کنستانتین بزرگوار
چگونه یک اقتصاددان، وقوع انقلاب را پیشبینی کرد؟
شاهان ایرانزمین، فقط خودشان تصمیم میگرفتند. مشکل جهان سوم، نبود دانش و کمبود کارشناس نیست، این است که دیکتاتورها خیال میکنند فقط خودشان هستند که قدرت اندیشیدن دارند و کمکم در رویای «تمدن بزرگ» چنان فرو میغلتند که از واقعیت فاصله میگیرند و در توهم فرو میروند و این در حالی است که کارشناسان، خشمگین و ناامید، هشدارها را دادهاند و دیکتاتورها نشنیدهاند و حالا فرو ریختن ساختاری را به نظاره مینشینند که برای هر آجر آن، خون دل خوردهاند. یکی از کارشناسانی که در اواخر حکومت پهلوی، نسبت به فرو ریختن ساختار اقتصادی و وقوع انقلابی عنقریب هشدار داد، کنستانتین الکساندر مژلومیان بود که از کارشناسی سازمان برنامه به معاونت آن سازمان رسید و اگرچه اطلاعات اندکی از او در دست است، اما هرکس که از او نام برده، به نیکی یاد کرده و میدانیم جزو معدود کارشناسانی است که در برابر سیطره پوشالی شاهنشاه ایستاد و فریاد زد که این برنامه بوی خون میدهد، اما دیکتاتور بزرگ مثل همیشه نشنید و همان شد که مژلومیان گفته بود. کنستانتین الکساندر مژلومیان، ۱۳۸۳-۱۳۰۸، از متخصصان اقتصاد توسعه و مسلط به پنج زبان بود. اقتصاد را ابتدا در دانشگاه تهران خواند و سپس از طرف سازمان برنامه بورسیه شد و به دانشگاه واندربیلت آمریکا رفت. به تخصص و پاکدستی شهره بود و چندین سال در دوران ریاست صفی اصفیا معاونت سازمان برنامه و بودجه را برعهده داشت و در دوره ریاست عبدالمجید مجیدی، به معاونت برنامهریزی رسید. زیر گزارش تجدیدنظر برنامه پنجم که شاه تنظیم کرده بود، شجاعانه نوشت: «این کارها را نکنید، از این کارها بوی خون میآید.»
♦♦♦
در زمان تدوین و اجرای برنامه سوم اقتصاد ایران توسعه نیافته بود. در حالی که در دوره برنامه چهارم، اقتصاد ایران پیشرفت کرده بود و تنها برنامهای جامع و هماهنگ را میشد اجرا کرد. برنامه چهارم بر اصول علم اقتصاد بنا شده بود. در آن نهتنها پروژههای عمرانی و اقتصادی انجام میگرفت، بلکه تدوینکنندگانش این نکته را در نظر گرفته بودند که در کل پول زیادی وارد اقتصاد نشود و تراز تجاری و رابطه واردات و صادرات به هم نخورد. بسیاری از اقتصاددانهای خوب آن زمان ایران هم، از جمله الکساندر کنستانتین مژلومیان، در تهیه این برنامه نقش داشتند. در طول این برنامه رشد تولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت بهطور میانگین سالانه بیش از 12 درصد و متوسط نرخ تورم کمی بیش از 6 /3 درصد بود. برنامه چهارم زمان آقای اصفیا بود، تعادلی داشت، نرخ رشد سالانه هفتدرصدی داشت، صادرات نسبتاً مناسب بود.
اقتصاددانان سازمان برنامه از سال 1348 از سیاستهای تورمزا و بودجه توسعه انتقاد میکردند. یک گروه از اقتصاددانان به سرپرستی دکتر بهمن آبادیان معاون رئیس سازمان برنامه گزارشی را تهیه کردند که نشان میداد شرایط اقتصادی ایران به سرعت رو به زوال پیش میرود. این گزارش افزایش بودجه نظامی را که به قیمت سرمایهگذاری در بخش خصوصی تمام شده بود، نقد میکرد. در اواخر سال 1350 زمانی که بودجه سال آینده آماده میشد، همکاران سازمان برنامه نسخه مقدماتی گزارش درازمدت وضع اقتصادی، مالی و اجتماعی در برنامه پنجم توسعه را پیشبینی کردند. این گزارش که بر مبنای مجموعهای از اطلاعات و آمار تهیه شده بود تصویر تاریکی از آینده اقتصادی، مالی و اجتماعی کشور را ترسیم میکرد. آنان قصد داشتند این گزارش را به شورای عالی برنامهریزی به ریاست نخستوزیر ارائه دهند و سپس آن را در شورای اقتصاد به ریاست شاه مطرح کنند. دکتر آبادیان و جمعی از کارشناسان در سازمان برنامه برای تهیه این گزارش زحمات فراوانی کشیدند. این گزارش بسیار منتقدانه بود و برای نخستین بار در تحقیقات دولتی به این موضوع اشاره میشد که اگر معیارهای نابرابری و عدم توازن به همین ترتیب ادامه پیدا کند، به طور حتم «انفجار سیاسی-اجتماعی» در آینده نزدیک رخ خواهد داد. این گزارش برنامه سوم و چهارم توسعه را بهشدت نقد میکرد زیرا در آنها به مسائل اجتماعی، آموزشی، سلامت و رفاه مناطق روستایی و... توجه کافی نشده بود.
بین سالهای 1347 تا 1351، تولید بخش صنعت سالانه 14 درصد رشد داشت، اما جهش بزرگ هنوز در راه بود. از آذرماه 1351، قیمت نفت خام به سرعت رو به افزایش گذاشت. ظرف یکسال بهای یک بشکه نفتخام از پنج دلار به نزدیک 12 دلار رسید، درآمد ایران هم، به موازات آن افزایش یافت. برنامه اقتصادی مملکت همه در پرتو ارقام جدید درآمد مورد تجدیدنظر قرار گرفت. از همین زمان بود که شاه هم به تدریج اشاراتش را به «تمدن بزرگ» آغاز کرده بود. وعده میداد که ایران پیش از پایان قرن، پنجمین کشور صنعتی جهان خواهد شد. میگفت ژاپن را پشتسر خواهد گذاشت و برای همیشه از دایره فقر و فلاکت و عقبماندگی واخواهد رهید. حتی پیش از جهش ناگهانی قیمت نفت هم به آینده ایران سخت خوشبین بود. در سال 1345 به آورلهاریمن گفته بود: «در بیست سال آینده، تنها ژاپن و ایران میتوانند به مرحلهای از رشد کنونی کشورهای اروپایی برسند.» در عین حال، به سرافرازی گفته بود: «ایران حتی از ژاپن نیز منابع طبیعی بیشتری دارد.» برنامه پنجم حدود ۹۰۰ صفحه بود و بنا بود که از سال ۱۳۵۱ اجرا شود و تا سال ۱۳۵۶ را پوشش میداد. در سال ۱۳۵۲ شاه برنامه را کنار گذاشت. اراده فردیاش بود، اراده سازمان برنامه نبود. برنامه را کنار گذاشتند و دو همایش یکی در گاجره و یکی هم در رامسر گذاشتند. شاه در آنجا با محوریت خودش سر این موضوع ایستاد که حجم برنامه باید دو برابر شود. کارشناسهای شاخصی مثل مژلومیان و بهمن آبادیان که رئیس یکی از دفاتر سازمان برنامه بودند، واکنش نشان دادند. کارشناسهایی که در همایش رامسر بودند، میگویند که شاه به آبادیان فحش ناموسی داد و از جلسه بیرونش کرد. مژلومیان هم رخبهرخ نشد، ولی زیرِ برنامه پاراگرافی نوشته بود و نقد کرده و نوشته بود که این برنامه بوی خون میدهد. مژلومیان اصلاً سیاسی نبود، تیپ ایدئولوژیک و استراتژیکی هم نبود، کارشناس بود. سال ۵۳ پیشبینی کرده بود که اگر این برنامه اجرا شود، بحرانهای اجتماعی ایجاد میکند و برای همین نوشته بود که برنامه بوی خون میدهد. تقریباً پیشبینی کرده بود که ممکن است انقلاب رخ بدهد، ولی او را هم تنزل اداری دادند و نتوانست عرض اندامی در سازمان برنامه داشته باشد.
روزنامه کیهان بینالملل، روز شنبه سوم آگوست ۱۹۷۴ در حالیکه کنفرانس رامسر در حال برگزاری بود، گزارش داد: «۲۶ شرکت مهم به دلیل گرانی قیمت تعطیل شدند.» در نخستین روز کنفرانس رامسر به منظور بازنگری برنامه پنجم توسعه، روزنامه فارسیزبان اطلاعات از قول شاه تیتر زد: «بنا نیست کمربندهایمان را سفت ببندیم.» واضح است که او از رابطه میان تورم و سطح مخارج مردم بیخبر بود. در کنفرانس تصمیم بر آن شد تا سرمایهگذاری عمومی از ۳۲ میلیارد دلار دو برابر شده و به 6 /68 میلیارد دلار برسد. اگرچه این تصمیم با گذشت دو سال از برنامه پنجم توسعه اتخاذ شد و تا پایان سال پنجم میزان هزینه مصرفشده در راستای توسعه بسیار بالاتر از این ارقام بود. کیهان بینالملل از قول شاه نوشت: «استانداردهای زندگی بهتر میشود، نیروهای دفاعی قدرت مییابند، مبارزه با تروریسم به صورت خستگیناپذیر ادامه مییابد، نرخ رشد به ۲۵ درصد رسیده و پروژه کمکهای خارجی نیز تداوم مییابد.»
شاه بدون توجه به نظر کارشناسان دستور داد اعتبارات برنامه پنجم را دو برابر کنند. در نیمه برنامه پنجم ناگهان اعتبارات برنامه توسعه، همچنین بودجه تمام دستگاههای دولتی جهشی افزایشی یافت، بهویژه بودجه ارتش، که شاه به بالا بردنِ قدرت آن توجه خاصی داشت. هویدا، نخستوزیر وقت، عکس معروفی دارد که در آن، در سال ۱۳۵۳، کیف خود را که بودجه تازه دولت در آن است، برای خبرنگاران بالا گرفته و به مجلس میرود تا بودجه جدید را با تیتر «باز هم بیشتر» به تصویب برساند و این پیشامد در جریان برنامههای توسعه در ایران چرخشگاه تازه و بزرگی بود. مژلومیان، با گسترش تشکیلات مدیریتهای سازمان برنامه در همان سالها، با حمایت صفی اصفیا، رئیس سازمان برنامه، از ریاست دفتر برنامهریزی به معاونت سازمان در بخش برنامهریزی رسیده بود. او مردی بود باهوش، شریف، مهربان، و اقتصاددانی برجسته، همچنین خوشقد و بالا بود و شاید تنها کسی در دستگاه مدیریت کشور بود که با تحلیل درست از پیامدهای تصمیم شاهانه برای یکشبه دو برابر کردن بودجه دولت سخت نگران شده بود. او، در مقام معاون برنامهریزی سازمان برنامه، در شورایعالی اقتصاد نسبت به افزایش ناگهانی اعتبارات و سرریز بیحساب پول به اقتصاد کشور هشدار داده و پیشبینی شگفتانگیزی کرده و گفته بود: «این پولها پا در میآورند، به خیابان میآیند، و انقلاب میشود.» مرادش این بود که جهش یکباره اعتبارات و پاشیدن پول در جامعه، با بالا بردنِ انفجاری چشمداشتهای مردم و ایجاد فسادِ اداری و اجتماعی، همهچیز را به خطر میاندازد.
اشپیگل در شماره جولای 1974، مقالهای درباره برنامه توسعه اقتصادی در ایران چاپ کرده بود با عنوان: «پرشِ بزرگ با پای لنگ»؛ در این مقاله، به دلیل نبودِ زیربناهای لازم برای توسعه صنعتی و آشفتگی دستگاه اداری کشور و دیگر عوامل، روند توسعه و صنعتی شدن ایران را ناکام ارزیابی کرده بود. در سرمقاله مجله هم سردبیر، با طعنه و کنایه، به سخن شاه اشاره میکرد که در مصاحبه با اشپیگل گفته بود «قصد ما از خرید سهام کروپ فقط شراکت با شماست نه انتقامجویی». به گمانم طعنه وی به عقدههای «جهان سومی» شاه اشاره داشت که میخواست با پاشیدن پول نفت، با طرحی شتابناک، در طول 10 تا 15 سال از یک کشور جهان سومی، بنا به تبلیغات آن زمان، پنجمین قدرتِ صنعتی و نظامیِ جهان را بسازد! علم در یادداشتهایش میگوید، تنها کسانی که نیامدند از ما کمک بخواهند مریخیها بودند. خارجیها میآمدند و التماس میکردند و کمک میخواستند. شاه هم هوا برش داشته بود. در طول این برنامه تولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت بهطور میانگین سالانه بیش از 4 /8 درصد رشد داشت، در حالی که متوسط نرخ تورم کمی بیش از 5 /15 درصد بود. کارشناسان سازمان برنامه با این شیوه مخالف و خواستار آهنگ افزایشی معقول و متوسط بودند. آنها روبنای ضعیف و شکننده ایران را مانع از سرمایهگذاریهای بیشتر میدانستند و معتقد بودند افزایش ناگهانی بودجه دولتی بالقوه خطرناک است و ورود ناگهانی حجم بیشتری از کالاها صرفاً به گرههای زیربنایی بیشتر و خطرناکتری دامن خواهد زد. کارشناسان سازمان برنامه از جمله مژلومیان و دیگران تذکر دادند که این کار را نکنید و این پولها را در اقتصاد تزریق نکنید. مژلومیان حتی هشدار داد که انقلاب خواهد شد. با این همه شاه نسبت به این انتقادها بیتفاوت بود. او زمان را بسیار کوتاه میدید و خواهان آن بود که ایران را از وضعیت فلاکتباری که در سالهای دهههای 30 و 40 در سیمای آن آشکار بود برهاند.
عبدالمجید مجیدی میگوید: «من درست یادم هست. یک سال قبل از اینکه حکومت هویدا برود، جلسهای حضور اعلیحضرت تشکیل دادیم که در آن جلسه اعلیحضرت بودند و هویدا هم بود. اصفیا، وزیر مشاور بود و هوشنگ انصاری، وزیر امور اقتصادی و دارایی، حسنعلی مهران، رئیس بانک مرکزی، بود و من وزیر مشاور و رئیسسازمان برنامه و بودجه بودم... مشکلات دیگر رو آمده بود. گرفتاریهای واقعاً سخت و لاینحلی به وجود آمده بود. خیلی اعلیحضرت مغموم و افسرده بودند. خیلی روحیه دلتنگی داشتند. فرمودند: چطور شد یک دفعه به این وضعیت افتادیم؟ خب، آقایان همه ساکت بودند. من گفتم، قربان اجازه بفرمایید به عرضتان برسانم. ما درست وضع مردمی را داشتیم که در دهی زندگی میکردند و زندگی خوشی داشتند و منتها، خب، گرفتاری این را داشتند که خشکسالی شده بود و آب کم داشتند و آنقدر آب نداشتند که بتوانند کشاورزی کنند. خب، هی آرزو میکردند که باران بیاید. یک وقت سیل آمد. آنقدر باران آمد که سیل آمد. زد تمام خانه و زندگی و زمینهای مزروعی اینها همه را خراب کرد. آدمها خوشبختانه زنده ماندند و توانستند جانشان را به در ببرند. ولی زندگیشان از همدیگر پاشید و اصلاً معیشتشان به هم ریخت. ما هم درست همین وضع را داریم. ما مملکتی بودیم که داشتیم به خوشی زندگی میکردیم. خب، پول بیشتری دلمان میخواست. درآمد بیشتری دلمان میخواست که مملکت را بسازیم. یک دفعه این درآمد نفت که آمد مثل سیلی بود که تمام زندگی ما را شست و رفت. اعلیحضرت خیلی هم از این حرف من خوشش نیامد و ناراحت شدند و پا شدند جلسه را تمام کردند و رفتن بیرون. همه هم به من اعتراض کردند که این چه حرفی بود که زدی؟ گفتم، آقایان، این واقعیت است. بایست به اعلیحضرت بگوییم. این درآمد نفت است که پدر ما را درآورد.» مجیدی، همچنین درباره کنفرانس رامسر خاطرنشان میکند زمانی که کارشناسان اقتصادی هشدار را در حضور شاه مطرح کردند، او عصبانی شد و جلسه را ترک کرد. سپس مجیدی را احضار کرده و گفته بود اگر کارشناسان از این حرفها بزنند، «من درِ آن سازمان برنامه را گِل میگیرم». در نشستی، برای تهیه برنامه ششم، در سازمان برنامه، هنگامی که رشد پنج درصد برای کشاورزی مطرح شد، شاه دستور داد این رقم هشت درصد باشد. این نمونهای بود از «اوامر ملوکانه» برای توسعه که به نظر کارشناسان بهکل بیاعتنا بود.
مژلومیان در شهریور 1355 به عضویت هیات نمایندگی ایران در مجمع عمومی سالانه بینالمللیترمیم و توسعه و موسسات وابسته آن و صندوق بینالمللی پول درآمد. در این هیات کسانی همچون هوشنگ انصاری وزیر امور اقتصادی و دارایی، جهانگیر آموزگار سفیر شاه و نماینده علیالبدل در بانک بینالمللی ترمیم و توسعه، حسنعلی مهران رئیسکل بانک مرکزی ایران و الکساندر کنستانتین مژلومیان معاون برنامههای سازمان برنامه و بودجه بهعنوان مشاور عضویت داشتند.
هوشنگ طالع از کارشناسان وقت سازمان برنامه در مصاحبهای، به مخالفت مژلومیان با این شیوه مدیریتی اشاره و خاطرنشان کرده: در روزهای پایانی سال 1356 مژلومیان معاون برنامهریزی سازمان برنامه و بودجه بود. «به آقای مژلومیان گفتم: خبری از برنامه ششم نیست. در حالی که دفتر اقتصادی، تجربه تهیه و تنظیم دو برنامه را در کارنامه دارد و شماری از دفترهای سازمان برنامه در استانها نیز «برنامه پنجم استان» را تهیه کردهاند و آمادگی تهیه برنامه ششم را در قالب استانی دارند. آقای مژلومیان در پاسخ با لحن تلخ و گزندهای گفت: فرض کنیم درآمد کل برنامه 100 است، در حالی که اوامر غیرقابل انصراف اعلیحضرت همایون شاهنشاه 113 است. دیگر احتیاجی به برنامهریزی نیست، خودشان برنامهریزی کردهاند.» شاه برنامه را کنار زد، برنامه تجدیدنظر شده پنجم را در رامسر تصویب کردند. حجم مالی برنامه تجدیدنظرشده پنجم دو برابر حجم مالی برنامه اول، دوم، سوم و چهارم ایران بود. در نتیجه این تصمیم، به زیربناها فشار آمد. شبکه راههای ایران برای حجم معینی انتقال کالا طراحی شده بود. کامیونهایی که از بندرعباس و از بندرشاپور و خرمشهر میآمدند، جادهها را از بین بردند. مصرف برق در سال ۵۶، موجب شده بود که در تابستان هر روز شش ساعت برق برود. برق میرفت، آب میرفت. شاه در آن ظرفهای محدود منابع مالی زیادی تزریق کرد و فشار و فشار و فشار. زیربناها ایستادند و آن پیشبینی مژلومیان که زیربنا ذیشعور نیست، ولی بالاخره واکنش نشان میدهد، درست از آب درآمد. آب را چقدر میتوانیم در یک ظرف خالی کنیم، بالاخره میز را خیس میکند و راه میافتد، همه را خیس میکند. این اتفاقی است که سال ۵۶-۵۴ در ایران افتاد. همه چیز بوی نفت گرفت.
توسعه مصرف و پخش پول در یک جامعه توسعهنیافته نمیتواند توسعه واقعی، یعنی جامعه صنعتی مدرن، بسازد. مشکل شاه در فهم منطق پیچیده توسعه و روشهای آن بود. در مدت کوتاهی مصرف در ایران چنان بالا رفته بود و سفارشها به خارج چنان کلان شده بود که کشتیهایی که بار به بندرهای ایران میآوردند، به علت نبودن زیرساختهای کافی برای تخلیه، ماهها در بنادر میماندند و از دولت غرامتهای سنگین میگرفتند. در نیمه دوم سال 1356، با پدیدار شدنِ بحرانها، در سازمان برنامه به همه مدیریتها، از صنعت و کشاورزی تا آب و برق و جز آنها، دستور داده بودند که وضع کشور را در هر رشتهای گزارش کنند. الکس مژلومیان این ارزیابیها را جمعآوری کرد و برای مجیدی، رئیس سازمان برنامه، فرستاد. ولی مجیدی گفته بود که: «حالا کی میتواند این را ببرد پیش اعلیحضرت؟» یعنی کسی جرأت نداشت واقعیتها را به شاه بگوید. کسی نمیتوانست بالای حرف شاه حرفی بزند. چون خودش را دارای چنان دانشی میدانست که در برابرش بقیه یا جوان نادان بودند یا پیر خرفت. او هم، مانند همه دیکتاتورها، تنها کسانی را دوروبر خود نگه میداشت که چاکرانه «اوامر ملوکانه» را بپذیرند.
الکس مژلومیان با آن که بعد از انقلاب به جرم معاونت سازمان برنامه برکنار و بیکار شد، ایران را ترک نکرد و در سال 1380، در ایران از دنیا رفت.