تفاوت شادی و غم
چه تفاوتی میان انسانهای شاد و غمگین وجود دارد؟
این مطالعه عوامل تعیینکننده (دموگرافیک، شخصی، رفتاری و اجتماعی) را بررسی میکند که بر اساس آن افراد شاد و غمگین با هم تفاوت دارند. نمونه اولیهای که شرکتکنندگان از آن انتخاب شدند، نمونهای از شهروندان کرواسی بود.
این پرسشنامه شامل ویژگیهای دموگرافیک (سن، جنسیت، درآمد و تحصیلات)، رتبهبندی وضعیت سلامت ذهنی، رضایت از حوزههای شخصی و ملی خاص (IWI-International Wellbeing Index)، اعتماد به افراد و اعتماد به موسسات بود. فراوانی فعالیتهای اوقات فراغت مختلف و مشارکت در زندگی اجتماعی نیز گزارش شد. تفاوت در متغیرهای مورد بررسی بین دو گروه، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که افراد شاد، جوانتر، با درآمد بالاتر و تحصیلات بالاتر نسبت به افراد غمگین بودند. پس از کنترل سن، درآمد و سطح تحصیلات، افراد شاد نسبت به افراد غمگین، از سلامت فردی و عمومی، رضایت بیشتری داشتند، از وضعیت سلامت ذهنی بهتری برخوردار بودند، اعتماد بیشتری به مردم و موسسهها گزارش کردند و بیشتر درگیر فعالیتهای اوقات فراغت و اجتماع بودند.
پیشینه
علاقه علمی به رفاه افراد و تاثیر آن بر جامعه بر بررسی عوامل پیشبینی شادی، کشف مزایای شاد بودن و همچنین یافتن راههایی برای بهبود رفاه در سطوح فردی یا ملی متمرکز است. روابط بین معیارهای بهزیستی و عوامل تعیینکننده مانند درآمد، سلامت، تحصیلات، وضعیت تاهل، سن، جنسیت، ویژگیهای شغلی نشان داده و ایجاد شده است (برای بررسی به داینر، 2013؛ داینر و همکاران، 2015؛ دولان و همکاران 2008 مراجعه کنید). تحقیقات نشان داد که سطح بالاتر شادکامی با سلامت بهتر، تحصیلات عالی و رضایت شغلی بالاتر مرتبط است. گرچه ارتباط بین درآمد و شادی هنوز موضوع بحثهای علمی است. بهطور کلی، مطالعات نشان میدهد که یک رابطه مثبت بین ثروت و شادی وجود دارد (گراهام، 2011؛ دولان و همکاران، 2008). مزایای شاد بودن در این مطالعه مستند شده است (برای بررسی به لیوبومیرسکی و همکاران، 2005؛ دینر، 2013؛ سیرگی 2012 مراجعه کنید). پیشتر گزارش شده است که افراد شاد در حوزههای مختلف زندگی بهتر از افراد غمگین عمل میکنند. از جمله این حوزهها میتوان به موضوعات زیر اشاره کرد:
الف- سلامت و طول عمر ب- درآمد، بهرهوری و رفتار سازمانی
ج- رفتار فردی و اجتماعی.
به گفته نویسندگان این مقاله، تجربه رفاه بالا، افراد را تشویق میکند تا اهدافی را دنبال کنند که ظرفیتسازی برای رویارویی با چالشهای آینده است. در سطح فیزیولوژیک، احساسات مثبت برای بهبود عملکرد سیستم ایمنی، قلبی عروقی و غدد درونریز یافت شده است، در حالی که احساسات منفی برای این فرآیندها مضر هستند (De Neve et al, 2013). بنابراین، احساس شادی تنها یک پیامد خوشایند نیست، بلکه میتواند پیشبینیکننده و عامل رفتار آینده باشد (Diener, 2013) و ممکن است نقش محافظتی در سلامت داشته باشد (Steptoe et al, 2015).
در حالی که در سالهای اخیر تعداد فزایندهای پژوهش در مورد افراد شاد انجام شده است، افراد بسیار شاد چندان مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفتهاند. یکی از مطالعات نادر در مورد شادکامی بالا، تحقیقات دینر و سلیگمن (2002) است که افراد بسیار شاد را با افراد متوسط و بسیار غمگین مقایسه کردند. در مقایسه با افراد غمگین، افرادی که سطوح بالایی از شادی را دارند، بسیار اجتماعی و با روابط اجتماعی قویتر بودند، برونگراتر، موافقتر، کمتر روانرنجور بودند و در چندین معیار علائم آسیبشناختی روانی امتیاز پایینتری داشتند. علاوه بر این، آنها اغلب اوقات عواطف خوشایند را احساس میکردند، عواطف ناخوشایندی را نیز احساس میکردند، اما به ندرت احساس سرخوشی میکردند.
در همین راستا نویسندگان به این نتیجه رسیدند که افراد بسیار شاد دارای یک سیستم عاطفی کارآمد هستند که میتواند به وقایع زندگی واکنش مناسب نشان دهد (دینر و سلیگمن، 2002). مطالعه دیگری توسط Oishi و همکاران (2007) به منظور بررسی سطح بهینه شادکامی، افراد نسبتاً شاد را با افراد بسیار شاد مقایسه کرد. نتایج نشان داد که سطوح بهینه شادکامی بسته به حوزهها متفاوت است. به عنوان مثال، بالاترین سطح شادی در حوزه روابط و کار داوطلبانه بهینه است، در حالی که شادی متوسط برای حوزه درآمد و تحصیلات بهینه است. نویسندگان یافتهها را با انگیزههای مختلف مرتبط با نتایج توضیح دادند. برای انگیزه خودسازی، سطح متوسط شادی بهینه است، زیرا راضی نبودن کامل به دستیابی به چیزهای بیشتر (یعنی کسب درآمد یا تحصیلات بهتر) منجر میشود. از طرف دیگر، برای روابط صمیمانه بالاترین سطح شادی بهینه است، زیرا در آن سطح افراد رضایت بیشتری دارند و نیازی به تغییر برای بهتر شدن ندارند.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد افراد شاد و غمگین در نحوه رفتارشان (Otake et al, 2006)، واکنش به رویدادهای زندگی و واکنش در موقعیتهای روزانه متفاوت هستند (Lyubomirsky, 2001).
علاوه بر میل به مهربان بودن و سازگاری بیشتر با مهربانیها، افراد شاد در مقایسه با افراد کمتر شاد، احتمال بیشتری برای رفتار مهربانانه داشتند (Otake et al, 2006). در بررسی تفاوتها در فعالیتهای روزانه در رابطه با شادی، رابینسون و مارتین (2008) نشان دادند که افراد شاد در فعالیتهای اجتماعی، مذهبی، خواندن روزنامهها و کمتر در تماشای تلویزیون نسبت به افراد غمگین فعالتر هستند. Brajša-Žganec و همکاران (2011) دریافتند که مشارکت فعال در فعالیتهای اوقات فراغت مختلف به رفاه ذهنی بهتر کمک میکند. همچنین مشخص شد که فعالیتهای داوطلبانه با شادی ارتباط دارد به نحوی که افرادی که شادتر بودند ساعات بیشتری را در کار داوطلبانه سرمایهگذاری میکنند (تویتز و هویت، 2001)، یا اینکه افرادی که داوطلب میشوند نسبت به افرادی که این کار را نمیکنند خوشحالتر هستند (هان، 2015؛ بورگونووی، 2008).
با این حال، برخی از محققان هیچ رابطهای بین داوطلبی و شادی پیدا نکردند (Haller and Hadler, 2006). امروزه بسیاری از محققان، بهتر زیستن فردی را در رابطه با شرایط اجتماعی بررسی میکنند و بر اهمیت رفاه فردی برای جامعه تاکید میکنند (Veenhoven, 2009; Diener et al, 2015). هنگام اندازهگیری متغیرهای اجتماعی، تحقیقات شامل معیارهای مختلفی از اعتماد در نظر گرفته میشود (بارتولینی و همکاران، 2015؛ وینسون و اریکسون، 2014). اعتماد به عنوان یک پدیده چندبعدی در نظر گرفته میشود که شامل چندین جنبه از نگرش افراد نسبت به سایر افراد، نهادها و جامعه به عنوان یک کل است. اعتماد به مردم و اعتماد به خانواده بهطور مثبت با شادی و رضایت از زندگی مرتبط است (وینسون و اریکسون، 2014). با این حال، در مطالعه Leung و همکاران (2011) که در کانادا انجام شد، مشخص شد که فقط اعتماد به افراد خانواده با شادی مرتبط است، در حالی که اعتماد به همسایگان و غریبهها ارتباطی با شادی نداشت. نویسندگان یافتهها را به عنوان پیامد قطع ارتباط احتمالی افراد در آن جامعه توضیح دادند. رابطه بین اعتماد و رفاه ذهنی ممکن است زمینه خاصی داشته باشد و میتواند تحتتاثیر ویژگیهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه باشد (Ekici and Koydemir, 2014).
نتایج دادهها
متغیرهای جمعیتی: در این تحقیق بررسی شده است که آیا گروههای شاد و غمگین از نظر سن، جنسیت، درآمد و سطح تحصیلات متفاوت هستند یا خیر. نتایج نشان داد که افراد شاد تقریباً هفت سال جوانتر از افراد غمگین بودند. گروهها از نظر جنسیت تفاوتی نداشتند اما در سطح تحصیلات تفاوت معناداری با گروه شاد که از سطح تحصیلات بالاتری برخوردار بودند، داشتند. در نهایت، گروهها در درآمد خود متفاوت بودند. افراد شاد گزارش دادند که درآمد بیشتری نسبت به افراد غمگین داشتند. یافتههای قبلی در مورد ارتباط بین متغیرهای شادی و جمعیتشناختی تکرار شده است و فرضیه اول نیز تایید شده که افراد شاد نسبت به افراد غمگین جوانتر، با درآمد بالاتر و تحصیلات بالاتر هستند، اما از نظر جنسیت تفاوت معناداری نداشتند. در تحلیلهای بیشتر، سن، درآمد و سطح تحصیلات به عنوان متغیرهای کمکی در نظر گرفته شده است.
نتیجهگیری: هدف پژوهش حاضر بررسی تفاوتهای افراد بسیار شاد و بسیار غمگین بود. شادی در این مطالعه به عنوان سطح کلی از احساس شادی تعریف شد تا حالت خاصی یا حالتی لحظهای از خوشی. سه مجموعه از متغیرهای وابسته در این تجزیه و تحلیل استفاده شده است: متغیرهای فردی، رفتاری و اجتماعی. در هر سه مجموعه از متغیرها، بین شهروندان شاد و غمگین تفاوت معناداری مشاهده شده است. چه تفاوتی بین افراد شاد و غمگین وجود دارد؟ نتایج ما نشان داد که تقریباً همه چیزهایی که مقایسه کردیم بین گروههای شهروندان کرواسی بسیار خوشحال و بسیار غمگین متفاوت است. مشخص شد که شهروندان بسیار خوشحال هفت سال جوانتر بوده و تحصیلات بهتر و درآمد بالاتری دارند. آنها گزارش دادند که از سلامتی بهتر، رضایت بیشتری از زندگی خود به عنوان یک کل، و رضایت بیشتری از حوزههای مختلف زندگی شخصی نسبت به افراد غمگین برخوردار بودند. همچنین افراد شاد بیشتر درگیر کارهای اجتماعی بودند و به جز فعالیتهای مرتبط با معاشرت و بیرون رفتن به فعالیتهای اوقات فراغت مختلفی میپرداختند. در نهایت، افراد شاد نسبت به افراد غمگین اعتماد بیشتری به مردم، اعتماد به نهادها و رفاه ملی بهتری نشان دادند. نتایج ما این یافتهها را تایید کرد که شاد بودن برای فرد و جامعه فوایدی دارد (دینر، 2013؛ استپتو و همکاران، 2015). بررسی ویژگیهای افراد بسیار شاد در مقابل افراد بسیار غمگین در جامعه میتواند ابزار مفیدی برای تعیین حوزههایی باشد که سیاستهای عمومی در آنها باید به منظور بهبود رفاه جامعه اجرا شود. این مطالعه به مجموعهای از شواهد در مورد ارتباط بین سلامت ذهنی و حوزههای مختلف زندگی اضافه میکند. بهجای تمرکز بر حوزههای خاص، از طیف وسیعی از متغیرهای فردی، اجتماعی و رفتاری برای آزمایش تفاوتهای بین افراد بسیار شاد و شدیداً غمگین استفاده شده است. یکی از نقاط قوت این مطالعه استفاده از نمونه احتمالی نماینده ملی است که از میان آن گروههای افراطی انتخاب شدند، بهطوری که شرکتکنندگان شادترین و غمگینترین شهروندان را نشان میدهند. از این حیث، تفاوتهای ایجادشده حاکی از حوزههایی است که باید در جامعه بهبود یابند تا رفاه بیشتر برای جامعه به همراه داشته باشد. با این حال، این مطالعه نقاط ضعفی نیز دارد. یافتههای حاضر مبتنی بر دادههای مقطعی و همبستگی است که استنتاج در مورد فرآیندها و علیت را محدود میکند، بنابراین روشهای طولی در کاوش علیت این روابط مطلوب است. ضعف دیگر این است که همه معیارها براساس گزارشهایی بوده که خود افراد دادهاند و بهطور بالقوه در معرض سوگیریهای اندازهگیری هستند، مانند سوگیری مجموعه پاسخ، سوگیری حافظه یا سوگیری مربوط به خلقوخو، همانطور که سیرگی (2012) بررسی کرده است. گنجاندن معیارهایی مانند افسردگی یا مطلوبیت اجتماعی در تحقیقات بیشتر، میتواند به مشکل سوگیری پاسخ دهد و به منفی بودن یا سوگیری مطلوبیت اجتماعی در تحقیقات بهتر زیستن رسیدگی کند (Heintzelman et al, 2015).
یافتههای این مقاله بهویژه برای مجموعه «متغیرهای رفتاری» محدود است، زیرا رفتار واقعی اندازهگیری نشده، بلکه گزارشهای رفتار گذشته اندازهگیری شده است. در آینده، اقدامات عینی نیز باید جمعآوری شود، به عنوان مثال، وضعیت سلامت بهدستآمده از ویزیت پزشک، اقدامات رفتاری در قالب حضور در کار یا فعالیتهای اجتماعی، یا گزارش همتایان در مورد فعالیتهای روزانه و اعمال مختلف رفتاری. یکی از مشکلات روششناختی مطالعه ما، قدرت توضیحی نسبتاً ضعیف مقیاسهای معرف اعتماد به موسسات و فعالیتهای اوقات فراغت است که عوامل ساختاری آنها و پایایی پایین یکی از مقیاسهای فعالیت اوقات فراغت نشان داده شده است. قدرت توضیحی برخی از آن متغیرها ممکن است توسط یک متغیر منفرد بهتر از بخشی از مقیاس، نمایش داده شود. در نهایت نتایج مطالعه حاضر مشخص میکند که علاوه بر داشتن رفاه شخصی بیشتر، آنچه از دیدگاه هر فرد مهم است، این است که افراد شاد در زندگی روزمره خود فعالتر هستند و در جامعه بهتر از افراد غمگین عمل میکنند. با این حال، هدف اصلی این مطالعه بررسی عمیق هر یک از حوزههای مورد مطالعه (شخصی، رفتاری، اجتماعی) نبود، بلکه نشان دادن تنوع تفاوتها بین افراد بسیار شاد و بسیار غمگین بود. برای تجزیه و تحلیل عمیق حوزه خاص، استفاده موازی از معیارهای عینی و ذهنی به کشف بهتر ارتباط با رفاه کمک میکند، همانطور که لوید و آولد (2002) برای حوزه فعالیتهای اوقات فراغت نیز پیشنهاد کردند.