سفر به سرزمین سوسیالیستها
چرا ایران به آمریکای لاتین علاقه دارد؟
اگرچه نقطه آغاز تحول در روابط میان ایران و آمریکای لاتین را باید از زمان روی کار آمدن هوگو چاوس در ونزوئلا در سال 1998 و گسترش روابط با ایران در دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی دانست، اما اوج پویایی و گسترش روابط به دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد برمیگردد. علت آن از یکسو به گسترش موج چپ در آمریکای لاتین و از سوی دیگر به اتخاذ رویکردی آرمانگرایانه و مواضع بسیار سرسختانه در قبال نظم حاکم در روابط بینالملل و همچنین اتخاذ سیاستهای تندروانه در قبال ایالات متحده از سوی احمدینژاد دانست.
بدون شک مهمترین دلیل نزدیکی ایران و آمریکای لاتین را میتوان وجود دشمن مشترک دانست. هر دو طرف بارها مخالفت خود را با هژمونی ایالات متحده نشان دادهاند. مبارزه با آمریکا که به شعار اصلی بسیاری از رهبران آمریکای لاتین تبدیل شده، فرصت مناسبی برای نفوذ جمهوری اسلامی ایران در حیاط خلوت آمریکا فراهم کرده است. تلاش برخی از کشورهای منطقه برای کاهش نفوذ آمریکا، بیشتر از هر چیز آنها را نیازمند متحدانی کرده که در این زمینه یعنی ضدیت با آمریکا با آنها همراه هستند. در واقع علت نزدیکی ایران و حکومتهای چپ در آمریکای لاتین بر این شعار سنتی استوار است که «دشمن دشمن من دوست من است».
این سیاست با روی کار آمدن ابراهیم رئیسی شدت بیشتری به خود گرفته است. اخیراً رئیسی در صدر هیاتی سیاسی و اقتصادی و در راستای تقویت روابط با کشورهای دوست و همسو، عازم کشورهای ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا شد. در این گزارش تلاش میکنیم روابط بین ایران و کشورهای آمریکای لاتین را مرور کنیم و بهطور مشخص به این پرسش پاسخ دهیم که چرا دولتمردان ایرانی به آمریکای لاتین علاقهمند هستند؟
شروع روابط
هرچند روابط ایران و کشورهای آمریکای لاتین از آغاز قرن بیستم شروع شد، اما تنها با وقوع انقلاب در ایران بود که توسعه روابط با برخی از کشورهای این منطقه بهطور محسوسی مورد توجه قرار گرفت. انقلاب ایران بنیادهای ایدئولوژیک و فرهنگی سیاست و حکومت در ایران را با تغییراتی اساسی همراه کرد. گفتمان چپگرایی در ایران که در سرنگونی شاه نقش داشت، گفتمان سیاسی کشور را تحت تاثیر قرار داد و در بعضی جهتگیریهای سیاست خارجی حکومت جدید موثر افتاد. این امر میتواند به خوبی توضیحدهنده روابط دوستانه جمهوری اسلامی ایران با جمهوری دموکراتیک خلق کره شمالی، کوبا و نیکاراگوئه تحت رهبری ساندینیستا باشد. جهتگیری و آرمانهای ضدامپریالیستی چپهای رادیکال و رژیمهای غیرمتعهد در آمریکای لاتین انگیزه مهمی برای ایران پس از انقلاب بود؛ همین مساله همچنین توضیح میدهد که چرا دولتهای چپگرای آمریکای لاتین در تماس با ایران احساس راحتی میکنند حتی زمانی که ماهیتاً دولت اسلامی میباید با چپگراهای سکولار در تضاد باشد.
اندکی بعد از انقلاب، فیدل کاسترو حمایتهای خود را از کمونیستهای چپگرای ایران، به حمایت از امام خمینی (ره) شخصیت ضدآمریکایی تغییر داد. بهرغم این حقیقت که مذهب با مارکسیسم همخوانی نداشت و مارکسیسم مخالف ذاتی اسلام بود اما کاسترو بارها تاکید کرد که اگر انقلاب میتواند آینده مردم را بهبود ببخشد، فرقی نمیکند که بر اساس فلسفه مارکسیستی یا یک فلسفه مذهبی باشد.
در همین راستا وزیر آموزش نیکاراگوئه، به تهران سفر کرد و با امام خمینی (ره) ملاقات داشت. امام خمینی (ره) در این دیدار به منافع مشترک دو طرف اشاره میکند: «همانطور که شما گفتید، کشور شما خیلی زیاد به کشور ما شباهت دارد. ما با مجموعهای از قدرتهای جهانی روبهرو هستیم. ما میبایست همگی تلاش کنیم اتحادی را بین کشورهای مظلوم بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی آنها ایجاد کنیم. در غیر این صورت ظالم شرق و غرب (شوروی و آمریکا) همچون سرطانی همه را بیمار میکنند.» در دیدگاه امام خمینی (ره)، تنفر مشترک از غرب آن چیزی بود که بهرغم چپگرا بودن کشورهایی نظیر کوبا و نیکاراگوئه، باعث نزدیکی ایران با آنها میشد. با وجود چشمانداز انقلابی ایران، نیازهای اقتصادی طی جنگ با عراق، باعث شد ایران، روابط خود را با آرژانتین و برزیل که از لحاظ تجاری و اقتصادی موقعیت بهتری داشتند، بهبود ببخشد.
با پایان جنگ و روی کار آمدن دولت هاشمیرفسنجانی، وی تلاش کرد روابط با اروپا و آمریکا را ترمیم کند به همین خاطر کشورهای آمریکای لاتین در اولویت بعدی قرار گرفتند. علاوه بر این، در طی این دوره دو اقدام تروریستی در آرژانتین روی داد که طی آن ایران و حزبالله به شدت مورد اتهام قرار گرفتند. اولی حمله بمبگذاری انتحاری به سفارت اسرائیل در آرژانتین در مارس 1992 و دومی حمله مشابهی به انجمن اسرائیلی-آرژانتینی یهودیان در جولای سال 1994 بود. پس از این انفجارها، سطح روابط بین ایران و آرژانتین کاهش پیدا کرد. انتخاب محمد خاتمی به ریاستجمهوری در سال 1997، همراه با سیاست اصلاح در داخل و کاهش تنش در روابط خارجی همراه بود. جمهوری اسلامی ایران در این دوره روابطش را با آمریکای لاتین و آسیا و کشورهای در حال توسعه گسترش داد.
در این زمینه میتوان از سفر خاتمی به ونزوئلا و کوبا و سفر هوگو چاوس و فیدل کاسترو و همچنین وزرای خارجه ونزوئلا، اروگوئه، کوبا و رئیس مجلس کلمبیا به ایران یاد کرد. تماس بین مقامات در مجامع بینالمللی، از جمله ملاقات روسای جمهور ایران و برزیل در جاکارتا (اجلاس غیرمتعهدها) و ایجاد سازوکارهای مشورتی با هدف نزدیکسازی مواضع بین ایران و کشورهای آمریکای لاتین از دیگر دستاوردهای این دوره است.
اگرچه نقطه آغاز تحول در روابط میان ایران و آمریکای لاتین را باید از زمان روی کار آمدن هوگو چاوس در ونزوئلا در سال 1988 و گسترش روابط با ایران در دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی دانست، اما اوج گسترش روابط را باید در سالهای ریاستجمهوری محمود احمدینژاد جستوجو کرد که علت آن از یکسو به گسترش موج چپ در آمریکای لاتین و از سوی دیگر به روی کار آمدن دولت نهم و دهم در ایران برمیگردد که با اتخاذ رویکردی آرمانگرایانه و همچنین اتخاذ مواضع سرسختانه در قبال نظام حاکم بر نظام بینالملل و مخالفت با سیاستهای آمریکا موجبات نزدیکی هرچه بیشتر طرفین را فراهم کرده است.
هنگامی که محمود احمدینژاد در سال 1385، برای دیدار از کشورهای نیکاراگوئه، اکوادور و ونزوئلا به آمریکای لاتین سفر کرد؛ هدف از این سفر را حمایت و اعلام همبستگی با مردم و رهبران مبارز و استقلالطلب آمریکای لاتین و تقویت مثلث نوین ضدآمریکایی در کشورهای مذکور، تحکیم جبهه پایداری ضدسلطه و تقویت پیوند کانونهای ضدآمریکایی در شرق و غرب جهان و همچنین بسط و گسترش روابط در زمینههای گوناگون و مورد علاقه اعلام کرد. توسعه روابط ایران با کشورهای این منطقه به سطحی رسید که روسای جمهوری ایران و ونزوئلا تا پایان سال 1390، بارها دیدار رسمی با یکدیگر داشتند، هوگو چاوس 9 بار به ایران سفر داشت و احمدینژاد نیز هفتبار به ونزوئلا سفر کرد.
مناسبات ایران و آمریکای لاتین در سالهای ابتدایی روی کار آمدن دولت حسن روحانی دستخوش تحولاتی بود. کاهش سطح این روابط به موجب تمرکز دولت روحانی بر مساله پرونده هستهای و تلاش برای رفع تحریمهای آمریکا در حوزه روابط سیاسی کاملاً مشهود بود. تا اینکه در دوره پسابرجام و اعمال فشار حداکثری آمریکا علیه ایران، آمریکای لاتین که روزگاری به عنوان حیاط خلوت آمریکا به حساب میآمد، کیلومترها دورتر از خاک ایران اما در همسایگی آمریکا، دوباره در کانون توجه دولت قرار گرفت.
پیرو نگاه جدید دولت روحانی به حوزه آمریکای لاتین، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه، به جای اتکای صرف بر مصلحتهای سیاسی، گروههای کارشناسی وزارت خارجه را فعال کرد تا طرحها و راهکارهای گسترش روابط با کشورهای آمریکای لاتین را مورد مطالعه قرار داده و زمینه را برای گسترش روابط هدفمند مهیا کند.
مبانی فکری مشترک
برای فهم توسعه مناسبات ایران با کشورهای آمریکای لاتین باید به خصایص هویتی، مبانی فکری مشترک و هنجارهای مورد پذیرش این کشورها توجه کرد. از منظر سازهانگاران، ساختارهای هنجاری و فکری دستکم به همان اندازه ساختارهای مادی که خردگرایان و مارکسیستها بر آن تاکید میکنند، در شکلدهی به سیاست خارجی کشورها تاثیرگذار هستند.
در واقع این هنجارها در سطح داخلی و بینالمللی، هویتهای اجتماعی کشورها را تعریف میکنند، منافع آنها را قوام میبخشند و به کنشهای آنان شکل میدهند. کشورها از طریق شرکت در این مفاهیم و معانی بینالاذهانی مشترک، هویت و نقش خاص خود را کسب میکنند. برای مثال هویت جمهوری اسلامی ایران و کشورهایی مانند کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه و... از طریق مفهوم مشترک مقابله با نظام سرمایهداری جهانی به رهبری آمریکا، تعریف میشود.
مطالعه کشورهای آمریکای لاتین نشان میدهد که در حال حاضر اصول و مبانی سیاست خارجی آنها ماحصل گرایشهای سوسیالیستی، ناسیونالیستی و گفتمان ضدآمریکایی است. بهطور کلی با توجه به شرایط تاریخی و سیاسی آمریکای لاتین، همواره گرایشهای چپگرایانه و ناسیونالیستی، نفوذی قابل توجه در این کشورها داشته و تاریخ آمریکای لاتین مملو از روشنفکران و جنبشهای چپگرایانه بوده است.
در دیدگاهی که ناظر به زمان است میتوان چهار دوره مختلف را در پیدایش و سیر صعودی نیروهای چپ در منطقه تشخیص داد. نخستین دوره که از سال 1957 تا سال 1967 میلادی به طول انجامید با انقلاب کوبا و ظهور نهضتهای چریکی در پرو و ونزوئلا آغاز شد و با کشته شدن چهگوارا خاتمه یافت. دومین دوره را میتوان در فاصله سالهای 1968 تا 1976 دانست که با مبارزه مسلحانه اقشار مختلف مردم در شهرها و نیز نهضتهای چریکی و برخی موفقیتهای انتخاباتی برای نیروهای چپ در کشورهایی نظیر شیلی، آرژانتین، اروگوئه، برزیل و مکزیک آغاز شد و با یک سلسلهکودتا که راه را برای به قدرت رسیدن نظامیان در منطقه هموار کرد، خاتمه یافت. سومین دوره در فعالیت نیروهای چپ با پیروزی انقلاب ساندینیستای نیکاراگوئه در سال 1979 آغاز شد و با جنبشهای مردمی در السالوادور و گواتمالا ادامه یافت. پایان این دوره را باید شکست ساندینیستا در انتخابات سال 1989 و نیز انعقاد موافقتنامههای صلح در آمریکای مرکزی و به دنبال آن کمرنگ شدن نقش گروههای چریکی در این منطقه دانست. چهارمین مرحله از فعالیتهای نیروهای چپ در آمریکای لاتین از سال 1990 آغاز شد. در این دوره رهبران چپگرایی نظیر هوگو چاوس در ونزوئلا، لولا داسیلوا در برزیل، اوو مورالس در بولیوی و رافائل کوررهآ در اکوادور به قدرت رسیدند.
باید توجه داشت که گفتمان چپگرایانه بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین عمدتاً بر ضرورت اصلاح سازمانهای بینالمللی، نوید در هم شکستن نظام سلطه جهانی، گسترش همکاریها با کشورهای غیرمتعهد، برقراری مناسبات عادلانه، تقویت استراتژی چندجانبهگرایی و مقابله با یکجانبهگرایی در عرصه بینالملل، مبارزه با ترفندهای نظام تکقطبی و امپراتوری نظام سلطه، دوری از آمریکا و ایجاد اتحادیههای منطقهای و گرایش به آفریقا و آسیا و نیز تعمیم سیاستهای عدالتمحور، تلاش برای صلح در جهان، ضرورت جایگزینی الگوی اقتصادی عادلانه به جای کاپیتالیسم، ضرورت تغییر ساختار ناعادلانه شورای امنیت سازمان ملل و عضویت در این شورا و تقویت جنبش عدم تعهد تاکید دارند.
در ایران نیز در ابتدای دهه 50 و بهخصوص در دهه اول پس از پیروزی انقلاب وجوهی از چپگرایی در میان انقلابیون رشد یافت، به گونهای که بسیاری از آنها محمدرضاشاه را حامی منافع غرب و بهطور خاص آمریکا میدانستند و بر همین اساس تمام نفرتی که از او و خاندان سلطنتی وجود داشت به سوی غرب نشانه گرفته شد.
در این میان باید به نقش جنبش چپ که در آن روزگار دارای قدرت و نفوذ قابل توجهی بود نیز اشاره کرد. این گسترش و نفوذ به وضوح در میان مذهبیون قابل رویت بود. چنانکه برای نمونه بدنه کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق که گروهی چریکی و منشعب از یکی از گروههای سیاسی مذهبی میانهرو بود در اواسط دهه 50 عملاً مارکسیست شد. مابقی اعضا نیز که راه خود را از کادر رهبری جدا کردند، کماکان تحت تاثیر متفکر چپگرایی چون دکتر شریعتی بودند. او شدیداً در تلاش بود تا قرائتی مارکسیستی از اسلام ارائه دهد.
دیگر متفکران آن روزگار نیز گرایشهای چپ داشتند. جلال آل احمد که با دو کتاب «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» خود را به مثابه یکی از عمدهترین مخالفان نظام پیشین نشان داده بود، پیشتر عضو حزب توده و چندی بعد از نزدیکان خلیل ملکی -عضو انشعابی حزب- بود. چه او و چه شریعتی غالب مخاطبان خود را از میان جوانانی جذب میکردند که گرایش مذهبی داشتند. طیفی که پس از انقلاب در راس اساسیترین مقامات اجرایی قرار گرفتند.
این شرایط سیاسی سبب گرایش بیشتر به اقتصاد سوسیالیستی شد. عزتالله سحابی شرایط آن دوره را چنین به تصویر میکشد: «در اوایل انقلاب در حوزه اقتصاد بیشتر دغدغهها بر این بود که چه خط اقتصادی انتخاب شود، آیا خط سرمایهداری انتخاب شود یا خط ضدسرمایهداری و سوسیالیستی، تمام انقلابیون قبل از انقلاب به جز نهضت آزادی نظرشان گرایش اقتصادی چپ بود. گروههای مارکسیستی و چپهای سنتی هم که جای خود را داشتند.
نیروهای مذهبی هم که طی 10 سال قبل از انقلاب به صحنه آمده بودند، خواه مجاهدین خلق، خواه گروهی که بعدها جمع شدند و مجاهدین انقلاب اسلامی نام گرفتند، از نظر اقتصادی چپ و حتی چپ رادیکال بودند. در میان روحانیون نیز آن دسته از روحانیونی که در سطح رهبری انقلاب بودند... تفکر اقتصادی چپ داشتند.»
در همین فضا قانون اساسی نیز به نگارش درآمد و بسیاری از بندهای آن تحت تاثیر نگرشهای چپ قرار گرفت. برخی از موارد چنین تاثیرپذیری بدین شرح است: اعتقاد به حرکت جهانی علیه سرمایهداری (مقدمه قانون اساسی)؛ نفی هرگونه ستمگری و ستمکشی و سلطهگری و سلطهپذیری، قسط، عدل، استقلال سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (اصل سوم)؛ طرد کامل استعمار (اصل سوم)؛ گسترش حجم دولت (اصل 44)؛ تامین خودکفایی در علوم و فنون (اصل سوم). در همین راستا عمده موضعگیریها در مورد مسائل داخلی و بینالمللی با انتقاد از سیاستهای آمریکا و نظام سلطه همراه بود. تلاش برای ایجاد نظم جدید و عادلانه در جهان به عنوان یکی از اهداف درازمدت سیاست خارجی نیز در تداوم همین رویکرد بود.
توقف در حوزههای امنیتی-سیاسی
واکاوی عوامل منتهی به همکاری دو طرف و بررسی مناسبات سیاسی اقتصادی حاکی از ضعف اولویت اقتصادی در تنظیم روابط ایران با کشورهای این منطقه است. درحالیکه در این زمان، ایران در جستوجوی کشورهای انقلابی آمریکای لاتین برای گسترش برنامه ضدآمریکایی خود بود کشورهای این منطقه ازجمله کوبا توسعه روابط اقتصادی و سیاسی با کشورهای مشابه خود و بیرون از منطقه را در یک چارچوب عملگرایانه تفسیر میکردند. به عبارت دیگر، کسب منافع اقتصادی و جبران فقدان حمایت شوروی از مهمترین اهداف آنها بوده است. برقراری روابط کوبا و آمریکا در سال 2014 شاهدی مهم برای تایید این ادعاست. هرچند اهداف جمهوری اسلامی ایران نیز با توجه به بنیانهای راهبردی ملحوظ، نوعی تفاسیر حداقلی از عملگرایی را در خود دارد اما به نظر میرسد این عملگرایی در حوزههای امنیتی، سیاسی متوقف مانده و نتوانسته در یک مقیاس نسبی اهداف جامعی را به ویژه در حوزه اقتصاد دنبال کند.
بر مبنای آمار منتشره از سوی گمرک جمهوری اسلامی ایران طی سال 1400 بیشترین میزان صادرات کشور، به مقصد کشورهای چین، با رقمی بالغ بر 14,596 میلیون دلار و سهم 13 /30 درصد از کل ارزش صادرات، عراق با 8,901 میلیون دلار و سهم 37 /18 درصد، ترکیه با 6,085 میلیون دلار و سهم 56 /12 درصد، امارات متحده عربی با 4,517 میلیون دلار و سهم 33 /9 درصد و افغانستان با 1,834 میلیون دلار و سهم 79 /3 درصد از کل ارزش، صورت گرفته است.
در رابطه با واردات هم، طی سال 1400 امارات متحده عربی، با اختصاص رقمی بالغ بر 16,528 میلیون دلار و سهمی در حدود 19 /31 درصد از کل ارزش واردات، در جایگاه نخست کشورهای طرف معامله قرار گرفته است. همچنین کشورهای چین با 12,741 میلیون دلار و سهم 24 /24 درصد، ترکیه با 5,295 میلیون دلار و سهم 99 /9 درصد، آلمان با 1,924 میلیون دلار و سهم 63 /3 درصد و فدراسیون روسیه با 1,664 میلیون دلار و سهم 14 /3 درصد از کل ارزش واردات، جزو کشورهای عمده طرف معامله واردات بودهاند.
این آمار نشان میدهد که هیچیک از کشورهای آمریکای لاتین در اولویت تجاری ایران قرار نداشته و از اینرو واجد مبادلات تجاری اندکی با ایران هستند که این موضوع در مقایسه با سطح مناسبات سیاسی تاملبرانگیز است. همانطور که نمودارها نشان میدهد در عمل روابط تجاری ایران با کشورهای مزبور در سطح پایینی است. درک تفاوت در اولویت تعاملی روابط ایران با کشورهای آمریکای لاتین را میتوان در نوع بررسی مناسبات سیاسی بیشتر مشاهده کرد. باوجود آنکه بر اساس آمارهای منتشره از سوی کمیسیون اروپا، ایران یکی از مهمترین شرکای تجاری ونزوئلا در آمریکای جنوبی است، اما شاید در سطح روابط سیاسی روابط این دو بسیار برجستهتر باشد.
این دو کشور از زمان چاوس و احمدینژاد با اشتراک در خصومت علیه امپریالیسم و آمریکا در مسیر بسیار مشابهی قرار گرفته و به این جهت روابط آنها بسیار گسترده شد. اطلاق عناوینی همچون برادر از سوی دو رئیسجمهور، حمایت صریح ونزوئلا در مجامع بینالمللی از حق هستهای ایران، موافقتنامه همکاریهای هستهای، سرمایهگذاری زیاد ایران در پروژههای زیربنایی ونزوئلا، برقراری خط هواپیمایی تهران-دمشق-کاراکاس، چشمپوشی ونزوئلا از شرط روادید برای اتباع ایرانی و تاسیس رایزن فرهنگی ایران در دوران ریاستجمهوری احمدینژاد در ونزوئلا و واکنش مقامهای آمریکایی به آن و در نهایت اظهارات دو رئیسجمهور در مقاطع مختلف پیرامون وجوه مشترک سیاسی نشانی از بسط همکاریهای فراگیر در حوزههای غیراقتصادی است.
همانند روابط با ونزوئلا، روابط ایران با نیکاراگوئه نیز عمدتاً دارای وجوه ایدئولوژیک و سیاسی بوده است. اگرچه دو کشور در انجام پروژههای زیربنایی در نیکاراگوئه توافقهای مهمی داشتهاند و منابع رسمی از پیوندهای عمیق اقتصادی خبر دادهاند اما شواهد اندکی از توسعه همکاریهای اقتصادی وجود دارد.
با این حال، وجه حمایتگرایانه نیکاراگوئه از برنامه هستهای ایران در آن زمان دارای اهمیت فراوانی بود. این نوع از روابط به نوعی در تنظیم مناسبات با کوبا، بولیوی و اکوادور هم صادق بود. در مقایسه با روابط ایران با این دسته از کشورها، روابط با کشورهای مهم و متنفذ آمریکای لاتین همچون برزیل، آرژانتین، شیلی و تا حدی پاراگوئه نتوانسته نویدبخش منافع مهمی برای ایران باشد. باوجود اینکه سطح همکاریهای ایران با برزیل در حوزه اقتصادی در سالهای اخیر گسترش یافته و این کشور در دوره ریاستجمهوری داسیلوا به حمایت از برنامه هستهای ایران توجه کرد اما برزیل هیچگاه نتوانسته در مقام یک شریک استراتژیک برای ایران ایفای نقش کند.
در مقایسه با برزیل، روابط ایران با آرژانتین با چالشهای بیشتری مواجه است که این موضوع تا حد زیادی به مساله بمبگذاری در بوئنوس آیرس در سال 1994 و انجمن یهودیان آرژانتین و اتهام این کشور به ایران بازمیگردد. لغو سفر رئیسجمهور آرژانتین به مراسم افتتاحیه ریاستجمهوری اکوادور با آگاهی از حضور ایران و درخواست وی در سال 2007 از مجمع عمومی سازمان ملل برای بررسی کمکهای ایران به حملات تروریستی نمونهای از روابط غیرعادی ایران و آرژانتین است. مجموعه این شواهد نشانگر آن است که ایران در روابط با آمریکای لاتین ابعاد سیاسی امنیتی را اولویت بخشیده و این موضوع علاوه بر اشتراکات بنیادی طرفین، به مواضع ضدآمریکایی دو طرف بازمیگردد.
♦♦♦
هدف رئیسی از سفر به آمریکای لاتین چه بود؟
هادی اعلمیفریمان / تحلیلگر ارشد آمریکای لاتین
این سفر را میتوان در چند محور نظامی، سیاسی و اقتصادی مورد بررسی قرار داد. با اینکه ترکیب هیاتهای اعزامی به آمریکای لاتین ماهیت اقتصادی داشته اما بحثهای نظامی و سیاسی هم مطرح شده است. در رابطه با حوزههای نظامی قطعاً اطلاعات زیادی در دست نیست و فقط گمانهزنیهایی در این زمینه وجود دارد. با توجه به تحلیل محتوایی که مقامات داشتند به نظر میرسد که جمهوری اسلامی ایران علاقهمند است در حوزه صنایع دفاعی و تسلیحاتی به این کشورها کمک کند، منتها باید مولفههای زیادی را در حوزه آمریکای لاتین بررسی کرد. یکی از این مولفهها این است که بودجههای دفاعی این کشورها نسبت به سایر مناطق بسیار پایین است، آن هم به این خاطر که درگیری و منازعات مسلحانه در این منطقه کاهش پیدا کرده است. در میان کشورهای منطقه بعضاً کشورهایی به دنبال تقویت نظامی خودشان هستند که مهمترین آنها برزیل است. برزیل علاقهمند است که در حوزه تسلیحاتی، دفاعی و نظامی فعال شود البته برزیل در حوزه صلح و همکاری با سازمان ملل هم فعال است. علاوه بر برزیل، ونزوئلا هم به دنبال این است که تسلیحات نظامی و دفاعی خود را تقویت کند. در واقع ونزوئلا به این خاطر که در رابطه با ایالاتمتحده احساس خطر میکند و این کشور را تهدیدی علیه امنیت خود میداند، در پی افزایش تسلیحات نظامی و دفاعی است. در این سفر بحثهای سیاسی هم مطرح است. به این خاطر که جمهوری اسلامی ایران در قبال کاری که آمریکا در خلیجفارس انجام میدهد، به دنبال ایجاد نوعی توازن در منطقه آمریکای لاتین است.
محور دیگر این سفر بُعد اقتصادی آن است که با توجه به شرایط فعلی از اهمیت ویژهای برخوردار است. به این خاطر که ونزوئلا بالاترین میزان طلا و الماس را دارد و ایران با بحث تهاتری سعی دارد درآمد را از طریق طلا کسب کند. این موضوع فرصتی برای ایران است که با استفاده از آن بتواند درآمدهایش را افزایش دهد و راه تنفسی برای دور زدن تحریمها پیدا کند. البته باید در نظر داشته باشیم که این راه به عنوان مسکن مقطعی محسوب میشود و نمیتوان آن را به عنوان یک راهبرد اصلی برای دور زدن تحریمها تلقی کرد.
♦♦♦
رهاورد سفر رئیسی به آمریکای لاتین چه بود؟
امیر تفرشی / کارشناس آمریکای لاتین
روح حاکم بر روابط ایران و کشورهای آمریکای لاتین سیاسی است. این موضوع را میتوان در سفر اخیر ابراهیم رئیسی به کشورهای منطقه هم دید. مقصدی که برای این سفر انتخاب شد کشورهایی بودند که به لحاظ سیاسی بیشترین نزدیکی را با ایران دارند. انتخاب مقصد ونزوئلا، کوبا و نیکاراگوئه نشان میدهد که همچنان نگاه سیاسی بر روابط ما حاکم است و انتفاع اقتصادی در حاشیه ماجراست. بزرگترین شریک اقتصادی ایران در حال حاضر در آمریکای لاتین، برزیل است، اما به جای برزیل به نیکاراگوئه سفر میشود که حجم روابط تجاریاش با ایران اصلاً قابل ذکر نیست. این را هم در نظر داشته باشید که بسیاری از قراردادهای ما با این کشورها از گذشته معطل مانده و اجرا نشده آن هم به این خاطر که این کشورها به لحاظ اقتصادی توانمندی اجرای پروژههای مشترک را ندارند و تقویت روابط اقتصادی با این کشورها مستلزم سرمایهگذاری طرف ایرانی است و با توجه به محدودیت منابعی که ما در حال حاضر در کشور خودمان داریم چنین کاری امکانپذیر نیست. زمانی که صحبت از استفاده از ظرفیت سیاست خارجی برای تقویت اقتصادی میشود به نظر نمیرسد که کشورهای ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا که در حال حاضر شرکای سنتی سیاسی ایران در آمریکای لاتین هستند بتوانند کمک چندانی در این زمینه به ما بکنند. ونزوئلا که در دوره چاوس در اوج بود، میتوانست منابع نفتی گسترده را استخراج کند و در بازار جهانی بفروشد اما در حال حاضر این توانمندی را ندارد. این کشور هم به لحاظ استخراج منابع به خاطر استهلاکی که به وجود آمده در محدودیت شدید است و هم به خاطر تحریمها امکان مانور حتی برای فروش نفت خود را هم ندارد. کوبا و نیکاراگوئه هم طبیعتاً وضعیتشان مشخص است. البته این به معنای انکار و نفی روابط سیاسی و حتی تقویت روابط اقتصادی با این کشورها نیست. ما طی این سالها از ظرفیت سیاسی این کشورها در سازمانها و نهادهای بینالمللی در راستای منافع کشور استفاده کردیم اما مسالهای که وجود دارد این است که در راستای انتفاع اقتصادی میتوان ابتکارات جدیدی را در حوزه روابط با کشورهای آمریکای لاتین در دستور کار قرار داد.