هفت خوان بقا
ایران خشک و کمآب برای بقا باید چه راهکاری در پیش بگیرد؟
مساله آب در همه جای دنیا از جمله ایران همیشه باید در دو پارادایم و ساختار متفاوت ولی وابسته به هم دیده شود. یک ساختار مساله آب و رابطه آن با محیط زیست است که شامل مولفههایی مثل آلودگی هوا و آلودگی خاک نیز خواهد شد. مساله یا ساختار دیگر عنوان جدیدی است که به صورت جدی مورد مطالعه و مداقه کارشناسان سازمان ملل قرار گرفته به نام؛ همبستگی امنیت آب، انرژی و غذا. تلاش من این است که در این مقاله مساله آب در ایران را در بین این دو پارادایم همزمان بحث کنم و از یک دیدگاه جهانی شروع کنم و بعد مساله را به سمت مابهازای منطقهای خود یعنی ایران بیاورم و به مشکلات ایران بهصورت خاص بپردازم.
صرف نظر از اینکه ما در کدام یک از پارادایمهایی مطرحشده صحبت میکنیم؛ چه آب، محیط زیست باشد، چه همبستگی امنیت آب، انرژی و غذا باشد، مساله آب مسالهای چندوجهی است. یعنی رشتههای مختلفی در آن درگیر هستند. از مهندسی علوم آب گرفته تا علوم اجتماعی و اقتصاد تا مساله امنیت و کشاورزی و صنعت... همه اینها وجوه مختلف تخصصهای درگیر در مساله آب هستند. چیزی که من بر آن تاکید دارم در راستای آن چیزی است که به عنوان یک تز به آن نگاه میکنم که همانند همه تزها در مقابل آن آنتیتز نیز بهطور حتم وجود دارد. از منظر جهانی اگر به قضیه نگاه کنیم، گزارش IPCC که اخیراً در تابستان منتشر شد، نشان میدهد که روند گرمایش کره زمین از نقطه بیبازگشت خود عبور کرده و این روند تاثیرات مختلفی را بر حسب اینکه کجا زندگی میکنیم بر زندگی ما خواهد گذاشت.
در گزارش IPCC به ایران در قسمت آسیای مرکزی و غربی پرداخته است و مشخصاً نشان میدهد تغییرات اقلیمی دو اثر ویژه بر ایران خواهد داشت. یکی اینکه بارش برف به صورت کلی کمتر خواهد شد و سرشاخههای رودخانههایی مثل کارون و زایندهرود و سایر رودها به دلیل کاهش بارش برف در کوهستانها کمتر و کمتر آب خواهد داشت. از سویی در تابستانها بارشهای سیلابی در جنوب کشور بیشتر خواهد شد. این تغییرات عمده در زمینه تغییرات الگوی بارش است. در مساله تغییر دما نیز فلات ایران به شکل کلی و بهطور متوسط با افزایش دما تا سه درجه و در نتیجه تبخیر بیشتر مواجه خواهد شد. در جنوب ایران این افزایش دما بیشتر خواهد بود.
بر اساس این گزارش بانک جهانی پیشبینی کرده به خاطر اثر تغییرات اقلیمی، در مناطق مختلف دنیا تا 200 میلیون نفر مجبور به مهاجرت درونسرزمینی خواهند شد. در ایران نیز این مساله در حال رخ دادن است و مهاجرت درونسرزمینی در کشور علاوه بر تبعات اجتماعی، تبعات اقتصادی نیز به دنبال خواهد داشت.
اگر ما در ایران مسالهای به عنوان «الگوی مصرف آب» را بررسی کنیم به نتایج وحشتناکی میرسیم. بگذارید یک مثال برای شما بزنم. تاجری را تصور کنید که یک حساب پسانداز پرسرمایه و قوی دارد و همچنین از درآمد ماهانه خوبی برخوردار است. طبیعی است که این تاجر با تکیه بر حساب پسانداز و درآمد ماهانهاش، نیازهای مختلفی را برای خودش تعریف میکند. اگر نیازهای تعریفشده این تاجر بیش از اندازه تجدیدپذیری منابع خودش باشد باید از حساب پسانداز خود برای خرج کردن شروع کند تا به نیازهای افسارگسیخته خود پاسخ داده باشد. فرض کنید روزی برسد که این تاجر، تمام حساب پسانداز خود را خالی و خرج کرده و همچنین بر اثر شرایط بیرونی درآمد ماهانهاش مکرراً در حال کم شدن خواهد بود. اینجاست که این تاجر به مرحله ورشکستگی رسیده است. فرد دیونی را به واسطه پشتوانههای مالی که داشته تعریف کرده و چکهای بیمحل کشیده ولی حساب پسانداز و درآمدش دیگر پاسخگوی نیازها و دیونی که تعریف کرده نیست. دقیقاً همین مثال در مورد وضعیت آب ایران صادق است. آن حساب پسانداز همان حجم آب ذخیرهشده در منابع آب زیرزمینی ما بود که طبیعت طی صدها هزار سال و شاید هم میلیونها سال در اختیار ما قرار داده و آن درآمد ماهانه ما هم آوردِ آبی منابع تجدیدپذیر و آبهای سطحی بودند. در طی فرآیند توسعه و به اتکای این دو منبع ما در ایران نیاز آبی بسیار بیشتری به نسبت توان پاسخگویی خود تعریف کردیم. دیون بسیار زیادی را به عنوان حقآبه استاتیک تعریف کردیم و ابتدا سعی کردیم از محل پسانداز خودمان به آنها پاسخ دهیم. یعنی آبهای زیرزمینی را با حفر چاه استخراج کردیم تا به وسیله آن به دیون ایجادشده به عنوان حقآبه پاسخ دهیم. منابع آب زیرزمینی ما تقریباً تمام شدهاند و نشانههای آن را میتوانیم ببینیم. از 609 دشت ایران بیش از 500 دشت دارند فرونشست بحرانی را تجربه میکنند و این کاملاً نشان میدهد که آن ظرفیت حساب پسانداز ما به پایان رسیده است. از آن طرف گزارش IPCC که در ابتدای این یادداشت شرح آن داده شد دارد به ما میگوید درآمد ماهانه و جاری ما نیز روزبهروز کم و کمتر خواهد شد.
پرسش این است، اکنون با این وضعیت ما چه هستیم؟ ما یک تاجر ورشکسته یا یک کشور ورشکسته از نظر آبی هستیم که حقآبههایی را به صورت استاتیک تعریف کرده و دیگر بر مبنای داشتههای آبی خودمان نمیتوانیم به آنها پاسخ دهیم. این آن چیزی است که ما به آن بحران آبی میگوییم. یعنی مرحلهای که از تنش آبی عبور کرده باشیم. اینجا لازم است اشاره کنم که کشور ورشکسته از لحاظ آبی باید به بازتخصیص منابع خود بپردازد. دیگر نمیتواند به توسعه فکر کند. حتی با احتمال وجود دورههای موقت ترسالی دوران توسعه بر مبنای آب برای این کشور به پایان رسیده و برای او دوران جدیدی به عنوان بازتخصیص آب فرا رسیده است.
قصد دارم اینجا به هفت گام اصلی که برای کم کردن درد ناشی از بحران کمآبی و ورشکستگی آبی در ایران [مطرح است] اشاره کنم. این هفت گام اصلی که من آن را هفت خوان بقا مینامم، حداقل کارهایی است که برای بقای سرزمینی و بقای تمدنی باید در کشور انجام شود.
خوان اول: ملی کردن آب
گام اول این است که به سمت ملی کردن آب برویم. همانطور که در ابتدای بحث گفتهام آب، غذا و انرژی سه کالایی هستند که باید با هم دیده شوند. همانطور که منابع سوختهای هیدروکربنی مثل نفت ملی شدند، [برخی بر این باور هستند] با همان ساختار باید آب را ملی کنیم. چون آن حساب پسانداز که پشتوانه ما بود تمام شده و بر سر این مقدار رو به کاهشِ درآمد ماهانه، نزاعی برای دسترسی به منابع محدود بر اساس حقآبههایی که تعریف شده، شکل گرفته است. اینجاست که تضاد منافع به وجود میآید. آحاد مردم برای دسترسی به این منابع رو به کاهش با هم به رقابت میپردازند. طبیعی است آنها که صاحب قدرت و توان بیشتر هستند در این رقابت دست بالاتری دارند و ممکن است حق ضعیفترها را پایمال کنند. ملی کردن آب در این پارادایم به این معنی است که سهم آحاد مردم از آن درآمد ماهانه رو به کاهش به شکل دینامیک مشخص شود. مشخص شود که در کشور و جغرافیای ایران، آن آوردِ آب سالانه که قابل استحصال است چقدر است و پس از کم کردن سهم محیطزیست و شهری، به هر ایرانی -صرف نظر از اینکه آن فرد ایرانی در کجای این سرزمین زندگی میکند- چه مقدار مترمکعب آب خواهد رسید. ملی کردن آب در واقع مشخص کردن سهم مردم از مقدار منابع آبی تجدیدپذیر است.
خوان دوم: آمایش سرزمین
در گام دوم باید به سمت آمایش سرزمین میرفتیم که شوربختانه نرفتیم. آمایش سرزمین در حالت گفتار ساده یعنی چه چیز را کجا بکاریم و چه چیز را کجا بسازیم. در وضعیت فعلی آمایش سرزمین در واقع نشان میدهد این منابع آبی محدود صرف چه اولویتهایی باید بشود. آمایش سرزمین در حالت ایدهآل باید یک سازمان مستقل از بدنه دولت، با ردیف بودجه مستقل و بدنه کارشناسی مستقل و دارای حق وتو حتی در بالادست سازمان محیط زیست باشد. سازوکار آمایش سرزمینی برای موفقیت سایر گامها ضروری است.
خوان سوم: ارزش و قیمت آب
گام سوم مشخص کردن ارزش واقعی آب است. در ایران ارزش آب هیچ وقت مشخص نشده است. هیچ وقت بهای مترمکعب آب در ایران واقعی نبوده است. مثالی در اینجا مطرح میکنم. اگر یک مترمکعب آب را به مصرف کشت صیفیجات برسانید، یک مقدار ارزشافزوده برای شما ایجاد میکند. اگر به مصرف تولید فولاد برسانید یک مقدار ارزش افزوده ایجاد میکند و اگر این مقدار آب به مصرف توریسم برسد یک مقدار ارزش افزوده درست خواهد کرد. این موارد متنوع صرف نظر از مزایا و مضرات جانبی آنها مورد بحث است.
خوان چهارم: بازتخصیص منابع
بعد از ملی کردن آب و آمایش سرزمین که در واقع برنامه و سبد انرژی، آب و غذای ایران را سیاستگذاری میکند، مشخص میشود که این مقدار آورد سالانه آب در ایران اگر به چه مصارفی برسد، بیشترین مقدار ارزش افزوده را میتواند ایجاد کند. طبیعی است که این ارزش جدید آبی سازگار با حقآبههایی که ایجاد کردیم نخواهد بود. باید این آب را به مصارف دیگری -نسبت به آنچه الان دارد مصرف میشود- برسانیم. این بازتخصیص منابع است. یعنی منابع محدود خود را بر اساس حقآبههای جدیدی باید به مصرف برسانیم. این حقآبههای جدید باید بر مبنای مشخص کردن ارزش آب تعریف شوند. مساله مهم در بازتخصیص منابع آب، حقآبه زیستمحیطی است. ما باید دین بزرگ خود را به منابع آبی که مصرف کردیم و از طبیعت به شکل بیرویه استخراج کردیم، بپردازیم. باید سهم آبخوانها پرداخته شود تا آنجا که ممکن است از فرونشست که مرگ زمین است، جلوگیری شود. این اولین کاری است که باید مقدار زیادی آب برای آن کنار بگذاریم. چرا که اگر زمین مُرد و بر اثر فرونشست دچار کاهش خلل و فرج شد، دیگر قابل احیا نیست. شاید دور نیست و امر محال و تخیلی نیست اگر این فرونشست باعث شکسته شدن گنبدهای عظیم شهر اصفهان و فروریختن آن شود. چرا که حالا بازگذاری بیش از توان جدید سرزمین بر بستر خاک ایجاد شده است.
خوان پنجم: بانک یا بورس آب
گام پنجم یا خوان پنجم ایجاد سازوکار دادوستد غیرفیزیکی آب است که من اصطلاح بانک یا بورس آب را برای آن و بر اساس مقالات همکاران انتخاب کردهام. یکی از مشکلات اساسی که تضاد منافع ایجاد میکند انتقال بینحوضهای و انتقال بیناستانی آب است. این کار به این علت ایجاد میشود که ارزش آب مشخص نبوده، بازتخصیص آب صورت نگرفته و ملی کردن آب رخ نداده است. اگر این چهار گام طی شود، پایه ایجاد یک سازوکار دادوستد غیرفیزیکی آب ایجاد میشود. در این حالت هر کدام از شهروندان ایران که دارای یک سهم آبی بودند، امکان این را دارند که سهم آبی خود را به کسانی که مایل هستند آب را به قیمت واقعی آن بخرند، بفروشند. مثلاً کشاورزی که دارای سهم آبی مشخص است، امکان این را دارد که حقآبه خود را -اگر که نمیشود آبی تخصیص داد- به صنعتی که مایل است آن جریمه را پرداخت کند، بفروشد و این اضافه درآمد یا این حقآبهای که اکنون به صورت ارزی و ریالی در اختیار این کشاورز قرار گرفته صرف ایجاد سهم در یک کشت و صنعت در جای دیگر از کشور یا کشت فراسرزمینی (که بعداً توضیح خواهم داد) یا ایجاد صنایع جایگزین برای آن کشاورز شود. مثلاً سهامداری در صنعت توریسم میتواند یک نمونه برای این وضعیت باشد. با این کار میتوانیم از انتقال فیزیکی آب جلوگیری کنیم و به جای آن حق آب را به صورت ریالی جابهجا کنیم. شبیه آن چیزی که به صورت دادوستد سهمیه کربن بین کشورها پیشنهاد شد که انجام شود. اگر این پنج گام انجام شد، آن وقت میتوانیم به سراغ روشهای مهندسی برای بهینهسازی مصرف برویم.
خوان ششم: تکنولوژی بهینهسازی
گام ششم در واقع بهینهسازی مصرف است. این گام در صورت انجام پنج گام قبلی کار خواهد کرد. یعنی اصلاح نباتات، اصلاح الگوی کشت، آبخیزداری، اصلاح روشهای آبیاری و زهکشی و... اینها وقتی کار خواهند کرد که شما نیاز آبی خود را کم کرده باشید، بازتخصیص منابع انجام داده باشید، امکان دادوستد غیرفیزیکی آب وجود داشته باشد و آمایش سرزمینی درستی را انجام داده باشید.
خوان هفتم: کنسرسیومها
گام یا خوان هفتم و آخر ایجاد کنسرسیومهای منطقهای و فراسرزمینی در راستای پارادایم همبستگی امنیت آب، انرژی و غذاست. مرزهای جغرافیایی، چه مرزهای استانی و چه مرز بین کشورها باشند، با مرزهای هیدرولوژیکی یا حوضههای آبریز لزوماً یکسان نیستند. بنابراین ما با کشورهایی دارای مشترکات آبی یا مشترکات انرژی هستیم. همانطور که ما با کشورهایی مشترکات نفتی و گازی داریم و قواعد و قوانینی بر برداشت طرفین نظارت دارد، همین مساله برای منابع آبی و غذایی بین کشورها نیز کارکرد دارد. اگر این ایده در یک پارادایم کلی دیده شود، ما باید نهایتاً به سمت کنسرسیومهای منطقهای با کشورهایی که منابع آب، غذا و انرژی مشترک داریم، برویم. این مساله باعث افزایش صلح و امنیت در منطقه خواهد شد و همینطور این سازوکار میتواند باعث ایجاد یک روش نوین ایجاد امنیت غذایی به نام کشت فراسرزمینی شود. در این حالت است که کشاورزان که در سازوکار بورس و بانک آب دارای حقآبه هستند و آنجا به جای آب فیزیکی، سهم آب دارند میتوانند سهامداران کشت فراسرزمینی در کشور دیگری باشند که منابع آبی در آن بیشتر فراهم است.
نتیجهگیری
من این هفت گام را توضیح دادم. اکنون در جمعبندی باید تاکید کنم ما باید به سمت شناخت پارادایمهای جدید برای منابع زیستی برویم. دنیا دارد شکل خودش را عوض میکند. به عنوان مثال مصرف سوختهای هیدروکربنی در دنیا روزبهروز دارد کمتر میشود و سوختهای جایگزین مثل هیدروژن دارند به شکل بسیار پرشتابی به سمت قابل دسترس بودن و مقرونبهصرفه بودن، حرکت میکنند. این یعنی پنجره مزیت ما برای سوختهای هیدروکربنی دارد زود بسته میشود و از آن طرف از بازار انرژیهای نوظهور هم داریم دور میشویم. همین مساله در مورد آب نیز وجود دارد. ما در ایران اگر پارادایم همبستگی امنیت آب، انرژی و غذا را نبینیم، ممکن است از کشتهای فراسرزمینی دور بمانیم. ممکن است پنجرههای بازتخصیص منابع آب هر چند یک جراحی دردناک است برای ما بسته شود. همه این هفت گام یا هفت خوان که طی کردن آن بسیار سخت است باید طی شود تا امنیت سرزمین و پایداری سرزمین حفظ شود. گامهایی که بلافاصله باید شروع شوند اما باید در نظر گرفت که اثر این طرحها بلافاصله نیست و زمان زیادی میبرد تا اثرگذار باشند. با وجود این، این پرسش مطرح میشود که در کوتاهمدت چه باید کرد؟ باید در نظر گرفت که منابع مالی در کوتاهمدت نیاز است که به کشاورزان که در این فرآیند ضرر کردهاند خسارت داده شود. به کسانی که حقآبه برای آنها تعریف شده اما نمیتوانیم آن حقآبه را پرداخت کنیم باید خسارت داده شود. این خسارت راهکاری برای جلوگیری از مهاجرت درونسرزمینی است. این هزینه از گسترش فقر جلوگیری خواهد کرد. همچنین میتواند مانع استفاده بیرویه از باقیمانده سهم آب تجدیدپذیر در محیطزیست شود. باید روند شتابان مرگ سرزمینی و فرونشست زمین را تا جایی که میتوان کند کرد. بنابراین برای مقابله با چنین وضعیتی نیاز به منابع مالی وجود دارد.
برای درک بهتر وضعیت سرزمین ایران و سیستم مدیریت اقتصادی و سیاسی آن باید این پرسش را مطرح کرد که آیا این هفت گام که شرح آن در این یادداشت رفت، در شرایط فعلی عملی است؟ من پاسخ این پرسش را نمیتوانم بدهم. این پرسشها را باید کسان دیگری پاسخ دهند. اما من به پرسش دیگری پاسخ میدهم: آیا راه دیگری غیر از این هفت خوان برای حفظ آب و محیطزیست در ایران وجود دارد؟ پاسخ من به این پرسش خیر است. ما باید این هفت گام را برداریم تا امنیت سرزمینی در ایران حفظ شود.
در انتهای جمعبندی اگر بخواهم به این پرسش نیز پاسخ دهم که با وضعیت بیآبی و تغییرات اقلیمی در نهایت سرنوشت کشاورزی و صنعت در ایران چه خواهد شد باید بگویم جواب این پرسش ارتباط تام و تمامی به برداشتن و طی کردن این هفت خوان برای بقای سرزمینی دارد. اگر به شکل درست و اصولی با تکیه بر پارادایم همبستگی آب، انرژی و غذا به مساله نگاه شود، میتوان حد معقولی از کشاورزی بهینهشده با توجه به اولویتهای کشت و همینطور صنایع نوینی که آببری کمتری دارند و ما در آنها مزیت نسبی داریم، مثلاً صنعت توریسم و تولید هیدروژن و پیلهای سوختی را داشته باشیم، در غیر این صورت چشمانداز روشنی برای صنعت و کشاورزی در ایران حداقل بهزعم من قابل تصور نیست.