شناسه خبر : 49191 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

هژمونی خشکسالی

تنش آبی و بحران اجتماعی پیامد آن در گفت‌وگو با مجتبی شوریان

هژمونی خشکسالی

آیا مردم شهرهای ایران برای آب به جان هم می‌افتند؟ این پرسشی اساسی است که اکنون ذهن بسیاری از کنشگران، فعالان اجتماعی، سیاسی و امنیتی را در ایران به خود مشغول کرده است. درگیری بین یزدی‌ها و اصفهانی‌ها نمونه‌ای از تنش‌های ناشی از کمبود منابع آب در ایران است. این نوع د‌رگیری‌ها معمولاً در مناطقی رخ می‌دهد که با چالش‌های مشابهی مانند کم‌آبی، رقابت بر سر منابع مشترک و وابستگی به رودخانه‌ها یا سیستم‌های آبی مشترک مواجه هستند. با توجه به شرایط جغرافیایی، اقلیمی و مدیریت منابع آب در ایران، شهرها و مناطقی که ممکن است در معرض تنش‌هایی شبیه به یزد و اصفهان قرار گیرند، شمارشان کم نیست. عواملی که این شهرها را در معرض چنین تنش‌هایی قرار می‌دهد شامل کاهش بارندگی، مدیریت ناکارآمد منابع آب، افزایش جمعیت و تقاضای کشاورزی و نبود جایگزین‌های پایدار برای معیشت جوامع محلی است. این تنش‌ها معمولاً زمانی تشدید می‌شوند که پروژه‌های انتقال آب بدون توجه به نیازهای حوضه‌های مبدأ اجرا شوند، مشابه آنچه بین یزد و اصفهان رخ داده است. با این حال، شدت و وقوع آنها به سیاست‌های مدیریت آب و همکاری بین‌منطقه‌ای بستگی دارد. در چنین شرایطی، تصمیم‌گیران باید با سیاست‌گذاری درست، از وقوع چنین تنش‌هایی جلوگیری کنند. در گفت‌وگو با مجتبی شوریان، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی، علاوه بر بررسی ابعاد حقوقی، فنی، اخلاقی و اجتماعی این ماجرا، این پرسش را مطرح می‌کنیم که کدام شهرهای ایران در معرض مناقشه‌ای شبیه یزد و اصفهان قرار دارند؟

♦♦♦

 نزاع بر سر آب همیشه در طول تاریخ وجود داشته اما به نظر می‌رسد با توجه به شرایط جوامع جدید و روندهای توسعه از یک‌سو و کاهش منابع آبی به صورت طبیعی و تنش‌های اقلیمی از سوی دیگر، درگیری بر سر آب اکنون در درون مرزهای استانی در کشور وارد مرحله تازه و خطرناکی شده است. تاکنون 52 بار خط لوله انتقال آب به یزد در طول 30 سال گذشته شکسته شده است. ریشه تکرار حادثه شکستن لوله آب شرب به یزد به دست کشاورزان را در چه می‌بینید؟

با توجه به شرایط ایران، ریشه‌های تکرار حادثه شکستن خط لوله انتقال آب به یزد به دست کشاورزان اصفهانی را می‌توان از زوایای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و محیط ‌زیستی تحلیل کرد. در فرهنگ جوامع کشاورزی ایران، آب نه‌تنها یک منبع اقتصادی، بلکه بخشی از هویت و زندگی اجتماعی است. برای کشاورزان اصفهانی، زاینده‌رود نماد زندگی و حیات منطقه است. انتقال آب به مناطق دیگر ممکن است به‌عنوان «دزدی منابع» یا «بی‌توجهی به حقوق محلی» تلقی شود. این احساسات فرهنگی و اجتماعی می‌تواند به اقدامات اعتراضی، از جمله شکستن لوله‌ها، منجر شود. یکی از اصلی‌ترین دلایل این اقدامات، احساس بی‌عدالتی میان جوامع محلی، به‌ویژه کشاورزان اصفهانی، است. پروژه‌های انتقال آب، مانند خط لوله انتقال آب از زاینده‌رود به یزد، اغلب بدون در نظر گرفتن نیازهای مناطق مبدأ (مانند اصفهان) و صرفاً با تمرکز بر تامین نیازهای مناطق مقصد (مانند یزد) طراحی می‌شوند. کشاورزان اصفهانی، که به‌شدت به زاینده‌رود برای معیشت، کشاورزی و دامداری وابسته‌اند، این انتقال آب را تهدیدی مستقیم برای زندگی و اقتصاد خود می‌بینند. شکستن لوله‌ها برای آنها راهی برای اعتراض و جلب توجه به وضعیت بحرانی خود است. خشک شدن زاینده‌رود در سال‌های اخیر، باعث ورشکستگی بسیاری از کشاورزان در اصفهان شده و آنها معتقدند که آب منطقه‌شان به جای تامین نیازهای محلی، به مناطق دیگر منتقل می‌شود. کاهش منابع آبی در ایران، به‌ویژه در حوضه زاینده‌رود، ناشی از خشکسالی، تغییرات اقلیمی و مدیریت ناکارآمد است. کشاورزان اصفهانی با کاهش شدید دسترسی به آب برای آبیاری مزارع خود مواجه‌اند، در حالی که می‌بینند بخشی از آب منطقه‌شان از طریق خطوط انتقال به یزد می‌رود. این وضعیت فشار اقتصادی شدیدی بر آنها وارد می‌کند، زیرا کشاورزی منبع اصلی درآمد بسیاری از آنهاست.

یکی از ریشه‌های اصلی تنش، فقدان مشارکت واقعی جوامع محلی در تصمیم‌گیری‌های مربوط به مدیریت آب است. پروژه‌های انتقال آب اغلب بدون مشورت با ساکنان مناطق مبدأ و صرفاً بر اساس نیازهای سیاسی یا اقتصادی مناطق دیگر اجرا می‌شوند. این امر باعث می‌شود که کشاورزان احساس کنند صدای آنها شنیده نمی‌شود و تصمیمات به ضرر آنهاست. در نتیجه، به اقدامات مستقیم روی می‌آورند. بسیاری از کشاورزان اصفهانی معتقدند که مطالعات زیست‌محیطی و اجتماعی پروژه‌های انتقال آب ناکافی بوده و منافع بلندمدت منطقه‌شان نادیده گرفته شده است.

 کشاورزان اصفهانی تا چه اندازه محق هستند دست به چنین اقدام‌هایی بزنند؟ تقصیر مردم در مقایسه با ضعف مدیریت و سیاست‌گذاری آب در ایران و در مناطق و استان‌ها چقدر است؟

این سوال بسیار پیچیده و چندوجهی است و برای پاسخ‌دهی دقیق، باید از منظر حقوقی، اخلاقی، اجتماعی و مدیریتی به آن نگاه کنیم. برای بسیاری از کشاورزان در اصفهان، زاینده‌رود و منابع آبی محلی منبع اصلی زندگی و درآمد آنهاست. کاهش دسترسی به آب و انتقال آن به مناطق دیگر (مانند یزد) مستقیماً معیشت، امنیت غذایی و حتی هویت فرهنگی آنها را تهدید می‌کند. از این منظر، اقداماتی مانند شکستن خط لوله می‌تواند به‌عنوان یک واکنش دفاعی به شرایط بحرانی دیده شود، به‌ویژه اگر احساس کنند که صدایشان شنیده نمی‌شود.

وقتی پروژه‌های انتقال آب بدون در نظر گرفتن نیازهای مناطق مبدأ اجرا می‌شوند و منابع آبی محلی کاهش می‌یابند، کشاورزان ممکن است احساس کنند که حقوقشان نقض شده است. این احساس بی‌عدالتی می‌تواند آنها را به اقداماتی سوق دهد که به نظرشان تنها راه جلب توجه به وضعیتشان است. اگر دولت یا نهادهای مسئول راه‌حل‌های جایگزین برای تامین معیشت یا جبران خسارت‌های ناشی از کاهش آب ارائه نداده باشند، کشاورزان ممکن است احساس کنند که چاره‌ای جز اعتراض مستقیم ندارند. این اعتراض می‌تواند به شکل خرابکاری در خطوط انتقال آب ظاهر شود.

انتقال آب بدون ارزیابی کامل اثرات زیست‌محیطی و اجتماعی می‌تواند به تخریب اکوسیستم‌های محلی، از جمله خشک شدن تالاب‌ها و رودخانه‌ها، منجر شود. کشاورزان این اقدامات را تلاشی برای حفاظت از امرارمعاش و منابع طبیعی منطقه خود می‌دانند.

از سوی دیگر شکستن خط لوله انتقال آب یک اقدام غیرقانونی است که می‌تواند به اختلال در تامین آب شرب و نیازهای اساسی دیگر مناطق (مانند یزد) منجر شود. این اقدام نه‌تنها مشکل را حل نمی‌کند، بلکه می‌تواند تنش‌ها را تشدید کند. آب یک منبع مشترک است و تصمیم‌گیری درباره توزیع آن باید از طریق نهادهای قانونی و با در نظر گرفتن منافع کل کشور انجام شود. اقدامات فردی یا گروهی مانند خرابکاری، می‌تواند به کل جامعه آسیب برساند و باعث ایجاد درگیری‌های بیشتر شود. این نوع اعتراضات ممکن است در کوتاه‌مدت توجه‌ها را جلب کند، اما به‌طور کلی راه‌حلی برای مشکل ارائه نمی‌دهد. در عوض، می‌تواند روابط میان مناطق را وخیم‌تر کرده و اعتماد به نهادهای دولتی را کاهش دهد.

آیا این وضعیت خطرناک با توجه به خلأ حکمرانی حرفه‌ای آب در ایران در دیگر مناطق کشور قابل تکرار نیست؟ در شرایط کنونی، کدام شهرها و مناطق ایران بیشترین احتمال را برای درگیری‌های آبی دارند؟ چه اقداماتی می‌تواند به مدیریت بهتر منابع آب در ایران کمک و از بروز نزاع جلوگیری کند؟

با توجه به خلأ حکمرانی خوب (Good Governance) آب، خطر تکرار اختلافات و درگیری‌های آبی در سایر مناطق کشور نه‌تنها وجود دارد، بلکه با توجه به شرایط اقلیمی، جغرافیایی و مدیریتی، بسیار محتمل است. خلأهای حکمرانی خوب آب در ایران به عوامل متعددی بازمی‌گردد که می‌توان به نبود مدیریت یکپارچه آب اشاره کرد. در حال حاضر، مدیریت تامین، توزیع و مصرف آب بین نهادهای مختلف (مانند وزارت نیرو، شرکت‌های آب منطقه‌ای و آب و فاضلاب استانی، وزارت جهاد کشاورزی و سازمان محیط زیست) تقسیم شده است، اما هماهنگی کافی میان این نهادها وجود ندارد. این امر باعث تصمیم‌گیری‌های ناهماهنگ و گاهی متضاد می‌شود.

از سوی دیگر سیاست‌ها اغلب بر نیازهای کوتاه‌مدت و پروژه‌های بزرگ‌مقیاس (مانند سدسازی و انتقال آب) تمرکز دارند، بدون اینکه اثرات زیست‌محیطی، اجتماعی و اقتصادی آن در درازمدت لحاظ شده باشد.

شاید بتوان گفت یکی از مشکلات مهم در مسئله انتقال آب این است که، تصمیم‌گیری‌ها معمولاً بدون مشورت با جوامع محلی یا ذی‌نفعان اصلی انجام می‌شود، که به بی‌اعتمادی و اعتراض می‌انجامد. مسئله تغییر اقلیم را نیز باید در نظر گرفت که می‌تواند بر روند اتفاقات تاثیرگذار باشد.

با توجه به این خلأها، بله، وضعیت خطرناک نزاع‌های آبی مانند آنچه بین یزد و اصفهان رخ داده، در دیگر مناطق ایران قابل تکرار است. مناطق خشک و نیمه‌خشک، که وابستگی بالایی به منابع آبی مشترک یا محدود دارند، بیشتر در معرض این خطر هستند. در پاسخ به اینکه در شرایط کنونی، کدام شهرها و مناطق ایران بیشترین احتمال را برای درگیر شدن در مناقشه‌های آبی دارند، بر اساس شرایط جغرافیایی، اقلیمی و مدیریتی، می‌توان به تنش میان خوزستان، چهارمحال و بختیاری و اصفهان بر سر منابع آب رودخانه کارون و سرشاخه‌های آن (مانند پروژه‌های تونل سوم کوهرنگ و سدسازی‌های متعدد در حوضه) اشاره کرد. فارس و بوشهر نیز دو استان همسایه هستند که بر سر منابع آبی مشترک مانند رودخانه مند و سفره‌های زیرزمینی رقابت دارند. استان کرمان و سیستان و بلوچستان از جمله مناطقی هستند که درگیر خشکسالی شدید، کاهش بارندگی و وابستگی به منابع آبی محدود (مانند رودخانه‌های فصلی) هستند. ممکن است این مناطق در معرض نزاع باشند. از سویی پروژه‌های انتقال آب از دریای عمان به سایر مناطق می‌تواند باعث اعتراضات محلی شود. همچنین استان‌های همدان، مرکزی و قم به دلیل رقابت بر سر منابع آب زیرزمینی و رودخانه‌های مشترک، به‌ویژه در شرایط خشکسالی، ممکن است با تنش‌هایی روبه‌رو شوند. افزایش جمعیت و نیازهای شهری و صنعتی، این رقابت را تشدید کرده است. استان‌های خراسان رضوی و خراسان شمالی با کاهش منابع آبی روبه‌رو هستند. از سویی پروژه‌های احتمالی انتقال آب به دیگر استان‌ها یا شهرها (مانند مشهد)، می‌تواند به اعتراضات محلی منجر شود.

گیلان و مازندران اگرچه مناطقی هستند که در ظاهر از نظر بارندگی وضعیت بهتری دارند، اما رقابت بر سر منابع آبی برای کشاورزی و توسعه گردشگری ممکن است در آینده تنش‌هایی ایجاد کند، به‌ویژه اگر پروژه‌های انتقال آب به مناطق خشک‌تر افزایش یابد.

 چگونه توسعه ناپایدار و نادیده‌انگاری محیط ‌زیست از یک‌سو و گسترش کشاورزی و استقرار صنایع پرمصرف آب در مناطق مرکزی ایران از سوی دیگر، به بحران کم‌آبی و تشدید تنش‌های آبی در این مناطق دامن زده است؟ مسیر توسعه پایدار در ایران چگونه باید طی شود؟

توسعه ناپایدار به معنای رشد اقتصاد و جمعیت بدون در نظر گرفتن ظرفیت‌های اکولوژیک و منابع طبیعی است. در مناطق مرکزی ایران (مانند یزد، اصفهان، کرمان و...) این نوع توسعه مشکلاتی ایجاد کرده که اتفاقاً به تقاضای مصرف آب منجر شده است. رشد سریع جمعیت شهری همراه با توسعه صنعتی و کشاورزی، تقاضا برای آب را به‌طور چشمگیری افزایش داده است، در حالی که منابع آبی (مانند رودخانه‌ها و سفره‌های زیرزمینی) به دلیل خشکسالی و تغییرات اقلیمی کاهش یافته‌اند. پروژه‌های توسعه‌ای مانند سدسازی و انتقال آب اغلب بدون ارزیابی دقیق اثرات بلندمدت انجام شده‌اند، که سبب هدررفت آب، تخریب اکوسیستم‌ها و کاهش کیفیت منابع شده است. همچنین نادیده‌انگاری محیط ‌زیست یکی از عوامل کلیدی در تشدید بحران کم‌آبی است. ساخت سدهای متعدد و پروژه‌های انتقال آب بدون توجه به اثرات بر تالاب‌ها، رودخانه‌ها و زیست‌بوم‌های محلی (مانند خشک شدن زاینده‌رود و تالاب گاوخونی) باعث شده که چرخه طبیعی آب و خاک مختل شود. برنامه‌هایی برای احیای رودخانه‌ها، تالاب‌ها و سفره‌های زیرزمینی (مانند زاینده‌رود و تالاب گاوخونی) باید اولویت پیدا کنند. این شامل کاهش برداشت غیرقانونی، مدیریت بهتر روان‌آب‌ها و بازگرداندن جریان طبیعی آب است. همچنین قوانین سخت‌گیرانه‌تری برای جلوگیری از برداشت بیش از حد از سفره‌های زیرزمینی و تخریب محیط زیست باید اجرا شود. استفاده از فناوری‌های پایش ماهواره‌ای و نظارت الکترونیکی می‌تواند در این زمینه کمک کند.

 تغییرات اقلیمی و کاهش بارندگی در ایران بر شکل‌گیری چنین بحرانی چقدر موثر بوده است؟

تغییرات اقلیمی و کاهش بارندگی یکی از عوامل اصلی و تعیین‌کننده در شکل‌گیری بحران آب و تشدید تنش‌های آبی در ایران هستند. تغییرات اقلیمی به مجموعه‌ای از پدیده‌ها از جمله افزایش دمای جهانی، تغییر الگوهای بارندگی، و افزایش فرکانس و شدت رویدادهای شدید اقلیمی (مانند خشکسالی و سیل) اشاره دارد. در ایران، که بخش اعظم آن در منطقه خشک و نیمه‌خشک قرار دارد، این تغییرات تاثیرات عمیقی بر منابع آبی داشته‌اند. در دهه‌های اخیر، بارندگی سالانه در بسیاری از مناطق ایران، به‌ویژه در فلات مرکزی، غرب و شرق کشور، به‌طور قابل ‌توجهی کاهش یافته است. طبق گزارش‌های سازمان هواشناسی ایران و مطالعات اقلیمی، میانگین بارندگی سالانه از حدود 250 میلی‌متر در گذشته به کمتر از 200 میلی‌متر در برخی سال‌ها رسیده است. بارندگی‌ها دیگر به‌طور یکنواخت توزیع نمی‌شوند. برخی مناطق ممکن است سال‌ها با خشکسالی مواجه باشند، در حالی که برخی دیگر ممکن است با سیل‌های ناگهانی روبه‌رو شوند، که هر دو وضعیت مدیریت منابع آب را دشوارتر می‌کنند. کاهش بارندگی مستقیماً بر جریان رودخانه‌ها، تالاب‌ها و تغذیه سفره‌های زیرزمینی تاثیر می‌گذارد. برای مثال، مناطقی از رودخانه‌هایی مانند زاینده‌رود و کارون در برخی از سال‌ها خشک شده یا جریان بسیار کمی دارند، که این امر دسترسی به آب را برای کشاورزی، شرب و صنعت محدود کرده است.

همچنین دمای متوسط در ایران در دهه‌های اخیر افزایش یافته است، به‌طوری که برخی مناطق تا 5 /1 درجه سانتی‌گراد گرم‌تر شده‌اند. این افزایش دما باعث افزایش تبخیر از سطح خاک، دریاچه‌ها و مخازن آبی می‌شود، که منابع آبی را بیشتر کاهش می‌دهد. دمای بالاتر، نیاز گیاهان به آب را افزایش می‌دهد، در حالی که منابع آبی برای تامین این نیاز کاهش یافته‌اند. این امر فشار بیشتری بر کشاورزان وارد می‌کند و رقابت برای آب را تشدید می‌کند.

باید این نکته را در نظر داشت که ایران در سال‌های اخیر با خشکسالی‌های شدید و طولانی‌مدت مواجه بوده است. خشکسالی‌های چندساله اخیر باعث شده که بسیاری از مناطق، به‌ویژه در مرکز و شرق کشور، با کمبود شدید آب روبه‌رو شوند. خشکسالی‌ها معیشت میلیون‌ها نفر، به‌ویژه در مناطق روستایی، را تهدید کرده و باعث مهاجرت، بیکاری، و افزایش تنش‌های اجتماعی شده است. همچنین کاهش بارندگی و افزایش تبخیر باعث شده که سفره‌های زیرزمینی، که منبع اصلی آب در بسیاری از مناطق خشک ایران هستند، به‌سرعت تخلیه شوند. برداشت بیش از حد از این سفره‌ها (که گاهی به دلیل مدیریت ناکارآمد تشدید می‌شود) فرونشست زمین و تخریب دائمی منابع را به دنبال داشته است. تالاب‌ها و دریاچه‌های مهم مانند دریاچه ارومیه، تالاب گاوخونی و تالاب هامون به دلیل کاهش ورودی آب و افزایش تبخیر، به‌شدت کوچک یا خشک شده‌اند. این تغییرات نه‌تنها اکوسیستم‌ها را تخریب کرده، بلکه معیشت جوامع محلی را نیز تحت تاثیر قرار داده است.

برای ارزیابی دقیق میزان تاثیر هر بخش، می‌توان گفت که تغییرات اقلیمی و کاهش بارندگی عامل اصلی و زیربنایی بحران آب در ایران هستند، اما شدت و شکل این تاثیر به عوامل دیگر مانند مدیریت منابع، سیاست‌گذاری و رفتارهای مصرفی نیز بستگی دارد. حدود 40 تا 60 درصد از بحران آب در ایران مستقیم به تغییرات اقلیمی مرتبط است. این میزان شامل کاهش بارندگی، افزایش دما و خشکسالی‌های مکرر می‌شود. این عوامل طبیعی هستند و کنترل مستقیم بر آنها دشوار است. حدود 30، 40 درصد از مشکل به مدیریت ناکارآمد، از جمله هدررفت آب، برداشت غیرقانونی و سیاست‌گذاری‌های نادرست بازمی‌گردد. حدود 10، 20 درصد از بحران به مصرف بیش از حد آب در کشاورزی، صنعت و زندگی شهری، همراه با توسعه ناپایدار (مانند گسترش صنایع پرمصرف در مناطق خشک) مربوط می‌شود.

 در کنار اثرات تغییر اقلیم، یکی از راه‌‌های مدیریت آب در ایران علاوه بر سدسازی، پروژه‌های انتقال آب است که هر دو بی‌اندازه با شرایط اقلیمی ایران ناسازگار است. تا چه اندازه برای پروژه‌های انتقال آب در عمق دادن به بحران‌هایی شبیه به ماجرای زاینده‌رود، نقش قائل هستید؟

پروژه‌های انتقال آب، مشابه سدسازی، به‌عنوان راه‌‌هایی برای مدیریت آب در نظر گرفته شده‌اند، اما در بسیاری از موارد، به‌ویژه با توجه به شرایط اقلیمی ایران، نه‌تنها مشکل را حل نکرده‌اند، بلکه به عمق بحران‌هایی مانند ماجرای زاینده‌رود دامن زده‌اند. شرایط اقلیمی ایران، که عمدتاً خشک و نیمه‌خشک است، ویژگی‌هایی دارد که پروژه‌های انتقال آب را چالش‌برانگیز می‌کند. ایران در منطقه‌ای قرار دارد که بارندگی کم، تبخیر بالا و منابع آبی محدود دارد. پروژه‌های انتقال آب اغلب منابع آبی یک منطقه را (که خود با کمبود مواجه است) به منطقه دیگر منتقل می‌کنند، بدون اینکه جایگزینی برای منطقه مبدأ فراهم شود. کاهش بارندگی و افزایش دمای هوا باعث شده که منابع آبی حتی کمتر از گذشته شوند. در چنین شرایطی، انتقال آب از یک حوضه به حوضه دیگر، بدون در نظر گرفتن پایداری بلندمدت، می‌تواند تعادل اکولوژیک را مختل کند. همچنین بسیاری از پروژه‌های انتقال آب به رودخانه‌ها و تالاب‌های حساس وابسته‌اند، که خود زیر فشار خشکسالی و برداشت‌های بیش از حد هستند. این امر ظرفیت طبیعی این سیستم‌ها را کاهش می‌دهد. ساخت خطوط انتقال، تونل‌ها و زیرساخت‌های مرتبط، نه‌تنها هزینه‌های اقتصادی سنگینی دارد، بلکه می‌تواند به تخریب اکوسیستم‌ها، جابه‌جایی جوامع محلی و افزایش تنش‌های اجتماعی منجر شود. پروژه‌های انتقال آب، مانند انتقال آب از زاینده‌رود به یزد یا از کارون به فلات مرکزی، نقش قابل ‌توجهی در تشدید بحران‌هایی مانند ماجرای زاینده‌رود داشته‌اند. این نقش را می‌توان از چند منظر تحلیل کرد. انتقال آب از زاینده‌رود به یزد و دیگر مناطق، بدون توجه به نیازهای اکولوژیک و کشاورزی حوضه زاینده‌رود، باعث کاهش شدید جریان این رودخانه شده است. زاینده‌رود، که به نوعی ستون فقرات اکوسیستم‌های مرکزی ایران است، به دلیل این پروژه‌ها (مانند سد زاینده‌رود) خشک شده است یا جریان بسیار کمی دارد. این کاهش، نه‌تنها کشاورزی و معیشت میلیون‌ها نفر در اصفهان را تهدید کرده، بلکه تالاب گاوخونی را نیز به ورطه نابودی کشانده است. کاهش آب در مناطق مبدأ، مانند اصفهان، باعث شده که جوامع محلی برای بقا با مشکلات بیشتری روبه‌رو شوند، که این امر به اعتراضات و تخریب در خطوط انتقال (مانند 52 بار شکستن خط لوله به یزد)، و تنش‌های بین‌منطقه‌ای منجر شده است.

از طرفی پروژه‌های انتقال آب اغلب بدون ارزیابی جامع زیست‌محیطی اجرا می‌شوند. برای مثال، انتقال آب از سرشاخه‌های کارون به فلات مرکزی، نه‌تنها جریان رودخانه را کاهش داده، بلکه کیفیت آب پایین‌دست را نیز تحت تاثیر قرار داده و اکوسیستم‌های وابسته را تخریب کرده است. این تخریب می‌تواند به کاهش تنوع زیستی، فرسایش خاک و افزایش ریزگردها منجر شود، که همه اینها تنش‌های اجتماعی و محیط ‌زیستی را افزایش می‌دهند. همچنین پروژه‌های انتقال آب، به جای حل مشکل، رقابت میان مناطق را تشدید کرده‌اند. مناطق مبدأ (مانند اصفهان و خوزستان) احساس می‌کنند که منابعشان به ناحق به مناطق دیگر (مانند یزد و قم) منتقل می‌شود، در حالی که خودشان با کمبود آب مواجه‌اند. این احساس بی‌عدالتی به نزاع‌های فیزیکی، حقوقی و سیاسی منجر شده است. در مورد زاینده‌رود، کشاورزان و جوامع محلی در اصفهان بارها اعتراض کرده‌اند که آب منطقه‌شان برای تامین نیازهای دیگر مناطق استفاده می‌شود، در حالی که خودشان با خشکسالی و بیکاری مواجه‌اند. این وضعیت باعث شده که پروژه‌های انتقال آب، به جای راه‌حل، به محرک اصلی تنش تبدیل شوند.

پروژه‌های انتقال آب، مانند خط لوله یزد-اصفهان یا طرح‌های انتقال آب از خلیج‌ فارس، هزینه‌های کلانی داشته، اما اغلب بازده محدودی دارند. این پروژه‌ها ممکن است در کوتاه‌مدت نیازهای یک منطقه را تامین کنند، اما در بلندمدت، به دلیل نادیده گرفتن ظرفیت‌های اکولوژیک و اجتماعی، بحران را عمیق‌تر می‌کنند. برای مثال، خطوط انتقال ممکن است به دلیل خرابکاری، فرسودگی، یا کمبود آب در منبع اصلی، کارایی خود را از دست بدهند. پروژه‌های انتقال آب می‌توانند اثرات تغییرات اقلیمی را تشدید کنند، زیرا منابع آبی را از مناطق حساس (که خود با خشکسالی مواجه‌اند) خارج می‌کنند. این امر ظرفیت طبیعی مناطق مبدأ را برای مقابله با تغییرات اقلیمی، مانند ذخیره‌سازی آب یا حفظ اکوسیستم‌ها، کاهش می‌دهد.

 تجربیات جهانی در حل بحران‌های آب چگونه می‌تواند به ایران کمک کند؟

تجربیات جهانی در مدیریت و حل بحران‌های آب می‌تواند به ایران کمک کند تا با استفاده از راهکارهای موفق، چالش‌های کنونی خود را بهتر مدیریت کند. ایران با مشکلات خاصی مانند کاهش بارندگی، تغییرات اقلیمی، مدیریت ناکارآمد و تنش‌های منطقه‌ای مواجه است، اما کشورهای دیگر نیز در شرایط مشابه بوده‌اند و راهکارهایی را توسعه داده‌اند که می‌تواند الهام‌بخش باشد.

الف) مدیریت یکپارچه منابع آب (IWRM)

 در دهه 2000، استرالیا با خشکسالی شدید و کاهش منابع آبی در حوضه‌های رودخانه‌ای مانند مورای-دارلینگ مواجه شد. آنها با اجرای مدیریت یکپارچه منابع آب (Integrated Water Resources Management - IWRM) از طریق ایجاد یک چهارچوب ملی برای مدیریت منابع آب بر اساس حوضه‌های آبریز، نه مرزهای سیاسی، مشارکت ذی‌نفعان (کشاورزان، صنایع، جوامع محلی و دولت) در تصمیم‌گیری، استفاده از فناوری برای پایش و تخصیص عادلانه آب و کاهش مصرف آب در کشاورزی با تشویق به روش‌های آبیاری کارآمد و کشت محصولات کم‌آب‌بر توانستند بحران را مدیریت کنند.

ب) بازچرخانی و استفاده مجدد از آب

 سنگاپور، کشوری با منابع آبی بسیار محدود، با بازچرخانی فاضلاب شهری (که آن را «NEWater» نامیده) و جمع‌آوری آب باران، توانسته است بیش از 50 درصد نیازهای آبی خود را تامین کند. این کار از طریق سرمایه‌گذاری سنگین در فناوری‌های تصفیه و بازچرخانی، فرهنگ‌سازی برای پذیرش آب بازچرخانی‌شده در مصرف شرب و صنعتی و کاهش وابستگی به منابع خارجی با استفاده از منابع محلی انجام شده است. می‌توان از این الگو برای شهرهای بزرگ مانند تهران، اصفهان و مشهد استفاده کرد. بازچرخانی فاضلاب شهری و صنعتی می‌تواند فشار را از منابع زیرزمینی و سطحی کم کند، به‌ویژه در مناطق مرکزی که با کمبود آب مواجه‌اند.

ج) نمک‌زدایی آب دریا

اسرائیل با استفاده از فناوری‌های پیشرفته نمک‌زدایی، بیش از 80 درصد آب شرب خود را از آب دریا تامین می‌کند. اسرائیل همچنین سیستم‌های آبیاری قطره‌ای را برای کشاورزی توسعه داده است. این راهکار مستلزم سرمایه‌گذاری در انرژی‌های تجدیدپذیر برای کاهش هزینه‌های نمک‌زدایی، استفاده از فناوری‌های کم‌مصرف برای کاهش اثرات زیست‌محیطی و سیاست‌های سخت‌گیرانه برای صرفه‌جویی در مصرف آب است. با توجه به دسترسی به خلیج‌ فارس و دریای عمان، پروژه‌های نمک‌زدایی می‌توانند منابع آبی جدیدی برای مناطق مرکزی و جنوبی فراهم کنند. طرح‌هایی مانند انتقال آب نمک‌زدایی‌شده از خلیج ‌فارس به یزد و اصفهان می‌توانند با بهبود فناوری و کاهش هزینه‌ها، موثرتر شوند.

د) مدیریت تقاضا و صرفه‌جویی

 در سال‌های 2016-2012، کالیفرنیای آمریکا با خشکسالی شدید مواجه شد. دولت با اجرای قوانین سخت‌گیرانه، مشوق‌های مالی و آگاهی‌بخشی عمومی، مصرف آب را تا 25 درصد کاهش داد. برای تحقق این امر از وضع قوانین برای محدود کردن مصرف آب در کشاورزی و منازل، ارائه یارانه به کشاورزان برای استفاده از سیستم‌های آبیاری کارآمد و فرهنگ‌سازی برای صرفه‌جویی در مصرف خانگی استفاده شد.

ه) دیپلماسی آب و همکاری منطقه‌ای

 کشورهای اروپایی با مدیریت مشترک منابع آبی مانند رودخانه‌های دانوب و راین، از طریق توافق‌نامه‌های بین‌المللی (مانند کنوانسیون حفاظت از رودخانه‌های بین‌المللی) و با استفاده از ایجاد نهادهای مشترک برای مدیریت منابع آبی، توافق بر سر تخصیص عادلانه آب میان کشورها یا مناطق، استفاده از داده‌های مشترک برای پایش و برنامه‌ریزی توانسته‌اند از نزاع‌های آبی جلوگیری کنند. کشور ما نیز می‌تواند با کشورهای همسایه (مانند ترکیه، عراق و افغانستان) برای مدیریت مشترک منابع آبی رودخانه‌های مرزی (مانند ارس و هیرمند) همکاری کند. همچنین، در سطح داخلی، می‌تواند بین استان‌ها توافق‌نامه‌های مشابهی ایجاد شود.

با وجود مزایا، چند چالش در پیاده‌سازی این تجربیات در ایران وجود دارد. محدودیت‌های اقتصادی از مهم‌ترین این چالش‌هاست. بسیاری از این راهکارها (مانند نمک‌زدایی و بازچرخانی) هزینه‌های بالایی دارند، که ممکن است با محدودیت‌های بودجه‌ای ایران سازگار نباشد. شرایط اقلیمی و جغرافیایی متفاوت ایران نیز می‌تواند مشکل‌ساز باشد. ایران شرایط خاص خود (مانند خشکی شدید و پراکندگی جمعیت) را دارد که ممکن است برخی الگوها را غیرقابل اجرا کند. از سویی نبود زیرساخت و نبود فرهنگ‌سازی مناسب مزید بر علت است، چرا که برخی از این راهکارها نیازمند زیرساخت‌های پیشرفته و تغییر رفتارهای فرهنگی هستند، که ممکن است زمان‌بر باشد. در کنار همه اینها باید به موانع سیاسی و اجتماعی نیز اشاره کرد چرا که تنش‌های بین‌منطقه‌ای و بی‌اعتمادی به نهادهای دولتی می‌تواند اجرای این راهکارها را دشوار کند.

بر این اساس پیشنهاد‌های عملی برای مدیریت بحران آب در ایران وجود دارد که می‌توان به ایجاد مدیریت یکپارچه اشاره کرد. در استرالیا، یک نهاد ملی برای مدیریت حوضه‌های آبریز تشکیل شد که همه ذی‌نفعان را دربر بگیرد. سرمایه‌گذاری در فناوری نیز پیشنهاد بسیار مهمی است؛ مانند سنگاپور و رژیم اسرائیل که در بازچرخانی، نمک‌زدایی و سیستم‌های آبیاری کارآمد سرمایه‌گذاری کرده‌اند. فرهنگ‌سازی و قانون‌گذاری بسیار حیاتی است چرا که بخشی از منابع آب در ایران به راحتی هدر می‌رود. در این زمینه تجربه ایالات‌متحده به‌خصوص در کالیفرنیا قابل تامل است که در این ایالت قوانین سخت‌گیرانه و مشوق‌های اقتصادی برای صرفه‌جویی در مصرف آب وضع شد. در نهایت دیپلماسی آب بسیار ضروری است. چرا که ایران باید با کشورهای همسایه به تفاهم آبی برسد. این الگو در استان‌ها نیز صادق است و باید برای مدیریت مشترک منابع آبی همکاری شود. 

دراین پرونده بخوانید ...