پروژه 1897
رئیسجمهور امپریالیست
ترجمه: جواد طهماسبی
کار بعدی دونالد ترامپ چه خواهد بود؟ این سوال با گذشت یک دهه پس از آنکه او نفر اول جمهوریخواهان شد هنوز اهمیت بسیار دارد. آقای ترامپ در این روزگار آشفته نبوغ بینظیری برای جلب توجه و بازسازی اختیارات ریاستجمهوری دارد. مراسم تحلیف دومش در همان مکانی صورت گرفت که چهار سال قبل در آن طرفدارانش به افسران پلیس سیلی زدند. قدرتی که او از آن در 20 ژانویه برای عفو آن شورشیان بهره برد در اصل با هدف ایجاد انسجام ملی تعریف شده بود. قرار بود مخالفان سیاسی عفو شوند، نه حامیان رئیسجمهور. اما آن قدرت یک قرارداد است، نه قانون، و آقای ترامپ اهمیتی به قراردادها نمیدهد. تاریخنگاران درباره قرن طولانی نوزدهم که در سال 1914 به پایان رسید بحث میکنند. زمان دقیق پایان آن قرن موضوع مناقشه است، اما به هر حال تمام شد. هنوز برخی از نهادهای قدیمی آمریکا از جمله فدرالیسم و دادگاهها ترامپ را محدود میکنند، اما او بسیاری از نهادهای جدید را کنار گذاشت. اصلاحات حکمرانی پس از واترگیت دیگر کاربرد ندارند. این اجماع که آمریکا پس از سال 1945 باید به ابرقدرت ملایم تبدیل شود نیز رنگ باخت. آقای ترامپ از این هم بیشتر میخواهد. او دوست دارد آمریکا افسارگسیخته و از هنجارها، درستی سیاسی، دیوانسالاری و در برخی موارد، حتی از قانون رها باشد. آنچه بر جای مانده ترکیبی از قدیم و جدید است. ایدئولوژی عصر راهآهن با هدف بلندپروازانه نصب پرچم آمریکا بر روی مریخ آمیخته شدهاند.
یکی از نظریههای برخاسته از قرن نوزدهم آن است که مرزها باید به روشهای مختلف از جمله گرفتن قلمرو دیگر کشورها گسترش یابند. ترامپ در سخنرانی تحلیف گفت، ما کانال پاناما را پس میگیریم. او اضافه کرد: «آمریکا باید یک ملت در حال رشد باشد. ملتی که ثروت ما را افزایش و سرزمینمان را توسعه میدهد.» شاید این گفتمان یک هیجان گذرا باشد، اما در یک قرن گذشته هیچکدام از روسایجمهور آمریکا اینگونه صحبت نکرده بودند. ویلیام مککینلی، تنها رئیسجمهور گذشته بود که ترامپ از او با عنوان «رئیسجمهور برجسته» یاد کرد. ترامپ اهل خواندن زندگینامه روسایجمهور نیست، اما انتخاب مککینلی که در سال 1897 به ریاستجمهوری رسیده بود، چیزهای زیادی را آشکار میکند. مککینلی یک امپریالیست بود که هاوایی، گوام، فیلیپین و پورتوریکو را به قلمرو آمریکا اضافه کرد. او حداقل در ابتدای کار عاشق تعرفهها بود و حتی قبل از ریاستجمهوری به کنگره فشار میآورد تا با تصویب یک لایحه تعرفهها را تا 50 درصد بالا ببرد. سطحی که حتی از برنامههای ترامپ هم فراتر میرفت. همچنین غولهای تجارت آن زمان از او حمایت میکردند؛ جیپی مورگان و جان دی. راکفلر حدود هشت میلیون دلار (به پول امروز) به کارزارش کمک کردند.
بنابراین عصر طلایی مورد نظر ترامپ حداقل در ظاهر به عصر طلا شباهت دارد. آقای ترامپ میخواهد همانند مککینلی از هنجارهای قرن بیستم دور بماند. اما ریاستجمهوری در قرن بیستویکم قدرت بسیار بیشتری دارد. پروژه 1897 با پروژه 2025 ترکیب میشود.
مککینلی در زمانی حکومت میکرد که دولت فدرال 150 هزار کارمند داشت. این تعداد بسیار کمتر از آن چیزی است که وزارت جدید کارآمدی دولت بتواند تصور کند. فقط شاخه اجرایی دولت ترامپ 3 /4 میلیون کارمند دارد که 3 /1 میلیون زن و مرد آن یونیفورمپوش هستند. قدرتمندترین نیروی نظامی در اختیار رئیسجمهور قرار دارد. هزینهکرد دولت فدرال به نسبت GDP 9 برابر هزینهکرد آن در دهه 1890 است. شاخه اجرایی با هدف نبرد در دو جنگ جهانی و مقابله با تفکیک نژادی در قرن بیستم قدرت بسیار زیادی انباشته کرد. آرتور شلسینگر (Schlesinger) در دهه 1970 این نوع ریاستجمهوری را «امپریالیستی» نامید. این عبارت توهینآمیز است. آمریکای مدرن امپریالیست نیست. با این حال، اکنون یک رئیسجمهور امپریالیست دارد که میخواهد دشمنان را هم در داخل و هم در خارج به زانو درآورد.
آقای ترامپ میخواهد از اختیارات چشمگیر ریاستجمهوری هم در داخل و هم در خارج بهره ببرد و بهگونهای بر آمریکا مسلط شود که هیچ رئیسجمهور دیگری از زمان جنگ جهانی دوم نکرده بود. فضای سیاسی به نفع او عمل میکند. در فضای دوقطبی آمریکا تصویب لوایح در کنگره دشوارتر شده است. دوره اول ریاستجمهوری ترامپ نشان داد که وقتی کنگره بهطور مساوی بین دو حزب تقسیم شده باشد تهدید به استیضاح نمیتواند در عمل یک عامل محدودکننده باشد. وقتی کنگره قدرت را از دست بدهد وظیفه بر دوش دادگاهها و قوه مجریه قرار میگیرد. قوانین کلیدی مربوط به سقط جنین، تغییرات اقلیمی، تامین مالی کارزارها و آزادی بیان یا از سوی رئیسجمهور یا قوه قضائیه تدوین شدند. این دادگاه عالی بود که مقرر کرد روسایجمهور در اقدامات سیاسی از تعقیب قانونی مصون باشند. بنابراین، سکههای مجازی که رئیسجمهور قبل از به قدرت رسیدن انتشار داده است با بند قانونی حقوق و دستمزد او تداخل پیدا نمیکنند. بنابراین بین قلم امضای ترامپ و چکش دادگاههای قضات تضاد ایجاد میشود. قوه مجریه جدید با آرایش ارتش علیه مهاجران یا استفاده از وزارت دادگستری علیه دشمنان آقای ترامپ میزان پیشروی قانونی خود را محک میزند، بنابراین برخورد با دادگاهها اجتنابناپذیر خواهد بود. به نظر میرسد که آقای ترامپ از چنین چشماندازی لذت میبرد. فرمان اجرایی او برای سلب حق شهروندی ناشی از تولد در آمریکا آشکارا غیرقانونی است و با مخالفت روبهرو خواهد شد. اما در این صورت هم ترامپ ادعا خواهد کرد که طبقه قضات خلاف خواسته عمومی عمل میکنند که او را انتخاب کردهاند. طرفداران او تظاهرات خواهند کرد و او دعوای جدیدی را شروع میکند.
رفتار آقای ترامپ برای گسترش اختیارات قوه مجریه رفتاری غیرعادی نیست. بسیاری از روسایجمهور بلندپرواز چنین هدفی داشتند. اما پیروزی او قطعی نخواهد بود. دادگاهها تنها مانع سر راه او نیستند. او تلاش میکند که نظام دیوانسالاری را مختل و مرعوب کند، اما این نظام در به تاخیر انداختن امور عملکردی فوقالعاده دارد. ایالتها و شهرهای دموکرات در برابر او مقاومت خواهند کرد. او مجبور است با تقسیمبندی در تیمش، با شخصیت خودش و با واقعیتها کنار بیاید.
آقای ترامپ ثابت کرد که مهارت زیادی در خراب کردن نظم قدیم دارد، اما مشخص نیست چه چیزی را جایگزین آن خواهد کرد. امیدواریم او به وعدهاش برای کارآمد کردن دولت، پویا کردن اقتصاد و ایمنسازی مرزهای آمریکا عمل کند. اما یک نتیجه نامطلوب نیز بعید نیست. در هر حال، باقیمانده اهرمهای کنترل و نظارت آمریکا در معرض آزمون قرار میگیرند.