دانشگاه بیکاران
چرا دانشگاه نتوانست مشکل بیکاری را حل کند؟
نگاهی به وضعیت اشتغال در ایران، نشان میدهد که شاید دانشگاهها نتوانستهاند انتظاراتی را که از آنها میرود، برآورده کنند. نرخ بیکاری در کشور بالاست و این نرخ در میان دانشآموختگان دانشگاهی بالاتر است. تاسفبارتر اینکه سالهاست نرخ بیکاری دانشآموختگان، بیشتر از نرخ بیکاری عمومی در جامعه است.
پرسش مهمی که سالهاست ذهن سیاستگذاران را به خود مشغول کرده، این است که وظیفه اصلی یک دانشگاه چیست؟ نظرات در این زمینه کاملاً مختلفاند و در ادبیات این موضوع دیدگاههایی بعضاً متضاد دیده میشوند.
گروهی معتقدند دانشگاه موقعیت تربیتی برای نیروی انسانی دارد و باید در مسیر برنامههای توسعهای کشور عمل کند. به بیان دیگر، دانشگاه باید ببیند که اقتصاد کشور نیاز به نیروی کار در کدام زمینه دارد و بر همان اساس، دانشجویان را تربیت کند.
گروهی دیگر معتقدند دانشگاه موقعیت ممتازتری دارد و کار آن تربیت نیروهایی است که وضعیت موجود را به چالش بکشند و تلاش کنند راهحلهایی نو ایجاد کرده و ناتوانیهای نظام کنونی را برجسته کرده و راهحلهایی نوین برای این مشکلات ارائه کنند.
پاسخ ما به سوال فوق هر چه که باشد، یک نکته اصلی وجود دارد، دانشگاهها باید افرادی تربیت کنند که بتوانند در محیط کار فعالیت کنند. اغلب دانشگاهها با توجه به نیاز دولت، جامعه و صنعت مبنی بر همراستا بودن تحصیلات عالیه با برنامه ملی توسعه اقتصادی و همبستگی اجتماعی، اشتغالپذیری را به عنوان بخش محوری برنامه تحصیلی خود در نظر گرفتهاند.
اگرچه ممکن است اشتغالپذیری معنای منسجمی نداشته باشد، اما اغلب به شکل توانایی فرد در ظرفیتسازی و توسعه قابلیتها برای پیدا کردن شغل و حفظ آن و موفقیت در محیط کاری تعریف میشود. این توانمندسازی و ظرفیتسازی معمولاً بر تواناییهایی متمرکز است که کارفرمایان در فارغالتحصیلان دانشگاهها به دنبال آن هستند. اگرچه تفاسیر جدید اشتغالپذیری ویژگیهای رفتاری از قبیل سازگاری، نوآوری، خودکاوی و نحوه حفظ شغل را دربر میگیرد. نکته جالب اینکه اگرچه نرخ اشتغال به آسانی قابل اندازهگیری است اما هیچ مقیاس تعریفشدهای برای اندازهگیری اشتغالپذیری وجود ندارد.
در گذشته اشتغالپذیری بیشتر معادل اشتغال ثابت و بلندمدت در بازه محدودی از گزینهها بود در حالی که اقتصاد امروز سیالتر و غیرقابل پیشبینیتر است و اشتغالپذیری میتواند به دست آوردن و از دست دادن فرصتهای شغلی و مشاغل متفاوت در طول زمان را دربر داشته باشد.
کسب مدرک تحصیلی آموزش عالی دیگر معیار اصلی اشتغالپذیری نیست چرا که فارغالتحصیلان امروزی باید تجربیات مختلفی کسب کنند تا میان آنها و دیگر فارغالتحصیلان در کارگاهها تمایز ایجاد کند. دانشجویان اگر بخواهند در محیط پویا و رقابتی بازار کار موفق باشند، باید تجربیات زیادی در طول تحصیل به دست آورند.
ماهیت کار و تحصیل بهطور قابل توجهی تغییر کرده است. مشاغل لزوماً دائمی نیستند و حتی شاید طولانیمدت هم نباشند. شیوههای شتابنده یا روبهازدیاد1 کار و پیکربندیهای2 اشتغال بسیاری وجود داشتهاند. افراد بیشتری با شغل آزاد و با فرصتهای شغلی بسیار متنوعی3 مواجه میشوند. در مورد تحصیلات، انعطافپذیری واژهای رایج بوده و لزوم داشتن مهارت و گواهینامههای حرفهای رو به افزایش است. آموزش همراه با کار نقش خاصی در بسیاری از مدارک تحصیلی داشته و اشتغالپذیری به عنوان ضرورت و محوریت مدارک دانشگاهی جایگاه قابل توجهی در فعالیتهای فوقبرنامه پیدا کرده است. در عین حال دولت، صنایع، مشاغل و جامعه همگی انتظارات بالایی از دانشگاه دارند تا همراستایی خود را با دستور کار اشتغالپذیری ملی نشان دهند.
هر چه ماهیت کار، حرفه، اشتغال و اشتغالپذیری تغییر کند، بررسی هدف آموزش عالی و نقش دانشگاهها غیرقابل اجتنابتر خواهد شد. در مورد ماهیت عدالت اجتماعی و برابری و جایگاه آنها در آموزش عالی، رابطه میان آموزش همگانی و اشتغالپذیری و تاثیر سیاستهای دولت و تخصیص بودجه بحثهای خوبی شکل گرفته است.
دانشگاهها به جای اینکه مکانی برای به چالش کشیدن هنجارهای اجتماعی و بررسی تفکرات جاری باشند به عنوان منبع تربیت نیروی کار متخصص نگریسته میشوند. اخذ مدرک، بیشتر شبیه به بلیت ورود به بازار کار شده است و دانشگاهها برای ارائه تجربیات موفق با یکدیگر رقابت میکنند که دارای ارزشمندترین بلیتها بشوند. اگر ارزش مشخص بلیت یک دانشگاه بهخصوص پایین بیاید (طبق جداول ردهبندی میزان فرصتهای شغلی پرشده از سوی دانشآموختگان و همچنین طول مدت جستوجوی شغلی آنها در کشور) آن دانشگاه تحت فشار مضاعفی برای تغییر برنامه درسی خود یا فراهم کردن تجربیات آمادگی شغلی بیشتری برای دانشجویانش قرار میگیرد. مفهوم جداول ردهبندی اشتغال ملی این است که اگر فارغالتحصیلان نتوانند در بازار کار عملکرد خوبی داشته باشند دانشگاهها مقصر شناخته میشوند.
آیا انتظار داریم دانشگاه، مرکزی برای آموزش و رشد افراد برای نیازهای اقتصادی کنونی و بازار کار فعلی باشند؛ یا میخواهیم افراد را برای به چالش کشیدن وضع موجود و ارائه روشهای جدید زندگی و کسب درآمد، آموزش دهند؟ آیا دانشگاهها باید افرادی را پرورش دهند که ماهیت کار و اقتصاد فعلی ما را تغییر دهند یا افرادی را پرورش دهند که وضع موجود را بپذیرند و خود را با انتظارات جامعه و بازار کار وفق میدهند؟ اینها سوالاتی اساسی هستند که در دانشگاهها و جامعه مطرح شده و مورد بحث قرار میگیرند. مانند بسیاری سوالات عمیق مشابه دیگر، میتوانیم جواب را در خرد و هوش جمعی افراد و دانشگاههای مختلف بیابیم که جایگاه انتخابی خود را در این زنجیره مشخص میکنند. در رابطه با دولت این سوال مطرح است که چگونه منابع مالی عمومی را به گسترهای از فعالیتهای دانشگاهی و انتظاراتی که از دانشگاهها میرود اختصاص دهد تا تعادل مناسبی بین حمایت از ساختارهای اقتصادی فعلی و بازده آن و برنامهریزی برای آینده داشته باشیم که بهطور قطع متفاوت از هنجارهای پذیرفتهشده فعلی خواهد بود. اشتغالپذیری میتواند به عنوان مجموعهای از قابلیتهای حرفهای، دانش مرتبط با رشته تحصیلی و خصوصیات فردی تعریف شود که اجازه میدهد افراد سهم مثبتی در جامعه و اقتصاد داشته باشند. اشتغالپذیری مساله حیاتی تلقی میشود چرا که همبستگی و توسعه اجتماعی و همچنین بهروزی و کامیابی افراد را بالا میبرد. مبنای دستور کار فعلی اشتغالپذیری بر نظریه سرمایه انسانی استوار است که مستقیماً با افزایش سطح تحصیلات جمعیت با چشماندازی بهتر بر بازده کلی اقتصاد ارتباط دارد و فرض میکند رشد اقتصادی مداوم (به شکل افزایش تقاضا برای کالا و خدمات) مسالهای مثبت است.
توسعه سرمایه فرهنگی هم به همان اندازه برای دانشجویان و اجتماع ضروری و اثرگذار است که میزان اشتغالپذیری فارغالتحصیلان اهمیت دارد. توسعه سرمایه فرهنگی در قالب برنامههای درسی برای دانشگاهها نیز امری دشوار است، با وجود این فشار آشکاری بر دانشگاهها اعمال شده تا برنامههای درسی و آموزشی برای دانشجویان طراحی کنند که انتظار اشتغالپذیری آنان را متکی بر توسعه سرمایه انسانی و فرهنگی بالا ببرد.
روند جاری در دانشگاهها ادغام توسعه مسیر یادگیری شغلی (CDL)4 و تلفیق آموزش نظری با کارکرد عملی در محیط کاری (WIL)5 با هسته اصلی سطوح تحصیلی است، تا فارغالتحصیلان «آمادگی»6 بیشتری برای ورود به دنیای کار داشته باشند یا با نگاهی دوراندیشانه و پویاتر «آمادگی مضاعف»7 برای دنیای کار آینده پیدا کنند. ممکن است دانشگاهها رویکردی مبتنی بر این فرض اتخاذ کنند که مطالبات کارفرمایان از فارغالتحصیلان مثل همیشه است و دانشجویان را برای ورود به بازار کار فعلی آماده کنند تا در کسبوکارهای کنونی پیشرفتهای کوچکی ایجاد کنند. همچنین میتوان تجربیات WIL و CDL را طوری طراحی کرد که مشوق دانشجویان در به چالش کشیدن تجربههای موجود در محل کار و طراحی مجدد سیستم باشند. سوال اینجاست که دانشگاهها چگونه میتوانند هر دو تجربه را مدنظر قرار دهند، چرا که دولت و صنعت از حضور فارغالتحصیلانی خشنود نخواهند بود که همهچیز را به چالش کشیده و کمترین کمکی به اقتصاد فعلی نکنند. اما در عین حال از دانشگاهها انتظار تربیت دانشجویانی با تفکرات پیشرو دارند که به ارائه ایدهها و رویکردهای جدید برای جامعه و اقتصاد آینده بپردازند.
بحث پیرامون ماهیت و هدف تجربیات دانشگاهی و ارتباط آن با اشتغالپذیری میتواند باعث سردرگمی بسیاری از کارشناسان و مدیران آموزش عالی شود که سعی در برنامهریزی آموزشی دارند. دانشگاهیان اغلب در مورد اولویتها به لحاظ آنچه از آنها انتظار میرود و آنچه در قالب ارتقای دانشگاه مورد تقدیر است پیامهای متناقضی دریافت میکنند. نظریه هامبولت مبنی بر جدا بودن دانشگاه و جامعه از هم، که در آن آکادمیسینها و دانشجویان در مورد ذات حقیقت و نحوه تفکر مباحثه میکنند، با نقش کاربردی و سازنده دانشگاهها در کمک به رشد اقتصادی و پایداری آن با یکدیگر متعارض نیستند. فارغالتحصیلان میتوانند در خدمت جامعهای باشند که به آن تعلق دارند و هم تغییراتی در آن به وجود آورند؛ همچنین میتوانند باعث رشد اقتصادی شوند و سیستم اقتصادی را بازطراحی کنند. نقش دانشگاهها سازمان دادن بخش آموزشی و پژوهشی به گونهای است که با اهمیت دادن به هر دو عنصر قابلیت استخدام یعنی «شغل» و «توانمندی» به صورت همزمان به دستور کار اشتغالپذیری فعلی و آینده کمک کنند.
دانشگاهیان میتوانند تواناییهای مورد نیاز اشتغالپذیری را در برنامههای آموزشی توسعهدهنده توانمندی در رشته تحصیلی ادغام کنند، بنابراین نیازهای ذینفعان مختلف همجهت شده و فضا برای افزایش خودآگاهی و قابلیت نوآوری دانشجویان باز میشود.
آموزش اشتغالپذیری
آموزش قابلیتها، طرز کار و ویژگیهای اشتغالپذیری باید به صورت مستمر و یکپارچه در برنامه درسی آموزش عالی وجود داشته باشد. چارچوب کاری موسسه آموزشی در اختصاص منابع و زمان برای پیشبرد محتوا، کسب تجربه و ارزیابی، باید به گونهای مشخص شود که خروجی یادگیری در جهت اشتغالپذیری باشد، که البته وظیفهای دشوار برای آموزش عالی است. دانشگاهیان نیازمند برنامه تخصصی پیشرفته هستند که اشتغالپذیری را در واحدهای درسی به عنوان رویکرد برنامهای جامع ادغام کنند تا اینکه هر فرد دانشگاهی مسوولیت واحدی مجزا را بر عهده بگیرد. برای اینکه دانشجویان بتوانند از مزایای فعالیتهایی با هدف بالا بردن چشمانداز اشتغالپذیری خود بهرهمند شوند، دانشگاهیان باید باور داشته باشند که اشتغالپذیری فارغالتحصیلان یکی از مسوولیتهای مهم آنهاست. اگر دانشگاهیان صرفاً تظاهر به یکسری فعالیتهای موثر کنند در حالی که کوچکترین تمایلی به انجام آن نداشته باشند، اثرگذاری لازم را بر دانشجویان نداشته و بازدهی مورد انتظار برآورده نخواهد شد. صنعت، سازمانهای تخصصی و دفاتر دولتی همگی باید نقش فعالی در آموزش اشتغالپذیری داشته باشند. اگر تمامی گروههای ذینفع برای حل این مشکل و رسیدن به یک راهحل جامع همکاری نکنند، کنار ایستادن و انتقاد از دانشگاهها به خاطر عدم توجه به دستور کار اشتغالپذیری بیمعنا و بیمسوولیتی خواهد بود. بنابراین دانشگاهها باید در مورد نقش و چگونگی مواجهه فارغالتحصیلان با دنیایکار فردا از «آمادگی برای کار» به «متغیر بودن کار» تامل کنند. ترکیب ایدهآل آموزش عالی هامبولتی با عملگرایی سازنده ابزارگرایان و تعیین برنامهای منطبق بر نیازهای صنعت بدون شک برای بسیاری از دانشگاهیان کار دشواری است. شاید به دانشگاهیان بیشتری نیاز داریم که در ادغام جنبههای عملی مشارکت در صنعت (آماده به کار) و رویکرد هامبولتی به چالش کشیدن تفکر فعلی (متغیر بودن کار) تخصص داشته باشند.
دانشگاهها برای همکاری در دستور کار اشتغالپذیری تحت فشار هستند و همین امر به چندین گزینه طراحی و ارائه تجربیات به منظور اشتغالپذیری فارغالتحصیلان منجر شده است. البته سرعت تغییرات فناورانه و نیازهای بازار کار ضرورت رویکردی چابکتر را در برنامههای درسی دانشگاهها توجیه میکند. موسسههای بسیاری برای بهرهمندی دانشجویان خود از تجربیات جدید و افزایش مهارتهای شبکههای اجتماعی از فناوری استفاده میکنند. فناوری به دانشجویان این امکان را میدهد که از طریق طرحهای تطبیقی، یادگیری را شخصیسازی کنند. این امر به دانشجویان اجازه میدهد ابعاد اخلاقی و اجتماعی موضوع، مفهوم یا مسالهای را بررسی و تجربه کنند و توانایی تعامل با افراد متعدد را با آگاهی بیشتری از کار در محیطهای پیچیده در دنیای واقعی داشته باشند. این کار به توسعه تواناییهای انتقالپذیر و چرخش شغلی منجر میشود که ضرورتاً متکی بر محتوای رشته تحصیلی نیستند. فعالیتهای یادگیری تطبیقی میتوانند برای هر دانشجو سناریوی منحصربهفردی ارائه و توسعه قابلیتهای اصلی را پرورش دهند. یادگیری تطبیقی در کنار سبد متنوع مهارتها و فعالیتهای کارآموزی، دانشجویان را تشویق میکند تا تجربیات گستردهای به دست آورده و با استفاده از آنها ظرفیت اشتغالپذیری خود را توسعه دهند. در صورت اجرای برنامهها این اطمینان وجود دارد که دانشجویان توانمندی بر عهده گرفتن وظایف پیچیده مانند حل مساله و پیشنهاد راهکار را دارند. فعالیتهایی که نیازمند تعامل با افراد ذینفع برای مشکلاتی است که راهحل سادهای ندارند.
پینوشتها:
1- proliferation
2- configurations
3- tapestry
4- career development learning
5- work integrated learning: هدف آن اطمینان از توانایی دانشجو در استفاده از آموزههای نظری بهصورت عملی در محیط کار است.
6- work ready: آماده به کار
7- work ready plus: قابلیت کاری مضاعف یعنی نهتنها آماده ورود به بازار کار فعلی هستند بلکه از آمادگیهای لازم در آینده هم بهرهمندند.