مشمول زمان
تحولات اخیر برنامه هستهای ایران در گفتوگو با علی واعظ
بعد از چند ماه توقف بار دیگر مذاکرات هستهای ایران و قدرتهای جهانی از سر گرفته شد؛ گفتوگوهایی که اینبار نه در وین، بلکه در پایتخت یکی از کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس یعنی دوحه برگزار میشود. خبر ازسرگیری مذاکرات هستهای همزمان با سفر جوزپ بورل، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به تهران اعلام شد. اما ازسرگیری مذاکرات ماجرای تازهای نیست. این چندمین بار است که مذاکرات وین متوقف و از سر گرفته میشود. در این زمینه علی واعظ، تحلیلگر ارشد گروه بینالملل بحران معتقد است دو سناریوی بسیار متفاوت را میشود تصور کرد: یک سناریو این است که در این دور یا دور آینده طرفین بتوانند به موارد اختلافی باقیمانده فائق آیند و ظرف دو یا سه هفته آینده توافق را به وین ببرند؛ سناریوی دیگر این است که ممکن است مذاکرات دوحه ناموفق باشد در این صورت ما وارد روندی شبیه روند مذاکرات در دوره آقای احمدینژاد میشویم. به این معنا که هرچند ماه یکبار مذاکرهای صورت میگیرد و بدون نتیجه باقی میماند. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
♦♦♦
اخیراً جوزپ بورل مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و انریکه مورا معاون او به تهران سفر کردند تا گفتوگوهای اتمی ایران را از بنبست خارج کنند. آنها بعد از دیدار با حسین امیرعبداللهیان وزیر خارجه ایران اظهار داشتند که مذاکرات بین ایران و آمریکا با میانجیگری اتحادیه اروپا در روزهای آینده از سر گرفته میشود. از نظر شما چه اتفاقی رخ داده که طرفین عزم بازگشت به میز مذاکره را کردند؟
در سه ماه و نیم گذشته یک روند باخت-باخت برای هر دو طرف مذاکره شکل گرفته است؛ به این معنا که در طول دوره وقفه مذاکرات با قطعنامهای که در شورای آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران صادر شد تنشها بالا گرفت. پاسخ ایران بسیار شدید بود؛ یکسوم دوربینهای آژانس را از مدار خارج کرد، سانتریفیوژهای پیشرفتهای را نصب کرد و نگرانیهای هستهای را در غرب افزایش داد. در طرف مقابل آمریکا تحریمهای جدیدی را اعمال کرد که این تحریمها همزمان شد با وضعیت تورمی که به علت جنگ در اوکراین در سطح جهانی اتفاق افتاده است. این مساله وضعیت اقتصادی ایران را با مشکلات بیشتری مواجه کرد. و بنابراین هر دو طرف متوجه این بودند که وارد یک روند باخت-باخت شدهاند. از سوی دیگر اتحادیه اروپا که نقش پیامرسان را در بین ایران و آمریکا ایفا میکرد به این نتیجه رسید که پیامرسانی بین دو قاره بسیار دشوار است و اگر هر دو طرف در یک شهر حضور داشته باشند روند مذاکرات تسهیل خواهد شد به همین دلیل با توجه به نقش مثبت و سازندهای که قطر در میانجیگری بین دو طرف ایفا کرده دوحه را به عنوان محل مذاکرات انتخاب کردند. علت دیگر انتخاب دوحه این بود که بین روند مذاکرات ایران و آمریکا و روند مذاکرات بین 1+4 تمایز قائل شوند. روند مذاکرات چندجانبه در وین صورت میگیرد و تمام جنبههای برجام را دربر میگیرد در حالی که بحث بین ایران و آمریکا یک بحث دوجانبه غیرمستقیم است و فقط منوط به موضوع تحریمهاست.
از زمان شروع مذاکرات احیای برجام تاکنون، ایران همواره اصرار داشته که حاضر به مذاکره مستقیم با آمریکا نیست. سوال من این است که این شیوه چگونه مذاکرات را متاثر میکند؟ به عبارت دیگر این روند غیرمستقیم مذاکرات با آمریکا تا چه حد جریان مذاکرات را با مخاطره روبهرو کرده است؟
بله، مذاکره مستقیم یکی از مشکلترین روندهای مذاکراتی است؛ و کاملاً فضا را برای اینکه دو طرف دچار سوءتفاهم شوند، باز میکند. حتی میتوان لفظ بچگانه را در رابطه با مذاکرات غیرمستقیم به کار برد؛ به این دلیل که یک قدرت جهانی مثل آمریکا و یک قدرت منطقهای مثل ایران نباید به میانجیگری کشورهای دیگر وابسته باشند. ممکن است کشورهای میانجی منافعی متفاوت از منافع ایران و آمریکا را دنبال کنند. با این حال این منطقی است که ایران در این مدت در پیش گرفته است تا هزینه خروج آقای ترامپ از برجام را به آمریکا یادآوری کند. به گمان بنده از یک جایی به بعد این هزینه مشترک خواهد بود و هر دو طرف این هزینه را پرداخت خواهند کرد؛ به این علت که مذاکرات طولانی خواهد شد و دامنه روند باخت-باخت روزبهروز بیشتر خواهد شد. شاید یکی از دلایل اصلی اینکه مذاکرات یک سال و نیم طول کشیده همین عدم مذاکره مستقیم باشد. طرفین یک توافق جدیدی را مورد مذاکره قرار ندادند؛ آن چیزی که این مذاکرات را منحصربهفرد میکند این است که نتیجه نهایی از قبل مورد مذاکره قرار گرفته است. تنها چیزی که قرار بود مورد مذاکره قرار گیرد نقشه راه بازگشت به برجام بود. حتی اگر برجام در شرایط فعلی احیا شود هیچ رئیسجمهوری در آمریکا این قدرت را ندارد که تضمین کند رئیسجمهور بعدی چگونه اقدام خواهد کرد، مدت زمان اجرای برجام در دوره آقای بایدن دو سال است در حالی که اگر این قرارداد یک سال و نیم یا حتی یک سال پیش احیا شده بود اوضاع کاملاً متفاوت بود. سال گذشته درست در چنین روزهایی بود که آقای روحانی صحبت این را میکردند که اگر اجازه دهند آقای عراقچی به وین برگردد میتواند توافق را در تیر 1400 نهایی کند. اگر در آن زمان برجام احیا میشد از لحاظ مدت زمانی که باقی بود اجرای برجام میتوانست سه سال تا سه سال و نیم باشد. طولانی شدن روند مذاکرات منافع ایران را از احیای توافق محدودتر خواهد کرد. بحث مذاکرات غیرمستقیم یکی از علل اصلی این تعلل در رسیدن به نتیجه بوده است.
حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان بعد از دیدار با جوزپ بورل در صفحه توئیتر خود نوشت: «امروز در تهران با آقای جوزپ بورل دیدار کردم. گفتوگوی ثمربخشی در مورد طیفی از مسائل دوجانبه، منطقهای و بینالمللی، شامل آخرین وضعیت مذاکرات لغو تحریمها داشتیم. اگر سایر طرفها اراده لازم را داشته باشند، ایران مصمم به نیل به توافق خوب، قوی و پایدار است.» با توجه به این اظهارات آیا میتوان به آینده مذاکرات امیدوار بود؟
بنده چندان به این دور از مذاکرات در دوحه امیدوار نیستم به این علت که سطح توقعات دو طرف هنوز فاصله زیادی از هم دارد. به این معنا که به نظر میرسد ایران با پذیرفتن سپاه در لیست سازمانهای تروریستی به دنبال این است که امتیازی همسطح از آمریکا دریافت کند. اما از دید آمریکا، درخواست ایران مبنی بر خروج شرکتهای وابسته به سپاه از لیست تحریمهای آمریکا، همانقدر هزینه سیاسی دارد که خارج کردن کل سپاه از لیست گروههای تروریستی این هزینهها را دربر دارد. به این معنا که از لحاظ بازخورد منفی سیاسی که برای دولت آقای بایدن در واشنگتن رخ میدهد؛ خروج خاتمالانبیا از لیست تحریمهای آمریکا تفاوت چندانی با خروج کل سپاه از لیست گروههای تروریستی نخواهد داشت. علاوه بر این، آمریکا معتقد است تا همینجای کار هم امتیازهای بسیار زیادی به ایران داده و شاید حاضر باشد امتیاز کمی به ایران بدهد در حالی که ایران به دنبال این است که امتیاز بیشتری از آمریکا بگیرد. این مساله شرایطی را ایجاد میکند که گشایش عمده در دوحه را با مشکل روبهرو میکند. امید من به این است که در دوحه دو میانجی وجود دارد یعنی علاوه بر اتحادیه اروپا، قطر هم میتواند این نقش را بازی کند. به هر حال درک بهتری از فرهنگ ایران در قطر وجود دارد و با توجه به این موضوع احتمال میرود که دو طرف درک بهتری از مواضع یکدیگر پیدا کنند تا شاید بتوانند در دور بعدی به یک راهحل مناسب دست پیدا کنند. اما باید این مساله را هم در نظر داشته باشیم که دو بازه زمانی بر احیای برجام سایه انداخته است: از یکسو مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی بعد از خارج کردن دوربینهای آژانس توسط ایران این را مطرح کرد که پیوستگی دانش آژانس نسبت به فعالیتهای هستهای ایران تا اواسط ماه جولای از بین خواهد رفت؛ از سوی دیگر در اواسط ماه جولای آقای بایدن به منطقه سفر خواهد کرد و مسلماً با مخالفت کشورهایی مثل اسرائیل و عربستان در احیای برجام روبهرو خواهد شد. به این دلیل که مشکل اصلی این کشورها غنیسازی ایران است نه غنیسازی اورانیوم در ایران. بنابراین با نزدیک شدن به انتخابات میاندورهای در کنگره تمایل و انگیزه آقای بایدن برای پرداخت هزینه سیاسی توافق با ایران هر روز کمتر خواهد شد و ترجیح خواهد داد که احیای برجام را به بعد از انتخابات میاندورهای کنگره در ماه نوامبر موکول کند. بنابراین شاید دو یا سه هفته آینده آخرین فرصت برای احیای برجام باشد.
از نظر بسیاری از تحلیلگران سیاسی قطعنامهای که شورای حکام صادر کرده بیشتر شبیه یک بیانیه است تا قطعنامه، و تاثیر نمادین دارد؛ به این معنا که میخواهد این پیام را بفرستد که خواسته آنها جدی است و ایران باید به خواستههای آژانس جواب دهد، در غیر این صورت امکان تشدید بحران وجود دارد؛ بنابراین، اهمیت این قطعنامه شاید در این باشد که اروپاییها و آمریکا میخواهند این پیام را به ایران بدهند که بیشتر از گذشته پای میز مذاکره بیاید و امتیاز دهد، در غیر این صورت آنها حاضرند بحران را تشدید کنند. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا این قطعنامه تاثیری در تغییر مواضع ایران و بازگشت به میز مذاکره داشته است؟
بله. در آمریکا مدتها این بحث مطرح بود که با توجه به پیشرفت برنامه هستهای ایران در طول دوره زمامداری آقای بایدن آیا آمریکا هم اهرمهای مذاکراتی خودش را تقویت کرده است یا خیر. از زمان خروج آقای ترامپ از برجام عدهای معتقد بودند روند مذاکراتی که مبتنی بر فشار باشد، رویکرد مناسبی نیست. اما در زمانی که ایران برنامه هستهای خود را گسترش داد و همکاری با آژانس را کمتر و کمتر کرد هیچ توجیه سیاسی برای عدم صادر کردن یک قطعنامه وجود نداشت. با وجود این قطعنامه شورای حکام از لحن ملایمی برخوردار بود و به گمان بنده پاسخ ایران پاسخی همسطح با لحن این قطعنامه نبود. باید این را در نظر داشته باشیم که در دورهای که آقای اسلامی ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را بر عهده داشتند بر سر یک نقشه راه با آژانس به توافق رسیدند و بر اساس آن متعهد شدند به مسائل پادمانی که بین ایران و آژانس باقیمانده پرداخته شود. اما این اتفاق نیفتاد و به گمان بنده دور از ذهن نبود که این قطعنامه صادر شود. قطعنامه شورای حکام نشان داد که وضعیت نه توافق، نه بحران وضعیت پایداری نیست و دیر یا زود با توجه به پیشرفت برنامه هستهای ایران بحرانی روی خواهد داد که برای هر دو طرف هزینه بالایی خواهد داشت.
عدهای از کارشناسان بر این باورند که با نگاهی به پیشینه اعضای کلیدی تیم مذاکرهکننده ایران میتوان به توضیح این مساله پرداخت که چرا احیای برجام تاکنون بسیار دشوار بوده است. نظر شما در این رابطه چیست؟ اعضای تیم مذاکرهکننده تا چه حد میتوانند سرنوشت مذاکرات را تحت تاثیر قرار دهند؟
تیم مذاکرهکننده ایران مجری تصمیمات نهادهای بالادستی است. همین تیم در زمستان سال گذشته توانستند موارد اختلافی زیادی را در متن توافق حل کنند. اگر نهادهای بالادستی به دنبال اهداف واقعبینانه و قابل دستیابی باشند همین تیم فعلی مذاکراتی ایران هم میتواند به نتیجه مورد نظر برسد. بنده گمان نمیکنم قابلیتهای تیم هستهای مانع اصلی در پیشروی مذاکرات باشد. مانع اصلی نه حتی محاسبات اقتصادی بلکه محاسبات سیاسی است؛ به این معنا که امروز با توجه به یکدست شدن ساختار قدرت در ایران اگر برجام احیا شود و مجدداً شرایطی شبیه به شرایط دوره آقای ترامپ شکل بگیرد برای ایران هزینه سیاسی دارد که بسیاری خواهان پرداخت آن نیستند. اما میشود این هزینه سیاسی را با یک رویکرد واقعبینانه تسهیل کرد؛ به این معنا که ایران میتواند وارد این توافق شود؛ نه به دلیل اطمینان به انگیزهها و تصمیمات آمریکا، بلکه به علت بدگمانی به آمریکا وارد این توافق میشود. برای اینکه بتواند به اموال مسدودشده دسترسی پیدا کند، نفتش را به بازارهای بینالمللی برگرداند و بنیه اقتصاد کشور را تقویت کند تا در مقابل تخلفات آینده آمریکا خودش را در شرایط بهتری قرار دهد. تعلل در رسیدن به نتیجه هزینه بسیار بالایی برای ایران دارد. همانطور که عرض کردم درنهایت شاید آمریکا حاضر باشد امتیازهای حاشیهای به ایران بدهد بنابراین هرچقدر زمان بگذرد نهایتاً سودی که ایران به دست میآورد سود محدودی خواهد بود. اما در حال حاضر ایران ماهانه یک درآمد اضافی پنج میلیارددلاری صادرات نفت را از دست میدهد. در این چهارماهی که نتیجه نهایی مذاکرات وین به تاخیر افتاده ایران تقریباً 20 میلیارد دلار درآمد اضافی نفتی را از دست داده است. هیچ امتیاز حاشیهای نیست که آمریکا بتواند به ایران بدهد که به لحاظ ارزشی همسطح 20 میلیارددلاری باشد که هزینه از دست رفتن زمان به ایران وارد کرده است.
پیشبینی شما از ادامه مذاکرات چیست؟
دو سناریوی بسیار متفاوت را میشود تصور کرد: یک سناریو این است که در این دور یا دور آینده طرفین بتوانند به موارد اختلافی باقیمانده فائق آیند و ظرف دو یا سه هفته آینده توافق را به وین ببرند و با حضور وزرای خارجه آن را نهایی کنند. سناریوی دیگر این است که ممکن است مذاکرات دوحه ناموفق باشد در این صورت ما وارد روندی شبیه روند مذاکرات در دوره آقای احمدینژاد میشویم. به این معنا که هرچندماه یکبار مذاکرهای صورت میگیرد و بدون نتیجه باقی میماند؛ و در فاصله زمانی بین هر دور مذاکرات طرفین اهرمهای مذاکراتی خود را افزایش میدهند؛ ایران با افزایش سطح فعالیتهای هستهای و آمریکا با تحریمهای بیشتر. سناریوی دوم یک روند باخت-باخت است. بنابراین گمان میکنم اگر برای هر دو طرف مشخص شود که احیای برجام غیرممکن است بحث یک توافق موقت مطرح میشود. اینکه آیا توافق موقت به نتیجه خواهد رسید یا خیر، من شخصاً در این رابطه بدبین هستم به این دلیل که سطح توقعات دو طرف در مورد اینکه یک توافق موقت متوازن باید از چه خاصیتهایی برخوردار باشد متفاوت است. علاوه بر این، هزینه سیاسی آن هم چندان متمایز از هزینه سیاسی حل اختلافات فعلی برای احیای توافق برجام نیست.