زیر سایه ترامپ
واکاوی چشمانداز خاورمیانه در گفتوگو با رحمن قهرمانپور
زهرا اکبری: خاورمیانه وارد دوره تازهای شده است و قدرتهایی که در گذشته در خاورمیانه نقش تعیینکنندهای داشتند، دیگر آن تاثیر را ندارند. این تغییرات تنها به عرصه سیاسی محدود نمیشود و در حوزههای اقتصادی و فناوری نیز تحولات چشمگیری در حال وقوع است. بهعنوان نمونه، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اکنون بهعنوان مراکز جدید ثبات در حال ظهور هستند. این کشورها همچنین در تلاشاند تا منطقه را بر اساس دیدگاههای خود بازسازی کنند و بر رونق، ثبات و توسعه تاکید کنند. به همین دلیل تحلیلگران بر این باورند که اگر ایران نتواند این تغییرات را درک کند، با بحرانهای جدی روبهرو خواهد شد. در همین زمینه رحمن قهرمانپور، تحلیلگر مسائل بینالملل، معتقد است که بعد از پایان جنگ سرد همیشه صحبت از خاورمیانه جدید مطرح بوده اما واقعیت این است که به دلیل وقوع اتفاقات و تحولات متعدد در منطقه باید با احتیاط بیشتری از این عبارت استفاده کرد. چراکه به نظر من فقط کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هستند که در مسیر توسعه اقتصادی گام برمیدارند و به الزامات این مسئله پایبند هستند. اما نکته مهم این است که این روند در سایر بخشهای خاورمیانه یا آن چیزی که ما در مطالعات منطقهای به آن میگوییم «زیرمنطقه»، ساری و جاری نیست.
♦♦♦
تحولات چند هفته اخیر در لبنان و سوریه، از جمله حملات اسرائیل به حزبالله لبنان و سقوط بشار اسد، فصل جدیدی را در تحولات خاورمیانه رقم زده است. در همین زمینه، برخی از تحلیلگران بر این باورند که ممکن است پس از این وقایع، شاهد دورهای از صلح و ثبات در منطقه باشیم. با این حال، نتیجه محتملتر، به نظر میرسد تشدید رقابتهای منطقهای برای پر کردن خلأ ناشی از کاهش نفوذ ایران و متحدانش باشد. نظر شما در این مورد چیست؟ تحولات اخیر در منطقه را چطور ارزیابی میکنید؟
تحولات اخیر در خاورمیانه برآیند عملیات 7 اکتبر یا طوفانالاقصی است که از سوی حماس شروع شد. بعد از این عملیات بود که بازیگران منطقه تصمیم گرفتند به این تحولات از منظر دفع تهدید و کسب فرصت نگاه کنند. اگر بخواهیم مروری بر رفتار بازیگران داشته باشیم، اسرائیل خط قرمز مهمی را در مورد محور مقاومت پشت سر گذاشت. این خط قرمز این بود که پیشبینی واکنش محور مقاومت بهویژه حزبالله لبنان در صورت حمله اسرائیل بسیار دشوار بود؛ یعنی تصور بر این بود که اگر روزی محور مقاومت با اسرائیل درگیر شود، آثار گسترده و وحشتناکی خواهد داشت اما اسرائیل با کمک آمریکا از این خط قرمز عبور کرد. عبور از این خط قرمز باعث شد که ابهام استراتژیک در ارتباط با قدرت محور مقاومت در منطقه، تا حدودی از بین برود. اما آمریکا بعد از 7 اکتبر در عمل انجامشده قرار گرفت. بهرغم اینکه دولت بایدن تلاش کرد در منطقه صلح برقرار کند تا به طریقی بتواند اعراب را راضی نگه دارد، اما در عمل گرفتار بازی اسرائیل شد. با وجود روابط سرد میان بایدن و نتانیاهو، بعد از حمله حماس به اسرائیل بایدن به اسرائیل رفت و از اسرائیل حمایت کرد و به آن سلاح داد. به عبارت دیگر آن رابطه سرد جای خود را به نوعی همکاری داد. این موضوع باعث شد هزینههای زیادی به بایدن متحمل شود، هم در داخل حزب دموکرات اختلاف به وجود آمد و هم مسلمانهای آمریکا در رای دادن به حزب دموکرات دچار چنددستگی شدند. بازیگر دیگر خود ایران است. ایران به نوعی در این تحولات غافلگیر شد. در ابتدا این باور وجود داشت که حمله حماس به اسرائیل به نفع محور مقاومت است اما هرچه میزان حمایت آمریکا از اسرائیل بیشتر شد، عملیات نظامی اسرائیل در غزه شدت گرفت و شرایط برای ایران دشوارتر شد. درنهایت این درگیریها به رویارویی مستقیم اسرائیل و حزبالله در شهریور ۱۴۰۳ منجر شد. اسرائیل در ادامه حسن نصرالله، فرمانده حزبالله لبنان، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس و یحیی سنوار، رهبر سیاسی جدید حماس را ترور کرد. در همین راستا به نظر من رویکرد ایران در این قضایا نوعی غافلگیری استراتژیک بود و همین غافلگیری باعث شد بخشی از قدرت منطقهای خود را از دست بدهد.
ترامپ در این دوره با خاورمیانهای بسیار متفاوت از آنچه در دوره اول ریاستجمهوریاش تجربه کرده، روبهرو است. تحولات بنیادین در سوریه، فرصتها و چالشهای جدیدی ایجاد کرده است. گروه مقاومت ضربه خورده و عربستان سعودی اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کرده که احتمال همکاری آن با یک سیاست تهاجمی ضدایرانی را کاهش میدهد. با این حال، آنچه تغییر نکرده، دورنمای غیرمحتمل حلوفصل مسائل بنیادی در منازعه اعراب و اسرائیل است. در همین راستا به نظر شما واکنش ترامپ به این تحولات چگونه خواهد بود؟
از نوع رفتار ترامپ در ارتباط با آتشبس در غزه و فشاری که به نتانیاهو وارد کرد، میتوانیم پیشبینی کنیم که ترامپ به دنبال این است که روند تحولات در منطقه را هدایت کند. بعد از ۷ اکتبر نتانیاهو تلاش کرد آمریکا را در یک عمل انجامشده قرار دهد و در تحولات منطقهای این کشور را به دنبال خودش بکشاند. اما ترامپ برخلاف بایدن نمیخواهد این سیاست را ادامه دهد. خبری هم که چند روز اخیر منتشر شد که نماینده ترامپ در خاورمیانه فشار زیادی به نتانیاهو وارد کرده تا توافق آتشبس با حماس را بپذیرد، نشاندهنده همین موضوع است. علاوه بر این، معلوم شد که توافق آتشبسی که اجرا شد همان توافقی است که یک سال قبل آمریکا پیشنهاد داده بود اما نتانیاهو آن را رد کرد. بنابراین مشخصه اول سیاست خاورمیانهای ترامپ این است که آمریکا محور اصلی تحولات منطقه باشد. ترامپ همچنین به دنبال این است که هرچه سریعتر خاورمیانه را از بحران خارج کرده و در منطقه ثبات ایجاد کند تا با خیال آسوده بر روی جنگ اوکراین و مهار چین تمرکز کند. در واقع آمریکا میخواهد مطمئن شود که از یکسو ایران یا محور مقاومت در کوتاهمدت تهدیدی جدی برای اسرائیل نیستند و از سوی دیگر اسرائیل هم تابع تصمیمهای آمریکاست. اما ورای این، مسائل دیگری هم هست که امکان راهبری تحولات خاورمیانه از سوی ترامپ را دشوار میکند. مسئله سوریه یکی از اینهاست. آمریکا حدود ۱۹۰۰ نفر نیروی نظامی برای مبارزه با داعش در سوریه دارد و همچنین میخواهد از کردها حمایت کند، این در حالی است که ترکیه مخالف حمایت آمریکا از کردهای سوریه است. مسئله دیگر موضوع لبنان است. لبنان در وضعیت شکنندهای قرار دارد و نواف سلام با یک دولت ورشکسته مواجه است که باید آن را بازسازی کند. مورد بعدی مسئله فلسطین، تشکیل دو دولت و توافق ابراهیم است. درنهایت آخرین مسئله، برنامه هستهای ایران است که یک مسئله جدی برای ترامپ و تیم اوست. ترامپ میخواهد با اعمال فشار حداکثری، ایران را پای میز مذاکره بیاورد. البته به نظر میرسد دولت جدید ترامپ برخلاف دولتهای قبلی در آمریکا و همچنین برخلاف دولت اول خود به صورت جدیتر به امکان بهکارگیری اقدام نظامی علیه تاسیسات هستهای ایران در صورت عدم توافق دیپلماتیک فکر میکند. همه این موارد چالشهای پیشروی دولت ترامپ هستند که کار او را در منطقه دشوار میکنند. این را هم در نظر بگیرید که چون منطقه در یک سال و نیم گذشته گرفتار جنگ و بحران گسترده بوده ترامپ نمیتواند نسبت به این موضوعات بیتفاوت باشد و بهسرعت سراغ جنگ اوکراین برود.
پیش از حمله حماس به اسرائیل، شاهد روند عادیسازی روابط میان عربستان و اسرائیل بودیم. اما در بحبوحه جنگ، عربستان این مذاکرات را به حالت «تعلیق» درآورد. حال با اجرای توافق آتشبس در غزه، آیا عربستان برای دوری از این مناقشات و درگیریها به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل پیش خواهد رفت؟
یکی از دلایلی که باعث میشد عربستان به سمت توافق ابراهیم حرکت کند احساس نگرانی از بابت ایران بود، اما با توجه به تحولات اخیر به نظر میرسد عربستان نگرانی کمتری از بابت ایران دارد، بنابراین ممکن است انگیزهاش برای پیوستن به توافق ابراهیم کمتر شده باشد. از طرف دیگر این موضوع میتواند فرصت خوبی برای عربستان باشد که از آمریکا امتیاز بگیرد. تاکنون عربستان برای پیوستن به توافق ابراهیم دو شرط تعیین کرده است؛ یکی، همکاری هستهای عربستان با آمریکا براساس چهارچوب قانون «یک دو سه» در آمریکا؛ دو، امضای یک پیمان دفاعی فراحزبی میان آمریکا و عربستان که به تعبیر برخیها شبیه توافق امنیتی بین آمریکا و ژاپن است. این دو، شروط بسیار مهمی هستند و میتوانند بخشی از دغدغههای امنیتی عربستان را رفع کنند. در همین راستا مسئله عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل، مسئله جذابی برای ریاض است. هرچند به خاطر جنگ غزه، افکار عمومی در عربستان نسبت به این موضوع حساس شده است اما بنسلمان میتواند این مسئله را مدیریت کند.
ایران در سال ۲۰۱۷ و در زمان دولت نخست ترامپ، موقعیت بهتری در خاورمیانه داشت. با وجود این، ترامپ رویکرد فشار حداکثری را علیه ایران در پیش گرفت. در حال حاضر که ایران نسبت به آن زمان ضعیفتر شده، ترامپ چه موضعی در برابر ایران اتخاذ میکند؟
به نکته درستی اشاره کردید. اکثر اندیشکدهها، تحلیلگران و سیاستمداران در آمریکا و حتی در اروپا صراحتاً تاکید میکنند که ایران در ضعیفترین موقعیت خود در سه دهه گذشته در منطقه قرار دارد. طبیعتاً این نگرش یکسری الزامات و پیامدهای سیاسی برای ایران دارد. همانطور که در سوال قبلی عرض کردم، این نگرش میتواند احتمال اقدام نظامی علیه ایران را تشدید کند و سبب جدیتر شدن بحران در روابط ایران و غرب شود. حال اینکه ایران باید چه اقدامی در این مورد انجام دهد به نظر من ایران هم ابزارهای خودش را دارد. شاید در نگاه اول مسئله ایران این باشد که بتواند تصویری را که در آمریکا و اروپا نسبت به خودش وجود دارد، به نوعی تعدیل کند. در همین راستا ایران باید وارد مذاکرهای با غرب شود که کمترین ضرر را برایش داشته باشد؛ چراکه برخلاف دولتهای قبلی در آمریکا این احتمال وجود دارد که اگر مذاکرات دیپلماتیک با ترامپ به شکست بینجامد یا در زمان مناسب به نتیجه نرسد، او اقدام نظامی را در دستور کار قرار دهد. خبرهایی هم که در رسانههای مختلف منتشر شده از جمله در رسانه آکسیوس، حاکی از این است که آمریکا نگران این موضوع است و حتی دولت بایدن هم در این زمینه به ایران هشدار داده است. بنابراین احتمال استفاده از اقدام نظامی علیه تاسیسات هستهای ایران بیشتر از قبل است و در همین راستا ایران باید سرعت عمل بیشتری در مذاکره با غرب داشته باشد و بتواند هرچه سریعتر با طرف مقابل به توافقی برسد.
برخی معتقدند خاورمیانه دیگر آن خاورمیانه سابق نیست و ما با یک خاورمیانه جدید روبهرو هستیم. این منطقه پرتلاطم وارد عصر جدیدی شده و قدرتهایی که آن زمان در خاورمیانه تعیینکننده بودند دیگر تعیینکننده نیستند. عربستان، امارات و قطر اکنون در حال ظهور بهعنوان قطبهای جدید ثبات؛ نهتنها در منطقه، بلکه در فضای رقابتی فزاینده نظم چندقطبی جهان هستند. کشورهای عربی خلیج فارس همچنین در تلاشاند تا منطقه را بنا به تصور خود بازسازی کنند و رونق، ثبات و توسعه را در اولویت قرار دهند. سوال من این است که آیا روندی که کشورهای حاشیه خلیج فارس در پیش گرفتند، باقی کشورهای خاورمیانه را هم دربر میگیرد؟
این موضوع مسئله جدیدی نیست و بعد از پایان جنگ سرد همیشه صحبت از خاورمیانه جدید مطرح بوده اما واقعیت این است که به دلیل وقوع اتفاقات و تحولات متعدد در منطقه باید با احتیاط بیشتری از این عبارت استفاده کرد. چراکه به نظر من فقط کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هستند که در مسیر توسعه اقتصادی گام برمیدارند و به الزامات این مسئله پایبند هستند. درواقع برخلاف گذشته که محمد بنسلمان و شیخ محمد بنزاید در مناقشات و درگیریهای منطقهای حضور داشتند و ماجراجویی میکردند، در شرایط فعلی به دنبال این هستند که تا جای ممکن انرژی و امکاناتشان را در خدمت توسعه اقتصادی قرار دهند و از طریق توسعه اقتصادی قدرت پیدا کنند. اما نکته مهم این است که این روند در سایر بخشهای خاورمیانه یا آن چیزی که ما در مطالعات منطقهای به آن میگوییم «زیرمنطقه»، ساری و جاری نیست. بهعنوان مثال در زیرمنطقه شامات که شامل سوریه، لبنان، اردن، عراق، اسرائیل و فلسطین میشود، همچنان مسئله اصلی و شماره یک امنیت است و مسئله توسعه به دغدغه اصلی سیاستگذاران تبدیل نشده است. در شمال آفریقا، شامل مصر، تونس و مراکش، بهجز مراکش در بقیه کشورها مسئله توسعه در اولویت نیست. بنابراین اگر بتوانیم بااحتیاط بگوییم که خاورمیانه جدید چه شکلی است، به نظر من در خاورمیانه جدید کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس سعی میکنند با اولویت دادن به اقتصاد، تاکید بر جذب سرمایهگذاری و جذب فناوریهای جدید بهویژه هوش مصنوعی، قدرت اقتصادیشان را افزایش دهند و از وضعیت فعلی عبور کنند. منظور از وضعیت فعلی، کاهش اهمیت نفت در اقتصاد جهانی است و این کشورها تلاش دارند با فروش نفت و تبدیل آن به سرمایهگذاری و فناوری بتوانند اقتصاد خودشان را از یک اقتصاد وابسته به نفت به سمت یک اقتصاد متنوع و متکی به تکنولوژی هدایت کنند.
بهعنوان سوال پایانی بفرمایید که آیا ایران ایدئولوژی نیمقرن پیش، یعنی رویکرد نظامی و غنیسازی هستهای را برمیگزیند یا سعی میکند با فنون بازی کردن در دنیای جدید آشنا شود و قدرت خود را بر پایه یک اقتصاد بزرگ پایهریزی میکند؟
آن چیزی که میتوانیم بگوییم این است که جمهوری اسلامی ایران با تصمیمات دشوارتر و سختتری مواجه شده است یا به عبارت دیگر چرخاندن فرمان سیاست خارجی در این شرایط کار آسانی نیست و از عهده یک جریان سیاسی مثل اصلاحطلبان یا اصولگراها برنمیآید. اینکه آیا ایران میخواهد ریل سیاست خارجی خود را تغییر دهد یا نه؟، سوال واقعاً سخت و دشواری است. من شخصاً هنوز قرائن و شواهد معتبر و متقنی در این باره پیدا نکردهام که ایران بخواهد سیاست خارجی خود را تغییر دهد؛ اما به نظر میرسد ایران به دنبال انجام مذاکرات با طرفهای غربی است. حال اینکه این توافق چقدر گسترده یا محدود باشد، موضوع دیگری است. بهطور کلی به نظر من تغییر کامل سیاست خارجی ایران در شرایط فعلی دور از انتظار است اما امکان رفع مناقشه یا مسئله هستهای و رسیدن به یک توافق وجود دارد.