بازارهای آزاد
آفریقا به انقلاب سرمایهداری نیاز دارد
آفریقا در دهههای آینده بیش از هر زمان دیگری در عصر مدرن اهمیت پیدا میکند. انتظار میرود سهم این قاره از جمعیت جهان در دهه آینده به 21 درصد برسد. این سهم در سالهای 2000، 1950 و 1800 به ترتیب 13، 9 و 11 درصد بود. در حالی که دیگر نقاط جهان در حال پیر شدن هستند آفریقا به منبع اصلی تامین نیروی کار تبدیل خواهد شد. بیش از نیمی از جوانانی که در سال 2030 به بازار کار وارد میشوند آفریقایی هستند. این امر فرصتی بزرگ برای فقیرترین قاره جهان خواهد بود. اما اگر 54 کشور آن بخواهند از این فرصت استفاده کنند باید کاری استثنایی انجام دهند. آنها باید با گذشته خویش و فلسفه ایستایی ناخوشایندی که اکثر نقاط جهان را دربر گرفته است خداحافظی کنند. رهبران آفریقا باید به استقبال تجارت، رشد و بازارهای آزاد بروند. آنها باید یک انقلاب سرمایهداری به راه اندازند. اگر از دور به آفریقا بنگرید با برخی از مشکلات آن از جمله جنگ مخرب داخلی در سودان آشنا خواهید شد.
همچنین نقاط قوت آن از جمله افزایش 34درصدی علاقهمندی جهانی به موسیقی آفریقایی در اسپاتیفای در سال 2024 را میبینید. موضوعی که درک آن دشوارتر است به واقعیتی اقتصادی مربوط میشود که ما آن را «شکاف آفریقا» مینامیم. در دهه گذشته و در حالی که آمریکا، اروپا و آسیا خود را با کمک فناوری و سیاست متحول کردند آفریقا از تحولات غافل ماند و بیش از پیش عقب افتاد. درآمد سرانه آن از یکسوم درآمد سرانه دیگر نقاط جهان در سال 2000 به یکچهارم آن کاهش یافت. تولید سرانه آن در سال 2026 با میزان آن در سال 2015 تفاوتی نخواهد داشت. دو کشور بزرگ و برتر آن یعنی نیجریه و آفریقای جنوبی عملکردی نامطلوب داشتند. تعداد بسیار اندکی از کشورها از قبیل ساحلعاج و رواندا تا حدی بهتر عمل کردند. رکود درازمدت بهرهوری عامل اصلی پیدایش چنین وضعیتی است. کشورهای آفریقایی یک اخلال بدون توسعه را تجربه میکنند. با حرکت مردم از مزارع به سمت شهرها ترکیب اجتماعی آفریقا زیرورو میشود، اما این تحول با انقلاب کشاورزی یا صنعتی همراه نیست. بخش خدمات که آفریقاییهای بیشتری را به کار گرفته است در مقایسه با دیگر مناطق بهرهوری کمتری دارد و بهرهوری آن در همان سطح سال 2010 باقی مانده است. زیرساختارهای ضعیف نیز شرایط بد را تشدید میکنند. با تمام صحبتهایی که در مورد استفاده از فناوری دیجیتال و انرژی پاک برای جهش به جلو به میان میآید، آفریقا جعبهابزار قرن بیستمی لازم برای شکوفایی در قرن 21 را ندارد. خیابانهای آن خلوتتر شدهاند. کمتر از چهار درصد زمینهای کشاورزی آن سامانه آبیاری دارند و کشورهای زیر صحرای کبیر از برق محروماند. این مسئله جنبه دیگری نیز دارد که کمتر به آن توجه میشود. آفریقا بیابانی خالی از شرکتهاست.
در 20 سال گذشته برزیل زیستگاه غولهای فناوری و اندونزی میزبان ستارگان تجارت الکترونیکی بودند، درحالیکه هند یکی از پویاترین زیستبومهای شرکتی را در خود پرورش میداد. اما آفریقا عقب افتاد. شمار شرکتهای آفریقایی که حداقل یک میلیارد دلار درآمد دارند از شمار همتایان آنها در دیگر نقاط بسیار کمتر است و همین تعداد نیز از سال 2015 روندی نزولی داشت. این مسئله به اندازه بازارهایی که به لطف مرزها کاملاً پراکنده و پیچیده شدهاند خطرآفرین نیست. بازارهای سهام پراکنده آفریقا جایی برای تصمیمگیری سرمایهگذاران نمیگذارند. آفریقا سه درصد GDP جهان را تولید میکند، اما سهم آن از سرمایه خصوصی کمتر از یک درصد است. رهبران آفریقا چه کاری میتوانند انجام دهند؟ نقطه آغازین آن خواهد بود که نظریههای نامناسبی را که چند دهه قدمت دارند کنار گذارند. از آن میان میتوان به تقلید از بدترین نمونههای سرمایهداری دولتی چین که نارساییهای آن کاملاً آشکار شدهاند یا کپیبرداری ناشیانه از پیشنهادهای فنسالاران بانک جهانی اشاره کرد. رهنمودهای صادقانه میلیاردرهای آمریکایی در سیاستهای خرد از نصب پشهبندها گرفته تا صفحات خورشیدی کاملاً مطلوب هستند، اما نمیتوانند جایگزینی برای خلق شرایطی باشند که در آن کسبوکارهای آفریقایی قادر به رشد و توسعه هستند. متاسفانه یک اندیشه خطرناک در مورد توسعه وجود دارد که بیان میکند تا زمانی که برای مهار بیماریها، تغذیه کودکان و کاهش اثرات شدید آبوهوایی اقدامی صورت نگیرد رشد اقتصادی اهمیتی نخواهد داشت و نمیتواند کاری برای کاهش فقر انجام دهد. اما حقیقت آن است که تقریباً در تمام شرایط رشد اقتصاد سریع بهترین راه برای کاهش فقر و ایجاد اطمینان از آن است که کشورها میتوانند منابع لازم را برای مقابله با تغییرات اقلیمی به دست آورند. بنابراین، رهبران آفریقا باید رشد را جدی بگیرند. آنها باید همان روحیه اعتمادبهنفس در مدرنیزهسازی را به دست آورند که در قرن بیستم در شرق آسیا و این روزها در هند و دیگر مناطق دیده میشود. گروهی از کشورهای آفریقایی همانند بوتسوانا، اتیوپی و موریتوس در برخی اوقات به مفهومی روی آوردند که استفان درکون (Stephan Dercon) آن را «معامله توسعه» مینامد. این مفهوم ساده که در میان نخبگان رواج دارد بیان میکند که سیاست به افزایش اندازه اقتصاد مربوط میشود، نه اینکه چه کسی چه چیزی میگیرد. آفریقا به تعداد بیشتری از این مفاهیم نیاز دارد.
همزمان، دولتها باید درباره رشد به یک اجماع مفید برسند. خبر خوب آن است که حوزههای قدرتمند قانونی به پویایی اقتصادی علاقهمندند. نسل جدید آفریقاییها که چندین دهه پس از استقلال متولد شدهاند بیشتر به فکر حرفه خود هستند تا موضوع استعمار. کوچکسازی شکاف آفریقا به دیدگاههای جدید اجتماعی در مورد تجارت نیاز دارد. شبیه همان دیدگاههایی که عامل رشد در چین و هند بودند. آفریقاییها به جای قناعت به مشاغل دولتی یا شرکتهای کوچک باید به سراغ ثروتمندان خطرپذیر بروند. تکتک کشورها به زیرساختارهای بیشتری از بنادر تا نیروگاهها، رقابت آزاد و مدارس باکیفیتتر نیاز دارند. وظیفه ضروری دیگر آنها یکپارچهسازی بازارهای آفریقاست تا بنگاهها بتوانند به صرفه حاصل از مقیاس برسند و اندازه آنها آنقدر بزرگ شود که سرمایهگذاران جهانی را جذب کنند. آنها باید برنامههایی برای مناطق آزاد مسافرتی، یکپارچگی بازارهای سرمایه، ارتباط شبکههای دادهها و تحقق رویای ساخت یک منطقه تجارت آزاد پانآفریقایی تدوین کنند.
پیامدهای روند کنونی برای آفریقا ناگوار خواهد بود. اگر شکاف آفریقا بزرگتر شود تقریباً تمام مردم آن فقیر و در برابر تغییرات اقلیمی آسیبپذیر خواهند شد. چنین فاجعهای ثبات دیگر نقاط جهان را هم تهدید خواهد کرد. وقت آن است که رهبرانش حس جاهطلبی و خوشبینی پیدا کنند. آفریقا به سرمایهداری بیشتر نیاز دارد.