پارادوکس آرژانتین
آرژانتین چگونه از کشوری ثروتمند به کشوری فقیر تبدیل شد؟
تاریخ اقتصادی آرژانتین نشاندهنده یکی از دراماتیکترین مثالهای واگرایی اقتصادی در جهان مدرن است. بررسی عمیق ویژگیهای سیاسی و اجتماعی آرژانتین نشان میدهد که در یک مکانیسم اقتصادی، نمیتوان از توضیحات تکعاملی استفاده کرد و تنها یک عامل را باعث مشکلات اقتصادی آرژانتین دانست. برای آغاز بحث، بد نیست نگاهی به روند تغییرات درآمد سرانه در میان کشورهای مختلف بیندازیم. وضعیت تغییرات درآمد سرانه در دو قرن اخیر نشان میدهد که یک واگرایی شدید میان کشورهای مختلف ایجاد شده است. تعداد اندکی از کشورهای بسیار ثروتمند، ثروتمندتر شدهاند و کشورهای فقیرتر، با سرعت بسیار کمتری رشد کردهاند. در هر دو گروه استثنا وجود دارد و حتی برخی از کشورهای بسیار فقیر، با سرعتی بسیار کم رشد کرده یا شاید تغییر خاصی در طول دو قرن اخیر از خود نشان ندادهاند. اما موضوع بحث ما بیشتر کشورهایی است که بختشان تغییر کرده، یعنی از گروه کشورهای ثروتمند به کشورهای فقیر آمدهاند یا از کشورهای فقیر وارد کشورهای ثروتمند شدهاند. کشورهایی هستند که زمانی فقیر بودند و اکنون ثروتمندند مثل ژاپن، کره جنوبی و تایوان. فرآیند حرکت ژاپن به سمت افزایش درآمد حدوداً از صد سال پیش آغاز شد و کره جنوبی و تایوان هم حدود 50 سال پیش فرآیند توسعه خود را آغاز کردند. هماینک نیز عملاً این کشورها از جمله کشورهای توسعهیافته محسوب میشوند. اما تقریباً یک کشور وجود دارد که فرآیند و نمودار خود را با وضعیتی ثروتمند آغاز کرده و به وضعیتی نسبتاً فقیر رسیده است و آن کشور، آرژانتین است. این پازل بزرگ یا بهتر بگوییم پارادوکس آرژانتین است. در اواخر قرن نوزدهم، این کشور در میان پنج اقتصاد برتر دنیا از نظر درآمد سرانه بود، از همه کشورهای اروپایی به جز بریتانیا ثروتمندتر بود و همتراز با دیگر جوامع مهاجرنشین همچون کانادا، ایالات متحده و استرالیا حرکت میکرد. موقعیت این کشور در میان ثروتمندترین اقتصادها در حدود سال 1913 زمانی که همگرایی درآمدها متوقف شد به اوج خود رسید. اما همچنان تا سال 1929 نیز از اعضای باشگاه ثروتمندان جهان به حساب میآمد. اما پس از آن با کاهش نسبی آهسته و گسترده درآمد سرانه روبهرو شد. این کشور اکنون با توجه به سطح درآمد سرانه، به میانگین کشورها در جهان رسیده است و شهروندان آن تنها از 40 درصد متوسط درآمد سرانه 12 کشور اصلی اروپای غربی برخوردار هستند.
توضیحات خرد: تجارت و سرمایهگذاری
توماس یاخ، اقتصاددان آرژانتینی و نایب رئیس بانک مرکزی این کشور در مورد اینکه چگونه رونق آرژانتین در دوره 1913 تا 1929 به طور بالقوه شکننده بود و امکان معکوس شدن آن فرآیند وجود داشت اینگونه بحث میکند: «رونق قبل از سال 1914 به طور محدود بر روی سرمایه فیزیکی راهآهن و زمینهای غلات پامپاهایی که روی آنها کار میکردند ساخته شده بود، اما پتانسیل رشد گستردهتری از طریق سرمایه صنعتی و سرمایه انسانی وجود نداشت. از نظر اقدامات توسعه انسانی گستردهتر، از جمله تحصیل و بهداشت، آرژانتین از رقبای ثروتمند خود عقب افتاد و بر اساس جغرافیای منطقهای، ثروت آن به شدت در شهر بوئنوسآیرس و استان اطراف آن متمرکز بود. این شرایط اقتصادی اولیه، وضعیت عجیب اقتصادی آرژانتین در حدود سال 1929 بود.»
مسائل بزرگ: تعیینکنندههایی عمیق و ریشهای؟
با وجود این فراتر از جستوجو برای علل دمدستی و فوری، تلاش بسیاری از اقتصاددانان بر این نکته متمرکز بوده است که تعیینکنندههای اصلی را که عوامل اولیه ایجاد چنین وضعیتی برای آرژانتین بودهاند، مشخص کنند. تلاش میشود با استفاده از توضیح عوامل برونزا یا درونزا عملکرد ضعیف اقتصادی توضیح داده شود. در میان توضیحاتی که به صورت گسترده در مورد آرژانتین بهکار گرفته شدهاند، میتوان به جغرافیای آن (زمین، منابع، آبوهوا و بیماریهای اقلیمی)، تجزیه استعماری کشور و خاستگاه نظام حقوقی آن اشاره کرد.
تجارت آرژانتین در قرن بیستم
در بیشتر سالهای قرن بیستم، حجم تجارت آرژانتین (نسبت به تولید ناخالص داخلی) بسیار پایین بوده است، چه نسبت به سطوح اولیه آن در دوره سالهای 1900 تا 1914 و چه نسبت به سطوح تجاری که میتوان در یک اقتصاد مشابه از نظر اندازه و از نظر موقعیت جغرافیایی مشاهده کرد.
همانطور که در نمودار مشاهده میشود، تکامل سطح تجارت در طول زمان که با مجموع صادرات و واردات بر تولید ناخالص داخلی محاسبه میشود نسبتاً سیری نزولی داشته است. از بیش از 80 درصد در سالهای پیش از جنگ جهانی اول به سرعت کاهش پیدا کرده و تا اواخر دهه 1930 به حدود 20 درصد رسیده و تاکنون نیز کموبیش در همین حدود نوسان کرده است. حتی با فشار به سمت آزادسازی اقتصادی در دهه 1990، این نسبت در طول آن دهه به سختی افزایش نشان میدهد. این الگو اصلیترین واقعیت تجربی در مورد تجارت در آرژانتین در قرن بیستم است.
یک سوال مهم این است که چقدر از این روندِ بالقوه قابل تغییر در سیاست تجاری قابل توضیح است؟ و نکته مهمتر این است که چه میزان از این اصطکاکهای تجاری نشاندهنده سیاستهای مخرب اقتصادی آرژانتین نسبت به دیگر نقاط جهان است؟ در خلال سالهای 1930 تا 1960 موانع تجاری تقریباً در همه جای اقتصاد جهانی بالا بود. دیاس آلخاندرو و همکارانش در پژوهشهای خود تصمیمات سیاسی آرژانتین را بررسی کردهاند و معتقدند که این تصمیمات نسبت به زمان خود چندان غیرعادی نبودند و همچون بسیاری از کشورها حرکت به سمت صنعتیسازی و جایگزینی واردات، بازتابی از وابستگی به مسیر و پویایی اقتصاد سیاسی بود. با این حال یک نکته در این موضوع خودنمایی میکند، در حالی که موضع آرژانتین با استاندارد کشورهای در حال توسعه که همگی استراتژیهای توسعه دروننگر اعمال کرده بودند، همگام بود و چندان عجیب نبود، اما با معیار کشورهای ثروتمند، یعنی باشگاهی که آرژانتین میخواست به آن تعلق داشته باشد یا بهتر بگوییم در آن باقی بماند، غیرعادی بود. پس از سال 1945، پیشرفت تدریجی گات و پس از سال 1957 پروژه اتحادیه اروپا ارائه شدند و ادغامهای تجاری را در جهان به پیش بردند. اما تا زمان مذاکرات دور اروگوئه، یعنی حدود سال 1990 آرژانتین مانند دیگر کشورهای در حال توسعه، از این روند جدا بود و سیاستها بهشدت حمایتگرایانه باقی ماندند.
سرمایهگذاری آرژانتین در قرن بیستم
مورد دیگری که باید درباره وضعیت اقتصادی آرژانتین مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد، توضیح درآمد پایین آرژانتین و رابطه آن با کمبود سرمایه در این کشور است. بررسی وضعیت سرمایهگذاری در این کشور در طول سالیان مختلف نشان میدهد که آرژانتین پیش از بحران اقتصادی خود، بیش از حد استقراض کرده و بیش از حد سرمایهگذاری کرده است و در دوره 1988 تا 1990 که اقتصاد وارد دوره رکود خود شد، با ابرتورم و استفاده نامناسب از سرمایهگذاریهای انجامشده مواجه شد. اگر قرار باشد دورهای را انتخاب کنیم که در آن بازدهی متوسط و نهایی سرمایه به حداقل ممکن رسیده باشد، باید این سالها را انتخاب کنیم. بر همین اساس است که شاید نتوان مشکل کمبود سرمایه را در آرژانتین در این دوره مشاهده کرد. اما نکته اینجاست که در عموم دورههای زمانی در این کشور، داستان بهشدت متفاوت بوده است. به طور متوسط در سه دهه اخیر، سطح بازدهی نهایی سرمایه به طور متوسط 50 درصد بالاتر از بازدهی نهایی سرمایه در ایالات متحده بوده است. در برخی دورههای زمانی ممکن است بتوان این ویژگی را به خوبی توضیح داد، چراکه در طول این سه دهه، آرژانتین با بحرانهای شدیدی روبهرو بوده است (دهه 1980 و خلال سالهای 2000 تا 2003) و رشد اقتصادی و سرمایهگذاری پس از این بحرانها بازده خوبی داشته است، اما سوال اینجاست که چرا در دیگر دورههای زمانی نیز چنین وضعیتی را مشاهده میکنیم. به هر صورتی که وضعیت آرژانتین را بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که سرمایه در آرژانتین کم بوده و بازدهی نهایی آن بالا بوده است. حالا چرا با وجود بازدهی نهایی بالای سرمایهگذاری، باز هم آرژانتین در تله سرمایهگذاری پایین گرفتار شده و عملاً خلاف چارچوب اقتصاد نئوکلاسیک حرکت کرده است؟ شاید اولین توضیح در این حوزه، ریسک اتفاقات نادر کلان اقتصادی باشد. اگر مدلهای پذیرفتهشده ریسکگریزی را در نظر بگیریم، بازده سرمایهگذاریهای پرخطر اغلب بیش از حد هستند. با وجود این امکان نادر وضعیتهای سقوط یا نابودی یا جهشهای ارزشگذاری که ثروت زیادی را از بین میبرند، ممکن است توضیحدهنده خوبی برای این وضعیت باشند. بیشک تاریخ آرژانتین پر از نمونههای سقوط اقتصادی است که به سرمایهگذاریهای انجامشده آسیب وارد کرده است. تورم بالا در بسیاری از مواقع بدهیهای اسمی را کاهش داده است. این بحرانها و دیگر بحرانهای اقتصادی بخش بانکی واقعی را ویران کرده و باعث تنگناهای اعتباری و زیانهای گستردهتر در طیف وسیعی از ابزارهای مالی شده است. اگر به همین دلیل، بازده سرمایهگذاری در آرژانتین مستعد سقوط باشد، سرمایهگذاران احتمالاً بازدهی بالاتری را به عنوان جبران نوسانات طلب میکنند که باعث میشود بازدهی نهایی سرمایه در نقطهای بالاتر از سطح انتظار به تعادل برسد. مورد دوم ریسک نکول و حقوق مالکیت است. مشاهده میشود که مصادره صریح یا توزیع مجدد ثروت یا دیگر مشکلات حقوق مالکیت در تاریخ آرژانتین به وفور وجود داشته است. تاریخ اقتصاد آرژانتین پر از تعلیق بانکها، تبدیل اجباری بدهیها و دیگر مصادرههاست. مورد سوم موضوع تنوع سرمایهگذاری است. تغییرات قیمت نهادهها احتمالاً عامل اصلی رشد تجاری آرژانتین در ابتدای قرن بیستم بوده است. پس از سال 1914 و به ویژه در خلال سالهای 1930 تا 1950 کاهش رشد را میتوان به شرایط بسیار نامطلوب جهانی برای تجارت آزاد نسبت داد. اما هنگامی که تجارت جهانی پس از این دوره به سمت وضعیت طبیعی حرکت کرد، آرژانتین با این روند همراه نشد.
تعیینکنندههای عمیق
تاکنون تلاش کردهایم آن چیزهایی را که میدانیم و بر اساس روند تاریخی توضیحدهنده هستند، به عنوان دلایل وجود اتفاقات اقتصادی متناقض در آرژانتین بررسی کنیم. اما سوال اصلی همچنان باقی میماند: چرا برای آرژانتین این اتفاقات افتاده است و ریشه تصمیمات نادرستی که یک کشور ثروتمند را به وضعیت کنونی رسانده، چیست؟
جغرافیا و استعمار
آرژانتین اصولاً در یک منطقه معتدل قرار گرفته است و در یک منطقه گرمسیری نیست. این موضوع به ویژه درباره قلب اقتصادی این کشور یعنی پامپاس و مناطق ساحلی آن کاملاً صادق است. این مناطق دارای جمعیتی از مردم اروپاییتبار هستند و از نظر فیزیکی و فرهنگی از مراکز استعماری این کشور در ارتفاعات جدا هستند. در این کشور بردهداری وجود داشت، اما مختصر و محلی بود. مهمتر از همه این کشور توسعهنیافتگی مداوم را تحمل نکرد. میراث فیزیکی و سیاسی آن در زمان استقلال هرچه که بود، تا سال 1900 این کشور یک کشور ثروتمند، دارای دموکراسی فعال با حق رای در حال گسترش بود. مهمتر از همه این کشور دارای یک سیستم آموزشی مناسب و کارا در زمان خود بود. آرژانتین در سال 1900 بیش از کامرون، به کانادا شباهت داشت. مشکل این نیست که این کشور هیچگاه توسعه پیدا نکرد، مشکل این است که این کشور پتانسیل موفقیت را داشت، حتی تلاش کرد از آن استفاده کند، اما به دورههای توسعهنیافتگی بازگشت. برای توضیح این موضوع از دیدگاه جغرافیایی، زمانیکه بر تداوم نهادها، نابرابری و عقبماندگی اقتصادی در طول زمان تکیه میکنیم، نمیتوانیم به سادگی روند این کشور را توضیح دهیم. تحقیقات اخیر نشان میدهند که نابرابری اجتماعی لزوماً میراث دوره استعمار نبوده است و در خلال سالهای 1820 تا 1914 بسیاری از کشورها به دلیل تجارت یا مهاجرت شاهد افزایش و کاهش نابرابری بودند و بنابراین نابرابری در زمان استقلال پیشبینیکننده ضعیفی از نابرابری آنها در سال 1914 است.
مبنای قانونی
گلیزر و شیفر در اثر مهم خود بیان میکنند که مبنای قانونی یکی از مهمترین توضیحدهندههای قابل قبول برای موفقیت اقتصادی است. از نظر تجربی، مبنای قانونی یک کشور با قدرت استعمارگر در ارتباط است و بر این اساس مشاهده میشود کشورهایی که تحت استعمار انگلستان بودهاند، به مراتب نسبت به کشورهایی که تحت استعمار دیگر کشورها قرار داشتهاند دارای مبانی قانونی قویتری هستند. همانطور که مشاهده میشود کشورهای تحت سلطه انگلستان همچون ایالات متحده، کانادا، استرالیا و زلاندنو هماینک کشورهایی ثروتمند هستند. حتی در مستعمرات بریتانیا در آفریقا نیز تفاوت محسوسی با مستعمرات دیگر کشورها مشاهده میشود.
با این حال، وضعیت آرژانتین باز هم با دیگر کشورها متفاوت است. آرژانتین از ابتدا دارای یک سیستم قانونی مختلط قانون مدنی عرفی و سیستم حقوقی معمولی بود. بررسیهای دقیق هم نشان میدهند که به نظر نمیرسد میان تغییرات حقوقی و قانونی که در آرژانتین اتفاق افتادهاند و دورهها و بحرانهای اقتصادی این کشور ارتباط معناداری وجود داشته باشد، هرچند شاید باید این موضوع را با دقت بیشتری بررسی کرد.
توانایی بالقوه برای تجارت
در نهایت، یکی از عوامل برونزا و مهمی که احتمالاً بر مسیر نهادها و سیاستها در آرژانتین تاثیر میگذارد، محیط اقتصاد جهانی، یعنی پتانسیل تجارت بینالمللی و جریانهای سرمایه است. پیش از سال 1914 یک استراتژی رشد مبتنی بر باز بودن برای ورود سرمایه، گسترش مرزها و پیگیری قوی مزیت نسبی بر اساس صادرات اولیه، این کشور را به سطوح بسیار بالایی از درآمد سرانه رساند.
آیا این استراتژی پس از سال 1914 قابل اجرا بود؟ با توجه به وضعیت جهانی که در آن دوره آغاز شد و نیمقرن طول کشید، خیر. اما اگر اقتصاد جهان یکپارچه میماند، چه اتفاقی میافتاد؟ آیا وضعیت آرژانتین تغییر میکرد؟ بیشک بسته شدن اجتنابناپذیر مرزها در اوایل قرن بیستم که برای آرژانتین اتفاق افتاد، متضمن تغییر ساختاری تدریجی از کشاورزی به سمت صنعت و خدمات بود، اما این تغییر، مزیت نسبی مبتنی بر وضعیت طبیعی آرژانتین را تحت تاثیر قرار نمیداد. اقتصاد آرژانتین که با یک نظام خودکامه در آن دوره روبهرو بود و این وضعیت تا دهههای 1950 ادامه پیدا کرد باعث شد اصلاحاتی که به صورت طبیعی باید در این کشور اتفاق میافتاد، روی ندهد. سیاستهای محدودکنندهای که در دهههای 1940 و 1950 بر اقتصاد آرژانتین تحمیل شدند، تا حد زیادی حتی تا امروز باقی ماندهاند، در حالی که همه اقتصادهای اصلی جهان موانع تجارت را از میان برداشتهاند.