شناسه خبر : 48393 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

از ووگ تا وال استریت

گرچن مورگنسن چگونه جایزه پولیتزر گرفت؟

 

زهرا تهرانی / نویسنده نشریه 

86نخستین‌بار جذب ماجراهای واترگیت شد و آرزو کرد بتواند حقیقت را دریابد و گزارشگری سیاسی باشد و دست به افشاگری بزند. پس از تقلاهای بسیار توانست به مجله ووگ راه پیدا کند و مطالبی نوشت که دیده نشد. سرانجام توانست به وال‌استریت راه پیدا کند و از آنجا ستاره اقبالش درخشید و مقالات روشنگرانه‌اش او را به اوج رساند. او همیشه منتقد سرمایه‌داری بوده و به اخلاق‌گرایی شهره است. 

دوران اولیه زندگی و تحصیل

گرچن سی مورگنسن روزنامه‌نگار آمریکایی در 2 ژانویه 1956 در پنسیلوانیا به دنیا آمد. مقطع دبیرستان خود را در اوهایو گذراند. گرچن در سال 1976 از کالج سنت اولاف در نورثفیلد، مینه‌سوتا با مدرک B.A در رشته زبان انگلیسی فارغ‌التحصیل شد. خودش درباره اینکه چرا در مینه‌سوتا درس خوانده است، می‌گوید: «پدر و مادرم هر دو به سنت اولاف رفتند. پدربزرگم در آنجا شیمی تدریس می‌کرد. افراد زیادی از خانواده‌ام دوران تحصیل خود را درمینه‌سوتا گذراندند. درس خواندن در مینه‌سوتا چیزی بود که مادرم از من می‌خواست. من چیزهای زیادی در  مینه‌سوتا یاد گرفتم؛ از شیوه نوشتن یک جمله تا نحوه برداشتن موانع برای رسیدن به موفقیت.» گرچن ازدواج کرده و حاصل آن یک پسر است. او همراه خانواده‌اش در نیویورک زندگی می‌کند.

ورود به عرصه خبرنگاری

دوران فارغ‌التحصیلی مورگنسن همزمان با واترگیت بود، به همین دلیل علاقه‌ای وافر به خواندن و دنبال کردن  داستان‌های مرتبط با واترگیت داشت و دائماً با خودش فکر می‌کرد، ای کاش می‌شد یک گزارشگر سیاسی باشد و اخبار سیاسی واشنگتن را پوشش دهد. بنابراین شروع کرد به جمع‌آوری سوابق و تهیه رزومه‌اش و آن را به همه مجلات و خبرگزاری‌ها فرستاد. اما شواهد نشان می‌داد کسی علاقه‌ای به استخدام او ندارد. تنها شغلی که ‌توانست در زمینه خبرنگاری به دست بیاورد نوعی برده‌داری در مجله ووگ بود، که آن هم به دلیل مهارتش در تایپ کردن نصیبش شده بود که باعث شد در مجله ووگ استخدام شود. پس از مدتی مورگنسن تلاش بسیار کرد تا راهی را برای نوشتن یک ستون با موضوع اقتصادی در مجله ووگ پیدا کند، که البته کسی مطالب او را نخواند و به شناخته شدن او هیچ کمکی نکرد. مورگنسن در یک خانواده متوسط متولد شده بود و پدر ثروتمندی نداشت. بنابراین در آن روزها نیاز مالی هم ذهنش را به خود مشغول کرده بود. او پنج سال در ووگ کار کرد و توانست حقوقش را به 10 هزار دلار برساند. اما حقوقش کفاف زندگی در نیویورک را نمی‌داد و سرانجام پس از کلی فکر کردن تصمیم گرفت به وال‌استریت برود و با ایجاد پایگاه مشتریان، به مردم کمک کند وضعیت مالی خود را تحلیل کنند و تغییر دهند. از آنجا که مدرک ام‌بی‌ای نداشت، تنها راهی که می‌توانست کمک کند این کار را انجام دهد، این بود که به عنوان فروشنده برای دین ویتر رینولدز (شرکت خدمات مالی آمریکایی که در سال ۱۹۷۸ تاسیس شد) شروع  به فعالیت کند. او متقاعد شد که در این کار مشغول شود، زیرا کمیسیون فرصت‌های شغلی برابر از شرکت‌های بزرگ وال‌استریت شکایت کرده بود، چون آنها زنان را استخدام نمی‌کردند، در نتیجه این شرکت‌ها مجبور بودند زنان را استخدام کنند و این بهترین فرصت برای گرچن و نوعی  آموزش عالی در مورد این بود که کارها در وال‌استریت چگونه انجام می‌شود- اینکه شرکت‌ها چگونه سرمایه جذب می‌کنند، سرمایه‌گذاران چگونه پول در می‌آورند و... . مورگنسن از ژانویه 1982 فعالیتش را در وال‌استریت آغاز کرد. اما حضور در وال‌استریت روح او را اقناع نکرد، به همین دلیل بسیاری او را اخلاق‌گرا و ضد سرمایه‌داری می‌دانند. برخی از لیبرال‌ها می‌گویند به دلیل همین اخلاق‌گرایی و تفکر ضد سرمایه‌داری، وال‌استریت را رها کرد. او در این باره می‌گوید: «همه به خوبی می‌دانند که اگر اشتباه کنم و مردم از من انتقاد ‌کنند اشتباهم را اصلاح می‌کنم. صادقانه بگویم چیزی که باعث می‌شود این روند را ادامه دهم، این است که روزانه ایمیل‌های زیادی از افراد عادی به من می‌رسد که می‌گویند، تو تنها کسی هستی که این کار را انجام می‌دهی. به کارت ادامه بده و روشنگری کن. «انتقاد از شرکت‌هایی که در مورد آنها می‌نویسم کار من است. من واقعاً متعجب هستم که چرا تعداد زیادی از این مدیران‌عامل اینقدر نازک‌نارنجی هستند. اکثر آنها انتقادهای من را شخصی برداشت می‌کنند. خب البته این انتقادها تا حدی شخصی است، اما فکر می‌کنم اینها افرادی هستند که هرگز «نه» نشنیده‌اند.» به همین دلیل او در سال 1984 وال‌استریت را ترک کرد و وارد فوربس شد. گرچن درباره سردبیر قدیمی فوربس، جیم مایکلز، می‌گوید: مایکلز یک روزنامه‌نگار واقعی بود. او داستان ترور گاندی در هند را به چالش کشیده بود. جیم دو درس مهم به من آموخت. یکی گزارشی بود که باید در داستان شرکت‌ها تهیه می‌کردید تا استدلال خود را در مورد خرید یا فروش سهام شرکت مطرح کنید. این به معنای خواندن ترازنامه‌ها و صورت سود و زیان بود. دومین چیزی که او به من یاد داد این بود که بی‌حاشیه و صریح باشم و وقت خواننده را تلف نکنم. جیم وقتی مطلبی طولانی بود می‌گفت، «بیچاره خواننده» و به این شکل انتقاد خود را نشان می‌داد. در نوامبر 2017، مایکل سیکونولفی، سردبیر تحقیقات وال‌استریت ژورنال، اعلام کرد که مورگنسن به عنوان نویسنده ارشد به تیم تحقیقاتی این روزنامه می‌پیوندد و با خبرنگاران در گروه پول و سرمایه‌گذاری و گروه سرمایه‌گذاری مالی همکاری نزدیک خواهد داشت. در دسامبر 2019، مورگنسن، وال‌استریت ژورنال را ترک کرد تا گزارشگر ارشد مالی در واحد تحقیقات ان‌بی‌سی ‌نیوز شود.

روزنامه‌نگاری دسترسی

من روزنامه‌نگاری را به دو نوع مختلف تقسیم می‌کنم: روزنامه‌نگاران پاسخگو، که من از جمله آنها هستم و کسانی هستند که حقیقت را درباره قدرت‌ها می‌گویند و به خوانندگان کمک می‌کنند بفهمند چه کسی در چه زمانی، چگونه و کجا با چه کسی چه می‌کند؛ این نوع روزنامه‌نگاری را روزنامه‌نگاری دسترسی نیز می‌نامم. در مقابل روزنامه‌نگارانی هستند که داستان را از منبع خود روایت می‌کنند. اغلب، در واشنگتن، منبع یک گزارش به جای اینکه در گزارش شناسایی شود، از دید‌ها پنهان می‌ماند. مشکل این نوع گزارش این است که منبع گزارش  می‌تواند خواننده را به خواندن مطالب شما علاقه‌مند‌تر کند و باعث شود خواننده به شما و مقاله‌هایتان اعتماد داشته باشد البته گاهی اوقات هم ممکن است خوانندگان به این متکی باشند که روزنامه‌نگاران منبع را در مطالب خود معرفی کنند، اما به طور غیر‌مستقیم، به همین دلیل اینکه سرچشمه این خبر از کجا بوده است همیشه نقطه ابهامی در ذهن خواننده باقی می‌ماند.

87

کتاب‌های مورگنسن

کتاب مقدس سرمایه‌دار: از صندوق‌های تامینی گرفته تا آربیتراژ و سرمایه‌داری و هر آنچه مستلزم آن است، اغلب پیچیده، پر از اصطلاحات و گاه ترسناک است. امروزه، درحالی‌که پیروزی‌ها، افراط‌ها و شکست‌های سرمایه‌داری، بازار آزاد و جهانی‌ شدن همچنان بر اخبار روزانه و زندگی روزمره ما تاثیر می‌گذارد، این مرجع بسیار مفید خلاصه‌ای از جنبه‌های متعدد سرمایه‌داری را ارائه می‌کند- از سازو‌کار‌ها و نهادهایی که از آن حمایت می‌کنند تا شرایط و قوانینی که آن را تبیین می‌کند. «کتاب مقدس سرمایه‌دار» که گرچن مورگنسن، در «نیویورک‌تایمز» نوشته و ویرایش کرده است، برای خوانندگانی که می‌خواهند با مفاهیم اساسی سیستم اقتصادی آشنا شوند بسیار مفید و موثر است. کتاب شامل بخش‌های روشنگرانه‌ای مانند: سرمایه‌داری 101، گاه‌شماری سرمایه‌داری و نکاتی که هر سرمایه‌داری باید بداند، مانند موفقیت‌های سرمایه‌داری، بلایای سرمایه‌داری و اطلاعات لازم برای سرمایه‌داران در این کتاب گنجانده است. 

همچنین رابرت جی ساموئلسون، ستون‌نویس نیوزویک و واشنگتن‌پست و نویسنده کتاب‌های «زندگی خوب و نارضایتی‌های آن: رویای آمریکایی در عصر استحقاق» (1995) و «نادرست: چرا عقل متعارف (تقریباً همیشه) اشتباه است» در یادداشتی بر «کتاب مقدس سرمایه‌دار» نوشته است: مورگنسن در کتاب خطر بی‌پروا نشان می‌دهد که چگونه سقوط مالی از واشنگتن، وال‌استریت و وام‌دهندگان فاسد وام مسکن پدید آمد. در «خطر بی‌پروا»، او همچنین این موضوع را به تصویر می‌کشد که چگونه افرادی که قرار بود از کشور در برابر آسیب‌های مالی محافظت کنند، در اقداماتی که سرانجام اقتصاد آمریکا را متلاشی کرد، مشارکت داشتند. مورگنسن با تکیه بر منابعی که قبلاً دیده نشده بود و بر اساس پژوهش‌هایی از همکار نویسنده‌اش، جاشوا روسنر -که خودش به مردم و سرمایه‌گذاران هشدارهایی داده بود- نقاطی را که به این شکست منجر شد، به هم متصل می‌کنند. مورگنسن و روسنر پرده از روی فعالیت‌های فانی می، غول مالی وام مسکن که با حمایت دولت کلینتون در دهه 1990 رشد کرد و با وجود بهره‌مندی از یارانه‌های عمومی به یکی از مخالفان اصلی نظارت دولت تبدیل شد، کنار می‌زنند. آنها نقشی را که نه‌تنها مدیران فانی می، بلکه توانمندسازان کانتری واید فایننشال، گلدمن ساکس، فدرال‌رزرو، HUD، کنگره، FDIC و بزرگ‌ترین بازیگران وال‌استریت بازی می‌کنند، برملا می‌کنند تا اوج طمع، پرخاشگری و ترس را به تصویر بکشند. مورگنسن مقامات بی‌شماری را به نادیده گرفتن علائم هشداردهنده یک فاجعه قریب‌الوقوع محکوم کرد. این تنها روایتی از بحران مالی است که باید بخوانید، زیرا شاید صادقانه‌ترین تحلیل نیز باشد. تقریباً سه سال پس از فروپاشی و بعد از متوقف شدن سیل کتاب‌هایی که درباره این فاجعه نوشته شد، گرچن تصمیم به انتشار این کتاب گرفت. دست نگه داشتن گرچن برای انتشار این کتاب به مدت سه سال آن را به کتاب کامل‌تر و بهتری تبدیل کرد. خود گرچن در این باره می‌گوید: این فاصله به ما دید گسترده‌تری داد و همچنین به ما اجازه داد تحلیل بهتری انجام دهیم. برخی از کتاب‌های اولیه، مانند «اولین پیش‌نویس تاریخ»، فقط به نوعی در مورد آنچه در آن زمان رخ داد، اشاره می‌کردند. آنها درباره اینکه چه اشتباهی رخ داده و چه کسی مسئول است، تحلیلی نداشتند. همچنین فکر می‌کردم بسیاری از آنها به مردم در درک شخصیت افراد درگیر کمکی نمی‌کنند. تقریباً انگار یک تز وجود داشت و آن این بود که اینقدر اشتباهات زیاد بود که نمی‌شد کسی را مقصر اصلی دانست. این جور مسائل یکباره اتفاق نمی‌افتد. ما احساس می‌کردیم مهم است افرادی را که نقش پررنگی داشته‌اند، معرفی کنیم، از جمله جیم جانسون (سرهنگ نیروی هوایی ایالات‌متحده که در جنگ کره   تک‌خال بود و با سرنگونی 10 هواپیمای دشمن شناخته شد). اینها غارتگران هستند: سهام خصوصی چگونه اجرا می‌شود و چگونه آمریکا را خراب می‌کند: درباره شکاف میان فقیر و غنی و اینکه چگونه سبک سرمایه‌داری ما نتوانسته مخارج زندگی بسیاری از آمریکایی‌ها را تامین کند، مطالب زیادی نوشته شده است. اما هیچ‌کدام به طور کامل نقش بزرگ گروه کوچکی از نخبگان مالی را در این نابرابری به تصویر نکشیده است. گرچن مورگنسن، به همراه جاشوا روسنر، گروه کوچکی از سرمایه‌داران مشهور وال‌استریت و توانمندسازان دولتی آنها را که از بدهی‌های بیش‌ازحد و شیوه‌های مشکوک برای تضعیف اقتصاد کشور به نفع خود استفاده می‌کنند، برملا می‌کنند. اینها غارتگر هستند. آنها تاریخ 30 ساله تصاحب شرکت‌ها در آمریکا و تسلط فزاینده سهام خصوصی را دنبال می‌کنند. مورگنسن و روسنر در مورد برخی از بزرگ‌ترین نام‌ها در سهام خصوصی دست به پژوهش می‌زنند و نحوه خرید شرکت‌ها، بارگیری بدهی‌ها و سپس از بین بردن دارایی‌ها و سود آنها را افشا می‌کنند. این درحالی‌ است که دادستان‌ها بیکار نشسته‌اند. نویسندگان نشان می‌دهند که چگونه شرکت‌هایی که از طریق سهام خصوصی جذب می‌شوند نتایج مخربی برای همه به جز سرمایه‌گذاران دارند؛ کارمندان احتمالاً شغل یا مزایای خود را از دست می‌دهند. احتمال ورشکستگی شرکت‌ها بیشتر است. بیماران به احتمال زیاد باید هزینه‌های مراقبت‌های بهداشتی بالاتری بپردازند. به احتمال زیاد ساکنان خانه‌های سالمندان سریع‌تر به استقبال مرگ می‌روند. زمانی که سهام خصوصی، مشاغل اصلی آنها را می‌خرد، شهرها با مشکل مواجه می‌شوند و اقتصاد محلی فلج می‌شود. و معلمان مدارس، آتش‌نشانان، تکنسین‌های پزشکی و سایر کارکنان دولتی به دلیل سودهایی که از سرمایه‌گذاری‌هایشان استخراج می‌شود، احتمال بازده کمتری در حقوق بازنشستگی خود دارند. 

به عبارت دیگر، همه ما به دلیل سرمایه خصوصی به وضعیت بدتری دچار شده‌ایم. اینها غارتگر هستند«سرنگونی دقیق و ویرانگر یک نیروی قدرتمند در سرمایه‌داری غربی» (براد استون، نویسنده پرفروش آمازون Unbound) است که طمع در سرمایه خصوصی را عیان می‌کند و راه‌های بسیاری را که این میلیاردرها به اقتصاد آسیب زدند نشان می‌دهد.

جوایز  

مورگنسن با توجه به کتاب‌های برجسته و شاخصی که درباره نظام سرمایه‌داری و شکاف میان غنی و فقیر در این نظام‌ها نوشته جوایزی را از آن خود کرده است. در سال 2002 جایزه پولیتزر برای گزارش «به خاطر پوشش دقیق اخبار وال‌استریت» به مورگنسن اهدا شد. جایزه جرالد لوب نیز برای تفسیر وضعیت‌های مالی به وی تعلق گرفت. مورگنسن در سال 2003 جوایز ماتریکس تالار مشاهیر را دریافت کرد. همچنین او در سال 2009 دو جایزه جرالد لوب برای نوشته‌هایش در وال‌استریت و روزنامه‌های بزرگ را از آن خود کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...