شناسه خبر : 49253 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

حاصل جمع صفر

چرا باید کتاب «بازی سوداگری» را خواند؟

 

ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

90«من در گذشته یک تاجر واقعاً خوب را می‌شناختم. یک تاجر بسیار خوب که قبلاً برای دویچه بانک کار می‌کرد. پسری باهوش و جوان. دقیقاً مثل شما، او یک تاجر واقعاً خوب بود و پول زیادی هم برای خودش و هم برای دویچه بانک به دست آورد. او آینده حرفه‌ای درخشانی در پیش داشت. اما این تاجر خوب یک مشکل واقعاً جدی، یک نقص مهلک داشت. او فکر می‌کرد می‌تواند برود. می‌دانید که منظورم چیست؟ بنابراین، تصمیم گرفت پولی را که به دست آورده بود بردارد و برود و این کار را رها کند. البته که روی کاغذ ایده خوبی است. پول خوبی به دست بیاور و سپس خانواده داشته باش و به زندگی شخصی خودت بپرداز. اما موضوع این بود که او واقعاً نمی‌دانست این صنعت چگونه کار می‌کند. دویچه واقعاً نمی‌خواست رفتن او را بپذیرد، برای همین، دویچه بانک برگشت و نگاهی به معاملاتش انداخت؛ تاریخچه تمام چت‌هایش، همه ایمیل‌هایش را بررسی کردند. او مدت زیادی در آنجا کار می‌کرد و معاملات زیادی انجام داده بود. به همین خاطر آنها موفق شدند چیزهایی پیدا کنند که اگرچه همه می‌دانستند مهم نیستند و همه معامله‌گران آن کارها را انجام می‌دهند، اما برای قانون و دادگاه موارد خوبی بودند. می‌دانی من درباره چه چیزی صحبت می‌کنم؟ او کارهایی کرده بود که از نظر قانونی نباید انجام می‌داد. 

بنابراین اگرچه کار درستی نبود، اما دویچه توانست به کمک وکلای خود پرونده‌ای سر هم کند و این تاجر را به خاطر چند موضوع این‌چنینی به دادگاه بکشاند. پرونده سال‌ها و سال‌ها در خارج و داخل دادگاه‌ها غوغا می‌کرد. واقعاً کابوس بزرگی بود. احتمالاً می‌توانی این را تصور کنی که وی در نهایت تمام پول‌هایش را از دست داده است. گری، من تو را دوست دارم. فکر می‌کنم تو آدم خوبی هستی. اما گاهی اوقات اتفاقات بدی برای آدم‌های خوب می‌افتد. تو ممکن است این را از راه سخت آن یاد بگیری. ما می‌توانیم زندگی را برایت سخت کنیم.»

اینها جملاتی است که کتاب گری استیونسون «بازی سوداگری: یک اعتراف» با آن شروع می‌شود. استیونسون می‌نویسد که در کودکی به آسمان‌خراش‌های منطقه مالی خیره می‌شد؛ «آن معابد درخشان و سر به فلک‌کشیده سرمایه‌داری». او که یک دانش‌آموز ریاضی بود، اما در سیستم درجه‌بندی‌شده پنهان انگلستان، ناموفق بود و از دبیرستان اخراج شد. در تحصیلاتش در مدرسه اقتصاد لندن موفق شد از پسران و دختران ثروتمندان و قدرتمندان پیشی بگیرد. او می‌گوید: «طبق چیزی که من دیدم، تنها یک راه برای ورود من به آن بخش از شهر وجود داشت: همه میلیاردرهای عرب و صنعتگران چینی را با بالاترین عملکرد و نمره‌ها شکست دهم، و دعا کنم که گلدمن‌ساکس متوجه من شود.» البته در عوض، سیتی بانک با وی تماس گرفت و به استیونسون و سایر متقاضیان پیشنهاد شرکت در یک دوره کارآموزی شبیه‌سازی معاملاتی سخت و تحت فشار را داد. خیلی زود، استیونسون سالانه به میلیون‌ها پوند درآمد رسید. البته، او خاطرنشان می‌کند که برخی از درآمدهای او هزینه‌های هنگفتی برای افراد دیگر به همراه داشت، مانند زمانی که او در زلزله و سونامی ژاپن در سال 2011 میلیون‌ها دلار درآمد داشت: «بعضی از مردم فکر می‌کردند ممکن است نیروگاه هسته‌ای منفجر شود. این برای موقعیت من خوب بود. یک افزایش سه و نیم میلیون‌دلاری و پس از آن یک افزایش چهار و نیم میلیون‌دلاری دیگر پاداش من بود. در یک هفته من شش میلیون افزایش سود را ثبت کردم.» استیونسون در مسیر رسیدن به ثروت، هشدار عاقلانه یک کهنه‌کار را نادیده گرفته بود؛ همان هشداری که در بالا در مورد آن صحبت شد -«وقتی وارد شوید، هرگز بیرون نخواهید آمد»- و سرانجام وقتی به این نتیجه رسید که بازی معاملاتی دیگر برای او نیست، انگار می‌خواست از مافیا یا یک باند خلافکاران موتورسوار کناره‌گیری کند؛ داستانی که با قدرت قابل توجهی نقل می‌کند و به هشداری به افراد بالقوه وال‌استریت مبنی بر اینکه اگرچه پول خوب است، اما می‌تواند به ضرر روح شما تمام شود، تبدیل می‌شود.

در «بازی سوداگری: یک اعتراف»، گری استیونسون، خوانندگان را به دنیای سریع و پرمخاطره تجارت مالی دعوت می‌کند و نگاهی صریح و درون‌گرا به تجربیات خود و درس‌هایی که در این راه آموخته است، می‌افکند. این خاطرات که با تاریخ نامشخصی منتشر شده است، تصویری نادر از پشت پرده وال‌استریت، جایی که در یک چشم به هم زدن ثروت به دست می‌آید و گم می‌شود، پیش‌روی خوانندگان ترسیم می‌کند. در قلب کتاب، سفر شخصی استیونسون از یک معامله‌گر تازه‌کار به یک سرمایه‌گذار باتجربه نشان داده شده است، زیرا او در اوج و فرودهای بازارهای مالی حرکت می‌کند و با آسیب‌های عاطفی و روانی حرفه انتخابی خود دست‌وپنجه نرم می‌کند. او با صداقت و خودآگاهی، پیروزی‌ها و ناکامی‌هایی را که شغل او را شکل داده‌اند به اشتراک می‌گذارد و به خوانندگان بینش‌هایی ارزشمند و توصیه‌های عملی برای موفقیت در بازی معاملاتی ارائه می‌دهد. یکی از بزرگ‌ترین نقاط قوت کتاب در توانایی استیونسون در ابهام‌زدایی از دنیای تجارت و در دسترس قرار دادن مفاهیم پیچیده مالی برای خوانندگان با هر زمینه‌ای است. خواه او اصول تحلیل تکنیکال را توضیح دهد یا روان‌شناسی رفتار بازار را تشریح کند، این کار را با وضوح و دقت انجام می‌دهد و اطمینان می‌دهد که حتی سرمایه‌گذاران تازه‌کار نیز می‌توانند از تجربیات او پیروی کنند و از آنها بیاموزند. محور روایت، موضوع ریسک و پاداش است، زیرا استیونسون با عدم قطعیت‌های ذاتی بازار و معضلات اخلاقی ناشی از دنبال کردن سود دست‌وپنجه نرم می‌کند. او از طریق تاملات صریح و حکایت‌های شخصی، پیامدهای اخلاقی تجارت و راه‌هایی را بررسی می‌کند که طمع، ترس و منیت می‌توانند قضاوت را مخدوش کنند و به اشتباهات پرهزینه منجر شوند. با معامله‌گران و بانکداران سرمایه‌گذاری در هر مکانی که صحبت کنید، بسیاری از آنها داستان مشابهی را برای شما روایت خواهند کرد: آنها می‌گویند امور مالی یک شغل نیست، بلکه یک سبک زندگی است که شما را از بین می‌برد. شما درحالی‌که ساعت‌های طولانی زیر فشار شدید با امنیت شغلی صفر کار می‌کنید، برای همیشه از خواب محروم هستید. شما از نظر جسمی و روحی برای دوستان و خانواده غیرقابل دسترس می‌شوید و با هر پاداش سنگین، شکاف میان شما و آنها بیشتر می‌شود. بانک‌های سرمایه‌گذاری به‌گونه‌ای طراحی نشده‌اند که فرقه یا گروه باشند، اما بسیار شبیه آنها عمل می‌کنند. استیونسون نشان می‌دهد مانند تمام فرقه‌ها، خارج شدن از بانک‌های سرمایه‌گذاری هم می‌تواند خطرناک باشد. علاوه بر این، «بازی سوداگرانه» مملو از روایت‌های هیجان‌انگیز از به‌یادماندنی‌ترین معاملات و برخوردهای استیونسون با معامله‌گران دیگر، مدیران صندوق‌های تامینی و رهبران مالی است. از پیروزی‌های هیجان‌انگیز گرفته تا باخت‌های ویرانگر، او برای خوانندگان یک صندلی در ردیف اول در دنیای آدرنالین مالی بالا رزرو می‌کند؛ جایی که ثروت در یک چشم به هم زدن به دست می‌آید و همان‌گونه از دست می‌رود. اما شاید قانع‌کننده‌ترین جنبه کتاب تاکید آن بر اهمیت نظم و انضباط، صبر و انعطاف‌پذیری عاطفی در مسیریابی در دنیای بی‌ثبات تجارت باشد. استیونسون استراتژی‌ها و تغییرات ذهنی را به اشتراک می‌گذارد که موجب شده او بتواند به مقابله با طوفان‌های بازار بپردازد و از سوی دیگر قوی‌تر و عاقل‌تر ظاهر می‌شود، و به خوانندگان نقشه راهی برای موفقیت در سفرهای تجاری خود ارائه می‌دهد. استیونسون این کتاب را «یک اعتراف» می‌نامد. به همین دلیل احتمالاً  خواننده در نقطه‌ای از استیونسون انتظار دارد تا خود را به روایت وارد کرده و شروع به صحبت درباره خود و اعترافاتش کند. اینکه در آن دوران فکر می‌کرد با زندگی‌اش چه می‌کند؟ چه چیزی او را مستعد جذب پاداش‌های هر چه بیشتر می‌کند، وقتی که به قیمت سلامتی‌اش تمام می‌شود، و وقتی به‌روشنی به همه چیزهایی که با پول می‌توان خرید اهمیتی نمی‌دهد؟ چرا او قادر به حفظ هیچ نوع رابطه معناداری، در داخل یا خارج از بانک نبود؟ این موضوع هرگز پیش نمی‌آید؛ استیونسون در واقع هیچ اعتراف شخصی در طول کتاب ندارد. در عوض، وی به‌عنوان نویسنده 400 صفحه را به‌شدت علیه همه چیز و همه کس خرج می‌کند. او به پدر و مادرش، به مدرسه‌ای که او را اخراج کرده، به دانش‌آموزان، استادان و همتایانش که به اندازه او باهوش نیستند، انتقاد می‌کند. او با تحقیر درباره دلالانی که به او وابسته هستند صحبت می‌کند و از اینکه مدیریت ارشد پاداش او را به تعویق می‌اندازد عصبانی است. این فوق‌العاده است که استیونسون اکنون از درک بالای خود از اقتصاد و امور مالی برای مبارزه علیه نابرابری استفاده می‌کند (از زمانی که بانک را در 27 سالگی ترک کرد، کانال یوتیوب خود را راه‌اندازی کرد تا در میان چیزهای دیگر توضیح دهد که چگونه چاپ پول انبوه از طریق بانک انگلستان به نفع ثروتمندان بوده است، درحالی‌که به جوانان هشدار می‌دهد که از طرح‌های بیت‌کوین سریع پولدار شوند. در سال 2021 او یکی از 30 ثروتمندی بود که نامه سرگشاده‌ای را امضا کرد که در آن از ریشی سوناک، نخست‌وزیر، خواسته بود مالیات ثروتمندان را افزایش دهد). اما کتاب به‌عنوان یک اعتراف‌نامه، فاقد هرگونه درون‌گرایی واقعی تلاش برای توبه کردن یا اصلاح از طریق پذیرفتن اشتباهات است. ای کاش استیونسون این بخش از روند درمان خود را نیز شرح می‌داد. این کار می‌توانست به دیگرانی که در قفس‌های طلایی مشابه گیر افتاده‌اند کمک کند. «این داستان من است؛ بچه‌ای که از بین همه بچه‌هایی که در حومه شهر فوتبال بازی می‌کردند و شیرینی می‌فروختند، در بازار سیتی بانک شغلی پیدا کرد. این داستانی است از اینکه چگونه من به سودآورترین معامله‌گر سیتی بانک در کل جهان تبدیل شدم. و این داستانی است در مورد اینکه چرا بعد از همه اینها آنجا را ترک کردم. این موضوع مربوط به سال‌هایی است که اقتصاد جهانی شروع به لغزیدن از پرتگاهی کرد که هنوز از آن در حال سقوط است.»

91

در پایان، «بازی سوداگری: یک اعتراف» خاطرات هیجان‌انگیز و روشنگری است که برای هر کسی که به امور مالی، سرمایه‌گذاری یا روان انسان علاقه دارد جذاب خواهد بود، اگرچه یک اعتراف نیست. وعده «بازی سوداگری» به‌طور ضمنی این است که درحالی‌که با سرعت زیاد در مسیر هیاهوهای غیرداستانی استیونسون در لندن حرکت می‌کنید و روایت او را می‌خوانید، در نهایت راز چگونگی ثروتمندتر شدن ثروتمندان را درحالی‌که اقتصاد جهانی از بین می‌رود هم بفهمید و این گره برایتان باز شود. اما استیونسون عمداً یا سهواً به این وعده خود عمل نمی‌کند. بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند اگر استیونسون در هنگام خروج از بانک دریافت پاداش پایانی را رد می‌کرد (که در همان زمان هم ثروتمند بود) شاید می‌توانست یک افشاگری بزرگ‌تر و واقعی‌تر بنویسد. اما دلیلی وجود دارد که افرادی که این کار را می‌کنند بسیار نادر هستند. وقتی بازی تمام می‌شود، خودی‌ها باید بین پول یا داستان یکی را انتخاب کنند، و پول معمولاً برنده می‌شود. به نظر منتقدان «بازی سوداگری»، در مورد استیونسون هم به نظر می‌رسد پول در نهایت برنده بازی بوده است. البته منتقدان بدبین‌تر و تندتری هم وجود دارند که بر این باورند که از کتاب مشخص است استیونسون اقدام به نوشتن آن نکرد، زیرا فکر می‌کرد راهی که در تمام آن سال‌ها رفته، اشتباه یا غیراخلاقی بوده است: او این کتاب را نوشت زیرا استراتژی سرمایه‌گذاری او از کار افتاد و دیگر نمی‌توانست برایش محل درآمد باشد. او به اندازه کافی باهوش بود و خیلی زود فهمیده بود که اقتصاد -حداقل اقتصادی که وی از آن کسب درآمد می‌کرد- از بین رفته است، و به محض اینکه متوجه شد، شرط‌بندی روی بازار مشکل‌دار دیگر سودآور نیست و از تلاش برای کسب درآمد از راه سخت خسته شد، از بازار مالی خارج شد و تلاش کرد از راه‌هایی آسان‌تر، جدیدتر و تمیزتر پول به دست بیاورد؛ گرچه هدف همچنان همان پول است. در واقع کتاب زمانی به پایان می‌رسد که سیتی بانک کوتاه آمده و استیونسون پاداش معوق خود را دریافت می‌کند. او پس از بازگشت به لندن نتیجه‌گیری می‌کند: «برای من مهم نیست که دیگر برنده شوم، اما واقعاً باید به‌تنهایی بازی را متوقف کنم.» البته این نتیجه‌گیری همان‌طور که گفتیم بعد از دریافت پاداش از سیتی بانک آن‌ هم پس از مبارزه‌ای بسیار طولانی بود. برای همین «بازی سوداگری» بیشتر شبیه یک اعتراف پلیسی مفصل اما بدون عذرخواهی است. اما در نهایت گری استیونسون با ترکیبی از حکایت‌های هیجان‌انگیز، توصیه‌های عملی و بینش‌های عمیق، کتابی خلق کرده است که مطمئناً خوانندگان با هر زمینه‌ای را آگاه می‌کند، سرگرم می‌کند و الهام می‌بخشد. 

دراین پرونده بخوانید ...