تراژدی تصمیمگیری
چرا سیستمهای بزرگ تصمیمات وحشتناک میگیرند؟
مقدار زیادی از انرژی فکری مردم این روزها صرف تلاش برای نسبت دادن رویدادها به مقولههای «توطئه یا پشت پرده» میشود، در حالی که احتمالاً دلیل این اتفاقات موضوعی بسیار انتزاعیتر است. تاریخ مطالعه تصمیمهاست، نه رویدادها، و بسیاری از تصمیمها بهتر است بهعنوان نتیجه سیستمهای بزرگتر شناخته شوند تا اعمال اراده فردی. سیستمها انگیزه ندارند، بنابراین انگیزههای پنهانی هم ندارند و از آن مهمتر، سیستمها اشتباه هم نمیکنند. اگر سیستم به طور مداوم یک نتیجه خاص ایجاد کند، پس هدف از ایجاد آن اتخاذ همین تصمیم بوده است. اما همانطور که اگر ندانید به کجا میروید گم شدن غیرممکن است، برای یک سیستم هم اشتباه غیرممکن است.
کتاب جدید دن دیویس، اقتصاددان سابق بانک انگلستان و تحلیلگر بانک سرمایهگذاری که بیش از بیست سال سابقه تفسیر و روزنامهنگاری دارد با عنوان «ماشین سلب مسئولیت» در مورد صنعتی شدن تصمیمگیری است. درباره روشهایی که طی قرن گذشته، جهان توسعهیافته جامعه و اقتصاد را بهگونهای تنظیم کرده است که نهادهای مهم از طریق فرآیندها و سیستمهایی بر اساس مجموعههای استانداردشده اطلاعات اداره میشوند و دیگر واکنش انسانی به شرایط فردی در آن معنا ندارد. این موضوع موجب تغییر اساسی در رابطه میان تصمیمگیرندگان و کسانی که تحت تاثیر تصمیماتشان قرار میگیرند شده است. این رابطه قبلاً همان چیزی بود که ما آن را «پاسخگویی» مینامیدیم؛ شما اگر با تصمیمی و نتیجه آن مشکل داشتید، میتوانستید بهراحتی با شخص یا اشخاص مسئول در مورد آن تصمیم صحبت کنید و در صورت داشتن شرایط لازم به گزینهای در حد وسط برسید. تصمیمات اموری لایتغیر نبودند. این موضوعی است که در حال حاضر دیگر وجود ندارد. به زعم دیویس سیستم به صورتی مدیریت شده است که در واقع کسی مسئول و پاسخگوی چیزی نیست. دیویس بر این باور است که به این دلیل که تصمیمگیریها در حال حاضر از طریق فرآیندها و سیستمها به جای افراد قابل شناسایی اتخاذ میشوند، فضای کمی برای افراد برای استفاده از اختیار باقی میگذارد. دیویس میگوید، سازمانهایی که تصمیمهای «بد» میگیرند موارد اشتراک بسیار اندکی دارند. یکی از واضحترین این اشتراکات نبود مسئول تصمیمگیری مشخص است. نتیجه این وضعیت ظهور «سیستمهای مسئولیتپذیری» است؛ سیستمهای پیچیدهای که در آن مقصر دانستن افراد خاص دشوار است. به همین دلیل است که تحقیقات عمومی درباره شکستهای سازمانی سالها طول میکشد و در نهایت صدها توصیه برای جلوگیری از شکست مجدد ارائه میشود. راهحلی چندصد موردی در واقع دیگر اصلاً راهحل نیست و برای همین شکستهای سیستمی دوباره و دوباره در جهان امروزی رخ میدهند.
این کتاب درباره راههایی است که در آن مسئولیتپذیری از بین رفته است. دیویس «ماشین سلب مسئولیت» را با چند مثال از چیزی که به تعریف وی «مسئولیتپذیری» در زمانهای قبل بود، آغاز میکند. به عنوان مثال، در سال 1954، سر توماس داگدیل از کابینه بریتانیا به دلیل چیزی که پس از آن به عنوان «مسئله کریچل داون» (یک قصور نسبتاً پیشپاافتاده مربوط به برخی از زمینهای کشاورزی که در طول جنگ جهانی دوم به تصرف درآمده بودند) شناخته شد، استعفا کرد. مشخص نبود که آیا او واقعاً در این تصمیم دخیل بوده است یا خیر، اما در شرایط آن روز موقعیت او غیرقابل دفاع بود- او به عنوان وزیر مسئول، مسئولیت آنچه اتفاق افتاد را بر عهده داشت. نقطه شروع کتاب سرگرمکننده و خواندنی دیویس این است که تکثیر کنترلنشده چرخههای متصلشده مسئولیتپذیری یکی از محرکهای اصلی چیزی است که آدام توز مورخ آن را «بحران» قرن بیست و یکم مینامد. نفوذ این روش تصمیمگیری بسیار فراتر از مشتریان ناامیدی است که به طور بیپایانی در بخش خدمات «پاسخگویی تلفنی» منتظر ماندهاند. در امور مالی، بحرانهای بانکی به طور مرتب تکرار میشوند- با این حال تعداد کمی از بانکداران مقصر هستند. اگر وعدههای سیاستمداران شکست بخورد، شکایت میکنند که قدرت ندارند. دولت پنهان بهنوعی مقصر است.
دیویس استدلال میکند که منشأ مشکل، انقلاب مدیریتی است که پس از جنگ جهانی دوم، با ظهور قدرت محاسباتی ارزان و انتشار روش تصمیمگیری الگوریتمی در هر حوزهای از زندگی، آغاز شد. او مینویسد که این سیستمها در نهایت «مانند جلوبندی ماشین عمل میکنند، تا از هر مدیر فردی در برابر یک تصمیم فاجعهآمیز محافظت کنند». این سیستمها در حالی که از منظر فردی جذاب هستند، در صورت کلی و در جامعهای که به آنها وابسته هستند بازخورد خوبی ندارند. با این حال، دیویس ادامه میدهد، داستان چندان ساده نیست. از منظری دیگر، کاهش پاسخگویی فردی روشی کاملاً معقول برای کنترل پیچیدگی روزافزون اقتصادهای مدرن است. روش قدیمی تصمیمگیری حتی اگر هم بهتر بوده باشد، دیگر قابل استفاده نیست. همانطور که روشهای سنتی کشاورزی نمیتواند پاسخگوی نیاز جمعیت فعلی جهان باشد. استانداردسازی سیاستها و رویههای صریح تنها راه ممکن برای استخدام شایسته، خدمات ثابت و کار کارآمد را ارائه میدهند. تکیه بر صلاحدید شخصی مدیران میانی بهسادگی موجب نوع دیگری از آشفتگی میشود. ما در دنیای پیچیدهای زندگی میکنیم که به تولید محصولات پیچیدهای ادامه میدهد که بر اساس محصولات باز هم پیچیده پیش از خود است. این بدان معناست که غافلگیریهای بسیار زیادی وجود دارد- پیشبینی سیستمهای پیچیده طبیعتاً دشوار است. اگر میخواهید این غافلگیریها را درک کنید، و مهمتر از آن، مدیریت آنها را در اختیار داشته باشید، باید سیستمهای تصمیمگیری پیچیده خود را داشته باشید. و این سیستمهای تصمیمگیری باید به اندازه سیستمی که میخواهید مدیریت کنید پیچیده باشند.
بنابراین، پرسش این نیست که چگونه میتوان به دنیای بدون سیستمهای تصمیمگیری غیرانسانی بازگشت، بلکه این است که چگونه میتوان اطمینان پیدا کرد که آنها امکان تصحیح نتیجه را دارند و میتوانند سازگاری و بهبود پیدا کنند. «ماشین سلب مسئولیت» دو چهارچوب فکری را بررسی میکند که هدفشان ارائه پاسخ است. نخستین مورد برای بیشتر خوانندگان کاملاً شناختهشده است: اقتصاد. دیویس آن را ناامیدکننده میداند. او استدلال میکند که نظریههای بسیار انتزاعی علم اقتصاد درباره نحوه عملکرد شرکتها و بازارها بیاهمیت هستند. بدتر از آن، فرض کلاسیک بهینه بودن نتایج بازار با متقاعد کردن مدیران و سیاستمداران به اینکه بهتر است اجازه دهید بازار تصمیم بگیرد، باعث میشود تا بحران پاسخگویی و قبول مسئولیت تشدید شود و به نقطه بحرانی برسد. میلتون فریدمن به طور خاص در این بخش هدف قرار میگیرد و نویسنده درباره وی و نظریاتش بحث میکند. دیویس استدلال میکند که دکترین بسیار تاثیرگذار فریدمن در مورد بیشینه کردن ارزش دارایی سهامداران باعث ایجاد یک بیماری همهگیر از کاهش مسئولیتپذیری شرکتها شد. اهداف مهم دیگر ناروا به حاشیه رانده شدند. در عوض، دیویس راه دوم و بهتری را نشان میدهد- راهی که برای اکثر ما کمتر آشناست. این «سایبرنتیک مدیریت» است.
قهرمان دیویس در اینجا مشاور مدیریت، نظریهپرداز اطلاعات و فیلسوف استفورد بیِر است که دوران اوج او در دهههای 1960 و 1970 پایهگذار مشاوره مدیران اجرایی و دولتها در سراسر جهان بود. بیر شرکتها را بهعنوان اشکالی از هوش غیرانسانی تصور میکرد- چیزی که چارلی استروس، نویسنده علمی-تخیلی آن را «هوش مصنوعی بسیار قدیمی و بسیار کند» مینامد. به این ترتیب، حل مشکلات آنها نه از بین بردن شکستهای بازار، بلکه برای اطمینان از حفظ تعادل جریان اطلاعات بین تصمیمگیرندگان و افرادی است که تصمیمات بر آنها اثر میگذارد. این نوعی روانکاوی برای هوشهای غیرانسانی است، که در آن استفورد بیر در نقش زیگموند فروید ظاهر میشود. یکی از معیارهای کلیدی بیر برای ایجاد یک سیستم قابل دوام این بود که باید توجه دقیقی به حفظ اطلاعات هنگام عبور سیگنالهای اطلاعاتی بین بخشهای مختلف داشت یا به عبارتی به نظر وی مشکل «ترجمه و انتقال» باید بسیار جدی گرفته شود. این موضوع بسیار مهم است که اطمینان حاصل شود که اطلاعات به شکلی و در زمانی دریافت میشود که به آنها اجازه میدهد بخشی از فرآیند تصمیمگیری باشد، اما در عین حال این کار هم میتواند بسیار مشکل باشد. همانطور که هر کسی که سعی کرده است مجموعهای از جلسات نسبتاً پیچیده را بین افراد در سازمانهای مختلف سازماندهی کند، میداند، اهداف متقابل و سوءتفاهمها بسیار رایج است. اما دیویس پیشنهاد میدهد که با احیای ایدههای استفورد بیر، پیشگام سایبرنتیک، میتوانیم سازمانهایی بسازیم که نهتنها کارآمد، بلکه واقعاً پاسخگو باشند. در عصر اضطراب هوش مصنوعی و بیاعتمادی سازمانی، ماشین سلب مسئولیت بهموقع یادآوری میکند: ماشینهایی که ما بیشتر از همه میترسیم، همانهایی هستند که قبلاً ساختهایم. ما دنیایی از سیستمهای گسترده و درهمتنیده ساختهایم که هیچکس نمیتواند آن را به طور کامل درک کند. از غولهای شرکتها گرفته تا بوروکراسیهای دولتی، این ماشینهای اجتماعی لویاتانمانند در مورد انسانها هم مانند یک بخش رفتار کرده و تصمیمهایی میگیرند که زندگی ما را شکل میدهند. تصمیمهایی که اغلب پیامدهای فاجعهبار دارند. آیا راهی وجود دارد که این هیولاهای خلقت خودمان را رام کنیم و به آنها چهره انسانی بدهیم؟ دن دیویس فکر میکند که رشته فراموششده «سایبرنتیک مدیریت» است که ممکن است راهی بگشاید. این نقطه اصلی ماشین کاملاً جدید اوست. مشکلات اجتماعی ما ناشی از شکستهای فردی نیست، بلکه از عملکرد غیرشفاف ساختارهای تصمیمگیری در مقیاس بزرگ ناشی میشود- ازاینرو نیاز به طراحی بهتر سیستم، حلقههای بازخورد بهتر، و تنوع بیشتر و بهتر انتخابشده از اطلاعات، وضعیتها و اقدامات در این موارد است. سازوکارهای کنترل ماشینها سایبرنتیک رشتهای بود که به ما در درک ارتباطات و کنترل در سیستمهای پیچیده کمک میکرد. فرماندهان همه به گل نشستند، اما ما میتوانیم دوباره تلاش کنیم.
دیویس چند توصیه و خطمشی کلی برای مشکل سلب مسئولیت ارائه میدهد که عمدتاً تلاش برای محدود کردن خریدهای اهرمی است، اما این راهحلهای ارائهشده بسیار محدود هستند و تناسبی با مشکلاتی که کتاب درباره آنها بحث کرده ندارند. اما در هر حال میتوانیم «ماشین سلب مسئولیت» را یک کتاب عالی بدانیم، زیرا به یکی از مبرمترین مسائل زمان ما پاسخ میدهد: چرا سیستمهای بزرگ تصمیمهای وحشتناکی میگیرند. دیویس از طریق ترکیبی از تجزیهوتحلیل تاریخی، بینش نظری و مطالعات موردی معاصر، یک مطالعه ضروری را برای کسانی که به دنبال درک پیچیدگیهای تصمیمگیری مدرن، و موضوع فراگیر عدم پاسخگویی و ناکارآمدی در سیستمهای سازمانی بزرگ انسانی هستند، عرضه میکند. در عین حال «ماشین سلب مسئولیت» کتابی است که ایدههای بسیار مهم و مبهم زیادی را در مورد اینکه چگونه دنیایی با بیش از هشت میلیارد نفر که بهوسیله بورس کالاهای اقتصادی، صدای سریع و کنترل سیاسی به هم مرتبط هستند، میتواند خود را به صورتی مولد، صلحآمیز و آزاد سازماندهی کند. آنهم در حالی که در هیچ دورهای از گذشته خود موفق به انجام چنین کاری نشدهایم. نویسنده بیان میکند که پیچیدگیهای ذاتی و عدم شفافیت است که به تصمیمگیری فاجعهبار میانجامد. دیویس این مورد را از طریق ترکیبهای پیچیدهای از تحلیل تاریخی، چهارچوبهای نظری و نمونههای معاصر بیان میکند که او برای نقد پدیده «عدم مسئولیتپذیری» که جامعه مدرن، از غولهای شرکتها گرفته تا نهادهای دولتی را آزار میدهد، استفاده میکند. کتاب دیویس میتواند گام نخست برای موضوع «عدم مسئولیتپذیری» تلقی شود. «ماشین سلب مسئولیت» میتواند فتح بابی دوباره درباره سایبرنتیک و ایدههای پشت آن باشد؛ تلاش برای احیای چیزی که زمانی یک جنبش فکری مهم در جهان پس از جنگ جهانی دوم بود. دیویس البته خوشبینی زیادی در مورد اشخاص دارد. او میگوید، در بیشتر موارد افراد (از مامور پروازی که کاری نمیتواند برای شما انجام دهد، چون سیستم هواپیمایی بیش از ظرفیت پرواز رزرو انجام داده است، تا کسی که درباره کندی سیستم اینترنت شما نمیتواند کمکی کند) تلاش دارند بهترین کار ممکن را به افراد ارائه دهند و این سیستم است که مشکل ایجاد کرده است. اما حتی اگر به خوشبینی دیویس هم نباشیم باز نمیتوانیم کتمان کنیم که رفع مشکل سیستم و بحران «سلب مسئولیت» میتواند بخش بزرگی از مشکلات فعلی را حل کند و کلید رفع این مشکل همانطور که دیویس عقیده دارد، بازگشت به سایبرنتیک و سرمایهگذاری مالی و فکری دوباره برای پژوهش و پیشبرد آن است؛ موضوعی که دیویس باز هم خوشبینانه امیدوار است کتابش گشاینده اولیه راه آن باشد.