آدمها و برنامهها
چرا رایدهندگان افراد را انتخاب میکنند نه برنامهها را؟
انتخابات ریاست جمهوری در ایران در قیاس با انتخابات دیگر توجه بیشتری را به خود جلب میکند و هیچ انتخاباتی در کشور به قدر ریاستجمهوری، سروصدا ندارد. قطعاً بخشی از این موضوع ناشی از فقدان تحزب و شخصمحور بودن سیاست در ایران است. جالب است که حتی در انتخابات مجلس هم ترکیب هیات رئیسه از ترکیب خود مجلس مهمتر دانسته میشود. ما در ایران به اشخاص بیشتر توجه داریم تا نهادها. البته اشتباه هم نمیکنیم نهادها عموماً ظاهری و باسمهای هستند و شخصیتهای در راس نهادها هستند که به آنها وزن میدهند. برخلاف نهادها که از خود هویتی ندارند، اشخاص صاحب هویت و سابقه هستند و نگرشها و عملکردهای آنها تجسم و تعین دارد و به همین دلیل اشخاص قابل قضاوتتر و جدیگرفتنیتر از نهادها هستند.
البته انتخابات در ذات خود تا حدی هم ماهیت نمایشی دارد. یعنی مناسک و اجرای آن طوری است که تهییج و برانگیختگی احساسات در آن بسیار مهم است. حتی در دموکراسیهای جاافتاده و باکیفیت هم اینگونه است. تاثیر رسانهها به خصوص تلویزیون و صنعت سرگرمی را در این وضعیت نباید دستکم گرفت. مناظرهها و تبلیغات تلویزیونی و به هم پریدنهای شخصی و افشاگریهای سطح پایین و چیزهایی از این دست در ذات انتخابات است. انتخابات همانقدر که تاثیرگذار است سرگرمکننده هم میتواند باشد. رقابت ریاستجمهوری میتواند به اندازه دعوای قرمز و آبی جذاب و هیجانانگیز و البته بیحاصل باشد. طبعاً در کشورهایی که دموکراسی نیمبند دارند این خصلت نمایشی بیشتر و جدیتر است گاه تا جایی که کارکرد اصلی از بین میرود و صرفاً نمایش برجا میماند.
با این وصف نباید از فرآیند انتخابات انتظار بحثهای عمیق و فنی داشت. نفس این انتظار اشتباه است. خود انتخابات قرار نیست مسالهای را حل کند بلکه قرار است نشان دهد چه کسی مسالهحلکن بهتری است و طبعاً رقابت بر سر ویژگیهای شخصی است. چه کسی گفته کسی که بهتر مجادله میکند و توان تهییج بیشتری دارد حتی اگر دانش کمی هم داشته باشد لزوماً مسالهحلکن بهتری نیست؟ واقعاً کدام رئیسجمهور صبح تا شب در اتاق خود مینشیند و مدلسازی میکند و مستندات فنی میخواند و در اینترنت مقاله و منبع جستوجو میکند و تصمیمهای کارشناسی میگیرد؟ مگر بیشتر رئیسجمهورها مدام در حال سخنرانی و بدهبستان و چانهزنی نیستند؟ خب کسی که بهتر در مناظرهها میتواند خودنمایی کند یا از اطلاعات نهانی و رازهای مگو که در سینه دارد بهتر میتواند برای تغییر موازنه قدرت استفاده کند چرا رئیسجمهور بهتری نخواهد بود؟
پیشنهاد میکنم سریالی به اسم بال غربی (The West Wing) را ببینید که دو دوره یک رئیسجمهور دموکرات و چالشهای او در مواجهه با یک کنگره جمهوریخواه را به تصویر میکشد. بال غربی قسمتی از ساختمان کاخ سفید است که محل کار رئیسجمهور و همکاران اوست چیزی شبیه نهاد ریاستجمهوری خودمان. این سریال خوشساخت به خوبی نشان میدهد چقدر مسوولیتهای یک رئیسجمهور حتی در آمریکا هم ماهیت غیرفنی و شخصی و گاهی تشریفاتی و نمادین دارد. ایران که دیگر جای خود را دارد.
با این مقدمه قصد داشتم نشان دهم چرا به پدیده «برنامه» با همه ظاهر زیبایی که دارد خیلی اعتقاد ندارم. برنامهها فقط متنهایی هستند که روی وبسایت کاندیداها بارگذاری میشوند و بعد هم دیگر کسی با آنها کاری ندارد. علت هم روشن است از یک طرف واقعیات سیاسی و عوامل پیشبینینشده یا غیرقابلبیان همیشه این بهانه را به منتخبان انتخابات میدهد که خود را در ناکامیها مقصر ندانند و از طرف دیگر رایدهندگان هم چه بخواهیم چه نخواهیم به برنامهها رای نمیدهند و به آدمها رای میدهند. اگر این واقعیت را نپذیریم خودمان را سرکار گذاشتهایم.
برنامهمحوری جایی معنا دارد که فرد منتخب قدرت کافی برای اجرای هر آنچه گفته را داشته باشد. نهتنها در کشورهایی مثل ایران حتی در کشورهایی مثل آمریکا هم کسی که از صندوق رای بیرون میآید دارای چنین قدرتی نیست، البته
دلایل آن در کشورهای مختلف متفاوت است. اخیراً خاطرات دوران ریاستجمهوری اوباما به نام سرزمین موعود منتشر شده و او در این کتاب کمابیش همان دلایلی را برای ناکامیهایش ارائه کرده که احتمالاً اگر حسن روحانی هم خاطراتش را مینوشت به مشابه همانها استناد میکرد، نگذاشتند و نشد و بدشانس بودم! تنها دیکتاتورها هستند که قدرت کافی برای اجرای آنچه وعده میدهند را دارند که آنها هم خوشبختانه اساساً نیازی به برنامه ندارند. طنازی سیاست است که آنکه برنامه میدهد اختیار اجرایش را ندارد و آنکه اختیار دارد نیازی به برنامه دادن ندارد.
قبلتر هم در نشریه تجارت فردا شرح دادهام که مشکلات اقتصادی ایران ماهیت «سیاستی» دارند اما مردم به اشتباه گمان میکنند مشکلات اقتصادی ما از جنس مشکلات «مدیریتی» هستند. یعنی اگر مدیرانی بر سرکار باشند که توان اجرایی، هوش و سواد خوبی داشته و گرفتار فساد نشده باشند قطعاً مشکلات اقتصادی حل خواهد شد. اما اینطور نیست. مشکلات اقتصادی ایران بیشتر ماهیت سیاستی دارند، یعنی ابتدا باید تکلیف سیاستهای حاکم بر کشور روشن شود و سپس از مدیران خواست به آن سیاستها عمل کنند و مجری آنها باشند. البته مدیران ارشد در سیاستگذاری بیتاثیر نیستند ولی ساختار سیاسی کشور بهگونهای نیست که مدیران دولتی مهمترین عنصر در سیاستگذاری باشند. به همین دلیل باید از کاندیداهای ریاستجمهوری خواست موضع خود را در قبال سیاستهای اصلی کشور روشن کنند به خصوص آن سیاستهایی را که گمان میکنند تغییر در آنها شرط لازم برای موفقیتشان است حتماً باید مشخص کنند. به گمان من با توجه به شرایط کشور و وضعیت بوروکراسی دولت، هیچ نیازی هم به ورود به جزئیات و ارائه برنامه تفصیلی نیست.
مثلاً خوب است کاندیداها روشن کنند که سیاست مورد قبول آنها در مواجهه با یارانهها چیست، سیاست مطلوب آنها در زمینه سیاست خارجی، در حوزه امنیت نظامی یا مثلاً در زمینه کسری بودجه دولت چیست. طبیعی است این سیاستها باید جهتگیری داشته باشند و معلوم باشد منجر به چه انتخابها و نیز عدمانتخابهایی خواهند شد. مثلاً ساماندهی یارانهها یک حرف بیمعنا و مهمل است اما کاهش یارانههای انرژی یا افزایش یارانه نقدی دهکهای پایین کاملاً معنادار است.
در عین حال متولی سیاستها باید مشخص شود. مثلاً رئیسجمهور باید مشخص کند چه سیاستها و جهتگیریهایی را در زمینه سیاست خارجی یا سیاستهای نظامی کشور مطلوب خود میداند و به صراحت بگوید که چون در این سیاستها او تصمیمگیر اصلی نیست اینها را به عنوان پیشنیاز موفقیت خود میداند. داشتن چنین سندی که سیاستهای کلیدی مورد دفاع رئیسجمهور (چه آنها که در حیطه اختیارات اوست و چه آنها که متولیان دیگری دارد ولی موثر بر عملکرد اوست) را مشخص میکند بسیار بهتر از دادن برنامههای مفصل و آبکی و وصلهپینهای است که نه انسجام دارند و نه جهتگیری مشخصی را نشان میدهند.
من اگر به جای نامزدهای ریاست جمهوری بودم سیاست مطلوب خودم را درباره آزادی بیان به خصوص آزادی رسانهها و اینترنت، خصوصیسازی و سرنوشت بنگاهها و نهادهای خصولتی، رابطه ایران با غرب، تجارت بینالملل و سیاستهای صادرات و واردات، یارانههای مستقیم و غیرمستقیم، صندوقهای بازنشستگی و تامین اجتماعی، بحران آب، کارایی و استقلال دادگستری، سیاستهای منطقهای ایران در حوزه امنیت و ایدئولوژی، اندازه دولت و بحران کسری بودجه، جذب سرمایه خارجی و بالاخره تورم قطعاً مشخص میکردم. بعضی از این موارد شاید اقتصادی به نظر نرسند ولی سیاستهای کلان حاکمیت در این محورها نقش حیاتی در رشد اقتصادی و افزایش رفاه و کاهش فساد دارد.
نیازی هم به تفصیل نیست؛ یک سند دو سه صفحهای که مشخص کند مثلاً سیاست مطلوب کاندیدای مورد نظر درباره اندازه دولت چیست، کاهش تعداد کارکنان، حفظ تعداد فعلی یا شاید افزایش حقوقبگیران دولت کافی است. یا مثلاً مشخص کند سیاست مطلوب این کاندیدا در رابطه با غرب مبتنی بر تنشزدایی و مذاکره است یا سیاست نگاه به شرق را ترجیح میدهد یا هر جهتگیری مشخص دیگری که به ما بگوید این کاندیدای محترم انتظار چه تغییری را در سیاستهای خارجی کشور دارد. به گمان من هر چیزی بیشتر از این بیهوده و بیفایده است.