درک هنجارهای اجتماعی
آیا مادران باید کار کنند؟
در این مطالعه بررسی میکنیم که چگونه باورهای همسالان، نگرشهای فردی را نسبت به عرضه نیروی کار مادر با استفاده از سناریوهای فرضی واقعبینانه شکل میدهند و توصیههایی را در مورد انتخابهای عرضه نیروی کار مادر با یک فرزند خردسال و راهحل اطلاعاتی که در نظرسنجیها تعبیه شده است، استخراج میکند. در همه این سناریوها، متوجه میشویم که افراد به طور سیستماتیک میزان محافظهکاری جنسیتی در میان افراد اطراف خود را بیش از حد ارزیابی میکنند. قرار گرفتن در معرض اطلاعات مربوط به باورهای همتایان باعث تغییر در توصیهها میشود که عمدتاً ناشی از بهروزرسانی باورهای مبتنی بر اطلاعات است. راهحل اطلاعاتی همچنین کمکهای مالی (در نظر گرفتهشده و واقعی) را به یک سازمان غیرانتفاعی که از زنان در محل کار حمایت میکند، افزایش میدهد.
همگرایی نقشهای زنان و مردان در بازار کار یکی از مهمترین پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی قرن گذشته است. با وجود این، برابری جنسیتی در نتایج بازار کار، حتی برای توسعهیافتهترین اقتصادهای جهان، مبهم باقی مانده است. ادبیات رو به رشد بر نقش کودکان تاکید ، و واگرایی شدید در مسیرهای بازار کار با ورود کودکان را مستند میکند، که ناشی از نقش غالب زنان در مراقبت از کودکان و کار غیربازاری است. سوال این است که چرا زنان حتی با وجود اینکه نقشهای اقتصادی آنها به نقش مردان نزدیک شده است، به عنوان ارائهدهندگان اصلی مراقبت از کودک باقی ماندهاند؟
یک توضیح طبیعی، تداوم هنجارهای جنسیتی است که رفتار زنان را محدود میکند. در واقع، اهمیت هنجارهای جنسیتی در تعیین مشارکت زنان در نیروی کار و تصمیمات شغلی، بیش از عوامل اقتصادی سنتی مانند انباشت سرمایه انسانی، مزیت نسبی، و تبعیض، در حال افزایش است. هنجارها به ویژه در یک کشور توسعهیافته شکل میگیرند و تداوم مییابند. گیجکننده است که هنجارهای جنسیتی حتی در مواجهه با نیروهای بازار که این هنجارها را به طور فزایندهای پرهزینه میکنند، پایدار میمانند.
در این مقاله، ما نقش ادراک نادرست و شکافهای اطلاعاتی را در کمک به چسبندگی هنجارهای جنسیتی در ایالاتمتحده بررسی میکنیم و نظرات مربوط به تصمیمات تامین نیروی کار مادر را با استفاده از سناریوهای فرضی ارائهشده به نمونهای نماینده از پاسخدهندگان برگرفته از نظرسنجی فدرالرزرو نیویورک از انتظارات مصرفکننده بررسی میکنیم. سناریوها به طور خاص از پاسخدهندگان در مورد 1- توصیه خود (باورهای درجه اول) و برداشت آنها از توصیههای کسانی که در همان قسمت از کشور زندگی میکنند (باورهای درجه دوم) در مورد اینکه آیا مادری که دارای فرزند خردسال است، باید پیشنهاد شغلی برای بازگشت به کار را بپذیرد (و کودک را به یک پیشدبستانی رایگان و باکیفیت بفرستد)، میپرسند؛ همچنین 2- آیا زن، بر خلاف شوهر، برای نگهداری از کودک در صورتی که کودک خردسال باشد(به دلیل تفاوت نسبی بین درآمد زن و شوهر) و در صورتی که امکان استفاده از خدمات نگهداری از کودک وجود نداشته باشد، باید از کار خود مرخصی بگیرد؟ ما به پاسخدهندگان طرحهایی ارائه میدهیم که کاملاً خاص هستند، و هدف آنها برانگیختن باورها در مورد مجموعهای از سناریوهای واقعبینانه است که پاسخدهندگان احتمالاً با آنها مواجه میشوند. این پژوهش برخلاف مطالعات قبلی است که تمایل دارند بر ادراکات عمومیتر در مورد اینکه آیا زنان باید کار کنند یا خیر تمرکز کنند. دیدگاه ما این است که ارائه جزئیات در مورد وضعیت فرضی در زمینه یک کشور توسعهیافته مانند ایالاتمتحده مهم است زیرا در آن هنجار جنسیتی غالب کمتر در مورد این است که آیا یک زن باید اجازه کار داشته باشد یا خیر، بلکه در مورد موقعیتهایی است که برای او مناسب است کار کند. یا نیروی کار او را تغییر دهد.
ما ناهمگونی قابلتوجهی را در باورهای مرتبه اول پاسخدهندگان (یعنی توصیههای خود آنها) مییابیم، یعنی باورهای مرتبه اول متوسط به طور سیستماتیک با میانگین هنجارهای جنسیتی دولت تغییر میکند. به طور خاص، کشورهایی با میانگین توصیه بالاتر مبنی بر اینکه مادر پیشنهاد شغلی برای بازگشت به کار را رد میکند، از نظر پیشرفت نگرشهای نقش جنسیتی که در GSS اندازهگیری شده است، در رتبه پایینتری قرار میگیرند. نکته مهم، ناهمگونی قابل توجه در باورهای درجه اول در داخل دولتهاست. اینکه آیا افراد به طور سیستماتیک در مورد نگرشهای جنسیتی افراد اطراف خود اطلاعات نادرست دریافت میکنند و آیا افراد هنگام تصمیمگیری این هنجارهای درکشده را در نظر میگیرند یا خیر، چیزی است که در این مقاله بررسی میکنیم.
ما متوجه شدیم که میانگین باورهای مرتبه اول (یعنی توصیه خود پاسخدهندگان) به طور قابلتوجهی پیشروتر از آن چیزی است که فکر میکنند دیگران به آنها توصیه میکنند (باورهای درجه دوم). یعنی اکثر پاسخدهندگان تمایل دارند فکر کنند که اطرافیانشان نگرشهای جنسیتی کمتری نسبت به خودشان دارند. با نگاهی دقیقتر به مقایسه باورهای مرتبه دوم افراد با دیدگاههای گزارششده همسالان خود (یعنی افراد همجنس در همان ایالت)، درمییابیم که در اکثر سناریوها، بیش از نیمی از پاسخدهندگان، همتایان خود را محافظهکار میدانند. چنین برداشتهای نادرستی در هنجارهای جنسیتی به طور مشابه برای هر دو جنس بزرگ است.
با توجه به این برداشتهای نادرست آشکار در هنجارهای جنسیتی، سپس به این سوال میپردازیم که آیا تصحیح این باورها بر باورهای درجه اول افراد در مورد عرضه نیروی کار زنان تاثیر میگذارد یا خیر. برای هر سناریو، ابتدا باورهای مرتبه دوم پاسخدهندگان را قبل از اینکه به طور تصادفی نیمی از نمونه را با اطلاعاتی در مورد میانگین پاسخ همتایانشان از موج نظرسنجی قبلی ارائه کنیم، استخراج میکنیم. به افراد گروه کنترل هیچ اطلاعاتی داده نشد. سپس از پاسخدهندگان در هر دو گروه در مورد باورهای مرتبه اول آنها سوال شد- یعنی اینکه در آن سناریو چه کاری را به مادر توصیه میکنند. علاوه بر این، برای حرکت فراتر از باورهای خودگزارششده، ما همچنین بررسی میکنیم که آیا رفتار اطلاعاتی بر میزان حمایت از توانمندسازی زنان در نیروی کار تاثیر میگذارد یا خیر؛ همانطور که کمکهای مالی پاسخدهندگان به یک سازمان غیرانتفاعی که از زنان در محل کار حمایت میکند، نشان داده میشود.
در سناریوی اول در مورد اینکه آیا پاسخدهنده به مادری با یک کودک چهارساله توصیه میکند که پیشنهاد شغلی جذاب برای بازگشت به محل کار و ماندن در خانه با کودک را رد کند یا نه. همسالان کمتر به مادر توصیه میکنند که پیشنهاد شغلی را رد کنند. برای مجموعه دوم سناریوها که در آن تفاوتهای نسبی درآمد در خانوار را تغییر میدهیم و نظر آنها را درباره اینکه آیا مادر (به جای پدر) باید برای کمک به مراقبت از کودک مرخصی داشته باشد، میپرسیم تاثیرات تخمین زدهشده براساس درآمد نسبی متفاوت است. همسران در شرایطی که زن درآمدی برابر یا کمتر از شوهرش دارد (کسانی که اطلاعات را دریافت میکنند به طور قابلتوجهی بیشتر از گروه کنترل هستند) توصیه میکنند که مادر مرخصی بگیرد. این الگو در شرایطی که زن از شوهرش برتری مییابد معکوس میشود. ما همچنین دریافتیم که رفتار اطلاعاتی به افزایش قابلتوجهی در کمکهای مالی (در نظر گرفتهشده و همچنین واقعی) به سازمان غیرانتفاعی که از زنان در محل کار حمایت میکند، منجر میشود. با این حال، این تاثیرات بر کمکها فقط برای پاسخدهندگان مرد ما مشاهده میشود.
در نهایت، مکانیسمهای زیربنایی اثرات مشاهدهشده را بررسی میکنیم. به طور خاص، اهمیت کانال اطلاعات (یا سوگیریزدایی) را با بررسی ناهمگونی در اثرات درمان به عنوان تابعی از شکافهای اولیه در ادراک از باورهای همسالان شناسایی میکنیم. اگر این اثر بر نگرشهای خود افراد تاثیر میگذارد و از طریق ادراکهای نادرست اولیه بیطرفانه، تغییراتی در نگرش ها ایجاد میشود که با جهت و اندازه شکاف مرتبط است، به عنوان باور مرتبه دوم افراد منهای حقیقت تعریف میشود (یعنی میانگین واقعی برای افراد هم جنس و در یک حالت). در سراسر سناریوها، شواهد قوی پیدا میکنیم که هر دو جنس به محتوای اطلاعات ارائهشده پاسخ میدهند. با این حال، به نظر میرسد که برخی از مردان نیز به افزایش برجسته هنجار در سناریوی اول پاسخ میدهند.
این یافتهها نشان میدهد که برداشتهای نادرست در مورد حمایت از مشارکت مادران در بازار کار به تداوم هنجارهای جنسیتی حتی در کشوری مانند ایالاتمتحده که در آن پتانسیل بازار کار زنان در حال حاضر مشابه مردان است، کمک میکند. وجود چنین شکافهای اطلاعاتی همچنین میتواند به توجیه اینکه چرا هنجارها حتی با افزایش هزینههای حفظ آنها ثابت میمانند، کمک کند. با وجود این، نتایج ما نشان میدهد که عمل ساده ارائه اطلاعات میتواند باورها و نگرشهای فردی را تغییر دهد و در نتیجه سرعت تکامل هنجارها را افزایش میدهد.
مطالعه ما از نظر روحی مشابه کار برستیزن و همکاران در سال 2020 است که درک نادرست گسترده در میان مردان جوان متاهل در عربستان سعودی در سطح حمایت از زنانی را که در خارج از خانه خود کار میکنند توسط همسالان خود مستند میکند. نویسندگان نشان میدهند که اصلاح تجربی این باورها، تمایل مردان را برای اجازه دادن به همسرانشان برای مشارکت در نیروی کار افزایش میدهد. تمرکز ما در عوض بر بستر کشور توسعهیافته است که در آن محیط اقتصادی و اجتماعی از نظر جنسیتی بسیار برابرتر و هنجار غالب کمتر افراطی است. علاوه بر این، ما از مجموعهای غنیتر از سناریوها برای بررسی ارتباط شکافهای اطلاعاتی در موقعیتهای مختلف خانه (مثلاً به عنوان تابعی از درآمد نسبی همسران) استفاده میکنیم و مکانیسمهای بالقوهای را تحلیل میکنیم که از طریق آن ارائه اطلاعات باورهای فردی را شکل میدهد.
جمعبندی
در این پژوهش متوجه شدیم که باورهای خود افراد در مورد عرضه نیروی کار مادران تحت تاثیر ادراک آنها از هنجارهای اجتماعی است، یا براساس آن چیزی است که دیگران فکر میکنند انتخابهای کاری مناسبی است که یک مادر باید انجام دهد. با استفاده از مجموعهای از سناریوهای فرضی واقعگرایانه که در نظرسنجی انتظارات مصرفکننده به دست آمده است، مستند میکنیم که اکثریت بزرگ پاسخدهندگان تمایل دارند فکر کنند که دیدگاههای مترقیتری نسبت به اطرافیان خود دارند و در اکثر سناریوها، هم مردان و هم زنان این ویژگی را از خود نشان میدهند. این دو گروه به طور سیستماتیک میزان محافظهکاری جنسیتی همسالان خود را بیش از حد ارزیابی میکنند. ما نشان میدهیم که ارائه تصادفی اطلاعات در مورد هنجارهای اجتماعی (یعنی باورهای همسالان) به پاسخدهندگان، نگرشهای فردی را تا حد زیادی از طریق یک کانال اطلاعاتی تغییر میدهد. علاوه بر این، رفتار اطلاعاتی کمکهای مالی پاسخدهندگان (فرضی و انگیزهای) را به یک سازمان غیرانتفاعی که مشارکت زنان را در بازار کار ترویج میکند، افزایش میدهد.
وجود شکافهای اطلاعاتی امکان منطقیسازی برای چسبندگی آشکار هنجارهای جنسیتی را حتی در شرایطی که زنان پیشرفت قابلتوجهی در حوزه اقتصادی داشتهاند، فراهم میکند. تا زمانی که ادراک نادرست ادامه داشته باشد، نگرشهای فردی به کندی تنظیم میشوند، و به نظر میرسد این مشاهده حتی در کشور توسعهیافتهای مانند ایالاتمتحده نیز صادق است. اینکه آیا مداخله سبک ما به تغییر پایدار در نگرشهای فردی در بلندمدت منجر میشود یا خیر، باید منتظر بود و دید. با وجود این، نتایج ما نقش امیدوارکنندهای را که مداخلات سیاستی با هدف ارائه اطلاعات میتواند در کمک به سرعت بخشیدن به تکامل هنجارها ایفا کند، برجسته میکند.
سوال مهم دیگری که برای کارهای آینده باقی میگذاریم این است که آیا ارائه اطلاعات توصیهای، نظر پاسخ دهندگان را تغییر میدهد یا خیر؟ زیرا این اطلاعات، مستقیماً نظر شخص را در مورد این که آیا یک زن باید کار کند تغییر میدهد. یا این که با تغییر باورهای آنان در مورد آنچه دیگران فکر میکنند تغییر ایجاد میکند و اطلاعات باورهای آنان در مورد اطرافیان را بهروز میکند. هزینههای بالقوه یک مادر شاغل و درک ارتباط این کانالها میتواند به هدفگذاری اطلاعات موثرتر در جستوجوی تغییر هنجارهای جنسیتی پایدار کمک کند.