انذار مهاجرت
آیا مهاجرت به دوگانه علم و ثروت پاسخ میدهد؟
مهاجرت اجباری یک تجربه منقلبکننده است، تجربهای که اثرگذاری آن برای نسلها ادامه دارد. آموس اوز، نویسنده مشهور یهودی، در کتاب زندگینامه خود مینویسد: «همواره برای خانوادههای یهودی اینگونه بود: آنها معتقد بودند که آموزش و تحصیل یک سرمایهگذاری برای آینده است، تنها چیزی که هیچکس نمیتواند آن را از فرزندان شما بگیرد... حتی اگر جنگ یا مهاجرتی دیگر رخ دهد.» این ایده که مهاجرت اجباری ممکن است بر ترجیحات آموزش و علمآموزی افراد اثر بگذارد بهطور شناختهشده در سال 1977 توسط استیگلر و بکر مطرح شد. اثبات فرضیههای این حوزه قدری دشوار است، جایی که حتی واقعبینانهترین فرضیات هم ممکن است به چالش کشیده شوند. این دشواری بهخصوص در شناسایی ارتباط میان مهاجرت اجباری و سرمایهگذاری در آموزش و تحصیلات مشهود است، چرا که مهاجران معمولاً از جنبههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نسبت به بومیان متفاوت هستند. بهعلاوه رقابت در بازار نیروی کار با بومیان اغلب در تصمیمات تحصیلی مهاجران نقش دارد.
در این یادداشت مقالهای مورد بررسی قرار میگیرد که با کاوش در آمارهای تاریخی سعی در ارزیابی اثرگذاری مهاجرت اجباری روی سرمایهگذاری در نیروی انسانی دارد. این مقاله توسط پنج اقتصاددان به نامهای ساشا بِکر از دانشگاه وارویک انگلیس، اکاترینا ژورافسکایا و ایرینا گروسفلد از مدرسه اقتصاد پاریس، پاولین گروسجین از دانشگاه ولز جنوبی جدید در استرالیا و نیکو وُیگتلاندر از دانشگاه کالیفرنیا لسآنجلس در سال 2019 به تحریر درآمد و در تارنمای دفتر ملی تحقیقات اقتصادی آمریکا منتشر شد.
پس از جنگ جهانی دوم مرزهای لهستان دستخوش تغییر شد: مناطق شرقی این کشور تبدیل به خاک شوروی سابق، و در نواحی غرب بخشهایی از خاک آلمان سابق به لهستان ملحق شد. در نواحی غربی مذکور پیش از جنگ جهانی دوم حدود هشت میلیون آلمانی زندگی میکردند که پس از این تغییرات مجبور به ترک خانه و داراییهای خود شدند. همچنین حدود یک میلیون لهستانی بومی در آنجا باقی ماندند. در شرق که مناطق کرِسی به اشغال شوروی سابق درآمد، لهستانیها مجبور شدند آنجا را ترک و به مناطقی غربی که عمده آن خالی از سکنه مانده بود مهاجرت کنند. بر این اساس با مقایسه نوادگان این گروه از مهاجران با سایر لهستانیهایی که ویژگیهای زبانی، نژادی و دینی یکسان دارند میتوان اثرات بلندمدت مهاجرت اجباری را مورد ارزیابی قرار داد.
در جمعآوری آمارهای مقاله از مرکز نظرسنجی «دیاگنوزا» لهستان کمک گرفته شد، تا در نظرسنجی سال 2015 این نهاد پرسشهایی پیرامون اجداد مشارکتکنندگان که در موج مهاجرت اجباری حضور داشتند پرسیده شود. از میان 30 هزار نفر مشارکتکننده در نظرسنجی، حدود 11 درصد، اجدادشان از مناطق کرِسی بودند که پس از جنگ جهانی دوم مجبور به مهاجرت شدند. ارزیابیهای مقاله حاکی از آن است که اجدادی که مجبور به مهاجرت شدند در مقایسه با سایر لهستانیها، سطح تحصیلات بالاتری دارند. اهمیت تحصیلات بالاتر اجداد به اجبار مهاجرتکرده از لحاظ مقداری اینگونه است: این افراد بهطور میانگین یک سال بیشتر تحصیل کردهاند، امری که به تمایل بیشتر آنها به اتمام دوره دیپلم و تحصیلات تکمیلی برمیگردد. جالب این است که برای پیش از جنگ جهانی دوم این تفاوت تحصیلی مشاهده نمیشود. طبق آمارها، پیش از جنگ جهانی دوم زمانی که لهستان به دو منطقه اصلی لهستان مرکزی و مناطق کرسی تقسیم میشد، لهستانیهای مناطق کرسی نرخ سواد پایینتری داشتند. در مقابل در لهستان امروز، جمعیتی که اجداد آنها از کرسی مهاجرت کردند، بهطور قابل توجهی نرخ تحصیلات متوسطه بالاتری دارند. این یافته زمانی که ارزیابیها بر مبنای گروههای سنی مختلف اجداد اهل کرسی انجام میگیرد روشنتر میشود: تحصیلات آن دسته از افرادی که هنگام مهاجرت اجباری از کرسی، مدرسه خود را تمام کرده بودند (متولدین 1930 میلادی به قبل)، با سایر لهستانیها تفاوت نمیکند. برای مهاجران جوانتر اما مزیت تحصیلی مشهودتر است، حتی برای آن دسته از افرادی که دو نسل بعد از اجداد خود به دنیا آمدند.
گفتنی است نظرسنجی دیاگنوزا تنها اطلاعاتی از اجداد مهاجرتکرده از کرسی ارائه میکند، و نه سایر اجداد. در صورتی که مشارکتکنندگان در نظرسنجی که تحصیلات بالاتر دارند بهتر زادگاه اجدادشان را به خاطر بیاورند، واقعیت بالا ممکن است به سوگیری نتایج بینجامد. به منظور رسیدگی به این چالش، محققان مقاله در سال 2016 نظرسنجی دیگری را با عنوان «نظرسنجی اجداد» در مناطق غربی لهستان که عمده مهاجران کرسی آنجا سکنی گزیدند انجام دادند. در این نظرسنجی از یک نمونه حدود چهار هزارنفره پیرامون زادگاه اجدادشان پرسش شد. بر این اساس اطلاعاتی جزئی از زادگاه 12 هزار جد از سراسر لهستان (شامل مناطق کرسی) جمعآوری شد. با بهرهگیری از این آمارها در مقاله نشان داده میشود که نتایج بهدستآمده تحت تاثیر سوگیری ناشی از بهیادآوری مشارکتکنندگان نیستند. بهعلاوه نظرسنجی اجداد این اجازه را میدهد تا سطح تحصیلات اجداد به اجبار مهاجرتکرده مناطق کرسی با افرادی که به اختیار از لهستان مرکزی به مناطق غربی مهاجرت کردند و همچنین لهستانیهای بومی مناطق غربی مورد ارزیابی قرار گیرد. بر این اساس ملاحظه میشود که اجداد به اجبار مهاجرتکرده مناطق کرسی سطح تحصیلات بالاتری دارند، و بعد از آنها افراد به اختیار مهاجرتکرده قرار دارند. در میان این سه گروه، جمعیت بومی نیز کمترین میزان تحصیلات را در مناطق غربی لهستان امروز دارد.
به منظور اعتبارسنجی نتایج، نمونه مورد بررسی به افرادی محدود میشود که اجدادشان در سال 1939 در فاصله کمتر از 150کیلومتری هر یک از مرزهای منطقه کرسی زندگی میکردند. همزمان، متغیر اثرات ثابت شهری مشارکتکنندگان در نظرسنجی وارد الگو میشود. بر این اساس نشان داده میشود مشارکتکنندگانی که امروز در شهر یا روستای مشابه زندگی میکنند -آنهایی که اجدادشان از منطقه کرسی بودند- نسبت به شهروندان منطقه مرکزی لهستان بهطور قابلتوجهی سطح تحصیلات بالاتری دارند. در ادامه دو تهدید برآوردی مورد بررسی قرار میگیرد. نخست، «تفاوتهای ماقبل» به این معنا که مردم منطقه کرسی پیش از جنگ جهانی دوم و مهاجرت، تحصیلات بالاتر یا ترجیحات متفاوتتری برای آموزش و تحصیل داشتند. دوم، «گزینش» به این معنا که مردم منطقه کرسی یا هر منطقه دیگری از لهستان ممکن است بهطور متمایز برای سکونت در منطقهای خاص گزینش شده باشند. در این رابطه از ترکیبی از آمارهای تاریخی، نظرسنجی و تحلیلهای خطوط مرزی برای رسیدگی به این نگرانیها بهره گرفته میشود. با استفاده از منابع تاریخی و تحلیلهای تجربی در این مقاله نشان داده میشود که دسترسی مهاجران منطقه کرسی به منابع، آموزش یا فرصتهای شغلی متفاوتتر در مقصد محل سکونتشان متفاوت نبود. همچنین هیچ نشانهای که عواملی نظیر بازار نیروی کار متراکم، تفاوتهای نرخ زادوولد، شرایط اقتصادی و... نتایج مقاله را تورشدار کرده باشد وجود ندارد. بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که مهمترین عامل در توضیح چرایی تحصیلات بالاتر مهاجران، تغییر در تمایلات برای سرمایهگذاری آنها در نیروی انسانی است.
در حمایت از گزاره بالا، میتوان برخی شواهد از نظرسنجی ارائه کرد. طبق این شواهد میتوان گفت نوادگان مهاجران اجباری ارزش کمتری برای کالاهای مادی قائلاند در حالی که به تحصیل فرزندانشان بسیار تمایل دارند. همچنین آنها داراییهای فیزیکی کمتری را خریداری میکنند. روایتهای تاریخی زمان مهاجرت نیز شواهدی در راستای این یافته که ترجیحات مهاجران برای تحصیلات دستخوش تغییر شد ارائه میکند. یک موسسه غربی در شهر پوزنان لهستان خاطراتی را از مهاجران دهه 1950 میلادی این کشور جمعآوری کرده، خاطراتی که برخی از آنها توسط تاریخدانان مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و منتشر شده است. به عنوان مثال، در خاطرات یکی از مهاجران که در کرسی از یک خانواده روستایی ساده بود و به اجبار به نواحی غربی مهاجرت کرد میخوانیم: «در نواحی غربی، یک وضعیت بهخصوص وجود داشت. مردم اهمیت چندانی برای ثروت مادی قائل نبودند. بسیاری از افرادی که به اینجا آمدند هنوز در خاطرات زادگاه خود و تعلقات مادی که در آنجا داشتند زندگی میکردند. اما در اینجا ارزشهای جدیدی ظهور کرد، ارزشهایی که ازبینرفتنی نبودند و با مرگ انسانها نابود نمیشدند، ارزشهایی نظیر دانش و مهارت.» برونیسلا کومورفسکی، رئیسجمهور سالهای 2010 تا 2015 لهستان، نیز در مصاحبهای اظهار داشت که چطور این ارزشها درون خانوادهها ماندگار میشود: «من در نزدیکیهای شهر وروکلا (مناطقی از آلمان سابق که به خاک لهستان ملحق شد و مهاجران شرق لهستان در آنجا سکنی گزیدند) در خانه والدینِ والدینم به دنیا آمدم، کسانی که از منطقه کرسی به آنجا آمده بودند. در آن خانه به جنبههای مادی اهمیت داده نمیشد، چرا که تجربه کرده بودند داراییهای مادی ازبینرفتنی است.» همچنین شواهدی که به تازگی ارائه میشود نشان میدهد چطور ترجیحات میتواند به شوکهای محیطی و نهادی (نظیر خشونت، بلایای طبیعی، شوکهای اقتصادی و...) واکنش نشان داده و تحولات آن برای نسلها ماندگار بماند.
همانطور که اشاره شد برخی سازوکارها ممکن است در تفاوت و مزیت مشاهدهشده در تحصیلات مهاجران نقش داشته باشند. بر این اساس طبق نتایج نظرسنجی، ابتدا شواهدی از محتملترین سازوکار ارائه میشود: تغییر در ترجیحات مهاجران از سرمایهگذاری در داراییهای مادی به سرمایهگذاری در داراییهای معنوی تحصیل و علمآموزی (یا همان دوقطبی علم یا ثروت). سپس برخی از سازوکارهای جانشین نظیر ازدحام بازار نیروی کار، نرخ زادوولد، خطای یادآوری گذشته و... به بحث گذاشته میشود. بهطور خلاصه بررسیها نشان میدهد هیچ یک از سازوکارهای جایگزین نمیتوانند نقشی تعیینکننده در نتایج بهدستآمده داشته باشند.
علم یا ثروت
در بخشی از مقاله از مشارکتکنندگان پیرامون تمایلاتشان به علم یا ثروت یا به صورت دقیقتر تمایل به تحصیل فرزندانشان پرسش میشود. اطلاعات خروجی به صورت یک شاخص درآمد برای مشارکتکنندگانی که بیشترین تمایل را دارند مقدار یک میگیرد. بر این اساس مهاجران منطقه کرسی هشت درصد امتیاز بالاتر نسبت به امتیاز میانگین 59 درصد کسب کردند. در واقع میتوان گفت افرادی که اجدادشان از مهاجران کرسی هستند بهطور قابلتوجهی تمایل بیشتری به تحصیل فرزندانشان دارند.
پرسش دیگر از مشارکتکنندگان این بود که «اصلیترین عامل موفقیت در زندگی چیست؟». در این باره دو دستهبندی متغیر مجازی در نظر گرفته شد: «تملک داراییهای مادی» و «آزادی». طبق نتایج بهدستآمده مشارکتکنندگانی که اجدادشان از مهاجران هستند با احتمال کمتری داراییهای مادی را عامل موفقیت در زندگی میدانند، و نسبت به سایر مردم لهستان اهمیت بیشتری برای آزادی قائلاند. به منظور راستیآزمایی این ادعا، در نظرسنجی اطلاعاتی از وضعیت تملک 20 نوع دارایی مشارکتکنندگان جمعآوری شد. اگر مشارکتکنندگان یک دارایی را نداشتند از آنها پرسیده میشد آیا علت مالی دارد یا خیر. بر این اساس فهرستی از داراییهایی که مشارکتکنندگان به دلایل غیرمالی در تملک ندارند تهیه شد (داراییهایی که قدرت خرید آن را دارند اما تمایلی به خرید آن ندارند). این بررسیها نشان میدهد مشارکتکنندگانی که اجدادشان مهاجران کرسی بودند مطابق با ادعایی که کردند، داراییهای مادی کمتری دارند، با وجود اینکه توان مالی خرید آنها را دارند. در مجموع یافتههای فوق این تحلیل را تایید میکند که مهاجرت اجباری تمایل افراد را از سرمایهگذاری در دارایی مادی به سرمایهگذاری در تحصیلات سوق میدهد.
اما آیا نتایج مقاله میتواند تحت تاثیر ویژگیهای رفتاری مشارکتکنندگان یا ویژگیهای منطقهای باشد. در این رابطه نقش برخی از سازوکارهای محتمل مورد بررسی قرار گرفت. یکی از این سازوکارها مربوط به منابع طبیعی است. ادبیات قبلی این حوزه نشان میدهد مهاجرانی که به زمین کافی برای فعالیت کشاورزی دسترسی ندارند (به دلیل تملک بومیان)، اغلب برای موفقیت در مشاغل غیرکشاورزی رو به تحصیل میآورند. با این حال به نظر این عاملی نیست که روی نتایج مقاله تاثیر گذاشته باشد، به دو دلیل؛ اول، نواحی غربی که پس از جنگ جهانی به لهستان ملحق شده و مهاجران به آنجا منتقل شدند پس از ترک آلمانیها عمدتاً خالی از سکنه بودند. دوم، اگر قرار بود ازدحام منطقه محرک سرمایهگذاری در تحصیلات باشد، این اثرگذاری به واسطه ورود متغیر اثرات ثابت شهری کنترل میشد.
کلام پایانی
مهاجرت اجباری همواره یکی از مسائل تاریخ بشر بوده است. بخش پناهندگان سازمان ملل متحد برآورد میکند بیش از 65 میلیون نفر از جمعیت جهان به خاطر عواملی نظیر جنگ، درگیری داخلی، بلایای طبیعی و... از خانههای خود آواره شده و به اجبار مهاجرت کردهاند. در حالی که آثار کوتاهمدت مهاجرت اجباری چشمگیر است، اما پیامدهای بلندمدت آن برای مهاجران و نسلهای بعد آنها کمتر روشن است. در واقع تمایز میان پیامدهای مهاجرت اجباری با سایر عوامل اثرگذار قدری دشوار است. در این باره در مرور علمی-اقتصادی این هفته مقالهای مورد مطالعه قرار گرفت که با بهرهگیری از آمارهای خرد مصاحبه از افراد، پیامدهای تحصیلی مهاجرت اجباری لهستانیها از مناطق شرقی به غربی این کشور پس از جنگ جهانی دوم را برای چند نسل مورد ارزیابی قرار میدهد. یافتههای این مقاله حاکی از آن است که فرزندان، نوهها و نتیجههای افرادی که به اجبار از مناطق شرقی تحت اشغال شوروی (منطقه کرسی) به مناطق غربی آزادهشده از آلمان نازی مهاجرت کردند، بهطور قابلتوجهی سطح تحصیلات بالاتری نسبت به سایر لهستانیها دارند. همچنین نشان داده شد نوادگان افرادی که مهاجرت کردند به تحصیل و علمآموزی فرزندان خود بسیار بیشتر اهمیت میدهند و داراییهای مادی در نظرشان کماهمیت جلوه میکند. به منظور اعتبارسنجی این نتایج، برخی تجزیه و تحلیلهای این حوزه بررسی شده و نتیجه گرفته شد که عامل اصلی این تحولات ناشی از تغییر ترجیحات مهاجران از سرمایهگذاری در داراییهای فیزیکی به سرمایهگذاری در سرمایه انسانی فناناپذیر (مانند علم و دانش) است.
در دنیایی که شمار مهاجران و پناهندگان اجباری در آن فراوان است، نکته سیاستگذاری این یافتهها این است که کشورهای میزبان مهاجران اجباری باید دسترسی به تحصیل را برای مهاجران و فرزندان آنها به خوبی فراهم کند. در حالی که نهادهای بینالمللی، تحصیل و علمآموزی را عاملی مهم در کاهش نابرابری اقتصادی و اجتماعی پناهندگان میدانند، یافتههای این مقاله نشان میدهد فراهم کردن شرایط تحصیل مناسب برای مهاجران اجباری به مراتب میتواند منافع بسیار بیشتر و ماندگارتری به همراه داشته باشد.