اعتراض خاموش
پیام عدم مشارکت جوانان در انتخابات اخیر چیست؟
معجزه این انتخابات، «بلوغ ملی» بود. ملت ما عمیقاً رشید و بالغ شده است. نهتنها دیگر نمیترسد، نهتنها دیگر جوگیر نمیشود، نهتنها دیگر با شعارهای چرب و شیرینی مثل یارانه طلایی و مسکن رایگان فریب نمیخورد، بلکه دیگر تحلیلها و درخواستهای روشنفکران و کنشگران و دانشگاهیان هم در او اثری ندارد. او فقط به تشخیص خود عمل میکند و این، پیشرفت بزرگی در رفتار دموکراسیخواهی ملی ما در تاریخ پس از مشروطیت ایران است.
معجزه این انتخابات، «بلوغ ملی» بود. ملت ما عمیقاً رشید و بالغ شده است. نهتنها دیگر نمیترسد، نهتنها دیگر جوگیر نمیشود، نهتنها دیگر با شعارهای چرب و شیرینی مثل یارانه طلایی و مسکن رایگان فریب نمیخورد، بلکه دیگر تحلیلها و درخواستهای روشنفکران و کنشگران و دانشگاهیان هم در او اثری ندارد. او فقط به تشخیص خود عمل میکند و این، پیشرفت بزرگی در رفتار دموکراسیخواهی ملی ما در تاریخ پس از مشروطیت ایران است.
این نوشتار بخشی از یادداشت محسن رنانی است که کوشیده رفتار سیاسی جامعه در انتخابات اخیر ریاستجمهوری را تحلیل و آنها را به مشارکت در دور دوم انتخابات ترغیب کند. آنچه رنانی «توافق بینالاذهانی خشونتپرهیز سیاسی» مینامد اما در میان جامعه جوان کشور وضوح بیشتری دارد. همانها که آموختهاند کنش سیاسی خود را در ابزارهای دیگری مانند پویش در شبکههای اجتماعی، اعتراض خیابانی و حالا با سکوت و تحریم رای، به گوش حکمرانی برسانند.
جوانان این نسل متفاوت از آرمانگرایان دهه 70 میاندیشند، زیرا زیستن را در روزگار دشواری تجربه کردهاند که روزنههای امید یکایک بسته شده و چشمانداز پیشرویشان را تیره و تاریک کرده است. سطح دغدغه آنان در مقایسه با جوانان پرشوری که زمانی از اصلاحات اجتماعی دولت خاتمی و جانشینان احتمالی او حمایت کردند، به یافتن شغل و برآمدن از پس هزینههای روزمره زندگی تقلیل پیدا کرده. آنها میراثدار دو دهه تندبادهای اقتصادی و تنشهای سیاسی و نزاع بیدلیل با جهان هستند که سبب شده نقاط عطف زندگیشان مانند ازدواج، خرید خانه و فرزندآوری به تعویق بیفتد و رویاهای ریز و درشتشان برای یک زندگی معمولی به باد برود. و بیدلیل نیست که هر روز بر صف مشتاقان چمدانبهدست جلای وطن افزوده میشود! به نسلی که خود را بیآینده میپندارد چگونه میتوانید بباورانید که تغییرات شگرفی در راه است، و زندگیتان زیرورو خواهد شد اگر انگشت اشارهتان را به رنگ آبی رای بیارایید؟
سه سال پیش، در آستانه انتخابات ریاستجمهوری، ویدئویی قدیمی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که در آن دختر جوانی در برابر دوربین صدا و سیما، از شرایط اجتماعی و اقتصادی گلایه میکرد: برایم فرقی نمیکند. برویم رای بدهیم که چه بشود؟ ما چهار سال پیش مسئولیتمان را اجرا کردیم. دوم خرداد رفتیم و رای دادیم. ولی چیزی تغییر نکرد. چی از ما عوض شد. وضعیت جامعهمان؟ وضعیت اقتصادی نابسامانمان. وضعیت جوانهامان. هیچ چیز عوض نشد... جامعه من گرفتار است. گرفتار باندبازی و پارتیبازی شده. جامعه من بیمار روابط و ضوابط است. من نمیتوانم کاری بکنم! و حالا بیش از دو دهه از این گلایهها میگذرد و اندک سرمایه اجتماعی باقیمانده دولت با تعمیق بیاعتمادی و تشدید ناامیدی به زوال رفته است. اگر تا پیش از این، نگران مرددها بودیم، حالا با نسلی روبهرو هستیم که اتفاقاً مردد نیست: مصمم است که رای ندهد!
میخواهید کمی از تلخی ماجرا بکاهیم؟ تحریم انتخابات، پدیدهای جهانی است. پس از آنکه رکوردشکنی مشارکت جوانان در سال 2020 به انتخاب بایدن در آمریکا کمک کرد، نظرسنجی جدیدی که از سوی مدرسه کندی هاروارد منتشر شده است نشان میدهد جوانان آمریکایی احتمالاً در سال 2024 کمتر از سال 2020 رای خواهند داد. بر اساس این نظرسنجی، در مرحله مشابه چرخه انتخابات 2020، 57 درصد از آمریکاییهای بین 18 تا 29 سال قصد شرکت در انتخابات را داشتند. این تعداد از آن زمان به 49 درصد کاهش یافته است. جوانانی که به این نظرسنجی پاسخ دادهاند میگویند اصلاً احساس گناه نمیکنند. یکی از آنها به محققان میگوید: هر چهار سال به ما گفته میشود که از بین دو بدی، بد کوچکتر را انتخاب کنیم و اوضاع بهتر خواهد شد. ولی هیچ چیز بهتر نمیشود!
طغیان نسل زد
شواهد متعددی وجود دارد که نشان میدهد رفتار رایدهی نسل زد در بسیاری از کشورها از آمریکا گرفته تا بریتانیا، فرانسه، برزیل و حتی هند با پدرها و مادرهایشان متفاوت است. پژوهشگران میگویند چندین دلیل کلیدی وجود دارد که چرا این نسل اغلب تمایلی به رای دادن ندارند. ناامیدی سیاسی یکی از این دلایل است. نسل زد در دوران قطبی شدن سیاسی، بنبستهای متعدد و فساد در نهادهای دولتی رشد کرده و اغلب رهبران و نهادهای سیاسی را غیرقابل اعتماد و بیارتباط با دغدغههای جوانان میداند. بسیاری از جوانان این نسل احساس میکنند که نظام سیاسی فیک است، پاسخگو نیست و تحت سلطه منافع گروههای خاص قرار دارد. سیاستمداران نماینده واقعی آنان نیستند و در نهایت، آرای آنها تاثیر کمی بر نتایج دارد. این احساس سرخوردگی سیاسی و بدبینی، انگیزه آنها را برای مشارکت در فرآیند انتخابات کاهش داده است.
اعضای این نسل احساس میکنند مسائلی که برایشان اهمیت دارد، مانند تغییرات آبوهوایی، عدالت اجتماعی و نابرابری اقتصادی، به اندازه کافی از سوی سیستم سیاسی مورد توجه قرار نمیگیرد. برخی از آنان گفتمان و بحثهای سیاسی را خارج از تجارب و اولویتهای زندگی خود میدانند. این تصور از قطع ارتباط نظام سیاسی با دغدغههای آنها هم عامل دیگری در بیانگیزگی برای رای دادن است.
نکته مهم دیگر، اولویت یافتن اشکال جایگزین مشارکت مدنی است. به جای رفتار سنتی انتخابات، بسیاری از افراد نسل زد بیشتر به اشکال دیگر مشارکت، مانند کنشهای مدنی، کمپینهای رسانههای اجتماعی و ابتکارات مبتنی بر جامعه علاقهمند بوده و در آن فعال هستند. جوانان، این راههای جایگزین را -در مقایسه با محدودیتهای سیستم سیاسی رسمی- در ایجاد تغییراتی که میخواهند ببینند موثرتر میدانند.
نسل سرخورده
در یک نگاه کلی امتناع از رای دادن ممکن است به عنوان نوعی اعتراض سیاسی یا ناامیدی از نظام فعلی تعبیر شود. تحریم رای، میتواند اعلام نارضایتی نسبت به کاندیداهای موجود، بیاعتمادی به روند انتخابات، یا تمایل به تغییرات جدیتر باشد. رفتار جوانان در انتخابات نیز از این قاعده مستثنی نیست. آنگونه که تحلیلگران میگویند نسلی که در دو دهه گذشته به ایام جوانی پا گذاشته، با چالشهای متعددی روبهرو بوده است؛ چالشهایی که هر یک به تنهایی میتواند زمینهساز افزایش احساس ناامیدی و سرخوردگی سیاسی باشد. در دو دهه گذشته -و به ویژه در سالهای اخیر- ایران با رکود اقتصادی، بیکاری بالا و افزایش سرسامآور هزینههای زندگی دستوپنجه نرم کرده است. روندی که دستیابی به استقلال و ثبات مالی را برای بسیاری از جوانان ایرانی دشوار کرده و به نوبه خود سبب نومیدی از نظام سیاسی شده است.
فشارهای اقتصادی اما، اگر با اندکی احترام به آزادیهای فردی و خواستههای مشروع این نسل همراه بود احتمالاً تا این اندازه تبعات منفی نداشت. به ویژه پس از وقایع تنشزای اجتماعی، اعمال محدودیتها و کنترل شدید آزادیهای سیاسی و اجتماعی توانایی جوانان را برای ابراز نگرانیها و مشارکت در روند سیاسی محدود کرده است. عجیب نیست اگر جوان ایرانی -مانند بسیاری دیگر از گروههای درحاشیهمانده- احساس میکند صداها و نظراتش شنیده نمیشود و سیاست و سیاستمدار برای دغدغههایش ارزشی قائل نیست. سرکوب مخالفتها، امر اعتماد به دولت و این باور را که میتوان از طریق فعالیت سیاسی مسالمتآمیز به تغییرات معنادار دست یافت، از بین برده است. در شرایطی که راه بر شیوههای صلحآمیز انتقاد و مطالبهگری بسته است، به نظر میرسد تنها ابزار باقیمانده برای اعتراض نسبت به قطع رابطه سیاست با جامعه، امتناع از رای دادن است.
نسل جوان، در حالی که رویاهای خود را ازدسترفته میپندارد، هر روز اخباری از رفاه بیحدوحصر نورچشمیها و آقازادگان میشنود و گزارشهایی از فساد گسترده و فامیلبازی و توزیع رانت میخواند. در شرایطی که فرصتها عادلانه توزیع نمیشود، و تحصیلات و تلاش دیگر عامل موثری برای پیشرفت و بالا رفتن از پلکان نردبان تحرک اجتماعی بهشمار نمیرود نمیتوانید انتظار داشته باشید کسی به معجزه اصلاح و تغییر ایمان بیاورد. سونامی مهاجرت، که حالا دیگر طبقه اقتصادی و تخصص و تحصیلات نمیشناسد و مانند سندرمی مسری به جان جوانان افتاده، نشانه صریحی از قطع امید نسل جوان از تغییر و تحولات سیاسی بود و حالا، نشانه حاد دیگری به آن افزوده شده است!
دلزدگی سیاسی
پس از اعلام نتایج دور نخست انتخابات، تحلیلگران بسیاری کوشیدند رفتار معنادار 60 درصد غایب در پای صندوقهای رای را تحلیل کنند. جامعهشناسان سیاسی بهطور کلی این مشارکت پایین را نوعی رفتار اعتراضی نسبت به شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تلقی کردند. گرچه نظرسنجی جامع و قابل اعتمادی در این زمینه وجود نداشت اما گزارشها نشان میداد بخش بزرگی از جوانان تصور میکنند روند انتخابات به شدت تحت کنترل است و رای آنها در شکل دادن به نتیجه اهمیت واقعی ندارد. آنها سیستم سیاسی را تحت تسلط اقلیتی از نخبگان میدانند که به نگرانیهای واقعی این نسل اهمیت نمیدهند. صرف نظر از اینکه این باور درست باشد یا غلط، هر دو به عدم اعتماد به نظام سیاسی و احساس بدبینی نسبت به روندهای سیاسی منجر شده است.
از سوی دیگر همانطور که پیشتر گفتیم، در چند دهه گذشته اغلب جنبشهای دانشجویی، اعتراضات سیاسی و حتی فعالیتهای سازمانهای مستقل جامعه مدنی که جوانان در آن حضور پررنگ دارند سرکوب شدهاند. این همه محیطی از ترس و نااطمینانی ایجاد کرده و مشارکت سیاسی جوانان را به امری مخاطرهآمیز تبدیل کرده است. جوانی که آزادی بیان و فرصت مشارکت سیاسی خود را محدودشده میبیند، چرا باید در تنها شکل مطلوب مشارکت سیاسی از نظر حکمرانی شرکت کند؟
پیام دیگر مشارکت اندک جوانان در انتخابات اخیر البته مهمتر و کلیدیتر به نظر میرسد: دلزدگی از گزینههای سیاسی. دنیای برخط نسل جوان آنقدر پررنگ هست که بتواند دانشی برای تحلیل آنچه به عنوان وعده میشنوند و میبینند کسب کند. و دشوار نیست که دریابند با حق انتخابهای محدودی روبهرو هستند؛ گزینههایی که خواستههای آنان را نمایندگی نمیکنند و از ارائه راهحلهای اساسی برای چالشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیشروی کشور ناتواناند. این عدم ارتباط با گزینههای سیاسی است که تصمیم آنها برای رای ندادن را قاطع میکند.
از سوی دیگر بخش قابل توجهی از غایبان روز انتخاب، دختران جوانی بودند که بهرغم هزینه بسیار در جریان اعتراضات دو سال قبل و تلاش برای احقاق حقوق حداقلی خود هنوز روی آرامش ندیدهاند. ترس آنها تکرار دولتهای مردانهای است که همچنان حقوق و آزادیهای زنان را نادیده بگیرند. در شرایطی که هنوز تار موی دختران و پوشش زنان بهانه جدی دولتمردان برای اعمال محدودیت در حیات اجتماعی زنان است و حتی اندکی گشایش در این آزادیها را برنمیتابند، عدم حضور زنان پای صندوقهای رای یک پیام روشن بیشتر ندارد!
احیای ایمان به نظام سیاسی
رفع علل اساسی جدایی نسل جوان از سیستم سیاسی نیازمند رویکردی چندوجهی است؛ از اصلاحات برای بازگرداندن اعتماد به نهادها گرفته تا اهمیت دادن به اولویتهای آنان. اصلاحاتی وجود دارد که بهطور بالقوه میتواند به بازیابی امید در میان جوانان ایرانی کمک کند. اصلاحات اقتصادی شاید مهمترین آنهاست؛ اجرای سیاستهایی برای مقابله با بیکاری بالا، مانند برنامههای ایجاد شغل، آموزشهای مهارتی و حمایت از کارآفرینی، کاهش تورم و هزینههای زندگی از طریق سیاستهای مالی و پولی، تنوع بخشیدن به اقتصاد و ایجاد فرصت برای جوانان در بخشهای مختلف.
احترام به آزادسازی سیاسی هم سالهاست که بهزعم تحلیلگران میتواند اندکی روح به امید ازدسترفته نسل جوان بدمد: آزادیهای مدنی مانند آزادی بیان، اجتماعات و مطبوعات و فراهم کردن فرصتهایی برای مشارکت در اصلاحات سیاسی معنادار که امکان مشارکت مدنی بیشتر و دربر گرفتن صداهای متنوع را فراهم میکند. ایجاد سازوکارهای مستقل نظارتی و پاسخگویی برای رسیدگی به فساد و رانت و فامیلبازی را هم میتوانید در این زمره قرار دهید.
علاوه بر این تشویق مشارکت جوانان در فرآیندهای تصمیمگیری و فراهم آوردن بسترهایی برای شنیده شدن صدای آنها، ایجاد فرصت برای تحرک اجتماعی، اجرای سیاستهایی که به نابرابری رسیدگی میکند و مسیرهایی را برای پیشرفت اجتماعی و اقتصادی، به ویژه برای گروههای حاشیهنشین فراهم میکند، شاید بتواند اندکی از رابطه قطعشده سیاست با جوانان را احیا کند.
از همه مهمتر، سیاستمدار اگر میخواهد تعهد واقعی خود را برای رسیدگی به علل ریشهای سرخوردگی جوانان و بازگرداندن ایمان آنها به نظام سیاسی نشان دهد باید گفتوگو با این نسل را از سر بگیرد. سیاستگذاری که سالهاست ثابت کرده ظرفیت شنیدن را از دست داده اگر میخواهد رابطه خود را با جوانان احیا کند، باید بتواند برای درک نیازها، آرزوها و دغدغههای خاص آنها در گفتوگوهای معنادار شرکت کند و به تدوین سیاستها و برنامههای هدفمندی روی بیاورد که به چالشهای منحصربهفرد پیشروی نسل جوان پاسخ دهد.
نسل جوان ایرانی با نه گفتن به رای میکوشد حداقلیترین مطالبات بیپاسخمانده خود را به سیاستمدار یادآوری کند. آزادی در عقیده، بیان، سبک زندگی و پوشش، رابطه درست و مسالمتآمیز با جهان، فرصت برابر برای تحصیل و اشتغال و بهرهمندی از رفاه، زندگی رها از گیروگرفتهای سلیقهای و ایدئولوژیک و از همه مهمتر امکان لذت بردن و تجربه یک زندگی شاد، آرام، باثبات و با آیندهای مطمئن حداقل خواسته این نسل از گردانندگان سیاست است. اگر میخواهید دوباره آنان را پای صندوقهای رای بیاورید، نگاهی به فهرستی از مطالبات معوق آنها بیندازید که هیچکدام -دستکم در دو دهه اخیر- پاسخی دریافت نکرده است!