افراد شاد و جامعه ناشاد
چگونه احساس شادی افراد میتواند جامعه را ناشاد کند؟
برخلاف آن چیزی که بهطور کلی در اقتصاد کلاسیک تصور میشود، بحث تصمیمگیری یک بحث کاملاً منطقی و عقلانی نیست. هر چند که هنوز هم بسیاری از ما چنین تصوری نسبت به تصمیمگیری داریم و معتقدیم فرد تصمیمگیرنده به گزینههای مختلف پیش روی خود نگاه میکند و پس از سنجش آن و گاهی هم در ذهن خود یا بر روی کاغذ، محاسباتی را انجام میدهد و در نهایت یک گزینه را انتخاب میکند. اما واقعیت طور دیگری است. ما انسانها موجوداتی احساسی هستیم. حتی منطقیترین افراد نیز درگیر احساسات میشوند. بهخصوص وقتی شرایط غیرعادی، پراسترس یا خطرناک میشود، غالباً بر اساس احساسات لحظهای خود رفتار میکنیم. اما مساله فقط مربوط به شرایط غیرعادی و سخت نیست. احساسات میتوانند روی تصمیمگیریها و قضاوتهای ما در شرایط عادی هم تاثیر بگذارند. مثلاً ممکن است شما یک یا دو لیوان نوشابه مصرف کنید که باعث میشود سطح انرژی شما بیشتر شود. همین اتفاق ساده میتواند حتی روی کلیدیترین تصمیمها و قضاوتهایتان نیز تاثیر داشته باشد. اما علت آن چیست؟ عوامل گوناگونی مانند وضعیت محیط اطراف فرد، زمینه خانوادگی او، تحصیلات و تجربیات زندگی همگی در مدیریت احساسات به صورت مثبت یا منفی تاثیر میگذارد. احساسات مثبت یا منفی با تاثیرگذاری بر نحوه تمرکز و توجه شما بر تصمیمگیریهایتان ایفای نقش میکند. به این صورت که وقتی شما احساسات مثبتی را تجربه میکنید بیشتر احتمال دارد که به جنبههای مثبت موضوعات توجه کنید و در نتیجه تصمیمات مثبتی بگیرید. اما احساسات منفی باعث میشود که شما دچار سوگیری منفی توجه شوید. یعنی دائماً به جنبههای منفی موقعیتها توجه کنید و بدبینانه تصمیم بگیرید. حال با توجه به آنکه ما در زندگی روزمره خود بارها و بارها مجبور به تصمیمگیری میشویم، میتوان فهمید که تاثیر این احساسات و نقش آن در زندگی ما تا چه حد میتواند مهم و پررنگ باشد. برخی از این تصمیمات ساده و برخی دیگر پیچیده و سخت هستند. تصمیمات ساده مثل انتخاب میان خرید دو لباس مختلف با رنگ و کیفیت متفاوت در یک لباسفروشی تاثیر چندانی بر زندگی ما ندارند ولی برخی تصمیمات سخت و پیچیده داریم که نهتنها بر زندگی ما، بلکه بر شرایط و وضعیت اطرافیان ما نیز اثر مستقیم و غیرمستقیم دارند؛ مثل تصمیم به ازدواج یا انتخاب یا تغییر شغل، سرمایهگذاری با پولی که یک عمر برای جمعکردن آن کار کردهایم و مهاجرت به کشوری دیگر. البته تاثیر احساسات بر این تصمیمها ممکن است خیلی کمتر باشد ولی همان کم هم میتواند زندگی ما و اطرافیان ما را تغییر دهد. در این میان برخی تصمیمات ریز هستند که ما میگیریم ولی بر زندگی دیگران اثرگذارند و وقتی آن را در قالب جمع نگاه میکنیم میبینیم که تاثیر احساسات فردبهفرد این جمع چقدر میتواند بر احساس مطلوبیت بقیه اثرگذار باشد. فرض کنید میخواهید با دوستان خود به سفر بروید ولی دقیقاً روز قبل از سفر یکی از دوستان به دلیل آنکه در محل کارش با همکارش بحث و جدل داشته به سفر نمیآید و میگوید حس و حال خوبی ندارد. تصمیم احساسی این فرد بر میزان مطلوبیت دیگر افرادی که قصد سفر دارند تاثیر زیادی دارد و میتواند حتی موجب لغو شدن سفر آنها شود. چنین تصمیماتی بر پایه احساسات که بر زندگی دیگران اثرگذار است در سطح اجتماع نیز قابل بسط است. نمونه آن را میتوان در پرداخت مالیات دید. پرداخت مالیات را شاید بتوان مانند دادن دونگ سفر یا دونگی که برای خوردن یک وعده غذای جمعی که در رستوران میپردازیم در نظر گرفت. در صورتی که یکی از افراد از دادن دونگ خود امتناع کند بدون شک بر کیفیت سفر یا غذا و میزان آن اثر میگذارد و حتی حس و حال دیگر افراد جمع را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. در همین راستا مقالهای وجود دارد که با عنوان «وقتی افراد شاد جامعه را ناراضی میکنند» در مارس 2021 در ژورنال SSRN به چاپ رسید. مارتین فوچمن، فرانک هشنر، اریش کرچلر و پیتر مور چهار نویسنده این مقاله بودند که در پژوهششان به بررسی اثر احساس شادی بر روی میزان پرداخت مالیات پرداختند و در کمال شگفتی به این نتیجه رسیدند که افراد زمانی که احساس شادی بیشتری دارند، تمایل کمتری به پرداخت مالیات دارند که این موضوع بر رفاه دیگر افراد جامعه اثرگذار است و باعث کاهش آن میشود. در ادامه خلاصهای از این مقاله ارائه خواهد شد.
مقاله به دنبال چیست؟
احساسات تاثیر زیادی بر زندگی روزمره ما دارند. آنها بر افکار، قضاوتها و مهمتر از همه بر رفتار و تصمیمات اقتصادی ما تاثیر میگذارند؛ مانند رفتار ریسکپذیری، تصمیمات سرمایهگذاری مالی و تصمیمات پسانداز و همچنین تعاملات اجتماعی، همکاری و حتی بر میزان کمکهایی که میخواهیم به بقیه بکنیم همگی از احساسات ما اثر میپذیرند. احساساتی که در هنگام انتخاب به وجود میآیند غالباً احساسات یکپارچه هستند. در مقابل، عواطف پسزمینه در وجود ما هستند که از تجربیات اطراف سرچشمه میگیرند. فعالیتهایی که در اوقات فراغت انجام میدهیم یا آبوهوا و شرایط اینچنینی اغلب به صورت ناخودآگاه بر ما اثر میگذارند و مستقیماً با تصمیمی که در واقعیت میگیریم مرتبط نیستند؛ که اصطلاحاً احساسات اتفاقی نامیده میشوند که در مقالههای کلتنر و لرنر (2010) و لرنر و همکاران (2015) به این موضوع پرداخته شده است. بهرغم افزایش علاقه به مطالعات مربوط به ارتباط میان احساسات و تصمیمگیری، دانش در مورد احساسات و تاثیر آنها بر تصمیمات مالیاتی محدود است. در حالی که احساسات یکپارچه در فرآیند اعلام و پرداخت مالیات در چند مطالعه مانند بلافوس و همکاران (2017) و دالک و همکاران (2016) مورد توجه قرار گرفته است، تاکنون هیچ مطالعهای تاثیر احساسات پسزمینه اتفاقی بر رعایت مالیات را بررسی نکرده است. در همین راستا نویسندگان این مقاله با نشان دادن اینکه احساسات اتفاقی بر نگرشها و رفتارهای مربوط به پرداخت مالیات تاثیر میگذارد به ادبیات مرتبط با این موضوع کمک میکنند که میتواند پیامدهای مهمی برای مقامات مالیاتی ارائه کند.
پیشینه مقاله
از دهه 1970، تحقیقات در مورد پرداختهای مالیاتی عمدتاً بر تاثیر سازوکارهای بازدارنده، درک شهروندان از قوانین مالیاتی، دانش مالیاتی، نگرشها و روحیه مالیاتی آنها، عدالت عمودی و افقی و جو تعامل بین مقامات مالیاتی و مالیاتدهندگان متمرکز شده بود. ولی نقش احساسات در تصمیمگیریهای مالیاتی به ندرت مورد مطالعه قرار میگرفت. اما برای اولینبار در مقاله ارارد و فاینشتاین (1994) یک الگوی نظری برای نقش احساسات (به ویژه احساسات اخلاقی) در تصمیمات مربوط به پرداخت مالیات ارائه میشود. طبق رویکرد این مقاله، دو احساس در پرداختن مالیات نقش محوری دارند، شرم و گناه، که هر دو به واسطه تامل و اندیشیدن به نقض هنجارها ناشی میشوند. احساس گناه و شرم، عواطف ناپسند (منفی) خاصی هستند که از رفتار واقعی و عواقب پیشبینیشده سرچشمه میگیرند و نشان میدهند در صورت وجود آن در فرد، تمایل به پیروی از قوانین و هنجارهای تعیینشده افزایش مییابد. دالک و همکاران (2016) بر اساس این ایده الگویی را ارائه کردند که «استرس روانی» را نیز با احساس شرم و گناه ادغام میکند، که میتوان گفت الگوی این مقاله نیز اساساً به آنچه ارارد و فاینشتاین (1994) به عنوان گناه تعریف میکنند اشاره دارد. برای اندازهگیری این احساس بد در تصمیمگیریهای مربوط به رعایت مالیات، آنها از تنوع ضربان قلب استفاده میکنند. این محققان یک همبستگی مثبت میان تغییرات ضربان قلب و تبعیت از مالیات مشاهده میکنند که نشان میدهد واکنشهای احساسی منفی بسیار بزرگ در فرد در واقع به تبعیت بیشتر از قانون و پرداخت مالیات منجر میشود. در ادامه نیز مقالات بیشتری به بررسی نقش گناه و شرم در تصمیمات مربوط به رعایت مالیات انجام شد که از میان آنها میتوان به پژوهشهای بوسکو و میتونه (1997) و بلافوس و همکاران (2017) اشاره کرد.
بنابراین تا به امروز، ادبیات مالیاتی بر احساسات یکپارچه ناشی از یک فعالیت مالیاتی واقعی، تجربه مالیاتی واقعی و پیامدهای پیشبینیشده متمرکز شده است. هم کارهای نظری و هم کارهای تجربی انجامشده نشان میدهد که این احساسات احتمالاً رفتار تبعیت مالیاتی افراد را شکل میدهند. احساسات اتفاقی ممکن است علاوه بر احساسات یکپارچه بر تصمیمات مالیاتی تاثیر بگذارد، زیرا ممکن است با آنها تعامل داشته باشند. قبل از شروع ثبت مالیات، مالیاتدهندگان ممکن است اخبار بدی دریافت کرده باشند و احساس ناامیدی، عصبانیت یا اضطراب داشته باشند که به احساسات منفی اتفاقی در فرد منجر میشود، یا ممکن است اخبار خوبی دریافت کرده باشند، خبری درباره موفقیت کاری خود شنیده باشند یا در آخر هفته هستند و میتوانند زمان خود را در آرامش در کنار خانواده سپری کنند که میتواند نتیجه مثبتی برای حالت روحی فرد داشته باشد. اگرچه این احساسات مستقیماً با تصمیمات مالیاتی فرد مرتبط نیستند، یعنی مشکل انتخاب واقعی را برنمیانگیزند، اما ممکن است بر وضعیت عاطفی آنی و در نتیجه، تامل در مورد اظهار صادقانه درآمد و کسورات تاثیر بگذارند. بدین منظور مارتین فوچمن، فرانک هشنر، اریش کرچلر و پیتر مور بینشهای مهمی در مورد تاثیر احساسات اتفاقی بر نیات و رفتار افراد برای پرداخت مالیاتهای خود ارائه میدهند. آنها استدلال میکنند که احساسات اتفاقی با شکلدهی به نگرشهای مربوط به تبعیت مالیاتی افراد و تمایل آنها به ریسک کردن، رفتار را تغییر میدهند. آنها در ادامه استدلال میکنند که اثر احساسات بازدارندهای همچون احساس گناه و شرم از طریق احساسات اتفاقی مثبت که برای ما در طی روز اتفاق میافتد، کاهش مییابد اما با احساسات اتفاقی بد تقویت میشود. به عبارت دیگر وقتی ما با اتفاق منفی در روز روبهرو میشویم، ممکن است آن را به اشتباهات و خطاهایی که در گذشته انجام دادهایم ربط دهیم و سعی کنیم برای جبران آن از کارهایی که در آن لحظه به ما احساس گناه بیشتر میدهد اجتناب کنیم و از طرفی زمانی که خبر خوبی به ما میرسد و احساس بهتری در روز داریم، احتمال ارتکاب تصمیمات شرمآور و حتی ریسکی در ما بیشتر میشود. از آنجا که تصمیمهای مالیاتی از جنس تصمیمهایی ریسکی هستند، استدلال میشود که احساسات اتفاقی مثبت نیز با افزایش تمایل به ریسک، فرار مالیاتی را تقویت میکنند. در نتیجه، نویسندگان این مقاله فرض میکنند که احساسات اتفاقی مثبت به تبعیت مالیاتی کمتر و احساسات اتفاقی بد به تبعیت مالیاتی بیشتر منجر میشود.
یافتههای مقاله
بهطور خاص، آنها دو مطالعه تکمیلی انجام دادهاند: یک مطالعه نظرسنجی در مقیاس بزرگ با تمرکز بر نگرشهای مربوط به پرداخت مالیات و یک آزمایش آزمایشگاهی با تمرکز بر رفتار پرداخت مالیاتی افراد. هر دو مطالعه شواهدی را به نفع فرضیه مطرحشده ارائه میدهند. در مطالعه اول، آنها دادههای یک نظرسنجی انجامشده از سوی وزارت دارایی نوردراین-وستفالن (آلمان) را که شامل 22220 مالیاتدهنده بود، تجزیه و تحلیل میکنند. در میان متغیرهای دیگر، نگرشهای مربوط به تبعیت مالیاتی اندازهگیری شده است. برای بررسی تاثیر احساسات اتفاقی بر پرداخت مالیات، آنها نگرشهای انطباقی افراد را در روزهای هفته که معمولاً با احساسات مثبت همراه است (روزهای آخر هفته و جمعه) با نگرشهایی در روزهایی که معمولاً با احساسات مثبت کمتر همراه هستند (روزهای هفته، به جز جمعه) مقایسه کردند. به عبارت دیگر این محققان معتقدند که افراد در روزهای آخر هفته عموماً شادتر هستند و احساسات مثبتتری نسبت به روزهای دیگر هفته دارند. همانطور که فرض شد، در روزهایی که با احساسات اتفاقی مثبتتر همراه بودند، نگرشهای مربوط به پرداخت مالیات نسبت به روزهایی که با احساسات اتفاقی بدتر همراه بودند، مطلوبتر بود. یعنی افراد در روزهای آخر هفته تمایل کمتری به پرداخت مالیات نشان دادهاند. این اثر از نظر آماری و از لحاظ اقتصادی معنادار است: تغییر از روزهای مرتبط با مثبتتر به روزهای مرتبط با احساسات اتفاقی مثبت کمتر، نگرش به تبعیت از مالیات را تا 27 /2 درصد افزایش میدهد. در بخش دوم، مقاله به رفتار تبعیت مالیاتی میپردازد. آنها یک آزمایش آزمایشگاهی کنترلشده را با 297 نفر انجام میدهند تا تاثیر احساسات اتفاقی و علیت احساسات و رفتار تبعیت مالیاتی را بررسی کنند. از شرکتکنندگان خواسته شد تا درآمد خود را در یک بازی استاندارد تبعیت مالیاتی اعلام کنند. این محققان از مجموعهای استاندارد از تصاویر برای القای احساسات اتفاقی مثبت یا بد در این بازی استفاده میکنند. نتیجه این بخش نیز مانند بخش قبل نشان میدهد که احساسات اتفاقی بر رفتار مالیاتی تاثیر میگذارد و به نوعی بیان میکند که تنوع مشاهدهشده در نگرشهای مربوط به پرداخت مالیاتی افراد در مطالعه بخش اول ممکن است ناشی از تغییرات در احساسات اتفاقی باشد. یافتههای آزمایشها نیز به نوعی گویای آن است که اظهار مالیاتی پس از احساسات اتفاقی مثبت، تقریباً 10 درصد کمتر از اظهارات پس از القای احساسات اتفاقی بد است. بهطور کلی، دو مطالعه تکمیلی این مقاله شواهد تجربی قوی ارائه میدهند که احساسات اتفاقی تاثیر معناداری بر تصمیمگیریهای مالیاتی دارند.