زخمهای ماندگار
افسردگی جوانی چه اثری بر کار بزرگسالی میگذارد؟
شواهد زیادی نشان میدهد که ضعف سلامتی در اوایل زندگی میتواند آثار ماندگاری بر سلامت انسان در بزرگسالی و به دنبال آن بر اقتصاد جامعه به جای بگذارد. در حالی که بیشتر این مطالعات بر تجربیات دوران کودکی تمرکز دارد، مکانیسمهای ایجاد این اثرات پایدار -عود بیماری و قطع انباشت سرمایه انسانی- محدود به دوران کودکی نیست. در این مطالعه، بررسی شده است که چگونه تجربه یک دوره افسردگی در اوایل بزرگسالی میتواند بر آینده بازار کار تاثیر بگذارد. بهطور مثال بر اساس پژوهشها مشخص شده که در سن 50سالگی، افرادی که در سنین 27 تا 35سالگی معیارهای تشخیصی افسردگی را داشتند، 10 درصد دستمزد ساعتی کمتری دریافت کردهاند (مشروط به شغل) و آنها بهطور میانگین سالانه 180-120 ساعت کمتر کار میکنند، که در مجموع 24 درصد دستمزد سالانه کمتری خواهند داشت. بخشی از این کسری درآمد (21 تا 39 درصد) به این دلیل اتفاق میافتد که افسردگی اغلب یک بیماری مزمن است که بعداً در زندگی عود میکند. اما سهم قابل توجهی (55-25 درصد) به این دلیل رخ میدهد که افسردگی در اوایل بزرگسالی انباشت سرمایه انسانی را با کاهش تجربه کاری و با تاثیرگذاری بر انتخاب مشاغل با توزیع مهارت که پتانسیل پایینتری برای بالاتر رفتن دستمزد دارد، مختل میکند. این اثرات ماندگار اولیه افسردگی، اهمیت مداخله زودهنگام و چندوجهی را برای رسیدگی به افسردگی و اثرات متعاقب آن در محل کار بیشتر میکند.
مقدمه
افسردگی یک بیماری مزمن شایع است. طبق گزارش موسسه ملی سلامت روان (2020)، در سال 2019، 4 /8 درصد از بزرگسالان آمریکایی و 17 درصد از نوجوانان حداقل یک دوره افسردگی اساسی را تجربه کردهاند. افسردگی علاوه بر خساراتی که بر کار و رفاه دارد، اثرات اقتصادی منفی قابل توجهی نیز به همراه دارد. برآورد هزینه بیماریها در سال 2010، هزینه اجتماعی اختلال افسردگی اساسی را بیش از 200 میلیارد دلار نشان میدهد. نیمی از این هزینه مربوط به غیبت و عدم حضور در محل کار است (گرینبرگ و همکاران، 2015).
برخلاف بسیاری از بیماریهای مزمن دیگر، شروع اولیه افسردگی اغلب در اوایل بزرگسالی یا قبل از آن رخ میدهد (Zisook et al., 2007). بر اساس تحقیقات انجامشده عواقب بلندمدت بیماریهای دوران کودکی و نوجوانی مستند شده است. فراموش نکنیم که پژوهشها نشان میدهد بیماریهای زودرس اغلب اثرات طولانیمدت بر برآیند اقتصاد دارند. گودمن، جویس و اسمیت (2011)، با بررسی کودکانی که در سال 1958 با استفاده از مطالعه ملی رشد کودک بریتانیا متولد شدند، مستند کردند که شرایط روانی دوران کودکی تاثیرات پایدار قابل توجهی بر وضعیت فرد در بزرگسالی دارد.
در اغلب تحقیقات مشابه با استفاده از دادههای ثبتنام فنلاند نشان داده میشود که شرایط سلامت روان در آینده نوجوانی و اوایل بزرگسالی عواقبی دارد که حداقل تا سن 50سالگی ادامه مییابد (Hakulinen et al., 2019).
در این مقاله، تاثیرات احتمالی در سالهای اولیه بزرگسالی (در سنین 27 تا 35 سال) را بر روی نتایج مربوط به کار فردی در 50سالگی، از جمله وضعیت شغلی، دریافت ساعات کاری برای ناتوانی از انجام کار، کار سالانه و درآمد سالانه بررسی میکنیم. با تکیه بر شواهد اپیدمیولوژیک و اقتصاد انباشت سرمایه، از دادههای طولی غنی در NLSY برای بررسی این فرضیه استفاده شده است که خطر این شرایط در بزرگسالی میتواند امنیت اقتصادی بلندمدت را هم با کاهش انباشت سرمایه انسانی و هم با کاهش انباشت سرمایه انسانی مواجه کند.
پژوهشگران برای بررسی اثرات افسردگی بر انباشت سرمایه انسانی و قدرت توضیحی این مکانیسم بر درآمد دستمزد سالانه، نتایج مربوط به درآمد دستمزد سالانه را که معیارهای انباشت سرمایه انسانی را کنترل میکند، در 50سالگی بررسی کردهاند.
در این بررسی ارتباط دو متغیر بین افسردگی و انباشت سرمایه انسانی، ارتباط بین سطوح افسردگی و رشد دستمزد ساعتی شغلی در نظرسنجی-شغل در سال 1992 را از سال 1999 (سال اول با OEWS موجود) مورد توجه بوده است. مشاغلی که در سال 1992 توسط افرادی با سطوح شدیدتر افسردگی در رده سنی 27 سال اداره میشد، در طول زمان به میزان قابل توجهی رشد دستمزد کمتری را تجربه کردند. در قسمت دیگری چارت ارتباط بین افسردگی و میانگین تعداد ساعات کار در سال 1992 و چارت سلامت مطالعهشوندگان 50ساله نشان داده شده است. نتیجه بهدستآمده نشان میداد افراد مبتلا به افسردگی شدیدتر در سنین 27 تا 35سالگی خود بهطور متوسط ساعات کمتری در سال کار میکردند.
در این مقاله برای بررسی تاثیر تداوم یا عود افسردگی، با ساختن شاخصهایی که نشان میدهد آیا فرد دچار افسردگی شده یا خیر، زمان افسردگی را از هم جدا کردهاند؛ یک دوره (در 27 تا 35سالگی و 40 یا 50سالگی) از هر نوع افسردگی (خفیف، متوسط یا شدید). در مقابل دریافت شد که ابتلای چندین باره به افسردگی تا سن 50سالگی وجود داشته است (دو یا سهبار).
نتایج رگرسیون OLS گزارش درآمد دستمزد سالانه نشان داد که در 50سالگی، با و بدون کنترل افسردگی، آینده و انباشت سرمایه انسانی که شامل رکود آینده یا انباشت سرمایه انسانی نمیشود، اهمیت ویژهای پیدا میکند. در این مشخصات، افسردگی در سنین 27 تا 35 سال بهطور قابل توجهی درآمد دستمزد سالانه در 50سالگی را بین 21 تا 23 درصد کاهش میدهد. در مقایسه میان این گزارشها و بررسیها، تخمین ضریب برای افسردگی خفیف تا متوسط اولیه 25 درصد و برای افسردگی شدید اولیه 55 درصد کاهش مییابد، که نشان میدهد هم افسردگی آینده و هم انباشت سرمایه انسانی کنترل شده است. همه این کنترلها به کاهش ضریب افسردگی 27 تا 35ساله به میزان 40 تا 81 درصد منجر میشوند که آن را میتوان با تاثیر افسردگی در اوایل بزرگسالی بر کاهش سرمایه انسانی و تداوم افسردگی توضیح داد.
در مرحله بعد، بهطور خاصتر نشان داده میشود که چگونه زمانبندی افسردگی بر نتایج تاثیر میگذارد. در این بررسیها نتایج رگرسیون OLS در گزارش درآمد دستمزد سالانه، با و بدون کنترل بر روی زمان افسردگی و انباشت سرمایه انسانی گزارش شده است. برای سادهتر کردن تفسیر، افسردگی خفیف، متوسط و شدید با هم ترکیب شده است.
افسردگی مکرر خیلی بیشتر از افسردگیهایی که فقط یکبار رخ میدهند، به از دست دادن درآمد منجر میشود. برای افرادی که در سنین 27 تا 35سالگی افسردگی را تجربه میکنند، افسردگی مکرر در حدود 40سالگی باعث کاهش تقریباً 22درصدی درآمد در آینده و افسردگی مکرر در حدود 50سالگی موجب کاهش تقریباً 41درصدی درآمد آینده میشود. بزرگترین تاثیر بر درآمد ناشی از افسردگی در هر سه دوره سنی است که به از دست دادن درآمد ۷۱درصدی منجر میشود.
مقایسه ستون نتایج مختلف در این مقاله نیز نتایج جالبی را نشان میدهد که افسردگی در سنین 27 تا 35 سال با کاهش 16درصدی درآمد دستمزد سالانه همراه است. نتیجه برای افسردگی در حدود 40سالگی کاملاً متفاوت است که به کاهش درآمد قابل توجه 13 درصد منجر میشود. با این حال میتوانیم از این ضریب کاهشیافته و از نظر آماری ناچیز، استنباط کنیم که این تاثیر منفی ناشی از افسردگی مکرر در حدود 40سالگی نسبت به یکبار ابتلا به افسردگی در سن 40سالگی بالاتر است.
در قسمت دیگر این بررسیها، برآوردهای مربوط به اثرات افسردگی مکرر را با اثرات سرمایه انسانی ترکیب کردهاند. افزودن انباشت سرمایه انسانی ضرایب افسردگی مکرر را بیش از ضرایب دیگر کاهش میدهد. با یک بار ابتلا به افسردگی، ضریب افسردگی قبل از 36سالگی، فقط 24 درصد کاهش مییابد، اما افسردگی در سنین 27 تا 35 به تنهایی هنوز باعث کاهش درآمد قابل توجه 13درصدی میشود.
شواهد بهدستآمده نشان میدهد که افسردگی در اوایل بزرگسالی تاثیر منفی بر نتایج بازار کار در طول زندگی دارد. بخشی از این تاثیر منفی را میتوان به تشخیص زودهنگام افسردگی نسبت داد، اختلال افسردگی در انباشت سرمایه انسانی در 50سالگی، نسبت به افرادی که در سنین 27 تا 35سالگی افسردگی را تجربه میکنند، سطوح پایینتری از مهارتهای تحلیلی شناختی و بینفردی غیرمعمول را نشان میدهد. مشاغل آنها در سنین 27 تا 35 سال افزایش دستمزد کمتری را در سالهای بعدی دارند و در 50سالگی در مشاغلی با میانگین دستمزد بهطور قابل توجهی پایینتر بهکار میروند. افسردگی زودهنگام در بزرگسالی همچنین تاثیر منفی بر نتایج بعدی بازار کار دارد زیرا افسردگی تجربهشده در اوایل زندگی، همانطور که در حال حاضر مدیریت میشود، اغلب عود میکند یا در اواخر زندگی ادامه مییابد. بنابراین، در 50سالگی، افراد مبتلا به افسردگی زودرس کمتر احتمال دارد که شاغل شوند و بیشتر از بازار کار خارج شوند و مزایای ناتوانی دریافت کنند. در صورت شاغل بودن، کارگران مبتلا به افسردگی در سنین 27 تا 35 سال دستمزد ساعتی کمتری در 50سالگی دریافت میکنند، حتی مشروط به نوع شغلشان هم شرایط همین است.
اهمیت این روشها با بررسی رابطه بین افسردگی در سنین 27 تا 35 و درآمد دستمزد سالانه در سن 50 تایید میشود. وقتی کاهش قابل اندازهگیری سرمایه انسانی را به تنهایی در نظر میگیریم (از طریق کاهش تجربه و مهارتهای خاص شغل)، تاثیر افسردگی در سنین 27 تا 35 سال بر درآمد دستمزد سالانه در 50سالگی بین 25 تا 55 درصد کاهش مییابد. وقتی به تنهایی خطر افسردگی آینده را در نظر بگیریم، تاثیر مستقیم افسردگی در سنین 27 تا 35 سال 21 تا 39 درصد کاهش مییابد. همه این روشها با هم، بین 40 تا 81 درصد از کل تاثیر افسردگی زودرس بزرگسالی بر درآمد دستمزد سالانه آینده را تشکیل میدهند. تاثیر منفی قابل توجهی که ما از افسردگی زودرس بزرگسالی بر درآمد و اشتغال در 50سالگی مییابیم با یافتههای هاکولینن و همکاران (2019) مطابقت دارد. هاکولینن و همکاران (2019)، با این حال، افسردگی نوجوانان را مورد مطالعه قرار دادند و نتایج آن بر تاثیر افسردگی بر انباشت سرمایه انسانی در مدرسه تاکید کرد. تجزیه و تحلیلهای این مقاله بر افسردگی در دوران بزرگسالی متمرکز است و تاثیر آن را بر انباشت سرمایه انسانی در بازار کار نشان میدهد.
نتایج این مقاله نشان میدهد که بدون درمانها و حمایتهای مناسب، افراد مبتلا به افسردگی با شرکت در بازار کار با ناملایمات شدیدی مواجه میشوند و در معرض خطر گرفتار شدن در مشاغلی با دستمزد راکد هستند که احتمال کمتری دارد از تغییرات فناوری مبتنی بر مهارت بهرهمند شوند. تحقیقات بالینی نشان داده است که افسردگی را میتوان بهطور موثر درمان کرد. نتایج بررسیشده همچنین اهمیت پیشگیری از عود را برای کاهش تاثیر عود و تداوم بیماری نشان میدهد.
در تحقیقات بسیاری که پیشتر انجام شده، بارها مشخص شده است که افسردگی چطور بر توانایی انجام کار، افزایش بیکاری، فعالیت کمتر و عدم مفید بودن در محل کار، دستمزد و درآمد کمتر و به پایان نرسیدن تحصیلات یا تمایل به ادامه تحصیل و افزایش درخواستها برای بیمه بیکاری یا ازکارافتادگی اثر میگذارد. همچنین تاثیر نامطلوب افسردگی بر سرمایه انسانی به شکل کمبود نیروی متخصص و ماهر در کار نیز بروز پیدا میکند. افسردگی بر عملکرد اجرایی، حافظه و توجه نیز تاثیر منفی و مخرب میگذارد. به همین دلیل ضرورت بررسی تاثیرات آن و ایجاد شرایط درمان و حمایتهای کافی مشخص میشود. نتایج این مقاله همچنین نشان میدهد که ارائه درمان و حمایتهای مناسب برای افراد مبتلا به افسردگی احتمالاً به آنها این توانایی را میدهد که ارتباط خود را با بازار کار حفظ کنند و همچنین نشان میدهد که چگونه میتوان بهطور بالقوه بر پیامدهای ناشی از آن غلبه کرد. مطالعات قبلی نشان دادهاند که اشتغال باعث بهبود رفاه و شرایط زندگی برای افراد مبتلا به افسردگی و سایر بیماریهای روانی میشود (باند و همکاران، 2001؛ همیلتون، مریگان و دوفرن، 1997). بدون شغل یا شغل با کیفیت خوب، افسردگی ممکن است شدیدتر شود و چرخهای از نتایج نامطلوب بازار کار را تحریک کند و سلامت روان را بیشتر به خطر بیندازد و بدتر کند. یک شکل بالقوه حمایت، آموزش حرفهای مادامالعمر است که به افراد مبتلا به افسردگی کمک میکند تا مجموعه مهارتهای خود را توسعه و ارتقا دهند تا بتوانند در یک محیط بازار کار دائماً در حال تغییر به موفقیت دست یابند.