رقابت پوپولیستها
بررسی وعدههای تخیلی و شعارهای پوشالی نامزدهای انتخابات در گفتوگو با موسی غنینژاد
شرایط بد اقتصادی کنونی، زمین بازی انتخابات ریاستجمهوری خرداد 1400 را به رینگ رقابت وعدههای اقتصادی تبدیل کرده است؛ نامزدها در برشمردن مشکلات اقتصادی، بدون ارائه راهحل، بر هم سبقت میگیرند و وعدههای رنگارنگی از اعطای یارانه و مسکن، کاهش تورم و بهبود بازارها و کنترل قیمتها میدهند. یکی از یارانه 450 هزارتومانی و پرداخت حقوق به زنان خانهدار میگوید و دیگری از خانهدار کردن مردم با زمینهای دولتی و فرستادن مردم به سفر. موسی غنینژاد، اقتصاددان، معتقد است که مردم هشت سال قبل نشان دادند از این وعدهها گذر کردهاند و اکنون هم به عقب برنمیگردند. با این حال نامزدهایی که چارچوب فکری منسجم و راهحلی برای مشکلات اقتصادی ندارند، راهی به جز طرح وعدههای پوپولیستی و عوامفریبانه پیش پای خود نمیبینند.
♦♦♦
بدون تردید در انتخابات ریاستجمهوری 1400 زمین بازی و رقابت همه نامزدها اقتصاد است و غالب شعارها و وعدهها در این حوزه خلاصه شده است. چرا اقتصاد تا این اندازه در رقابتهای انتخاباتی مهم شده است؟
این جهتگیری ارتباط مستقیمی با شرایط اقتصادی و سیاسی سالهای اخیر دارد. مهمترین رخداد دوره دوم ریاستجمهوری آقای روحانی خروج آمریکا از برجام و تشدید بیسابقه تحریمها و فشار حداکثری روی اقتصاد بود. در نتیجه اقتصاد ایران را که وضعیت خوب و مناسبی هم نداشت دچار مشکلات عدیده کرد؛ بهطوریکه معضلات اقتصادی در سه سال اخیر تبدیل به مهمترین مساله و دغدغه مردم و بهتبع آن سیاستمدارها شد. در نتیجه شاخصه مهم مملکت در آغاز رقابتهای انتخابات دوره سیزدهم ریاستجمهوری، «رکود تورمی» و غیرقابلتحمل شدن شرایط معیشتی مردم است. طبیعی است که در چنین شرایطی همه کاندیداها حل مشکلات اقتصادی را در اولویت برنامههای خود قرار دهند که ظاهراً هم همین کار را کردهاند؛ مثلاً همه راجع به اقتصاد صحبت میکنند و البته بیشتر آنها وعدههای سرخرمن میدهند، در حالی که از مساله اصلی یعنی منشأ این مشکلات غافل هستند. متاسفانه در میان برنامهها یا به عبارت بهتر وعدههای کاندیداهای ریاستجمهوری، بحث پرداختن به ریشهها و علتها وجود ندارد. همانطور که مناظره اقتصادی نامزدها نشان داد هیچکدام از هفت کاندیدا به ریشههای مشکلات اقتصادی نپرداخت و همگی صرفاً به بازگویی مشکلات و چالشهای اقتصادی پرداختند. متاسفانه سوالات مناظره هم بسیار سطحی بود و از راهکارها و راهحلها نپرسید. باید همان ابتدا «پارادایم فکری اقتصادی کاندیداها» مورد سوال قرار میگرفت و آنها به طور شفاف بیان میکردند که در چه چارچوبی قرار است مشکلات اقتصادی را حل کنند. اما در مناظره اقتصادی دیدگاه نامزدها مشخص نشد. سوالها خارج از چارچوب منطقی اقتصادی و بحثهای خرد و کلان اقتصاد مخلوط شده بود. نتیجه این مناظره هم جز غلبه حاشیه بر متن نبود و نامزدها هم حرف مشخصی نزدند. معتقدم اولین مطالبهگری از کاندیداها باید این باشد که چارچوب فکری خود را مشخص و اعلام کنند که مسائل اقتصادی را در چه چارچوبی میخواهند حل کنند. مثلاً اگر تفکرشان سازوکار اقتصاد دولتی و نظام یارانهای و حمایت از تولید و فشار آوردن روی نظام بانکی است که خب این سیستم چند دهه است کار کرده و شکست خورده و امتحان خودش را پس داده است.
آیا وعده پرداخت یارانه بیشتر، تامین مسکن، حقوق دادن به زنان خانهدار، سفر فرستادن مردم و... برای دولت دچار کسری بودجه ممکن است؟ آیا این برنامهها ناگزیر به خلق بیشتر نقدینگی و تورم بالاتر نمیانجامد؟
بله؛ اصل داستان و واقعیت ماجرا همین است. به همین دلیل هم تاکید دارم که باید چارچوب نظام فکری و پارادایم اقتصادی کاندیداها روشن شود؛ چون پارادایم فکریشان برای خودشان هم مشخص نیست. به نظر میرسد اغلب نامزدها در همان چارچوب مرسوم اقتصاد دولتی فکر میکنند که چند دهه است در کشور پیاده شده. تمام راهحلهایی که کاندیداها مطرح میکنند به مداخله بیشتر دولت منتهی میشود که اصل مشکل اقتصاد ماست. از ابتدای انقلاب تاکنون صدها میلیارد دلار اتلاف منابع در جهت تحقق بخشیدن به شعارهای اقتصاد دولتی و اقتصاد مبتنیبر توزیع ثروت، در اقتصاد ما صورت گرفته است. به دلیل وجود درآمدهای نفتی، این توهم برای بسیاری از مسوولان ایجاد شد که کشور ما بسیار ثروتمند است و مشکل صرفاً توزیع نادرست ثروت است؛ بنابراین از همان ابتدای انقلاب همه درگیر مساله توزیع شدند و اقتصاد را ابزاری برای توزیع ثروت تلقی کردند. توجه نداشتند که این ثروت نمیتواند پایدار باشد و نوسان بسیار زیادی دارد. با وجود بروز مشکلات متعددی که از ناحیه کاهش درآمدهای ارزی دولت در دورههای مختلف مثل جنگ و تحریم و کاهش قیمت جهانی نفت رخ داد، این چارچوب فکری غلط همچنان بدون تغییر باقی ماند. پارادایمی که در آن دولت در نقش توزیعکننده منابع، وظیفه برقراری عدالت و برابری را دارد. همین امروز هم اغلب کاندیداها همان حرفها را میزنند و میگویند دولت مقصر است. درست است که قصور متوجه دولت است اما این اشکال از آنجا ناشی میشود که دولت محور همه تصمیمگیریهای اقتصادی قرار گرفت و تمام نظام اقتصادی کشور روی دوش دولت گذاشته شد تا دولت تخصیص منابع بدهد. همین پارادایم فکری و تفکر توزیعی باعث مداخله گسترده دولت و ناکارآمدی اقتصاد ما شده است. تاکید روی نقش اقتصادی دولت، اقتصاد ایران را به بنبست کشانده اما اکنون هم دوباره همان حرفها تکرار میشود، دوباره بدون اینکه از منابع سخن گفته شود، حرف توزیع زده میشود و وعدهها داده میشود. در حالی که همان منابع در اختیار دولت که با آن چارچوب غلط فکریشان برایش نقشه میکشند، خشک شده است. علتش هم مساله تحریم، برجام و روابط بینالملل است. با این حال هیچ پرسشی از نامزدها راجع به مساله مذاکرات و برجام مطرح نمیشود؛ و طرفه اینکه هماکنون مذاکرات برجامی در جریان است! در واقع مهمترین بحث اقتصادی کشور در مقطع فعلی، مساله برجام است که اگر نجات پیدا کند و مذاکرات به نتیجه برسد منابع دولت از طریق صادرات نفت و فرآوردهها افزایش پیدا میکند. تمام برنامههایی که کاندیداها مطرح میکنند در این چارچوب و با فرض این است آن منابع در اختیار دولت است که برایش نقشه کشیدهاند اما حرفی از برجام نمیزنند، چرا کاندیداها موضعشان نسبت به برجام را به طور مشخص اعلام نمیکنند؟ بهخصوص نامزدهای اصولگرا که از ابتدای مذاکرات در دولت نخست آقای روحانی، برجام را شکست و ذلت نامیدند. تمام برنامههایی که دارند و وعدههایی که میدهند، شرط نخست آن حداقل در چارچوب فکری خودشان این است که منابع در اختیار دولت باشد. این منابع جز پول صادرات نفت و میلیاردها دلار منابع بلوکهشده به خاطر تحریم نیست. باید برجام احیا شود که این منابع در دسترس دولت قرار بگیرد. حتی دولت چین که با آن تفاهمنامه همکاری 25ساله بستهایم و فکر میکنیم متحد ماست، حدود 20 میلیارد دلار منابع ارزی ما را مسدود کرده و به بهانه تحریم پس نمیدهد. دسترسی به این منابع در گرو به نتیجه رسیدن برجام است. نامزدها باید موضعشان را نسبت به این مساله مهم دیپلماسی که اثرگذاری مستقیم در اقتصاد دارند روشن کنند، منتها همهشان با مفروض گرفتن اینکه دولت منابعی دارد و منابعش را باید عادلانه و خوب و نمیدانم فلان توزیع بکند، حرف میزنند. بخش مهمی از معضلات اقتصاد کشور از جمله تورم در اقتصاد کشور، ناشی از عدم دسترسی دولت به منابع ارزی است، برای نمونه بانک مرکزی به اتکای منابع ارزی بلوکهشده در خارج از کشور، معادل ریالی آن را در اختیار دولت قرار داده و به اصطلاح پول چاپ کرده است. یعنی بانک مرکزی بدون اینکه بتواند ارزی در بازار بفروشد، معادل ریالی آن را به دولت داده است که هزینه کند. در نتیجه پایه پولی افزایش یافته و تورم بالایی ایجاد شده است. نامزدهای انتخابات باید بگویند برای این مسائل چه فکری دارند و اگر برجام به نتیجه نرسد چه خواهند کرد. در آن صورت منابعی در اختیار دولت نیست که بخواهد این طرحها و شعارهای دهنپرکن را اجرا کند. نمیتوان روی منابعی که در دسترس نیست حساب باز کرد و از کیسه آن خرج کرد چون فقط به تورم دامن میزند. مشکلات اقتصادی ما علل روشنی دارد که به آنها پرداخته نمیشود، در واقع نامزدها بدون اشاره به منشأ مشکلات، از عوارض آنها صحبت میکنند و گاهی هم راهکار میدهند. نتیجه همین است که اقتصاد کشور در یک دور باطل گرفتار شده و همین وضع ادامه مییابد و بدتر میشود.
یکی از تعجببرانگیزترین شعارها، وعده پرداخت یارانه 450 هزارتومانی به 40 میلیون ایرانی است. در شرایطی که دولت کسری بودجه دارد و از تامین هزینههای جاری خودش ناتوان است، آیا امکانپذیر است که دولت چنین یارانهای را به طور نقدی پرداخت کند؟
این طرح نهتنها از نظر منابع محدود مالی امکانپذیر نیست، بلکه طرحی است که قبلاً امتحان خودش را پس داده است. در دوره آقای احمدینژاد همین سیاست را پیاده کردند و به همه یارانه دادند. تفاوت این شعار جدید این است که به 40 میلیون نفر یارانه میدهند آن هم با مبلغ بیشتر. با این حال من فکر میکنم که طرح آقای احمدینژاد واقعبینانهتر بود. حداقل ایشان منابع ارزی زیادی در اختیار داشت و میگفت این موهبت نفت است و همه باید از آن منتفع شوند. مبلغ 45 هزار و 500تومانی که آقای احمدینژاد به خانوارها داد، مبلغ اندکی نبود. مثلاً برای یک خانوار چهارنفره مبلغی حدود 180 هزار تومان میشد که با دلار هزار تومانی آن زمان حدود 180 دلار بود. این رقم در آن زمان برای خانوارها کمکخرج قابل توجهی بود و مردم هم خوشحال شدند و آقای احمدینژاد هم طرفدار پیدا کرد. ایشان روی منابعی که همان موقع در اختیار داشت حساب کرد و این سیاست را پیاده کرد اما فکر نکرد که اگر بعداً منابع کم شود یا در اثر تورم ارزش این یارانه کاهش یابد، دولت باید چه بکند. این برنامه علاوه بر اینکه خلاف منطق اقتصادی بود و انگیزهها را از بین میبرد در درون خودش دچار یک تناقض بود که وقتی منابع نفتی کم شود، دیگر قابل اجرا نیست. همان خانواری که در اوایل طرح حدود 180 دلار دریافت کرده در حال حاضر کمتر از هشت دلار میگیرد. این اشکالی است که طراحان اولیه سیاست یارانه نقدی در نظر نگرفتند، الان هم یارانه 450 هزارتومانی برای یک خانوار چهارنفره حدود 75 تا 80 دلار خواهد بود که با این شرایط چندان دردی از او دوا نمیکند. ضمن اینکه منابع اجرای چنین طرحی هم مانند زمان آقای احمدینژاد که قیمت جهانی نفت بالا بود و صادرات نفت کشور فعال بود، وجود ندارد. در حال حاضر همان نفتی که با دور زدن تحریم و با هزاران مشکل فروخته میشود، پولش به کشور برنمیگردد و اگر هم برگردد رقمی نیست. چنین وعدههایی کاملاً پوپولیستی، غیرواقعبینانه و غیرعملی و فقط برای عوامفریبی و جمع کردن رای مردم است.
مساله مسکن هم یکی از اصلیترین مشکلات کنونی است که تقریباً تمام نامزدها به آن اشاره داشته و طرحهایی هم برای حل آن دادهاند. مثلاً از واگذاری زمین دولتی برای ساخت مسکن گفته و دیگری از تامین 90 درصد هزینه مسکن گفته است. شعار ساخت 5 /4 میلیون مسکن با طرح اجاره به شرط تملیک هم از سوی نامزد دیگری مطرح شده است. آیا چنین طرحهایی مساله مسکن را برای خانوار ایرانی حل میکند؟
این شعارها کاملاً خیالپردازانه و توهمی است. این طرحها هم در واقع تکرار همان مسکن مهر است که آقای احمدینژاد به پشتوانه منابع زیادی که داشت شروع کرد؛ اما همان طرح هم به موفقیت نرسید. آقای احمدینژاد وعده داده بود که همه را یک بار برای همیشه صاحبخانه میکند و مشکل مسکن حل میشود که نتوانستند. زمین مجانی دولتی و تسهیلات مسکن در طرح مسکن مهر داده شد اما تا چه حد معضل مسکن را حل کرد؟ این شعارها تماماً تکرار طرحهای شکستخورده پیشین است. نامزدها به این مساله دقت ندارند که مساله مهم اقتصاد کشور رکود تورمی است. در شرایط رکودی افراد نمیتوانند ثروت و درآمد خلق کنند. تا زمانی که مردم نمیتوانند فعالیت اقتصادی درآمدزا داشته باشند، مسالهشان با هیچ سیاست توزیعی حل نمیشود. چنین سیاستهایی صرفاً توزیع فقر است. اگر دولت از بودجه و منابع خودش در حوزه مسکن هزینه کند که با قیمت پایین یا رایگان به مردم بدهد، نتیجهاش تورم بالاست که باز دودش به چشم همان مردم و اقشار ضعیف خواهد رفت. اینها راهحل نیست. مساله اصلی اقتصاد «تولید ثروت» است. کاندیداها باید به این سوال پاسخ بدهند که چرا یک دهه است رشد اقتصادی کشور نزدیک به صفر است. چرا در کشور ما تولید ثروت رخ نمیدهد؟ این مسائل باید بررسی و حل شود تا مردم ثروتمند شوند و نیازی به یارانه و صدقه دولت نداشته باشند. مردم اگر درآمد خوبی داشته باشند خودشان بهتر بلدند چگونه صاحبخانه شوند. اگر یادتان باشد در انتخابات سال 1392 آقای روحانی که رای بالایی آورد و مردم به او اقبال نشان دادند، جان کلامش این بود که مردم باید خودشان ثروتمند شوند و برای خودشان درآمد ایجاد کنند و مسکن بخرند. شعار انتخاباتی آقای روحانی این بود که نظام یارانهای سیستم درستی نیست و نظام صدقهای و گداپروری است. مردم هم به او رای دادند؛ یعنی اکثریت پذیرفته بودند که نظام یارانهای درست نیست. آقای روحانی نگفت که میخواهم مسکن را با یارانه درست کنم؛ گفت میخواهم برعکس دولت پوپولیست قبل عمل کنم، مردم به استقبال این نظرات رفتند و به او رای دادند. من نمیخواهم عملکرد دولت آقای روحانی را که اینجا جای بحثش نیست مورد قضاوت قرار دهم که چه اندازه ایجاد مشکلات و تشدید شرایط بد اقتصادی به دولت و سیاستگذاریهای نادرستش و عمل برخلاف وعدهها برمیگردد و چه اندازه به خاطر خروج آمریکا از برجام بود. اما سخنان ایشان در این خصوص که یارانه را به تدریج لغو میکنیم و برمیداریم مورد قبول جامعه قرار گرفت. حالا حداقل پنج نامزد اصولگرا دوباره از یارانه و طرح مسکن ارزان میگویند و طرحهای خیالی را به مردم عرضه میکنند. مردم هشت سال قبل به این نتیجه رسیدند که این سیاستها غلط است اما کاندیداها دوباره به هشت سال قبل برگشتهاند.
نخستین بار در انتخابات ریاستجمهوری سال 1384 بود که آقای کروبی حرف اعطای یارانه 50 هزارتومانی به ایرانیان بالای 18 سال را مطرح کرد. آن زمان بسیاری از سیاستمداران از جمله اصولگرایان این طرح را نادرست میخواندند و حتی از آن به تمسخر یاد میکردند. چه شد که اکنون همه در یک رقابت فشرده برای اعطای یارانه، حقوق و مزایا، تسهیلات ارزانقیمت و مسکن استیجاری به شرط تملیک قرار گرفتهاند؟
تصور برخی سیاستمدارها و نامزدهای انتخابات این است که وعده پرداخت یارانه و تسهیلات و مسکن، در بازار انتخابات مشتری دارد. البته ارزیابی من این نیست و فکر نمیکنم مردم به راحتی چنین وعدههایی را بپذیرند. همانطور که مثال زدم در انتخابات سال 92، مردم به آن کسی که قول یارانه میداد رای ندادند بلکه به کسی رای دادند که میگفت میخواهد با منطق اقتصاد شرایط تولید ثروت را برای مردم فراهم کند. یعنی مردم به دیدگاه منطقی و درست رای دادند. بنابراین نمیتوانم اکنون تصور کنم که بعد از هشت سال تفکر مردم عقبتر رفته و آن بینشی را که داشتند از دست دادهاند. مساله این است که تصور و خیالبافی سیاستمداران بسیار اوج گرفته؛ یعنی فکر میکنند که امروز که وضع اقتصادی مردم خراب است، همین که وعده یارانه 450 هزارتومانی یا مسکن ارزان بدهند، رای میآورند. به نظر من این ارزیابی، درست نیست. ممکن است اقلیتی از مردم به خاطر این وعدهها رای بدهند اما اکثریت از این مسائل گذر کرده و فهمیدهاند که این وعدهها بیفایده و بینتیجه است. مشکل اصلی این وعده دادنها این است که مساله اصلی و راهحل واقعی اقتصاد یعنی اصلاح ساختار اقتصاد در جهت تولید ثروت را تحتالشعاع قرار میدهد. یعنی خاک در چشم مردم میپاشد و آدرس غلط میدهد به نحوی که مردم متوجه نشوند که راهحل درست و منطقی معضلات اقتصادی کشورشان چیست.
نظر من این است که مردم به این وعدهها رای نخواهند داد. رویکرد طبقه متوسط و اکثریت رایدهندگان نسبت به مسائل اقتصادی تغییر کرده است و من فکر نمیکنم به گذشته بازگردیم. تنها اتفاقی که ممکن است رخ دهد این است که آن اکثریتی که در سالهای 92 و 96 رای دادند، به هر دلیلی دیگر رای ندهند و آن کسانی که وعده یارانه و تسهیلات میدهند در انتخابات برنده شوند. که باز هم این رخداد به معنای افتادن اکثریت مردم در دام وعدههای پوپولیستی نیست. اگر جریان سیاسی خاصی بهرغم شکستهای پیشین همچنان بر چنین وعدهها و شعارهایی اصرار دارد به این دلیل است که حرفی برای گفتن ندارد و راهحلی برای شرایط موجود نمیداند.