عشق ایران
هدف سفیر انگلیس از انتشار ویدئو درباره علایقش به ایران چه بود؟
سفارت انگلیس در تهران با انتشار ویدئویی از گفتوگوی سایمون شرکلیف، سفیر انگلیس، از او درباره علایقش به ایران پرسید که حاوی پاسخهای جالبی بود: «اولینباری که به ایران آمدید چه سالی بود؟ سال 2000؛ اولینباری که به عنوان سفیر به ایران آمدید چه زمانی بود؟2021 بود؛ بهترین جایی که در ایران دیدید؟ شیراز؛ چه شهری در ایران شما را یاد بریتانیا میاندازد؟ فکر میکنم رشت باشد؛ اولینباری که از ایران رفتید دلتان برای کدام شهر تنگ شد؟ بم قبل از زلزله؛ جنگل، کویر یا دریا؟ کوهستان؛ قشنگترین فصل در ایران؟ بهاره؛ لهجه مورد علاقه شما کدام لهجه است؟ لهجه اصفهونیهس؛ یک جمله فارسی که قابل ترجمه نباشد؟ قربونت برم! دورت بگردم!؛ ویژگی بارز ایرانیها؟ تعارفی هستند؛ اسطوره ایرانی مورد علاقه شما؟ کاوه آهنگر؛ خوشمزهترین غذای ایرانی؟ باید قورمهسبزی باشه؛ کدام غذای ایرانی را خودتان میتوانید درست کنید؟ کباب کوبیده؛ نوشابه یا دوغ؟ دوغ با دیزی و پیاز؛ کوبیده یا جوجه؟ جوجه، جاده به شمال؛ بربری یا سنگک؟ بربری؛ استقلال یا پرسپولیس؟ من همیشه آبیام؛ چای یا قهوه؟ چای لاهیجان؛ قشنگترین قسمت شغلتون؟ بودن در ایران، کنار ایرانیها، من عاشق تاریخ و فرهنگ ایرانم». جالبتر اما میزان تسلط سفیر بریتانیا به زبان فارسی و اشرافش بر علایق فرهنگی ایرانیها بود. این اقدام شرکلیف که از سوی سفیران انگلیس در دیگر کشورها نیز به شیوه مشابه انجام میشود، بخشی از دیپلماسی عمومی بریتانیا محسوب میشود. در تعریف دیپلماسی عمومی آمده است: به برنامههای تحت حمایت دولت اشاره دارد که هدف از آنها اطلاعرسانی یا تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی دیگر کشورهاست. ابزار اصلی آن نیز انتشار متن، تصاویر، دادوستد فرهنگی، رسانههای همگانی و اینترنت است.
این ویدئو از سایمون شرکلیف عملاً چند پیام روشن برای ایران دارد: اول اینکه تسلط خود بر زبان کشور میزبان را به رخ میکشد؛ دوم هماهنگ کردن ذائقه غذایی خود با ذائقه غذایی کشور میزبان که برای بسیاری از سفرا امکانپذیر نیست؛ سوم آگاهی از عادت مرسوم ایرانیها در سفر و غذایی که در آن تهیه میکنند (جوجه، جاده به شمال)؛ باید در نظر داشته باشیم که این موارد جزئی از منظومه عادتهای فرهنگی و سبک زندگی کشور میزبان است که هرچند برای ما ایرانیان بدیهی است اما درک همه این جزئیات برای فردی بیگانه نشاندهنده دقت و پشتکار زیاد است. علاوه بر این، این موضوع نشاندهنده این است که آقای سفیر به دقت کلیشههای فرهنگی رایج ایرانیها را دنبال میکند و فضای مجازی و حتی تکیهکلامهای طنز به ظاهر بیاهمیت جامعه میزبان را میشناسد. این موضوع به خوبی نشان میدهد که دیپلماسی، رسانه و سیاست، ظرفیتهای فراوانی دارد و تنها در روشهای آشنا، سخت یا رسمی قابل حصر نیست، مهم اما درک دقیق و کاربرد بهروز و هوشمندانه آن است، امری که نیازمند درک دقیق دیپلماسی عمومی است، چیزی که سفارت بریتانیا آن را هوشمندانه به کار میگیرد و ما هنوز به جای دقت در جزئیات آن خودمان را به واکنشهایی نظیر تصاویر رسانهایشده خشم و انزجار مقابل سفارت یا نوشتن شعار بر روی دیوار سفارت محدود کردهایم.
دیپلماسی عمومی
پیش از شروع بحث میخواهیم ببینیم که دیپلماسی عمومی چیست و چرا دولتها برای جلب افکار عمومی از آن استفاده میکنند؟ طرح موضوع دیپلماسی عمومی برای اولینبار در سال ۱۹۶۵ میلادی در آمریکا بهوسیله الموند گولیون، رئیس مدرسه حقوق و دیپلماسی فنچر در دانشگاه تافتز، ابداع و تدریس شد. از آن پس و به مرور و با طی فرازونشیبهای مفهومی و تطور معنای آن به نسبت امروز، بهتدریج جایگاه و موقعیت مناسبی در میان سایر مقیدات دیپلماسی به دست آورده است. در دنیای جدید که انفجار اطلاعات و جریان آزاد دسترسی به اطلاعات نام گرفته است، دیپلماسی نقش ویژهای در این تعاملات ایفا میکند. دیپلماسی خصوصاً در مفهوم عام و عمومی، در حقیقت بخشی از قدرت نرم کشورها محسوب میشود که برای برقراری ارتباط بهتر و موثرتر و نفوذ بیشتر در افکار عمومی سایر کشورها و در عین حال گسترش عملکرد خود در سیاست خارجی، از آن استفاده میکنند. تجربه نشان داده است اجرای موفق دیپلماسی کشورها و اثرگذاری آن در روابط بینالملل، منوط به مشارکت مردم و افکار عمومی در عرصه سیاست خارجی است.
با پیشرفت فناوری اطلاعات و ارتباطات، افکار عمومی به هم نزدیک شده و دیپلماسی که تا پیش از این موضوعی اختصاصی و ملک طلق دولتها و حیطه انحصاری عمل مدیران، دیپلماتها و تصمیمگیران دولتی بود اینک و در سطح کلان، همه مردم را دربر میگیرد. واقعیت این است که با پایان یافتن جنگ سرد، روشها و فنون مربوط به آن ناکارآمد شدند و شروع فرآیند جهانی شدن باعث ایجاد تغییرات شگرف در سیاست بینالملل شد. در این راستا، مناطق دور از یکدیگر به هم متصل شده، سازمانهای محلی شکل گرفته و میلیونها نفر به واسطه رویدادهای رخداده در میلیونها مایل آن طرفتر، تحت تاثیر قرار میگرفتند. نهادهای غیردولتی، سازمانهای منطقهای و بینالمللی و شرکتهای چندملیتی در فرآیند سیاستهای اجرایی درگیر شدند و سیستم جدید بینالمللی، همزمان با کاهش اهمیت نیروهای نظامی و رویکردهای رئالیستی، اهمیت ایدهآلیسم، روابط فرهنگی، دیپلماسی و کنشهای متقابل را افزایش داد. این تحولات باعث شد تا روابط بیندولتی به سبب پدیده افکار عمومی از سطح دولت به سطح بینالمللی تغییر جهت دهد و دیپلماسی عمومی نقش مهمی در رساندن پیام دولتها به تودههای مردم و برقراری ارتباط با آنها به عهده گیرد.
بدین ترتیب، دیپلماسی عمومی که یکی از انواع دیپلماسی است، در دوران معاصر و شروع عصر جدید (گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی) با افزایش اهمیت فرهنگ اطلاعرسانی و شراکت در همرسانی اخبار و آگاهیها و درک شناخت تاثیرات آن در تعامل میان ملل، دولتها و کشورها، مهم شمرده شد. ناگفته پیداست که تغییر افکار عمومی و شهروندان، با کمک ابزارهای دیپلماسی عمومی نظیر رسانهها، مبادلات آموزشی و فرهنگی، انتشارات و برگزاری نمایشگاههای هنری و...، بر رفتار و سیاست دولت هدف به صورت میانمدت یا بلندمدت تاثیرگذار خواهد بود. با توجه به مبانی گفتهشده، میتوان چنین بیان کرد که سیاست خارجی موفق، از نقش دیپلماسی عمومی و فناوریهای جدید اطلاعاتی، ارتباطی و فهم شبکههای ارتباطی نوپدید و فعال نمیتواند غافل باشد.
دیپلماسی عمومی در بریتانیا
در جهان پیچیده کنونی، دیگر قدرت کشورها صرفاً با اندازه نیروهای نظامی یا شرکای سنتی آنان اندازهگیری نمیشود، بلکه باید همزمان به عناصر و ابزارهای قدرت سخت و نرم کشورها عنایت داشت. بریتانیا به عنوان یکی از قدرتهای جهانی از این امر مستثنی نیست. در سایه ظهور قدرتهای جدید در آسیا، آمریکا و آفریقا که هژمونی غرب را به چالش میکشند، قدرتهای غربی از جمله بریتانیا، نیازمند بازتعریف جایگاه خودشان در هندسه قدرت جهانی هستند که در این راستا، دیپلماسی نقش کلیدی دارد. با این حال، مزیت دیپلماسی تنها در صورتی مستفاد خواهد شد که ساختار سیاسی محکم و منسجمی جهت هماهنگی فعالیتهای مرتبط با آن وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، دیپلماسی به خودی خود نمیتواند به عنوان عنصر مهمی از قدرت نرم این کشور ترجمه شود، مگر اینکه دیپلماسی عمومی محکم و منسجمی از سوی دولت بریتانیا تدوین و اجرایی شود. یکی از کارکردهای اصلی دیپلماسی عمومی، باز نگه داشتن درهای گفتوگو در مواقع دشواری و سردی روابط دیپلماتیک است که این امر در مورد روابط لندن-تهران صادق است. در واقع، حفظ روابط میان دو کشور بهرغم سردی و نهایتاً قطع روابط رسمی دوجانبه، یکی از بارزترین مصداقهای دیپلماسی عمومی در روابط بینالملل است.
گذر از زمستان سرد
نمونه اخیر سردی روابط بین ایران و بریتانیا به زمستان سال گذشته برمیگردد، زمانی که جیمز کلورلی، وزیر خارجه بریتانیا، با انتشار پیامی در توئیتر، به واکنش لندن در قبال اجرای حکم علیرضا اکبری (محکوم به جاسوسی) اشاره کرد و نوشت: «دادستان جمهوری اسلامی را تحریم کردیم. کاردار جمهوری اسلامی را احضار کردیم. بهطور موقت سفیر بریتانیا در تهران را برای مشورت فراخواندیم.» دولت بریتانیا یک روز بعد از فراخوانده شدن سفیرشان از تهران برای مشورت، از اقدامات جدید لندن برای فشار به ایران خبر داد. درواقع دولت بریتانیا اعدام یک محکوم به جاسوسی را در ایران بهانه اقدامهای جدیدی علیه تهران قرار داد و رسانههای این کشور از در نظر گرفتن اقداماتی مانند قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروههای تروریستی و قطع حمایت از احیای برجام سخن گفتند. اما مشکلات روابط تهران با اروپا، فقط به بریتانیا منحصر نمیشد. در آن زمان اتحادیه اروپا با صدور بیانیهای جزئیات چهارمین بسته تحریمی علیه ایران را که به بهانه مسائل حقوق بشری در شورای وزیران امور خارجه این اتحادیه تصویب شد ارائه کرد. علاوه بر تحریمهای حقوق بشری، زمزمهها در مورد قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروههای تروریستی اتحادیه اروپا هم از سوی برخی نمایندگان پارلمان اروپا آغاز شده بود، اقدامی که میتوانست آغازگر دومینویی از اقدامهای تلافیجویانه و تشدید تنش در روابط ایران و اروپا باشد.
در آن زمان تنش در روابط تهران با بروکسل و لندن به حدی بالا بود که برخی آن را یادآور روزهای ابتدایی سال ۱۳۷۶ و زمانی میدانند که ۱۳ کشور اروپایی در پی اعلام رای دادگاه میکونوس به صورت همزمان تصمیم گرفتند سفرای خود را از تهران فرا بخوانند. تحلیلگران معتقدند که هرچند بهانه اعدام یک جاسوس دوتابعیتی، اکنون در مرکز اظهارنظرهای مقامهای بریتانیایی قرار گرفته، اما واقعیت این است که سه عامل اصلی باعث افول شدید در روابط ایران و اروپا شده است. به گفته تحلیلگران، واکنش ایران در برابر اعتراضات اخیر، توقف مذاکرات هستهای و ادعای واگذاری سلاح از سوی ایران به روسیه، عواملی هستند که به تنشها در روابط تهران و اروپا و از جمله بریتانیا دامن زدهاند.
واکنش ایران در برابر اعتراضات اخیر یکی از مسائلی بود که مورد توجه اتحادیه اروپا و بریتانیا قرار گرفت. تا آنجا که در خبرها آمده افکار عمومی در اروپا و از جمله بریتانیا خواهان اقدامی جدی در این رابطه است. به عبارت دیگر افکار عمومی در حال فشار آوردن بر نمایندگان مجالس کشورهای اروپایی، پارلمان اروپا، نمایندگان پارلمان اروپا و سیاستمداران اروپایی است. در همان زمان بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که اگر روند سردی روابط میان ایران و اروپا با همین سرعتی که در چند ماه گذشته پیش رفته ادامه پیدا کند؛ احتمال تعطیلی سفارتخانهها زیاد است؛ و این موضوع میتواند پیامدهای سیاسی اسفباری برای ایران داشته باشد. آنها معتقد بودند که یکی از مهمترین پیامدهای سیاسی بسته شدن سفارتخانهها، پایان مذاکرات هستهای است. اگر این اتفاق رخ دهد بهرغم میل آمریکا به ادامه گفتوگوهای هستهای، اتحادیه اروپا و بریتانیا همکاری نخواهند کرد. طبیعتاً زمانی که اروپا تمایلی به مذاکره و احیای برجام نداشته باشد؛ آمریکا هم به عنوان متحد استراتژیک اروپا کنار میکشد.
مساله دوم بحران اوکراین است. جنگی که در اوکراین اتفاق افتاده در واقع جنگی در عمق استراتژیک اروپاست. اروپاییها از جمله بریتانیا معتقدند که ایران وارد یک بحران استراتژیک جهانی شده و در واقع در مقابل ناتو قرار گرفته است. برای همین هم هر نوع اقدام یا کمک به روسیه که احتمال تغییر جنگ به نفع روسیه را افزایش دهد، از نظر آنها یک تهدید است. طبیعتاً این قضایا بر احیای توافق هستهای تاثیرگذار است. این موضوع تا جایی اهمیت دارد که جوزپ بورل، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در گفتوگویی که با حسین امیرعبداللهیان در امان داشت خواستار مذاکره مقامات ایرانی با مقامات اوکراینی شد. علاوه بر این، بورل در همان زمان اظهار داشت که خواهان حل مساله هستهای ایران است اما زمانی که از اردن به اروپا برگشت با مخالفت کشورهای اروپایی به ویژه آلمان، فرانسه و انگلیس مواجه شد.
نکته مهمی که میتوان به آن اشاره کرد تغییر رفتار اروپاییهاست. در گذشتهای نهچندان دور رفتار اروپاییها از ملایمت بیشتری برخوردار بود بهطوری که آنها تمایل داشتند امتیازهای بیشتری را در حوزه مرتبط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، به ایران بدهند. به این معنا که آژانس پرونده هستهای ایران را ببندد و قال این قضیه را بکند. اما در شرایط کنونی نهتنها این امتیاز به ایران داده نمیشود بلکه نوع برخوردها، گفتهها و بیانات مقامات اروپایی هم تندتر شده است. در واقع برخلاف چند ماه پیش که اروپاییها (در مساله هستهای) موضع نرمتری نسبت به آمریکا داشتند در حال حاضر موضع تندتری اتخاذ کردهاند بهطوری که چند گام از آمریکا جلوتر هستند. بنابراین تندروی اروپاییها در زمینه هستهای و حتی حقوق بشر ناشی از اهمیت موضوع پهپادهاست.
مساله سومی هم که وجود دارد، مساله هستهای است. کشورهای اروپایی از جمله بریتانیا در یک اقدام کمسابقه، تلاش کردند در اوج اختلافات هستهای مذاکرات احیای برجام را به سرانجام برسانند، اما در نهایت شکست خوردند. واقعیت این است که موضوع توافق هستهای بیش از حد طولانی شد و عملاً گفتوگوها بدون هیچ نتیجهای پایان یافت. درواقع مذاکرات ایران و آمریکا در قالب 1+4 به نتیجه نرسید و موضع میانه اروپا در پی شکست مذاکرات تضعیف شد؛ بنابراین موضع سختگیرانهتر اروپا در چنین وضعیتی قابل پیشبینی بود. هدف اروپاییها از احیای برجام این بود که فعالیت هستهای ایران تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار بگیرد و با لغو تحریمها و ورود ایران به بازار جهانی (در آستانه زمستان سرد) از منابع انرژی ایران بهرهبرداری کنند. اما بسیاری از کارگزاران سیاست خارجی در ایران گمان میکردند که با اتلاف وقت میتوانند امتیازهای بیشتری از طرف مقابل بگیرند؛ همین امر باعث شد که فرصت طلایی ورود به بازار جهانی از دست برود. در واقع کارگزاران سیاست خارجی گمان میکردند فرصتی که برای احیای برجام وجود دارد همیشه ثابت است اما دیدیم که جنگ روسیه علیه اوکراین چگونه مساله برجام را تحت تاثیر قرار داد.
با وجود فرازونشیبهای بسیاری که طی یک سال گذشته بر روابط بین ایران و بریتانیا حاکم بوده؛ بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که ویدئوی اخیر سایمون شرکلیف، نشان از تمایل بریتانیا برای تنشزدایی دارد. درواقع شرکلیف با بهرهگیری هوشمندانه از دیپلماسی عمومی تلاش دارد تنش را به پایینترین سطح ممکن رسانده و از زمستان سرد گذر کند.