منتقدان اصالت فرد
تولد جامعهشناسی اقتصادی ریشه در اندیشههای چه کسانی دارد؟
جامعهشناسی اقتصادی مطالعه دلایل و اثرات اجتماعی پدیدههای مختلف اقتصادی است. رشته جامعهشناسی اقتصادی را میتوان به دو دوره کلاسیک و معاصر تقسیم کرد که به جامعهشناسی اقتصادی دوره معاصر، جامعهشناسی اقتصادی جدید نیز میگویند. به زبان دقیقتر میتوان گفت که جامعهشناسی اقتصادی، کاربست مفاهیم جامعهشناختی و روشها و تجزیهوتحلیلهای آن در مورد تولید، توزیع، مبادله و مصرف کالاها و خدمات است. جامعهشناسی اقتصادی به رابطه میان فعالیت اقتصادی، جامعه و تغییراتی که در نهادها رخ میدهد میپردازد. اگرچه تجزیه و تحلیل اقتصادی سنتی، فرد را هسته تحلیلها در نظر میگیرد و در واقع در تجزیه و تحلیلها اصالت را به فرد میدهد و در مورد هر موضوعی که میخواهد بحث کند از فرد آغاز میکند، در جامعهشناسی اقتصادی اصالت با جمع است. یعنی در جامعهشناسی اقتصادی برای تجزیه و تحلیل، از جمع یا کل جامعه آغاز میکنند. اما تفاوت این دو چیست؟ در اقتصاد متعارف، وقتی میخواهند اثر یک خطمشی، یک قانون، یک سیاست یا هر چیز دیگر را بررسی کنند از فرد آغاز میکنند. یعنی میگویند که یک فرد در نتیجه یک خطمشی یا قانون یا سیاست از خود چه واکنشی نشان میدهد، رفاه او چگونه تحت تاثیر قرار میگیرد و سطح درآمد و پسانداز و مصرف و سرمایهگذاری او چگونه تغییر میکند. در اقتصاد متعارف، آن چیزی که اصالت دارد فرد است و آزادی فردی و حقوق مالکیت فردی در اولویت قرار دارد. یعنی آن خطمشیها و قوانین و سیاستهایی خوب است که آزادیهای فردی را افزایش دهد و به حقوق مالکیت فردی احترام بیشتری بگذارد و در عوض آن خطمشیها و قوانین و سیاستهایی مخرب است که آزادیهای فردی را محدود کند و حقوق مالکیت فردی را ضایع کند. در عوض در جامعهشناسی اقتصادی آن چیزی که مهم است، جمع است. یعنی دیگر اثر یک خطمشی یا سیاست یا قانون روی یک فرد مهم نیست و تاثیری که جامعه میپذیرد مهم است. در جامعهشناسی اقتصادی سر این بحث میشود که در نتیجه یک خطمشی، قانون یا سیاست، جامعه چگونه از خود واکنش نشان میدهد، رفاه جامعه چگونه تحت تاثیر قرار میگیرد، آینده جامعه چگونه شکل میگیرد و مواردی از این دست.
زمانی هم که جامعهشناسان اقتصادی روی افراد تمرکز میکنند، میخواهند ببینند که علایق، عقاید و انگیزههای افراد چگونه با یکدیگر در ارتباط است و تعاملاتی که افراد با هم دارند چگونه روی این علایق، عقاید و انگیزهها تاثیر میگذارد. یعنی زمانی هم که به تحلیل فرد میپردازند، هدفشان این است که ببینند تعاملات میان افراد چه ارتباطی با علایق، عقاید و انگیزههای جامعه دارد. از آنجا که در اقتصاد متعارف اصالت با فرد است، اقتصاددانان متعارف کاری با اثرات قدرت، فرهنگ، سازمانها و نهادها ندارند. در عوض، جامعهشناسان اقتصادی چون تجزیه و تحلیلهایشان را از جمع شروع میکنند، میتوانند در تحلیلهایشان قدرت، فرهنگ، سازمانها و نهادها را مدنظر قرار دهند. تمرکز روی قدرت و فرهنگ و سازمانها و نهادها در جامعهشناسی اقتصادی باعث شده است که جامعهشناسان اقتصادی به بررسی رابطه میان دولت و اقتصاد بپردازند. در جامعهشناسی اقتصادی اینگونه مطرح میشود که دولت و اقتصاد در یک رابطه همزیستی هستند: دولت به جامعه نیاز دارد چرا که به درآمد نیاز دارد و اقتصاد به دولت نیاز دارد چرا که حاکمیت به قانون نیاز دارد. چنین حرفهایی در برابر عمده چیزهایی است که در ادبیات اقتصاد متعارف مطرح میشود. در ادبیات اقتصاد متعارف که بازارها در آن جای ویژهای دارند، دولتها و بازارها در برابر یکدیگر قرار دارند. به این معنا که هرجا دولت محدودتر باشد بازارها کاراتر عمل خواهند کرد و هر جا دولتها نقش بیشتری داشته باشند، عملکرد بازارها مختل خواهد شد. رابطه همزیستی میان دولت، اقتصاد و جامعه مدنی، همان چیزی است که جامعهشناسان اقتصادی مدنظرشان است. وقتی جامعهشناسان اقتصادی از «حکشدگی» یا Embeddedness حرف میزنند و میگویند اقتصاد توسط جامعه و ساختارهای سیاسی حک شده است، منظورشان همین همزیستی میان اقتصاد، دولت و جامعه مدنی است. اما حکشدگی یعنی چه؟ ابتدا بگذارید نگاهی به تاریخچه جامعهشناسی اقتصادی بیندازیم و سپس مساله حکشدگی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
تاریخچه جامعهشناسی اقتصادی
تولد جامعهشناسی اقتصادی را میتوان در نوشتههای کارل مارکس ریشهیابی کرد. هدف مارکس این بود که با ایدهآلیسم هگلی مبارزه کند. بنابراین گرایشهای هگلی به دادن برتریهای علی به مولفههای ایدهآلیستی جای خود را به اندیشههای مارکس و فردریش انگلس داد. مارکس و انگلس روی ریشههای مادی تغییرات اجتماعی تاکید میکردند. مارکس تلاش میکرد که یک چارچوب تئوریک عمومی را برای درک پویاییهای سرمایهداری به وجود آورد و در عین حال، اقتصاددانان سیاسی را به خاطر درک سادهانگارانهشان (از نظر مارکس) در مورد اینکه بازار چگونه تضادهای طبقاتی را به وجود آورده است ملامت میکرد. نظریه عمومی توسعه اقتصادی مارکس، «طبقه» را در مرکز تجزیه و تحلیلها قرار داد و ادعا کرد که مرگ سرمایهداری و جایگزین شدن آن توسط سوسیالیسم اجتنابناپذیر است. مارکس، این ایده را که دولت و اقتصاد با هم همزیستی دارند، مطرح نکرد، بلکه ساختار سیاسی جامعه را به عنوان زیربنایی میدید که دیوارهای اقتصاد روی آن نهاده شده است. اگرچه ماتریالیسم تاریخی مارکس، اثر ویژهای روی تولد جامعهشناسی اقتصادی داشت، اما کارهای جامعهشناس آلمانی، ماکس وبر، قدرت ویژهای به این فرزند تازه متولدشده داد. وبر، هم چارچوب تئوریک مطرحشده توسط مارکس را رد کرد و هم مطالعات دیگران را مورد انتقاد قرار داد. وبر تمرکزش را روی نهادها گذاشت و ادعا کرد این نهادها هستند که انگیزهها، اهداف و امکان کنشهای اقتصادی را شکل میدهند و مشروط میکنند که این موضوع از سوی مارکس مورد غفلت واقع شده بود. همچنین توجه وبر به دولت بسیار عمیقتر از توجه مارکس به دولت بود. تمرکز وبر روی کنش اجتماعی باعث شد که توجه ویژهای روی قدرت، اعتقادات، عادتها و نقش سازمانها در زندگی اقتصادی داشته باشد و همه اینها در مرکز جامعهشناسی اقتصادی ماکس وبر قرار دارد. وبر تاکید کرد که نظم سیاسی در ارتباط با نظم حقوقی است و نظم حقوقی هم پایههای نظم اقتصادی را در یک جامعه به وجود میآورد. اگرچه وبر نسبت به مارکس، درک و فهم باظرافتتری از رابطه میان دولت و اقتصاد داشت، اندیشههای او در مورد اینکه نهادها چگونه کنش اقتصادی افراد را شکل میدهند بسیار مبهم است و با مطالعه نوشتههای وبر نمیتوان ارتباط دقیقی میان نهادهای سیاسی و اقتصادی (در سطح جامعه و نه فرد) برقرار کرد. امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی هم یکی دیگر از کسانی است که در شکلگیری جامعهشناسی اقتصادی نقش داشته است. البته اگرچه در عمده نوشتههای او توجهی به اقتصاد و مسائل اقتصادی نشده است؛ اما نهادگرایی اثباتیاش او را مجبور کرد که رابطه میان دولت و اقتصاد را مورد توجه قرار دهد. دورکیم، نسخه مطلوبیتگرای انسان و کنش انسانی تحت تاثیر مطلوبیت را مورد نقد قرار داد و تاکید ویژهای روی پیششرطهای نهادی داشت (در اقتصاد متعارف اینگونه توضیح داده میشود که کنشهای افراد و تصمیمگیریهایشان تحت تاثیر اثری است که یک کنش یا تصمیم روی مطلوبیتشان دارد. یعنی طبق آموزههای اقتصاد متعارف، افراد به گونهای تصمیم میگیرند و از خود کنش نشان میدهند که مطلوبیتشان حداکثر شود. اما در چارچوب اندیشههای دورکیم، این نهادها هستند که تعیین میکنند افراد چه تصمیمی بگیرند و چه کنشی از خود نشان دهند).
حکشدگی
مارک گرانووتر در مقاله «کنش اقتصادی و ساختار اجتماعی: مساله حکشدگی» که در سال 1985 در نشریه AJS به چاپ رسید، به یکی از مهمترین سوالات کلاسیک نظریه اجتماعی میپردازد: اینکه چگونه رفتار و نهادها تحت تاثیر روابط اجتماعی قرار دارند؟ گرانووتر در این مقاله سعی میکند توضیح دهد که در جامعه صنعتی مدرن، کنش اقتصادی تا چه حدی توسط ساختارهای روابط اجتماعی، حک شده است؛ چیزی که به آن مساله حکشدگی یا embeddedness گفته میشود. او میگوید از آنجا که روابط اجتماعی چیزی است که همواره وجود دارد، وضعیتی که در صورت غیاب روابط اجتماعی به وجود خواهد آمد، وضعیتی است که فقط میتوان آن را تصور کرد و هرگز در دنیای واقعی وجود نخواهد داشت؛ درست مثل اینکه وقتی میخواهیم «وضعیت طبیعی» توماس هابز را درک کنیم یا وقتی میخواهیم «موقعیت اصلی» جان رالز را بفهمیم، این وضعیتها را تصور میکنیم بدون اینکه این وضعیتها وجود خارجی داشته باشند. سنت کلاسیک و نئوکلاسیک در علم اقتصاد فرض میکند که رفتار عقلایی و منفعتطلبانه انسان، تا اندازه بسیار کمی تحت تاثیر روابط اجتماعی قرار دارد و بنابراین اگر بخواهیم طبق سنت کلاسیک و نئوکلاسیک (سنت مطلوبیتگرایی) در اقتصاد به مساله نگاه کنیم، وضعیت ایدهآلی را خواهیم دید که فاصله چندانی با آنچه میخواهیم مورد آزمایش قرار دهیم ندارد؛ اینکه بخواهیم کنش اقتصادی را در غیاب روابط اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم. در مقابل این وضعیت، یعنی همان چیزی که سنت کلاسیک و نئوکلاسیک در اقتصاد به آن معتقد است، گرانووتر از وضعیتی حرف میزند که آن را «حکشدگی» مینامد. او برای توضیح حکشدگی استدلال میکند که رفتار و نهادها به شدت تحت تاثیر روابط اجتماعی قرار دارند و توضیح میدهد که اگر رفتار و نهادها را مستقل از روابط اجتماعی در نظر بگیریم، دچار بدفهمی عظیمی شدهایم. تمرکز اصلی گرانووتر در مقالهاش، حکشدگی رفتار اقتصادی است. گرانووتر توضیح میدهد که برای سالهای طولانی، جامعهشناسان، دانشمندان علوم سیاسی و تاریخدانان اعتقاد داشتهاند که رفتار اقتصادی مردم در جوامع سنتی (جوامع پیشابازار یا Premarket societies) تا اندازه زیادی از طریق روابط اجتماعی حک شده بود، اما در جوامع مدرن، جامعهشناسان، دانشمندان علوم سیاسی و تاریخدانان همچون اقتصاددانان به این نگرش روی آوردند که کنش اقتصادی، به انداره قبل، تحت تاثیر روابط اجتماعی قرار ندارد. گرانووتر میگوید طبق این نگاه جدید، در جوامع مدرن، اقتصاد به عنوان یک چیز جدا از روابط اجتماعی در نظر گرفته میشود. به این صورت که طبق این نگاه، مبادلات اقتصادی نه از طریق هنجارهای اجتماعی در مورد آن مبادلات، بلکه به وسیله محاسبات عقلایی و نفع فردی در مورد آن مبادلات تعریف میشود. تا جایی که اینگونه استدلال میشود که وضعیت سنتی معکوس شده است: به جای اینکه زندگی اقتصادی تحت تاثیر روابط اجتماعی باشد، روابط اجتماعی علائم ثانویه بازار هستند.
اگرچه تعداد معدودی از اقتصاددانان پذیرفتهاند که با تبدیل جوامع سنتی به جوامع مدرن، سطح حکشدگی رفتار اقتصادی انسانها کاهش یافته است و به نوعی حکشدگی شکسته است، اما بیشتر آنها بیان میکنند که اینگونه نبوده که در حکشدگی، شکست رخ دهد. در واقع از نظر عمده اقتصاددانان اساس اینگونه نبوده که در جوامع سنتی حکشدگی وجود داشته باشد و با مدرن شدن جوامع، حکشدگی از بین برود. بلکه آنها بر این عقیده هستند که همانطور که در جوامع مدرن امروزی حکشدگی بسیار سطحی است، در جوامع سنتی نیز همینگونه بوده است. چنین نگرشی به مساله تا اندازه زیادی تحت نوشتههای آدام اسمیت، به ویژه کتاب «ثروت ملل» او که در سال 1776 به چاپ رسید، است. آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل اذعان داشت از آنجا که نیروی کار، تنها عامل تولید در جوامع بدوی بوده است، کالاها میبایست به نسبت کاری که برای تولید آنها صرف میشد با یکدیگر مبادله میشدند.
از دهه 1920 میلادی به بعد، تعدادی از خداشناسان نیز رویکرد مشابهی را اتخاذ کردند؛ رویکردی که باعث شد به این دسته از خداشناسان، فرمالیست گفته شود. طبق این رویکرد، حتی در جوامع قبیلهای، رفتار اقتصادی مستقل از روابط اجتماعی بود. گرانووتر در سال 1985 توضیح میدهد که این نوع نگرش به رفتار اقتصادی، اخیراً با انتقادهایی روبهرو شده است. انتقادهایی که از سوی کسانی مطرح میشود که نگرش جدیدی به تجزیه و تحلیل روابط اقتصادی نهادهای اجتماعی دارند و عمدتاً اندیشههایشان مربوط به مکتبی است که به آن اقتصاد نهادگرایی جدید گفته میشود. آنها استدلال میکنند که رفتار و نهادهایی که در گذشته، تحت تاثیر روابط اجتماعی بودند، در حال حاضر هم تحت تاثیر روابط اجتماعی هستند و مساله حکشدگی هنوز هم وجود دارد. داگلاس نورث و الیور ویلیامسون از جمله این اقتصاددانان هستند.
گرانووتر توضیح میدهد که نگرش خودش به مساله، هم متفاوت از چیزی است که اقتصاددانان نئوکلاسیک به آن اعتقاد دارند و هم متفاوت از چیزی که اقتصاددانان نهادگرای جدید از آن حرف میزنند. او میگوید سطح حکشدگیِ رفتار اقتصادی، در جوامعی که در آنها بازار وجود نداشت (nonmarket societies)، کمتر از سطحی بوده که از سوی نظریهپردازان توسعه ادعا میشود و همچنین این سطح از حکشدگی، کمتر از آنچه از سوی نظریهپردازان توسعه انگاشته میشود، تحت تاثیر مدرن شدن جوامع (مدرنیزاسیون) قرار داشته است. گرانووتر همچنین توضیح میدهد که سطحی از حکشدگی، همواره وجود داشته است و این سطح از حکشدگی، بیشتر از سطحی است که اقتصاددانان نئوکلاسیک و خداشناسان فرمالیست به آن اعتقاد دارند.
گرانووتر در مقالهای که در سال 1985 نوشت توضیح میدهد که، بیشتر رفتار انسان، تا حد زیادی از طریق شبکههایی از روابط بینفردی حک شده است و بیان میکند که چنین حرفی، از افراطیگریهایی که توسط اقتصاددانان نئوکلاسیک و اقتصاددانان نهادگرا و خداشناسان فرمالیست به آن روی آورده بودند به دور است. گرانووتر توضیح میدهد که اگرچه مقاله او روی رفتار اقتصادی متمرکز است و مساله حکشدگی را در مورد رفتار اقتصادی مورد بررسی قرار داده، اما حرفش در مورد همه رفتارهای انسانی صدق میکند. او با این حال توضیح میدهد که از این جهت به رابطه رفتار اقتصادی انسان و مساله حکشدگی پرداخته (و نه رفتارهای دیگر) که رفتار اقتصادی، رفتاری است که به اندازه کافی مورد تفسیر قرار نگرفته و همچنین رفتار اقتصادی، رفتاری است که جامعهشناسان از مطالعه جدی آن صرفنظر کردهاند؛ همانطور که جامعهشناسان از مطالعه جدی هر چیزی که از سوی اقتصاددانان نئوکلاسیک مورد ادعا قرار گرفته است خودداری کردهاند. گرانووتر توضیح میدهد که جامعهشناسان به وضوح، این حرف اقتصاددانان را که فرآیندهای بازار موضوع مناسبی برای مطالعه از سوی جامعهشناسان نیست پذیرفتهاند. اقتصاددانان نئوکلاسیک چنین عقیدهای دارند زیرا میگویند در جوامع مدرن، روابط اجتماعی، فقط نقش کوچکی را ایفا میکنند نه یک نقش مرکزی و مهم. اگرچه گرانووتر توضیح میدهد که افرادی همچون گری بکر عقیدهای خلاف این دارند.
منابع:
1- https: / /www.britannica.com /topic /economic-sociology
2- https: / /www.sciencedirect.com /topics /social-sciences /economic-sociology
3-https: / /en.wikipedia.org /wiki /Economic_sociology#Classical
4- تجارت فردا، شماره 402