جامعه قفلشده
احمد بخارایی از دلایل فرهنگی و جامعهشناختی تجمع نوجوانان شیراز و دلایل برخورد میگوید
چندی پیش تعدادی از نوجوانان شیرازی با ظاهری متفاوت و مغایر با سبک پوشش و رفتار تبلیغشده از سوی نظام آموزشی و فرهنگی کشور، گرد هم آمدند و انتشار فیلمی از تجمع آنها واکنشهای بسیاری را برانگیخت. چند سال پیش نیز در تهران شبیه چنین اتفاقی افتاد. احمد بخارایی، مدیرگروه جامعهشناسی سیاسی انجمن جامعهشناسی ایران، معتقد است: نسلها از هم گسسته نمیشوند بلکه بین آنها فاصله یا شکاف میافتد. گاهی این شکاف کمعمق است و دو بخش به هم نزدیک هستند ولی یک زمانی نه، عمق و فاصله زیاد شده است. آرامآرام در این زمینه به سمت یک نوع انقطاع پیش میرویم. انقطاع در واقع شکل بحرانی شکاف نسلی است.
♦♦♦
با اشاره به تجمع نوجوانان در شیراز و حواشی پیرامون آن آیا این شیوه غیرمتعارف نشاندهنده نوعی گسست نسلی در ایران است؟ آیا بروز این رفتارها نشاندهنده یک تغییر در جامعه ایران است یا نه، این رفتارها در جوامعی مثل ایران طبیعی است؟
سوال خوبی است. در مورد گسست نسلی که اشاره کردید باید تاکید کرد که دو مفهوم «گسست» و «نسل» به تفکیک لازم است مورد کنکاش و دقت قرار گیرد. شکاف نسلی نسبت به گسست نسلی، مفهوم درستتری است. تمایز معنایی میان سه مفهوم: شکاف، انقطاع و تفاوت، وجود دارد. اگر ما بگوییم «تفاوت نسلی» اتفاق افتاده است -که به بخش پایانی پرسش شما یعنی «روند طبیعی» مربوط است- چون تفاوتها طبیعی هستند و بین هر پدیداری با دیگری در عالم هستی تفاوت وجود دارد، بنابراین بین دو نسل والدین و فرزندان، بین دو نسل قدیم و جدید، بین دو نسل جنسی، بین دو قوم و... تفاوت وجود دارد و این هم خیلی طبیعی جلوه میکند. اگر ما بگوییم «تفاوت نسلی» وجود دارد، همه چیز عادی جلوه میکند. اما یک زمانی ما میگوییم «شکاف نسلی» اتفاق افتاده است. به نظر میرسد شکاف نسلی برای جامعه ما درست باشد. گسست نسلی اطلاق درستی نیست. ما «گسست فرهنگی» داریم. نسلها از هم گسسته نمیشوند بلکه بین آنها فاصله یا شکاف میافتد. گاهی این شکاف کمعمق است و دو بخش به هم نزدیک هستند ولی یک زمانی نه، عمق و فاصله زیاد شده است. آرامآرام در این زمینه به سمت یک نوع انقطاع پیش میرویم. انقطاع در واقع شکل بحرانی شکاف نسلی است. شکل معمولی این فاصله میشود «تفاوت نسلی» ولی شکاف از تفاوت تا انقطاع میتواند جریان پیدا کند. در جامعه ما باید ببینیم شکافی که اتفاق افتاده به چه معناست. خیلیها در ایران شکاف نسلی را طبیعی قلمداد میکنند و آن را به سطح «تفاوت» تقلیل میدهند. آنها به اتکای نظریههای جامعهشناسی معتقد هستند که جوامع در حال گذار هستند و این شکافها هم طبیعی است و در جوامع مختلف دیده میشود! بله، درست است اگر بگوییم در یک جامعه که روند طبیعی رشد را طی میکند، «شکاف نسلی» نیز به معنی «تفاوت نسلی» در جریان است و مثل یک زایمان طبیعی خود را نمایش میدهد و جامعه پیش میرود و تفاوتها آرامآرام در کنار هم در یک روند دیالکتیکی تبدیل به سنتز میشوند و در این روند جامعه با بحران روبهرو نمیشود. اما آیا جامعه ما با نگاه گیدنزی و دانیل بلی و اینگلهارتی به راحتی میتواند تحلیل شود؟ داستان اینجاست. من بر این باور هستم که در جامعه ما شکاف نسلی آرامآرام دارد به یک انقطاع نسلی تبدیل میشود. خمیرمایه این انقطاع یا شکاف عمیق نسلی، «گسست فرهنگی» است.
نکتهای که اینجا میتوانم استفاده کنم تاکید بر «گسست نسلی» به عنوان یک ترم آکادمیک از سوی جامعهشناسان در برابر «وفاق نسلی» است. بنابراین دلیل استفاده از این عبارت استفاده آن از سوی جامعهشناسان برای تحلیل چنین شرایطی است.
البته وفاق اجتماعی اصطلاح درستتری است. خمیرمایه وفاق اجتماعی تفکر «دورکیم» است. وفاق اجتماعی شاخهشاخه میشود و به وفاق قومها، جنسها، ارزشها و... تبدیل میشود. بحث وفاق اجتماعی ویژه جوامع مدرن و عقلانی است. آنجا گروهها با هم دیالوگ میکنند. اما اگر بگوییم «وفاق نسلی» به این معنایی که مدنظر است قابل دفاع نیست. باز باید به سمت تعریف «نسل» برویم. اگر ما تعریف درستی از واژه نسل نداشته باشیم نمیتوانیم در تحلیل رخداد درست عمل کنیم. مفهوم «نسل» به چهار اعتبار قابل تعریف است که عبارتاند از: 1- نسبت خویشاوندی مانند سه نسل اجداد و والدین و فرزندان، 2- مجموعه افراد در هر دوره خاص مانند چهار نسل در ایران معطوف به انقلاب اسلامی شامل نسل 60سالهها به بالا که انقلاب و جنگ را آفریدند و نسل میانی شامل 40 تا 60سالهها که در جریان عوارض جنگ، جامعهپذیر شدند و نسل زیر 40 سال تا 20سالهها که اساساً نگاهی غیرایدیولوژیک دارند و نسل زیر 20 سال که در انقطاع با نسلهای قبلی به سر میبرند، 3- نسلها به اعتبار مراحل زندگی مانند نسلهای نوجوان و جوان و...، 4- نسلها به اعتبار دورههای تاریخی مانند نسل ایرانی قبل و بعد از مشروطه. مهم است که وقتی میگوییم «شکاف نسلی» مشخص کنیم که منظورمان از «نسل» چیست. اکنون تعریف من از «نسل» در واقع تعریف دورهای و مورد دوم از موارد چهارگانه است. مهم است ما از تعریف «نسل» چه در ذهن داریم.
ساخت سیاسی و اجتماعی تا چه اندازه در پیشبرد هنجارهای مدنظر خود موفق بوده است؟ آیا این مقابله نوجوانان با چنین هنجارهایی نشاندهنده ناموفق بودن سیاستهای مدیریت اجتماعی و دخالت در سبک زندگی افراد نیست؟
خیلی جالب است، سوال شما هم معطوف به یک تعریف خاص از نسل است که افراد هر دوره را مدنظر دارد نه اینکه نسل با تعریف و تفکیک خانواده و نسبت خویشاوندی. پس اینجا نسل را اینگونه تعریف میکنم؛ هر دوره یک نسل است. دیگر به اتکای خانواده و خویشاوندان و آبا و اجداد و پدر و مادر و... نیست. در ایران گونهشناسی نسلی به ما میگوید که ما در دوره انقلاب شاهد حضور یک نسل بودیم. ما یک نسل هستیم. نسل انقلاب. اما همین نسل چهار دوره را تجربه کرده است که پیشتر توضیح دادم. قبلاً گفتم که نسل سوم تفکر غیرایدئولوژیک و تمایلات زمینی دارد. از بعد فلسفی آنها به مسائل تبلیغی چندان رغبتی ندارند. نسل میانی که وضع آشفتهای دارند. در دل این تقسیمبندی پدر و مادرها هم در کنار فرزندانشان قرار میگیرند. فرزندان در نسل سوم و چهارم تعریف میشوند. بنابراین ما متوجه یکسری مسائل اجتماعی و سیاسی در میان این چهار نسل میشویم. انقلاب محصول یکسری اندیشه و فقه سیاسی بوده است. ایدئولوژی این افراد هم سیاسی بود. آنها خواستار شکل دادن به یک مدل از حکومت بودند. بنابراین قدرت تعیینکننده است. از هر زاویهای ما به این تنوع نسلی نگاه کنیم با یک پدیده سیاسی روبهرو هستیم. این پدیده سیاسی تبعات اجتماعی و فرهنگی داشته است. همچنین نوعی تبعات ایدئولوژیک داشته که با قدرت نیز پیوند خورده است. این وضعیت در طول چهل و چند سال غلتیده و به اکنون رسیده است. امروز ما شاهد تجمع گروهی از نوجوانان هستیم که به شکل غلیظی دارند رفتار و ظاهر و سبک و تمایلات خود را نشان میدهند. پیشتر این نمایش رقیقتر بود و فردا ممکن است شدیدتر باشد. این تعارض بین نسلها رخ داده و شکلی نیست. این شکاف بیننسلی را میتوان به وضوح در شکل لباس پوشیدن نوجوانان، در حرف زدن و ارتباطات کلامی و روند الگوسازی آنها و حتی اشتراکات عاطفی آنها مشاهده کرد. اشتراکات عاطفی هر نسل به فراخور شرایط با نسل دیگر متفاوت است. ما اشتراکات عاطفی بیشتری نسبت به پدر و مادر خود داشتیم اما فرزندان ما نگاه منطقیتری به پدر و مادر خود دارند. نسلهای سوم و چهارم نسبت به فرهنگ داخلی خود تعهد کمتری دارند.
ما نسلی بودیم که تحت تاثیر تبلیغاتی بودیم که در مدارس اعمال میشد. ما در صفوف مدارس علیه رژیمهای سیاسی شعار میدادیم و ایدئولوژی خاصی را آموزش میدیدیم. البته نسل جدید ممکن است با این تبلیغات مواجه باشد اما عملاً آن را تبلیغ نمیکنند. به همین خاطر این پرسش مطرح میشود که آیا ساخت سیاسی در پیشبرد اهداف سیاسی خود در تبلیغات و شعارها موفق بوده است؟
بله، دقیقاً موفق نبوده است. در ابتدا من تاکید کردم که شکاف در جامعه ما تبدیل به انقطاع شده است. هدف از طرح این مساله همین است. وقتی انقطاع نسلی اتفاق میافتد یعنی شکاف خیلی عمیق و بحرانی است. یعنی صداها به هم نمیرسد. یعنی نظام آموزشی و تربیتی که خمیرمایه ایدئولوژی دارد، موفق نبوده است. در تحقیقی مشخص شده است که دوسوم نوجوانان پسر دبیرستانی پیوندی اثربخش و مفید و کارکردی با والدین خود نداشتهاند. به نظر من این عدد بیشتر از این است. وقتی انقطاع اتفاق میافتد آن وقت عوارض آن مشخص میشود؛ از جمله عناصر محتوای آن شکاف نسلی است که یکی از این عوارض است. بنابراین احساس تنهایی و پوچی و احساس ازخودبیگانگی در افراد تقویت میشود. بنابراین بحث بحران هویت در صحنه خود را نمایش میدهد. این عناصر محتوای خروجی و پیامدهایی دارد. پناه آوردن به اعتیاد یا افسردگی و خودکشی از جمله پیامدهای این وضعیت است. یک نمونه این پیامدها خودش را در قالب یک تجمع متفاوت با پوشش و ظاهر و سبک تازهای در شیراز نشان میدهد. این عصیان است.
اتفاقاً یکی از پرسشهای من همین است آیا این رفتار و حضور نوجوانان یک عصیان و یک واکنش هدفمند بوده است؟
ما نمیتوانیم پدیدارهای اجتماعی را تکساحتی و تکعاملی ببینیم. یک پدیدار دارای عوامل متفاوتی است و به اشکال گوناگون ظاهر میشود. چند روز بعد از حادثه شیراز در بندرعباس چند خانم خواننده دیجی را نیز بازداشت کردهاند. البته معنی دستگیری در بندرعباس این نیست که در شهرهای دیگر دیجی خانم نیست! همه جا به وفور وجود دارند. چون اینجا دستگیر شدند بهانه بحث ما هستند. بحث من این است که فرهنگستیزی در جامعه و در جایجای ایران دارد به شیوههای مختلفی صورت میگیرد. صحبت کردن، لباس پوشیدن، آرایش کردن، مدل مو و ابزار مورد استفاده و دور هم جمع شدنها و... همه اینها هنجارهایی است که وجود دارند. این پدیدارها (پدیدهها در دل پدیدارها به عنوان عوامل و علتها، پنهان هستند) تکپدیدهای یا تکعلتی نیستند. بنابراین نمیتوانیم بگوییم فقط قصد عصیان داشتهاند یا فقط قصد بیان هویت خود را داشتهاند. باید مجموعهای از علتها را دید. طبیعی است در جامعه ما وقتی نوجوان و جوان نتواند فریاد بزند، عنصر عصیان خود را بیشتر نشان میدهد. اخیراً که فضای مجازی را هم دارند محدود و محدودتر میکنند. بنابراین عنصر عصیان در آن نوع لباس پوشیدن، آن دورهمی و موسیقی و ابزار بازی و... خود را نشان میدهد. من به لباس این بچهها در شیراز دقت کردم خیلی جالب و دقیقاً هنجارشکنانه بود. مدل موها و شلوارها گلهگشاد و رنگهای مشکی و آرایش خاص موها و بدن و... این رنگ و بوی عصیان هم دارد. این شکاف نسلی دارد خود را به این صورت نشان میدهد. البته در جاهای دیگر به شکلهای دیگر این شکاف نسلی خود را نشان داده بود.
آیا میتوان گفت نوجوانانی که دارند با این روشها خودی نشان میدهند از طبقه خاص یا از دهکهای خاصی هستند؟ یا این یک کنش طبیعی از تمام جامعه ایران است؟ دلیل طرح این پرسش کامنتهای گروههای نزدیک به نهادهای مدیریتی کشور در شبکههای اجتماعی و در تقبیح حرکت نوجوانان شیرازی بوده که آنها را منتسب به طبقات با دهکهای درآمدی پایین دانسته بودند!
بحث شکاف نسلی که مطرح کردم در ادامه بحث شکاف اجتماعی است. مشکل بزرگتری در جامعه وجود دارد. فقط شکاف نسلی نیست. شکاف جنسیتی، شکاف مذهبی، شکاف قومی و شکافهای دیگری وجود دارد. اکنون مساله پوشش زنان مساله روز جامعه است. بهانه اصلی واکنشها و حتی برخورد با تجمع نوجوانان در شیراز بحث پوشش بود. اگر این بچهها یک نیمچهروسری سرشان میکردند باز هم جمع شدن آنها مورد نقد دستگاه قضایی و امنیتی قرار میگرفت اما بهانه جدی برخورد با نوع پوشش بود. نوعی خودمحوری ایدئولوژیک وجود دارد. همه اینها زیرمجموعه یک شکاف عمیق اجتماعی است. فراتر از شکاف طبقاتی باید این مساله را دید. شکاف اجتماعی مساله مهمی است. برای پایانبندی خوب است نتیجه یک تحقیق را با شما در میان بگذارم. پاییز 1400 مقالهای منتج از نتایج یک پژوهش چاپ شد که شکاف اجتماعی و عوامل موثر بر آن را بررسی میکرد. در مناطق 22گانه تهران بین افراد 15 تا 75 سال که شامل چهار نسل میشوند این تحقیق صورت گرفت. نتیجه جالب بود؛ انواع شکافهای اجتماعی (بیش از هشتگونه شکاف) را اندازهگیری کرده بودند. در این میان، شکاف در «ارزشهای فرهنگی»، یعنی تفاوت میان گروههای دیندار و سکولار با واریانس ۶16هزارم یعنی واریانس بالا با میانگین بیش از 2، شدیدترین و بیشترین رابطه همبستگی معکوس معادل ۷۳۶ هزارم را با شکاف اجتماعی داشت. یعنی در میان انواع شکافهای اجتماعی، «گسست فرهنگی» قویترین و موثرترین شکاف در جامعه است، نه آنکه شکاف اجتماعی فقط ناشی از شکاف طبقاتی باشد. مشاهده میشود با وجود اینکه جامعه از شکاف طبقاتی رنج میبرد و معترض است اما در میان نسلهای سوم و چهارم نسبت به نسلهای قبلی اگر انقطاع نسلی حاصل شده بیشتر ناشی از شکاف فرهنگی و ارزشی است و این هم ریشه در ایدئولوژیک بودن قدرت سیاسی و امنیتی در ایران دارد که انقطاع نسلی را تشدید میکند و این یک «فاجعه نسلی» است! این مساله بسیار مهمی است. یعنی جوهره انواع شکافهای اجتماعی همان شکاف فرهنگی است که در جامعه ما وجود دارد. بر این اساس است که تمایل شدید جوانان به مهاجرت و فرار از ایران قابل درک میشود و نیز بر این اساس است که دگردیسی نسلهای سوم و چهارم نسبت به مفاهیمی مانند «تعهد» و «مسوولیت» و «جدیت» قابل فهم میشود و نیز بر این اساس است که میگوییم آنچه در ایران کنونی جریان دارد یک «انقطاع نسلی» است نه یک «تفاوت نسلی» که بتوان به سهولت در قالب نظریه گیدنز به تعارض سنت و مدرنیته یا در قالب نظریه اینگلهارت به تعارض ارزشهای مادی و فرامادی، تحلیل کرد و از کنارش به سهولت گذشت. پدیدارهای جامعهشناختی در ایران کنونی در قالب نظریههای رایج جامعهشناسی به سهولت قابل تحلیل نیستند. زیرا پدیدارها در جامعه ما به مرحله حاد و ویژهای رسیدهاند که در جوامع دیگر، کمتر مشاهده شده است. نظریههای جامعهشناختی عمدتاً به روند عادی و طبیعی رشد در جوامع مربوط است اما جامعه ما با «دوقطبیها»ی حاد و آسیبرسان روبهرو است که این قطبها نمیتوانند با هم تعامل دیالکتیکی داشته باشند. گویی جامعه، قفل شده است!