هزینههای فرسایشی
فریدون مجلسی از جایگاه منافع ملی در سیاست خارجی میگوید
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران بحث جایگاه منافع ملی در عرصه سیاست خارجی و ارتباط این مفهوم با مفهوم مصالح اسلامی همواره مورد اختلاف بوده و دیدگاههای مختلفی در اینباره شکل گرفته است. در واقع با گذشت چهار دهه هنوز اجماع نظر دقیق و مشخصی درباره منافع ملی بین مجریان سیاست خارجی وجود ندارد. در این زمینه فریدون مجلسی دیپلمات سابق معتقد است ماهیت ایدئولوژیک انقلاب اسلامی و نشات گرفتن سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از آرمانهای انقلاب و بهتبع آن تدوین اصول ایدئولوژیک و آرمانی برای سیاست خارجی در قانون اساسی، جمهوری اسلامی ایران را موظف به لحاظ کردن عناصر ایدئولوژیک در جهتگیریهای سیاست خود کرده است. این امر مشکلاتی را برای سیاست خارجی ایران در جهت تامین منافع ملی فراهم آورده است. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
♦♦♦
دیپلماسی بهطور عام به معنای مهارت تنظیم مناسبات با دیگر کشورها به منظور حفظ و ارتقای منافع ملی است. اما دیپلماسی در کشور ما به گونهای است که انگار منافع ملی جایی در آن ندارد. در همین راستا به نظر شما چرا منافع ملی در دیپلماسی تعریف نشده است؟
بدون شک ایدئولوژی یکی از عناصر تاثیرگذار بر سیاست خارجی برخی از کشورهاست. برای مثال دولت شوروی که کمونیست را به عنوان محور اصلی سیاست داخلی و خارجی خود قرار داده بود در تلاش بود فعالیت برونمرزیاش را در راستای توسعه کمونیسم در جهان گسترش دهد. بنابراین اگر توسعه کمونیسم باعث زیان اقتصادی یا صنعتی میشد یا برخلاف منافع ملی بود اهمیتی نداشت؛ آن چیزی که اهمیت داشت توسعه کمونیسم در جهان بود. اگر منافع ملی را هدفهای اساسی و تعیینکننده نهایی سیاست خارجی بدانیم، این مفهوم حیاتیترین نیازهای یک دولت شامل بقا، استقلال، تمامیت ارضی، امنیت و رفاه اقتصادی و کسب اعتبار و پرستیژ بینالمللی را دربر میگیرد. هر دولتی باید بکوشد در اقدامات داخلی و در روابط خارجی خود این اهداف را دنبال کند؛ درواقع این اهداف بدیهی، جزئی از وظایف دولتها محسوب میشوند. البته میتوان در قالب مفاهیم دیگری هم مانند هنر، توسعه فرهنگی، نگاه تاریخی، ملتسازی (به عنوان فراهم آوردن هرچه بیشتر خاطرات مشترک) و آموزش یکنواخت سراسری هم منافع ملی را پیگیری کرد.
ممکن است منافع ملی با حقوق ملی هم منافات داشته باشد، برای مثال فرض کنید اگر کشوری بخواهد بر سر حقوق خود با دیگر کشورها دچار تنش شود، در آن صورت توسعه ملیاش متوقف و به منافع ملیاش لطمه وارد میشود. در اغلب موارد کشورها برای دستیابی به منافع ملی از حقوق ملی خود کوتاه میآیند و سازگاری بیشتری از خود نشان میدهند. برای مثال عضویت در یک سازمان بینالمللی تا حدودی حقوق ملی کشورها را کاهش میدهد، به این معنا که کشورها با عضویت در یک سازمان بینالمللی ناچار میشوند تعهداتی را بر عهده بگیرند که تا قبل از آن وجود نداشته است. ممکن است کشوری بگوید ما تا دیروز مستقلانه فعالیت میکردیم و این جزئی از حقوق ملی ما بود اما در حال حاضر با عضویت در یک سازمان بینالمللی برای مثال NPT (پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای) بخشی از حقوق ملی خود را از دست دادهایم؛ منافع ملی در جواب میگوید بله، درست است که بخشی از حقوق ملیمان را از دست دادهایم اما فقط ما نیستیم که این حقوق را واگذار کردهایم بلکه اکثر کشورها این حقوق را واگذار کردهاند. با واگذاری این حقوق جهان به سمت صلح و آسایش حرکت کرده و به دنیایی عاری از سلاحهای هستهای نزدیک میشویم. تا صحبت از حقوق ملی میشود عدهای میگویند چرا ما باید حقوق ملیمان را واگذار کنیم؟ از نظر بنده این افراد کارشناس نیستند و واگذاری حقوق ملی در جهت دستیابی به منافع ملی را درک نمیکنند. زمانی که کشوری رسالتی برای خود قائل است (چه در داخل و چه در خارج از کشور) نمایندگان آن دولت هم باید مدافع منافع ملی باشند و دولتهای متبوع خودشان را توجیه کنند که کجا باید کوتاه آمد؛ کجا باید سازگاری نشان داد؟ ماهیت ایدئولوژیک انقلاب اسلامی و نشات گرفتن سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از آرمانهای انقلاب و بهتبع آن تدوین اصول ایدئولوژیک و آرمانی برای سیاست خارجی در قانون اساسی، جمهوری اسلامی ایران را موظف به لحاظ کردن عناصر ایدئولوژیک در جهتگیریهای سیاست خود کرده است. این امر مشکلاتی را برای سیاست خارجی ایران در جهت تامین منافع ملی فراهم آورده است.
سیاست خارجی در کشورهای توسعهیافته و نوظهور به صورت متعارف علاوه بر تامین منافع ملی کاربرد مهم دیگری هم دارد و آن تامین دسترسی به بازار کشورهای دیگر برای بنگاههای کشور است. وقتی موقعیت کشورهای دیگر را هم بررسی میکنیم، میبینیم آنها هم چنین اهدافی را دنبال میکنند اما به نظر میرسد دسترسی به بازار هیچوقت در فهرست کار سیاست خارجی ما نبوده است. به نظر شما چرا سیاست خارجی، به کشور ما قدرت اقتصادی نمیدهد؟
باید در نظر داشته باشیم که توسعه و قدرت اقتصادی ضامن بهبود وضعیت دفاعی کشور است. در واقع بهبود وضعیت دفاعی کشور هزینه دارد و این هزینه در شرایط قدرت اقتصادی فراهم میشود نه در شرایط فقر و فلاکت. این دولت است که اولویتها را تعیین میکند، در واقع بودجه کشور نزد دولت متمرکز است و این دولت است که با نظام کارشناسی خود مسائل را تعیین میکند. دولتها باید در نظر داشته باشند زمانی که کشوری در مسیر توسعه اقتصادی قرار میگیرد خودبهخود قدرت نظامیاش هم افزایش پیدا میکند. برای مثال امارات متحده که از نظر وسعت سرزمینی یکصدم خاک ایران است، امروز به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصادی در جهان مطرح است و اخیراً هم در تلاش است که قدرت نظامی خود را توسعه دهد. امارات در حال خرید زیردریایی، ناوشکن، موشک و... و حتی فراتر از آن با حضور در یمن و حمایت از دولت پیشین این کشور به دنبال مطرح شدن در منطقه است. بنابراین توسعه اقتصادی اولین گام در جهت دستیابی به منافع ملی است. درواقع توسعه اقتصادی میتواند امکاناتی را در اختیار کشورها قرار دهد که بدون آن امکانپذیر نیست. شما چین را در نظر بگیرید؛ با وقوع انقلاب دولت جمهوری خلق چین با جمعیت بیش از یکمیلیاردی خود یکی از بزرگترین مشکلات را پیش رو داشت که کمتر کشوری با آن روبهرو است. یعنی پاسخگویی یک دولت به حدود یکپنجم مردم جهان و این نیازمند آن است که یک دولت از آنچنان قدرتی، بهویژه توانمندی اقتصادی برخوردار باشد که بتواند تامینکننده حداقل نیازهای معیشتی مردم باشد. به همین خاطر کشورهای ایدئولوگ نمیتوانند در این امر موفق باشند و این مصیبتی بود که چینیها تا دهه 1970 با آن روبهرو بودند. تازه اوایل دهه 1970 بود که تمایل به تنوع در تولید آغاز شد، همچنین از اواسط دهه 1980 دولت چین عزم خود را جزم کرد که اختلافات در سیاست خارجی را حل و فصل کند. از دهه 1990 این رویکرد جنبه آشکارتری به خود گرفت و چین، تلاش کرد پاسخگوی ضرورتهای اقتصادی باشد تا بلندپروازیهای ایدئولوژیک. درواقع با توسعه اقتصادی چین خودبهخود معقولتر از گذشته رفتار میکند و عملاً به یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان در زمینه اقتصادی، سیاسی، نظامی و... تبدیل شده است.
بسیاری از تصمیمگیران سیاسی در ایران معتقدند گرایش به شرق و اتحاد با کشورهای قدرتمند آسیایی میتواند منافع ملی ایران را تامین و مساله فقدان متحد استراتژیک برای ایران را حل کند. از نظر آنها مهمترین بازدارندههای اقتصادی در برابر تهدیدات آمریکا، تقویت تعامل با کشورهای تاثیرگذار بر تحولات جهان، به ویژه چین است. به نظر شما در شرایط فعلی رابطه با چین تامینکننده منافع ملی است؟ برای بسیاری هنوز این سوال مطرح است که چرا چین؟ و مثلاً چرا ژاپن نه؟
باید دو نکته مهم را در نظر داشته باشیم؛ اول اینکه، چین چه رابطهای با ایران دارد؟ چین یکی از ابرقدرتهای جهان (سیاسی، اقتصادی و نظامی) است که با تمامی کشورهای جهان دادوستد دارد. برای چین رابطه با ایران از اهمیت بالایی برخوردار نیست. درواقع چین به لحاظ هزینههای بالای همکاری استراتژیک با ایران، رغبت چندانی به همکاری در این زمینه ندارد. چین تعامل استراتژیک با غرب و همبستگی اقتصادی با کشورهای منطقه (از جمله عربستان، امارات و قطر) را دنبال میکند؛ به همین خاطر سیاست این کشور فاقد ماهیت جدالآفرین با آمریکاست. در بسیاری از موارد چین در قطعنامههای مختلف علیه ایران با غربیها همراهی کرده است. چین بهرغم اختلافات جدی با آمریکا، به هیچ وجه خواهان ورود به عرصه درگیری و تنش با آمریکا نیست. با توجه به حجم روابط و منافعی که چین در طول این سالها با آمریکا داشته، همکاری با آمریکا را بر همکاری با ایران ترجیح داده است. در واقع چین همکاری با ایران و سایر کشورها را از زاویه منافع ملی خود دنبال میکند. این کشور پایبندی خاصی به تفاهم یا تقابل ندارد بلکه بررسی میکند که منافعش از چه طریق بهتر تامین میشود. بنابراین حمایت چین از ایران تا زمانی ادامه پیدا میکند که منافع ملیاش تامین شود. اما نکته دوم این است که ایران چه رابطهای با چین دارد؟ چین مهمترین متحد ایران است؛ رابطه با چین در طول این سالها به عنوان یک منفذ تنفس بخشی از نیازهای ایران را برآورده کرده است. درواقع رابطه با چین تنها پنجره اقتصادی و تنفس ایران با جهان خارج تلقی میشود؛ البته پنجرههای کوچک دیگری مانند هند و روسیه هم وجود دارد. رابطه با روسیه به دلیل وجود دشمن مشترک برای ایران مهم است (بهخصوص بعد از وقایع اخیر)؛ اما رابطه با چین به دلیل مسائل تجاری-اقتصادی، دور زدن تحریمها و همچنین اعتبار پولی که دارد، برای ایران مهمتر است. بنابراین میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که ایران درصد محدودی از تجارت چین در سطح جهان را تشکیل میدهد اما چین یکی از مهمترین شرکای تجاری ایران است.
خلأ قدرت و تمایل برای پر کردن آن همواره از سوی قدرتهای نوظهور در نظام بینالملل به عنوان زمینهای برای تغییر جایگاه در سلسلهمراتب قدرت جهانی و اعمال نظم مطلوب مورد نظر بوده است. از این زاویه تشدید رقابت چین با آمریکا امر محتملی از دید دولتهای عرب خلیجفارس در سالهای پیشرو خواهد بود و از این زاویه ایجاد توازن بین این دو قدرت بزرگ ضرورتی انکارناپذیر و در عین حال ظریف و ماهرانه است. نمونه اخیر چنین توازنی قرارداد گازی قطر و چین است. چرا ایران نمیتواند چنین توازنی را بین شرق و غرب برقرار کند؟ آیا میتوان گفت که ایران بازنده اصلی این فرانظم نوین است؟
جهان عرب ماهرانه قضیه اعراب و اسرائیل را به قضیه ایران و اسرائیل تبدیل کرد. به عبارت دیگر اعراب از مسالهای که مرتبط با آنها بود کنار کشیدند و این بار را بر روی دوش ایران گذاشتند. درواقع اعراب هزینههای فرسایشی را که مانع از توسعه آنها شده بود، کنار گذاشته و صرف توسعه اجتماعی و پیشرفت خودشان کردند. بخشی از توسعه امارات و قطر ناشی از حضور کامل این کشورها در عرصه بینالمللی (سیستم بانکی بینالمللی) است. این کشورها ثروت نفتی خودشان را تبدیل به سرمایه کردند و به همین خاطر توانستند به توسعه عظیم در سطح اقتصادی، صنعتی، علمی، معماری، هنری و نمایشی دست پیدا کنند.
چه راهکاری برای برونرفت از شرایط فعلی پیشنهاد میکنید؟
راهکار در اختیار سیاستگذاران است، در واقع این ساختار سیاسی است که این وضعیت را به وجود آورده است. اگر مسوولان بخواهند رفتارشان را تغییر دهند و با توجه به شیوه روزآمد جهانی فعالیت کنند و به سمت توسعه اقتصادی گام بردارند؛ تنها راهش تعامل با جهان است. کشوری که به دنبال خودکفایی است نمیتواند درهایش را به روی سرمایه خارجی باز کند، اگر هم باز کند سرمایهدار تمایلی به ورود به ایران ندارد. در واقع ایران کشوری جذاب برای سرمایهگذاری نیست؛ کشوری است که هم سرمایهدار خارجی و هم سرمایهدار داخلی را فراری میدهد. متاسفانه سیاستی که در پیش گرفته شده است نه با فضای داخلی جامعه سازگاری دارد، نه با دنیای امروزی. تا زمانی که سیاست انزواطلبی ادامه پیدا کند شرایط به همین منوال است.