهد رسید. در این چهارچوب، من بحث را لزوماً قومیتی نمی‌بینم. حتی پیش از آنکه بحث یزد و اصفهان مطرح شود، موضوع اصلی بین چهارمحال و اصفهان بود. اما در آن زمان، بختیاری‌ها هیچ‌گاه نمی‌گفتند فارس‌ها دارند آب ما را می‌گیرند. امروز هم که پای یزد و اصفهان و کرمان در میان است، چنین ادبیاتی از سوی بختیاری‌ها شنیده نمی‌شود. اینها نشان می‌دهد که مشکل، مسئله‌ای قومیتی نیست. طبیعی است که وقتی بدون برنامه‌ریزی توسعه‌ای، فقط در یک سفر چند سال پیش رئیس‌جمهور وقت به شهرکرد، برای حفر ۲۵۰۰ حلقه چاه مجوز داده می‌شود، بدون آنکه حساب منابع را داشته باشند، چنین مشکلاتی به‌وجود می‌آید. الان شما نگاه کنید، زمین‌هایی در استان چهارمحال و بختیاری که پیشتر سنگلاخ یا کوهپایه‌ای بوده، تبدیل به باغ بادام و هلو شده‌اند. آب را از رودخانه‌هایی مانند سرچشمه‌های کارون، دز و زاینده‌رود با پمپ‌هایی تا چند صد متر به بالا می‌برند و به این زمین‌ها می‌رسانند.

در منطقه لنجان اصفهان، برنج‌کاری می‌شود، در حالی که برنج گیاهی آب‌بر است و این منطقه به‌طور طبیعی مناسب برنج‌کاری نیست. صنایع آب‌بر هم هستند، البته برخلاف تصور رایج، نقششان در بحران آب کمرنگ‌تر است. در عوض، کشاورزی سنتی، روزبه‌روز در حال افزایش است. بیابان‌های زیادی در اصفهان را امروز می‌توان دید که به باغ و باغچه تبدیل شده‌اند. چاه‌هایی با ظرفیت‌های مختلف یا استخرهای شنا و... از این زمین‌ها آب می‌گیرند.

در مجموع، همه اینها بیشتر از آنکه به عامل قومیتی یا ملیتی برگردد، به ضعف مدیریت و نبود توسعه پایدار بازمی‌گردد. اینها مسائلی‌ هستند که اگر به‌موقع و به‌درستی مدیریت می‌شدند، امروز به چنین گسل‌های اجتماعی و زیست‌محیطی دامن نمی‌زدند.

بنابراین، اگر بخواهیم از ورود به نزاع‌های قومی جلوگیری کنیم، باید از تقویت عدالت توسعه‌ای آغاز کنیم؛ از بازسازی هویت ملی، تقویت گفت‌وگوی اقوام درون مرزها و مقابله هوشمندانه با تحریکات خارجی. ایران ظرفیت بالایی برای همزیستی اقوام دارد، مشروط بر آنکه حکمرانی‌اش هم‌پای این ظرفیت، هوشمندانه و عادلانه عمل کند. 

دراین پرونده بخوانید ...