شناسه خبر : 42934 لینک کوتاه

نسل انتخاب و آزادی

بررسی وضعیت سرمایه انسانی در دوران اعتراضات در گفت‌وگو با طیبه امیرخانی

نسل انتخاب و آزادی

اعتراضات در ماه‌های اخیر وضعیتی ساخته که برای همه طیف‌ها نگران‌کننده است و همه بابت آن هزینه سنگینی می‌پردازند. مسعود نیلی اخیراً به تجارت فردا گفته: «اکنون موقعیتی است که تکلیف سرمایه اصلی کشور ما که جوانان هستند معلوم خواهد شد. یا این سرمایه کلاً از بین می‌رود؛ (چون به نظر من اکنون شرایط صفر و یکی است) و نابود شدن آن به این معناست که مهاجرت خواهد کرد یا عده زیادی به افسردگی دچار می‌شوند. روی دیگری هم وجود دارد و آن این است که آن سرمایه به نشاط و شکوفایی درمی‌آید. به نظر من نرسیدن به مجموعه‌ای از مسائل منجر به آن شده که بزرگ‌ترین سرمایه ما در معرض خطر قرار گیرد.» از نظر اقتصاددانان آینده هر کشوری بستگی به فراهم آمدن شرایط شکوفایی جوانانش دارد. در همین حال محمدمهدی بهکیش نیز گفته: «محاسبه ریسک‌پذیری جوانان معترض بسیار مشکل و چندبعدی است و دیده‌ایم که به‌راحتی جان خود را فدا می‌کنند، همان‌گونه که بسیاری در سال‌های قبل یا بعد از انقلاب چنین کردند. نگذاریم قهر تبدیل به مبارزه قهرآمیز شود.» به عقیده بهکیش «در جامعه‌ای که فقر با توزیع نامناسب ثروت و درآمد و فساد همراه شود و امید به بهبود را از جامعه بگیرد، مبارزه قهرآمیز ریشه می‌دواند و دلباختگی به ایدئولوژی‌های مبارزه‌طلب و عموماً ویرانگر را به اقبال می‌آورد. این‌گونه گرایش‌ها زمانی که دریچه‌های تخلیه مسدود است و راه برای ابراز اعتراض‌های مسالمت‌آمیز بسته می‌ماند، به‌سرعت تبدیل به تخلیه روانی-عصبی می‌شود.» در گفت‌وگو با طیبه امیرخانی می‌خواهیم ببینیم شرایط امروز سرمایه انسانی در مقابل دولت چیست؟

♦♦♦

‌ در دو انتخابات گذشته با کاهش میزان رای و مشارکت، مردم نشان دادند که به شرایط موجود معترض هستند و در اعتراضات خیابانی اخیر با خشم بیشتری مطالباتشان را بیان کردند. این اعتراضات و استهلاک میان دولت و ملت که سرمایه اصلی جامعه یعنی جوانان را هم نشانه می‌گیرد از کجا می‌آید؟

برای پاسخ این سوال مقدمه‌ای طرح می‌کنم. در مدیریت دولتی نظریه‌ای به نام «اصیل وکیل» وجود دارد که می‌گوید سهامداران یک شرکت چه کار می‌توانند بکنند که مدیرعامل در راستای منافع کوتاه‌مدت (مثل بالا بردن حقوق و مزایای خود و هیات‌مدیره) حرکت نکند تا به این خاطر به ارزش سهام در بلندمدت آسیبی وارد نشود. از زمانی که مبنای مشروعیت حکومت از مبنای الهی به مبنای مردمی تغییر پیدا کرد؛ نظریه‌های قراردادی برای حکومت پذیرفته شد؛ به این مبنا که حکومت حق مردم است و آنها در یک قرارداد اجتماعی این قدرت را به حکومت دادند. بعد مردم به جای اینکه قدرت را به یک قدرت برتری که دولت باشد، واگذار کنند به این سمت رفتند که چگونه جایگاه مردم را در حکمرانی ارتقا ببخشند یا در واقع چه کار کنند تا سیاست‌ها و روش‌های اجرایش انعکاسی از خواست و تعریف مردم از منفعت عمومی باشد. یعنی هرکسی که در راس قرار می‌گیرد از رئیس‌جمهور، حزب حاکم،‌ پادشاه تا مدیران نمی‌تواند خود منفعت عمومی را تعریف کند و بعد از شهروندان بخواهد آن را اجرا کنند. این موضوع برای دورانی بود که مشروعیت حکومت‌ها الهی بوده و مردمی نبود. پادشاه خود را نماینده خدا روی زمین می‌دانست. انواع بحث‌هایی مثل شفافیت، پاسخگویی، وجود احزاب، NGOها، رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی با پیشرفت در جوامع مدرن ایجاد شدند و همه در این راستا بودند که خواست مردم را در سیاست‌ها، در خط‌مشی‌گذاری، در تصویب و در اجرای آنها تحقق بخشند. قطعاً این امر در هیچ‌جای دنیا صددرصد محقق نشد؛ ولی کشورها به میزانی که به سمت دموکراسی حرکت کردند (ارتباط مستقیم و معناداری بین این موضوع با توسعه‌یافتگی وجود دارد) سعی کردند این مکانیسم‌ها را تقویت کنند. با گسترش شبکه‌های اجتماعی، روند جهانی شدن، مخصوصاً در بخش ارزش‌ها، سریع اتفاق افتاد. این موضوع به دموکراسی‌های نسل چهارم مربوط است. حتی در نظریه‌های مدیریت دولتی، نظریاتی مثل خدمات عمومی نوین طرح می‌شود که وظیفه حکومت را فقط این می‌داند تا شهروندان را توانمند سازد و زمینه مشارکت‌شان را فراهم کند. نه فقط مشارکت در مسائل جزئی، بلکه هم در امور سیاستگذاری و هم در امور اجرا این مشارکت باید صورت گیرد. اگر شما مبانی نظری مدیریت دولتی، به‌طور خاص موضوع خط‌‌مشی‌گذاری را بخوانید متوجه می‌شوید که در جهان حجم قابل توجهی از مبانی نظری در مورد خط‌مشی‌گذاری «مشارکتی» تولید می‌شود. اگر یک زمانی منظور از مشارکت NGOها و بخش‌های مختلف جامعه مدنی بودند؛ اواخر دهه 90 و اوایل 2000 این موضوع مورد نقد قرار گرفت که این رویکرد نخبه‌گرایانه ا‌ست. یعنی فقط کسانی که در جامعه مدنی وارد می‌شوند صدایشان شنیده می‌شود و صدای مردم عادی در این میان حذف شده و شنیده نمی‌شود. چون دموکراسی مبتنی بر مشارکت و رای اکثریت است؛ نظر جمعی این بود که صدای همه باید شنیده شود. پس گفته شد که باید به سمت روش‌های مشارکتی که عموم مردم در آن امکان مشارکت پیدا کنند، پیش رفت. همان‌طور که پیشتر گفتم هیچ کشوری در این موضوع صد درصد رشد نکرده است. قاعدتاً در مباحثی مانند امنیت ملی و سیاست خارجی هنوز هم این اتفاق رخ نداده است؛ اما وقتی وارد خیلی از مباحث سیاست داخلی می‌شویم می‌بینیم که کشورهای دموکرات به سمت این روش‌ها رفته‌اند؛ مانند مطلع بودن مردم، اتاق‌های شیشه‌ای و امثال آنها. چون هم حق حکومت برای خود مردم است و هم دولت با پول آنها کشور را اداره می‌کند این حق را برای خود قائل هستند تا در جریان امور باشند. مردم می‌گویند دولت از من مالیات می‌گیرد و منابع کشور من را صرف می‌کند؛ پس باید خود مردم هم در جریان امور کشور باشند و در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت کنند. استهلاک اصلی که ایجاد شده در اینجا و در میان رابطه فعلی ساختار حکومت و مردم است.

‌ آیا می‌توانیم ریشه‌یابی کنیم که چرا اعتراض آن هم در سطح خیابانی شکل گرفت؟

برای دریافت پاسخ، من معتقد هستم شرایط پیش از این اعتراضات را باید دید. اولین پاسخ آن است که قبل از این اعتراض‌ها، راه‌های انعکاس نظر و خواست مردم در سیاستگذاری و اجرا نادیده گرفته شد. هم از نظر ساختاری، هم از نظر قانون و هم از نظر واکنش‌های رفتاری فضا به روی مردم بسته است. اگر در قانون، فضایی هم وجود داشت و انعطاف‌پذیری به خرج داده شده بود؛ رفتار افرادی که بر سر کار آمدند طوری بوده که مردم نتوانند از آن قانون درست استفاده کنند. الان بحث جهانی شدن از طریق شبکه‌های اجتماعی، یک انقلاب ارزشی ایجاد کرده و ارزش‌ها هم دارد جهانی می‌شود. شاید بتوان گفت ما کشوری بودیم که هیچ‌وقت آزادی فردی در آن وجود نداشته است اما اخیراً در یکی از کلاس‌های تحلیل خط‌مشی از دانشجوها پرسیده شده آیا با عمل اتانازی موافق هستند؟ در یک کلاس 15نفره همه موافق این امر بودند. سوال پرسیده شد که از چه منظری از این موضوع دفاع می‌کنید؟ آن ارزشی که باعث شده بر مبنایش از اتانازی دفاع شود، چیست؟ می‌گویند حق انتخاب و آزادی فردی ارزش است. ما کشوری هستیم که هیچ‌گاه لیبرالیسم در آن معنی نداشته است اما الان دانشجوی 21ساله ما از ارزش اصلی آن دفاع می‌کند. آزادی فردی از ارزش‌های لیبرالیستی است. ارزش مدنظر این نسل حق انتخاب و آزادی‌های فردی است. این موضوع نشان می‌دهد که ارزش‌ها در حال جهانی شدن هستند؛ پس نمی‌توانیم با شرایط 50 سال پیش که یک رسانه‌ای مثل صداوسیما هرچه می‌خواست به مردم می‌گفت، پیش برویم. شرایط تغییر کرده اما این تحولات هیچ‌جا دیده نشد و هیچ راهی را نظام حکمرانی در ایران ندیده که بخش قابل‌توجهی از جامعه به عرصه عمومی وارد شود.

‌ شما می‌گویید راه‌حل آن بود که نسل جدید در ساختار سیاسی نماینده می‌داشت؟

من نمی‌گویم که همه تصمیمات مردمی اجرا شود؛ اما مردم باید وارد عرصه عمومی شده و بتوانند در انتخابات ریاست‌جمهوری یا مجلس کاندیدا داشته باشند تا صدایشان را نمایندگی کنند. این اتفاق باید بیفتد تا ببینیم اصلاً نظرشان رای می‌آورد؟ شاید اصلاً آن چیزی که جوان دهه هشتادی و هفتادی ما می‌خواهد رای نیاورد. اما موضوع این است که آنها اصلاً هیچ‌وقت نماینده‌ای نداشتند؛ ضمن اینکه الان فقط دهه هفتادی و هشتادی را می‌بینند در حالی که خانواده‌ها هم همراه آنان شده‌اند. خانواده‌ها امروز با بچه‌های خود همدل هستند؛ چراکه نوعی از حکمرانی در ایران بوده که 90 درصد رای و نظر مردم و تعریف آنان از منفعت عمومی به عرصه عمومی نمی‌آید. نهاد شورای نگهبان باعث شده یک تعریف خاص از منفعت عمومی ارائه شود. سیستم اینجا بسته می‌شود و اینجا انباشت مطالبات صورت می‌گیرد. فرقی ندارد که شما یک فعال سیاسی، اجتماعی یا محیط زیست و تاجر باشید؛ هرجا باشی و هر کاری بخواهی در این کشور و در این فضای حکمرانی انجام دهی به مشکل و مانع برمی‌خورید.

‌در شرایط کنونی چه وظیفه‌ای بر دوش ساختار سیاسی جهت حفظ مهم‌ترین سرمایه کشور یعنی جوانان است؟

مهم‌ترین وظیفه پر شدن شکاف میان دولت و ملت است. من با قشر جوان در ارتباط هستم؛ در این شرایط مهم‌ترین اتفاق برای آنان حس ناامیدی است. این حس قبل از این اعتراضات ایجاد شده بود. در واقع حس ناامیدی شدید و عدم امید به آینده در میان سرمایه‌های این کشور وجود داشت. آنها کوچک‌ترین آینده‌ای برای خود در نظر نداشتند. شکاف عمیقی بین دولت و ملت ایجاد شد. این قشر کشور را از خود نمی‌دانند؛ انگار آدم‌ها دوست دارند طوری فعالیت کنند که به دولت‌ها آسیب بزنند. مردم را تخطئه می‌کنند که به اموال عمومی آسیب رسیده است. اما فرض بر این است که مردم این کارها را می‌کنند؛ سوال این است که شما چه کردید که مردم این مملکت و اموال عمومی را از برای خود نمی‌دانند؟ ساختار سیاسی مثل یک بنگاه است که درآمدش را از مردم می‌گیرد. وقتی سابقه رانتی و نفتی دارد و از جنبه مالی خیلی به مردم وابسته نبوده است و از طرف دیگر یک سابقه تاریخی هم داشته که از جنبه سیاسی نیز به مردم وابسته نبوده و کل راه‌های بروز مطالبات هم بسته شده و ارزشی برای صدا و خواست و مطالبات مردمی هم قائل نیست اوضاع متفاوت می‌شود. از آن طرف هم مطالبات مردمی وجود دارد. شاید مطالبات خیلی سال است که مطرح بوده و بیان می‌شده اما دیگر الان روند عادی زندگی را هم مختل کرده است. دیگر منِ زن برای خیابان آمدن عادی هم با مشکل روبه‌رو هستم. دیگر با مانتو سیاه تا زیر زانو و شال مشکی بلند بر سر، هم امنیت ندارم. از سمت چه کسی این امنیت نقض می‌شود؟ از سمت مامور قانون کشورم. حتی کوچک‌ترین حق شهروندی من که یک ساعت راه رفتن در یک پارک و پاساژ بدون دغدغه است نادیده گرفته می‌شود. بالاتر از این حق، حقوق دیگری مثل اشتغال، مسکن و اقتصاد هم مطرح است. فرد متوجه می‌شود با تلاش و توانمندی خود به جایی نمی‌رسد؛ یعنی رابطه بین تلاش و عملکرد، عملکرد و پاداش قطع می‌شود. این همه ناامیدی، عدم اعتماد به دولت، شکاف عمیق دولت و ملت اصلاً عاقبت خوبی ندارد. انتخابات ما مبتنی بر احزاب نیست که افراد نگران عملکردشان باشند که دور بعد در حزب باشم یا نباشم، رای بیاورم یا نیاورم. الان حزب محافظه‌کار انگلیس چند نخست‌وزیر عوض کرد که زیر سوال نرود؛ چون می‌داند بقایش به رای مردم است. اما وقتی سیاستمداران می‌بینند که بدون رای مردم هم می‌توانند به بقایشان ادامه دهند از کنار مطالبات به راحتی می‌گذرند. جایی می‌رسد که فرد این سطح از فشار را نمی‌تواند تحمل کند و به جایی می‌رسد که انباشت مطالباتش سرریز می‌کند و انگار راهی به جز اعتراض برایش نمی‌ماند. زمانی که دانشجوها اعتصاب کرده و کلاس تعطیل می‌کنند می‌پرسم فکر نمی‌کنید این راهش نیست؟ می‌گویند ما اعتراض داریم شما بگویید کجا برویم و چه کنیم که صدایمان شنیده شود. من واقعاً خودم پاسخی ندارم به آنها بدهم. به نظر من بی‌اعتمادی به کشور در قشری از جوانان دارد به نفرت تبدیل می‌شود.

به‌جز موارد طرح‌شده، آثار مهم دیگر این وقایع بر سرمایه‌های اجتماعی از جمله جوانان چیست؟

آثار مهم دیگر ادامه‌دار شدن این شرایط کاهش مشروعیت ساختار سیاسی است. این همه شادی مردم از باخت تیم ملی خیلی اتفاق بدی است. می‌خواهم بگویم این شرایط سطح همکاری با ساختار را به زیر صفر می‌رساند. به قول خانم هانا آرنت وقتی قدرت از بین می‌رود خشونت نمایان می‌شود، وقتی جامعه ملتهب باشد کار دشوار می‌شود و اداره کشور به سختی صورت می‌گیرد. در این شرایط مردم از راه‌های مختلف هرجا بتوانند سرمایه‌های کشور را از بین می‌برند. 

دراین پرونده بخوانید ...