تهدید بشر
سوسیالیسم چگونه سرمایهداری را رانت میبیند؟
«ما دیگر حق انتخابی نداریم. نوع بشر به یک دوراهی رسیده و نسل او به خطر افتاده است. برای بقا باید مسیری ورای نظامهای سرمایهداری و سوسیالیسم را انتخاب کنیم. تنها راه برای طی مسیر تکامل به سوی آیندهای مطمئن، درس گرفتن از راه و رسم پیشینیان ماست.» این جملههای آغازین اولین کتاب از سری کتابهای سهگانه «#ما رانت هستیم» نوشته فرد هریسون است. او فارغالتحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه آکسفورد و از طرفداران هنری جرج و فرضیه اصلاحات زمین و مالیات بر زمین اوست. فرد هریسون در حال حاضر مدیر شعبه لندن بنیاد تحقیقات زمین است ولی بیشتر به خاطر تئوری اصلاحات زمین، اصلاح سیستم مالیاتی و مبارزه با رانتخواری شناخته میشود. به باور او وابستگی به زمین، ملک و وامهای مسکن عامل بههمریختگی ساختار اقتصادی کشورها و آسیبپذیر شدن مردم در برابر فروپاشی اقتصادی است. او همچنین پایهگذار تئوری چرخه 18ساله قیمت مسکن است. بر اساس این تئوری، نوسانات قیمت مسکن در یک دوره 18ساله قرار میگیرد که بعد از هر سقوط اقتصادی، به مدت 14 سال شاهد رشد یا ثبات قیمت مسکن هستیم و پس از به اوج رسیدن قیمت مسکن، به مدت چهار سال بازار مسکن وارد رکود میشود.
فرد هریسون توانسته شهرتی نیز برای پیشگوییهای اقتصادیاش به دست آورد. او در اولین کتاب خود «قدرت نهفته در زمین» (سال 1983) بحران اقتصادی سال 1992 را پیشبینی کرده بود، در کتاب دیگرش «آشوبسازان» (سال 1997) افزایش قیمت مسکن در سال 2007 و بحران مالی جهانی پس از آن را نیز پیشبینی کرده بود و اکنون در کتاب جدیدش به نام «#ما رانت هستیم: آدمخواری و اینکه چرا باید مفتخوری را غیرقانونی کنیم» پیشبینی کرده است که سال 2026 سال سرنوشتسازی برای اقتصاد جهانی خواهد بود. سالی که قیمت مسکن دوباره به اوج خود خواهد رسید و با دوره رکودی همراه خواهد بود.
اد دادسون، اقتصاددان آمریکایی، در مورد کتاب تازه فرد هریسون میگوید، بسیاری از تراژدیهای زمان ما به دلیل بیتوجهی به همین کتابها شکل میگیرند. هرآنچه فرد هریسون در کتابهایش به آن اشاره دارد برای بعضی از ما کاملاً معقول و منطقی ولی برای بعضی دیگر که حتی اهل تفکر هستند و خود را متعهد به برقراری عدالت در دنیا میدانند، چالش جدی محسوب میشود، زیرا نظامهای حاکم بر جوامع به مردم هرگز اجازه نمیدهند که واقعیت جامعه خود را ببینند و مشکلات را ریشهیابی کنند.
هریسون تحقیقات زیادی در رشتههای علمی مختلف برای اثبات تئوری خود در مورد تحول فرهنگی انسان در طول تاریخ و روند از هم پاشیدن آن در عصر مدرن انجام داده است. هریسون معتقد است که ما قربانی یک نسلکشی معنوی هستیم. در اروپا، این فرآیند در اواخر قرن پانزدهم شروع شد و در طول 500 سال پرفرازونشیب، مفتخوران به طور سیستماتیک تلاش کردهاند مانع از تفکر انتقادی انسانهای منطقی شوند. آنها جرمشان، یعنی «از آن خودسازی منابع»، را عملکردی قانونی جلوه دادند و مالکیت زمین و مالکیت رانت را نهادینه کردند.
رانت در تعریف هریسون همان درآمد مازاد حاصل از مالکیت یا کنترل یک منبع یا دارایی خاص توسط افراد خاص و انگشتشمار در جامعه است که عملاً به کسب درآمدی بیش از نیاز اقتصادی یا اجتماعی آن فرد منجر میشود. رانت یعنی درآمد مازاد بدون زحمتی که جدای از حقوق کارگران و سود سرمایه است. رانت اقتصادی همان پول بادآورده است که نه از طریق مشارکت در تولید، بلکه به واسطه داشتن قدرت از دیگران سلب شده است. این سود مازاد گاهی از سوی تولیدکنندگان در اختیار افراد صاحب قدرتی قرار میگیرد که به خود اجازه میدهند بدون پرداخت چیزی صاحب همه چیز شوند. در طول تاریخ رفتار حریصانه رانتجویان، به رفتاری قابل قبول و عادی در جامعه تبدیل شده است. از اینرو، چنین جامعهای دیگر نمیتواند حساسیتی نسبت به شرایط آشفته حاکم بر خود داشته باشد.
در کتاب اول از سری کتابهای «#ما رانت هستیم» هریسون از ما میخواهد که با او در کشف گذشته دور و اولین ظهور سازمانهای اجتماعی پیچیده در اجتماعات انسانی همراه شویم. او توضیح میدهد که همزمان با رشد جمعیت انسانی و شکلگیری جوامع پایدار، از هزاران سال پیش کسانی که در رأس قدرت بودند به تدریج شروع به تضعیف نقاط قوت جوامع کردند که همان روحیه همکاری و احساس برابری بود. آنها از قدرتشان برای مهار بقیه انسانها و حتی برای اینکه چه نوع تفکری داشته باشند، استفاده کردهاند. یکی از راههای محقق شدن این نیت مالکیت رانت بود. و نتیجه این فرآیند چه بود؟ ریزش ستونهایی که ساختار جامعه بر روی آنها بنا شده بود. این روند به کجا ختم خواهد شد؟ به باور هریسون: به سقوط تمدن در کشورهای سرمایهداری (کشورهای غربی).
شواهدی که هریسون ارائه میدهد بسیار بر ضد ادله ارائهشده از سوی طرفداران سرمایهداری و سوسیالیسم است که مدعی هستند فقط یکی از این نظامها برای به سعادت رساندن بشریت کافی است. ولی حتی با ارائه این شواهد، هریسون قبول دارد که تغییر نوع تفکر و رفتار مردم بسیار دشوار و چالشبرانگیز است زیرا مردم تحت تاثیر فرهنگ فریبکارانهای هستند که برای 500 سال تفکرات آنها را دستکاری کرده، نهادهای اجتماعی را شکل داده و واقعیتها را به گونه دیگری به مردم نشان داده است. انسانها در شروع شکلگیری نهادهای اجتماعی، چه غریزی، چه بر اساس رفتارهای آموختهشده، بسیار برابرطلب بودند. هریسون توجه خوانندههای کتابش را به این حقیقت جلب میکند که تعقل هزاران سال بشر، کاملاً آگاهانه و سیستماتیک از طریق نظام سلسلهمراتبی که جایگزین نظام مشارکتی میشد از بین رفته است و اکنون تنها راه برگشت به جایی که شروع کردیم ایجاد «رضایت دموکراتیک» بین مردم است که در کتابهای سهگانهاش هریسون قصد دارد روشهایی برای دستیابی به این رضایت را مطرح کند.
هریسون در اولین کتاب از سری کتابهای «#ما رانت هستیم» سعی دارد ثابت کند رانت، جزئی از ذات و ماهیت انسانی است. انسان نخستین نیز همواره در تلاش برای به دست آوردن مازاد چیزی بوده که نیاز داشته است و از این رو، انرژی ذهنی و جسمی خود را برای تولید چیزی فراتر از نیاز زیست بیولوژیکیاش اختصاص میداد. نسل انسان نمیتوانست در طبیعت تکامل پیدا کند مگر اینکه گونه نخستین انسان چیزی بیش از منابع مورد نیاز خود تولید کند. درست است که این اضافه تولید توانست به مردم نخستین برای بهبود کیفیت زندگیشان کمک کند، ولی از سوی دیگر باعث رشد بیوقفه «مغز انرژیطلب» آنها شد. انسانهای نخستین برای چیزی که بیش از نیازشان بود سرمایهگذاری کردند؛ چه ذهنی، چه جسمی، حتی در نوع تعاملات اجتماعیشان و این چنین بود که آنها اساس تکامل و رشد خود را پایهگذاری کردند. به عبارت دیگر ما دقیقاً خود رانت و محصول رانت هستیم. اساس تکامل ما بر اساس دسترسی به منابع بیشتر و امکانات بیشتر بوده است.
یکی از روشهای مهم بشر برای رشد و تکامل، استفاده بهینه از ابزاری بود که به تدریج تولید آنها را فرا گرفته بود. ولی هزاران سال است که برخی افراد با فریبکاری، ثروت را از دست تولیدکنندگان خارج میکنند و به جیب مفتخوران میریزند. بنابراین همیشه نیاز آن احساس میشد که اصول اخلاقی لازمالاجرایی تعریف شود تا به جای آنکه رانت، این درآمد بیزحمت و بادآورده، در خدمت انگشتشماری فرصتطلب قرار بگیرد، در خدمت منافع عمومی جامعه باشد.
ولی متاسفانه از نگاه فرد هریسون، شرایط به گونه دیگری رقم خورد. فرهنگ امروزی ما نتیجه تلاش صدها سال پیش افرادی بود که اراده کرده بودند باورهای ما را آنگونه که میخواستند شکل بدهند تا بتوانند درآمد مازاد مردم را که باید برای مصارف عمومی خرج میشد به جیب بزنند و طبیعتاً اصول اخلاقی جایی در این باورها نداشت. فرد هریسون در مصاحبهای که با رادیو 3CR استرالیا انجام داده است روایت سادهای از چگونگی رانتخواری در جوامع امروزی بیان میکند. او میگوید: «وقتی ما سر کار میرویم دو جریان درآمد ایجاد میکنیم. یک جریان درآمد که همان حقوق ماست که با آن گذران زندگی میکنیم. جریان دیگر درآمد، درآمد اضافی است که انسانها برای هزاران سال آن را برای حفظ جامعه و شرایط زندگی خود هزینه کردهاند. انسانهای نخستین نیز آموخته بودند که این درآمد اضافه حاصل از منابع در دسترسشان را برای بهبود زندگی جمعیشان هزینه کنند؛ بهبود شرایط ژنتیکی، روانی و معنویشان. در واقع، همین درآمد مازاد بود که در طول هزاران سال انسانیت را به گونهای که اکنون میبینیم، شکل داد. اگر بتوانیم این جریان درآمد را در جهت درست آن مانند پیشینیان خود حفظ کنیم، عملاً میتوانیم مسیر تکاملی را که سالهاست انسان طی کرده هموار نگه داریم. ولی نظامهای اقتصادی مدرن خلاف این مسیر را رفتهاند. آنها اجازه دادهاند این جریان درآمد مازاد (چه درخانواده، چه در تولید و بهرهبرداری از زمین ومنابع) به جای آنکه به جیب جامعه برای مثلاً ساختن بزرگراه و مدرسه و تقویت نهادهای قضایی واریز شود، توسط افراد رانتخوار و مفتخور به سرقت برود.» فرد هریسون معتقد است تنها راه برگرداندن توازن به این سیستم، حذف مالیات بر درآمد و اختصاص رانت برای منافع عمومی جامعه است. این درآمد مازاد در واقع حاصل همکاری مردم با یکدیگر برای حفظ جامعه بشری است که باید به حفظ منافع عمومی جامعه کمک کند و نباید در دست افراد خاص و برگزیده قرار بگیرد. این درآمد، باید به صورت داوطلبانه و خودکار، برای حفظ سعادت و بقای بشر در جامعه هزینه شود. خصوصیسازی رانت، به نیروی بازدارنده تکامل بشریت تبدیل میشود. هریسون میگوید اکنون زمان آن فرا رسیده که با مردم در مورد واقعیتهای جامعه صحبت کنیم. از ناتوانی نظام اقتصادی برای از بین بردن فقر و افزایش رفاه حرف بزنیم و به آنها بگوییم که گذشتن از سرمایههای مازادشان در یک نظام قابل اعتماد میتواند جان بسیاری از انسانها را نجات دهد.
فرد هریسون که از منتقدان سرسخت نظامهای مدرن اقتصادی مانند سرمایهداری است بر این باور است که این نظامها، تصویر مخدوشی از واقعیت ارائه میدهند. از قرن شانزدهم واقعیتها به گونهای جلوه داده شده و مردم را وادار به تایید نظام اقتصادی کرده که هیچکس متوجه پلیدیهایی که در پس پرده آن وجود دارد، نشود. البته از زمان اولین کتاب هنری جرج «ترقی و تنگدستی» تلاشهای زیادی برای برقراری عدالت در جوامع مختلف شروع شده است. ولی این تلاشها عملاً نتیجهای به همراه نداشته است. حداقل عدالت میتوانست این باشد که به جای مالیات گرفتن از مردمی که کار میکنند، هزینههای عمومی مثلاً از محل رانت زمین (درآمد حاصل از تفاوت بین درآمد تولید و هزینه تولید به جز هزینه زمین) تامین شود. البته در برخی کشورها مانند استرالیا، نیوزیلند، تایوان و آفریقای جنوبی سیستم مالیات بر ارزش زمین اجرا میشود ولی واقعیت این است که در این کشورها مستعمران چاره دیگری برای تامین مالی نداشتند به جز اینکه به اینگونه مالیاتها رو بیاورند. تنها استثنا در میان کشورهایی با این سیستم مالیاتی، دانمارک است که مردم داوطلبانه خواستار اضافه شدن مالیات بر ارزش زمین در سیستم مالیاتی خود شدند. ولی متاسفانه از زمان قانونی شدن مالیات بر ارزش زمین در کشورهایی که زمانی مستعمره بودند، میزان درآمد حاصل از رانت زمین در این کشورها کاهش پیدا کرده است که آن نیز به دلیل نفوذ رانتخواران بوده است.
فرد هریسون نظام اقتصادی مدرن را با بردهداری مقایسه میکند. او میگوید، در انگلستان و آمریکا سالهاست که تصور میشود دوران بردهداری تمام شده در حالیکه ما هنوز در حال خصوصیسازی ذات انسانی خود هستیم. آن تعداد از ما که مالک زمین یا ملک هستیم و طبیعتاً میخواهیم آن مازاد سرمایه تولیدشده از محل زمین از آنِ ما باشد، درواقع نقش بردهدارها را در جامعه ایفا میکنیم. ما با در اختیار گرفتن این سرمایه، عملاً انسانیت دیگران را تصاحب کردهایم و تحت تاثیر همان فرهنگی که ما را از واقعیات اطرافمان دور نگه داشته است، خود را مستحق چنین درآمدی میدانیم. 50 سال تحقیقات فرد هریسون در این زمینه نشان داده است که مالکان خانهها اولین گروهی هستند که در مقابل اصلاحات زمین و پرداخت رانت زمین به نفع منافع عمومی مقاومت خواهند کرد. فرد هریسون میگوید: خود من یکی از همین مالکان هستم. من هرروز شاهد بالا رفتن قیمت خانهام هستم، از افزایش سرمایهام لذت میبرم، از خوشحالی در پوست خود نمیگنجم و طبیعی است که هرگز چنین سرمایهای را رها نمیکنم.
هریسون تاکید دارد که پیشنهاد او گرفتن خانهها و املاک مردم از آنها نیست، بلکه جایگزین کردن آن سرمایه با روشهای دیگر سرمایهگذاری است. هریسون سرسختانه معتقد است که با مردم نمیتوان با زبان اقتصاد و از منافع افزایش بهرهوری و اجرای عدالت صحبت کرد. هریسون اعتراف میکند که مردم در چنین شرایطی هرگز حاضر به قبول واقعیت نیستند. آنها ذهنشان را به روی واقعیت بستهاند و این همان هدفی بود که اشرافزادهها در قرون گذشته به دنبال آن بودند. آنها پایهگذار دیدگاههایی به دور از واقعیات جامعه انسانی بودند که به نظام اقتصادی مانند نظام سرمایهداری ختم شد. ولی برای قانع کردن مردم باید بحث اخلاقیات را پیش کشید. باید به آنها گفت که مخالفت آنها مرگ بیشتری از انسانها را به همراه دارد.
چگونه مالکیت زمین توسط برخی انسانها به مرگ برخی دیگر منجر میشود؟ واقعیت این است که برای مثال در اروپا سالیانه حدود 50 هزار نفر به دلیل آلودگی هوا کشته میشوند، اگر به دلیل ناکارآمدی سیستم مالی، بیش از اندازه از منابع استفاده نمیکردیم، جان این تعداد از انسانها حفظ میشد. یا در انگلستان سالیانه حدود 50 هزار نفر به دلیل استرسهای ناشی از سیستم غلط مالیاتی جان خود را از دست میدهند. اگر بحث اخلاقیات را به جای بحث عدالت و بهرهوری برای مردم مطرح کنیم، شاید بتوان مالکان را در دوراهی اخلاقی قرار داد که در یکسو جان انسانها قرار دارد و در سوی دیگر مالکیت قطعهای زمین یا خانه.
فرد هریسون در کتاب دوم از مجموعه سهگانه کتاب «ما رانت هستیم» به بررسی یک دموکراسی واقعی خواهد پرداخت. از نگاه او داشتن حق رای به معنی یک نظام دموکراتیک نیست. نظامی میتواند ادعای دموکراتیک بودن داشته باشد که در نظام مالی آن همه برابر باشند. همه مردم آگاهانه و با رضایت، درآمد مازاد خود را در اختیار جامعه قرار دهند. تا زمانی که با مردم با زبان اقتصاد و از ناکارآمدی سیستم مالیاتی صحبت کنید آنها هرگز قدمی برای بهبود شرایط جامعهشان بر نخواهند داشت.
هریسون هشدار میدهد که چرخه فعلی قیمت مسکن در سال 2026 به پایان میرسد و دولتها برای مقابله با بحران پیشآمده کاملاً ناتوان خواهند بود زیرا نهتنها مردم بلکه دولتها نیز غرق در بدهی هستند و عملاً دولت نمیتواند قدمی برای بهبود شرایط بردارد. احتمالاً بحران شکلگرفته اگر در فازهای ابتدایی خود مهار نشود در حیطهای گستردهتر همه ابعاد اجتماع مانند ارتش، هجوم مهاجران و بحران محیط زیستی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. شاید این بحران همان نقطه عطفی باشد که مردم تصمیم بگیرند، نوع بشر را حفظ کنند و در قدم اول نظامهای مالی و اقتصادی حاکم بر کشورشان را زیر سوال ببرند. واقعیت فعلی جامعه این است که رانتخواران وارد فاز آدمخواری شدهاند به گونهای که در حال از بین بردن همه سلولهای زنده انسانی در دنیا هستند و تا دیر نشده باید با اجرای اصلاحات اقتصادی بر اساس مشارکت مردم، نه تصمیمگیری سیاستمداران، جامعه را به سمتوسوی تکامل و سعادت بشر هدایت کرد.